به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی صبا، علی فلاح زاده فارغ التحصیل دکترای پژوهش هنر، در نوشته اخیر خود به موضوع «سیا ارمجانی؛ معمار و مجسمه ساز خلاق ایرانی-امریکایی» پرداخته است.
این مقاله به یاد سیا ارمجانی هنرمند و معمار برجسته ایرانی-آمریکایی که به تازگی در سن ۸۱ سالگی دار فانی را وداع گفت، با برگردان و تحلیل مقالهای که در مجله آنلاین آرت نیوز در ۲۸ آگوست ۲۰۲۰ توسط الکس گرینبرگر منتشر شد، به معرفی زندگی هنری و آثار این هنرمند پرداخته است. همچنین فلاح زاده در این نوشتار آثار بیشتری از مقاله مذکور (۲۱ اثر) از این هنرمند را معرفی و توصیف کرده است.
متن این مقاله وی که در اختیار خبرگزاری صبا قرار گرفته به شرح زیر است:
«سیا ارمجانی (۲۰۲۰-۱۹۳۹)، هنرمند ایرانی-امریکایی کمتر شناخته شده هنر معاصر، که آثارش در مدیومهای مختلف موید تبحر او در معماری بومی و خلق فضاهای مشارکتی اجتماعی است، در ۸۱ سالگی درگذشت. این خبر پنجشنبه (۲۷ آگوست ۲۰۲۰) به طور رسمی در شبکههای اجتماعی موزه هنر متروپولیتن که اخیرا در سال ۲۰۱۹ با مشارکت Walker Art Center نمایشگاهی به عنوان مروری بر آثار این هنرمند را به نمایش گذاشته بود، اعلام شد. بر اساس خبرگزاری Art Asia Pacific ارمجانی بر اثر نارسایی قلبی دار فانی را وداع گفت. در این خصوص Clare Davis نمایشگاه گردان، این گونه نسبت به این خبر واکنش نشان داده است: «ما عمیقا از شنیدن خبر درگذشت سیا ارمجانی، هنرمندی که به شوخ طبعی، ذات و درون آرام شهره بود و اعتقاد عمیقی به قدرت انقلابی بالقوه هنر به عنوان فرم و محملی برای تعاملی مدنی داشت، محزون شدیم.» اگرچه آثار ارمجانی حیطه وسیعی از هنرها را شامل میشود، غالب آثار شاخص او را باید در زمره پابلیک آرت (هنر عمومی) دستهبندی کرد. از میان آثار برجسته این هنرمند میتوان به طراحی پل Irene Hixon Whitney در مینیا پولیس، برج و پل استتن آیلند در نیویورک و طراحی مشعل المپیک ۱۹۹۶ آتلانتا (تصاویر ۱ و ۲) اشاره کرد.
آثار ارمجانی، شامل مجموعهای از کنایات و فرمهای متنوع، معمولا قابل دستهبندی نیستند و همین امر هم باعث شده که آثار این هنرمند توسط موزهها در امریکا آنچنان که باید به نمایش گذاشته نشوند. شاید بتوان بزرگترین رویداد هنری از آثار ارمجانی را نمایشگاهی که سال ۲۰۱۸ در مینیاپولیس امریکا توسط Walker Art Center برگزار شد، نام برد. اما هنر ارمجانی بسیار فراگیر بوده و در آثار هنری که در فضاهای عمومی در شهرهای مختلف امریکا نصب شدهاند، به خصوص پلهای زاویهای او، به خوبی مشهودند. پلهای زاویهدار ارمجانی، همانطور که خود هنرمند نیز به آن اشاره کرده، بازتابی از این حقیقتند که چگونه یک سازه میتواند همه چیز در پیرامون خود را با خودش یگانه کند. ارمجانی ایدهها و مفاهیم خود را از فلسفه وجودی (بودن) مارتین هایدگر به عاریت گرفته است. دغدغه او همواره پاسخ به این پرسش بوده که چگونه فضاهای اجتماعی و عمومی که تواما شامل ساختارهای معماری، طبیعت و مردمند، قابلیت وحدت با یکدیگر را دارند. پلهای او نمایانگر این حقیقتند که هنر عمومی و مردمی ترکیبی جدا نشدنی از رشتههای مختلف هنری هستند. در این خصوص او در سال ۲۰۰۲ در مصاحبهای با روزنامه نیویورک تایمز میگوید: «زبان هنر عمومی یک زبان ترکیبی از علوم اجتماعی، معماری و مجسمه سازی است.»
آثار ارمجانی گاهی تا اندازهای با چاشنی شوخ طبعی نیز همراهند. برای مثال پلی که در سال ۱۹۷۰ با عنوان Bridge over Tree (تصاویر ۳ و ۴) ساخته شد، به خوبی موید این جنبه از هنر اوست. این پل یک مسیر رو گذر است که برخلاف معمول روی زمین و به صورت تخت طراحی شده و در قسمت میانی با زاویهای تند به سمت بالا شکسته شده که فضایی را در این قسمت برای زیست درخت همیشه سبزی که در زیر آن قرار دارد، مهیا کرده است. توفالهای (قطعات کوچک هم شکل که در سقف شیبدار برخی خانهها به هم چفت شده و مسیر آب را به پایین هدایت میکنند) روی سقف پل و رنگ خاکستری آنها یادآور نوعی از معماریاند که بیشتر در مناطق Midwestern امریکا استفاده شده است. اگرچه در نمایشگاهی که این پل در سال ۱۹۷۰ توسط Walker Art Center به نمایش درآمد، دوستاران و متخصصان محیط زیست بر قرارگیری درخت زیر پل خرده گرفتند، ولی نسخه دیگری از این پل (تصویر ۵) اخیرا در پارک بروکلین – Brroklyn Bridge Park – توسط گروه Public Art Fund در نیویورک اجرا شد که با استقبال خوبی نیز مواجه گشت.
پلهای ارمجانی از برجسته ترین آثارش محسوب میشوند. پلهای او در پهنه جغرافیایی وسیعی همچون مونستر آلمان و مینیا پولیس امریکا دیده میشوند. او حتی پلی در نزدیکی پایانه Staten Island Ferry در نیویورک و سازهای در شمایل یک پل برای بازیهای المپیک ۱۹۹۶ ساخت. ارمجانی مطالعات وسیعی در زمینههای گوناگون داشت. او در طول زندگی پر بارش به طور پیوسته به مطالعه هنر مدرن، فلسفه، نظریات پست مدرن معماری (که Robert Venturi بر او تاثیر عمیقی گذاشت)، مفاهیم علمی، ریاضیات و رویدادهای معاصر پرداخت. ارمجانی غالبا همه این علوم و نظریات را برای خلق آثارش در هم میآمیخت. آثار ارمجانی در نگاه اول به نظر میرسند که به هیچ کدام از حوزههای یاد شده تعلق ندارند، ولی با نگاهی عمیقتر میتوان رد پایی از همه آنها را در آثارش یافت. او معمولا به استقبال موضوعات پیچیده و حتی پر چالش سیاسی نیز میرفت. برای مثال در اثری که با عنوان Fallujah در سال ۲۰۰۴ خلق کرد، او یک سازه شیشهای بزرگ (تصویر۶) را ایجاد کرد که در داخل آن اسبی گهوارهای، برشهای کاغذی که شبیه شعلههای آتشند و یک باز آفرینی از لامپی آویزان که از عناصر نقاشی گرونیکای پیکاسو به عاریت گرفته شده است، قرار دارد. اثر بعدی مرتبط با این موضوع، مجسمهای متعلق به Walker Art Center (یکی از حامیان اصلی آثار ارمجانی) مربوط به دومین جنگ فلوجه که یکی از خونین بار ترین جنگهای عراق بود و در آن نیروهای امریکایی تلاش در به کنترل درآوردن شهری که توسط شورشیان اداره میشد، است. این اثر که متشکل از سازههای شیشهای که به صورت نامعمول و کج و معوج در هم جای گرفته، حامل کیفیت و حسی گنگ و دهشتناک است که اشاره به مصائب جنگ دارد.
بطور کلی، آثار ارمجانی رنگ و بویی سیاسی دارند و این رویکرد را حتی در پلهایی که ساخته است نیز میتوان یافت. برای مثال در پلی (تصاویر ۷ و ۸) که در سال ۱۹۸۸ با عنوان Irene Hixon Whitney Bridge با طول حدود ۳۷۵ فوت (حدوداً ۱۱۵ متر) روی بزرگراهی شانزده خطه در مینیا پولیس نیویورک ساخت، او با این پل (حداقل به شکلی نمادین) دو قشر مختلف جامعه را که سالها در دو طرف بزرگراه از هم جدا افتاده بودند، به هم مرتبط ساخته و به یگانگی رساند. این پل که اخیرا با دو رنگ زرد کادمیوم و آبی سرد رنگ آمیزی شده، با اشعاری از جان اشبریِ نیز تزیین شده است. رنگ زردی که در این پل بکار رفته فام رنگی است که به زرد جفرسونی معروف است. ارمجانی به دلیل حسن انتخاب و مرتبط ساختن رنگ زرد پل با نوع هنر معماری و طراحی داخلی که رییس جمهور اسبق امریکا، توماس جفرسون، در اواخر قرن هجدهم معرفی کرده بود، تمجید شد. ارمجانی در خصوص رنگ زرد جفرسونی در مصاحبهای که در سال ۱۹۸۸ با Walker Art Center انجام داد، این چنین نظر خود را بیان میکند: «رنگ زرد یکی از موضوعات و رنگهایی بود که توماس جفرسون بارها در نامههایی که به خویشاوندانش مینوشت به آن اشاره کرده است […] و زمانی که شما نظریه جفرسون را در کنار نظر لسیتسکی (هنرمند کانستراکتیویست) در باب رنگهای ساختارگرایانه قرار میدهید، متوجه میشوید که هر دو یکسانند. هر دو این نظریات، موید انقلابی در تغییر و معرفی عنصر رنگ بر مبنای دیدگاهی جدید است.» نکته قابل تامل این است که ارمجانی تا چه اندازه در ایده پردازیهایش وقت خود را مصروف تفکر و مطالعه در حوزههای مختلف همچون سیاست، تاریخ و نظریات هنرمندان مدرنیست کرده است.
سیاوش (معروف به سیا) ارمجانی در سال ۱۹۳۹ در تهران متولد شد. پدرش یک تاجر موفق پارچه و اهل کتاب بود که زمینه ساز علاقه پسرش به مطالعه و تحصیل علم بود. در همان دوران کودکیاش علاقه وافر او به ساختن اشیایی که توصیف آنها مشکل بود، به خوبی آشکار است. برای مثال در یک کلاس خصوصی هنر که مربی از دانش آموزانش خواسته بود که یک سیب را نقاشی کنند، ارمجانی طرح یک سیب را روی کاغذ کشیده، آن را بریده و روی کاغذ دیگری چسبانده بود. اگرچه معلم از این عمل ارمجانی خشمگین گشته بود، ولی پدرش او را به ادامه این روش و نوآوریهای فرزندش تشویق کرد.
ارمجانی در سال ۱۹۶۰ به امریکا رفت و در Macalester College در Minnesota، جایی که عمویش در مقام پروفسور در دپارتمان تاریخ این کالج تدریس میکرد، تحصیلات خود را ادامه داد. آثار اولیه ارمجانی که پس از مهاجرتش به امریکا خلق شدهاند، نمایانگر مصائبی است که او در دوران نوجوانیاش و در تحولات سیاسی ایران آن دوره (به خصوص حمایت او از دکتر مصدق برای تحقق دموکراسی) کشیده بود. آثار اولیه ارمجانی شبیه صفحات نسخههای خطی و دست نوشتههای فارسیاند، اگرچه در قالبی به هم ریخته، که متون آن گویی از صفحه خارج میشوند.
متن، همچون ریاضیات، نزد ارمجانی یکی از نقاط شروع تفحص و واکاوی بود. در اواخر دهه ۱۹۶۰، در موسسه Control Data در مینیا پولیس ثبت نام کرد و به یادگیری زبان برنامهنویسی Fortran پرداخت. او با استفاده از تکنولوژی نوپای کامپیوتری آن زمان، آثاری را مبتنی بر متن ایجاد کرد که در آنها حروف و کلماتِ مشابه به وسیله رایانه به صورت نامنظمی در کنار هم قرار گرفتهاند. از میان اولین آثار تولید شده دیجیتالی او میتوان به Print Apple 2 که در سال ۱۹۶۷ ایجاد شد، اشاره کرد. در این اثر (تصویر ۹)، عنوان اثر و کلمه Apple در یک فرم میوه مانند باز چینی شدهاند.
آثار ارمجانی در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در حد واسط میان هنر مفهومی و مینیمال دستهبندی میشوند. عمده این آثار بر پایه اصول ریاضی خلق شدهاند و در نتیجه این قوانین تعیین کننده اثر نهایی هستند. تعدادی از آثار تولید شده ارمجانی توسط رایانه از جمله سری کارهای «صفر و یک» در نمایشگاهی در موزه هنر مدرن در سال ۱۹۷۰ به نمایش درآمدند. در این نمایشگاه که آثار هنرمندان برجستهای همچون مایکل هایزر، داگلاس هابلر، رافائل فرر و لورنس واینر نیز به نمایش درآمده بود، اثر ارمجانی با عنوان North Dakota Tower که متشکل از انباشتی از چاپهایی نه فوتی (حدودا ۲٫۷ متر) از تک ارقامی که از عددی چند رقمی برگرفته شده بود، به نمایش گذاشته شد. اگرچه این نمایشگاه با عنوان Information که در آن آثار دیجیتال و کامپیوتری ارمجانی به همراه تعداد دیگری از هنرمندان به نمایش درآمده بود یکی از مهمترین رویدادهای هنری آن زمان محسوب میشود، ولی متاسفانه آثار ارمجانی در این نمایشگاه چندان در مجموعه هنری او شناخته نشده و مورد نقد و بررسی قرار نگرفتهاند.
پس از سال ۱۹۷۴، ارمجانی شروع به خلق مجموعهای از آثار با عنوان Dictionary for Building کرد. در این مجموعه او نهایتا موفق به ساخت بیش از ۱۰۰۰ ماکت (تصاویر ۱۰ و ۱۱) از عناصر معماری شد که بخش اعظمی از این آثار در نمایشگاه اخیری که در بزرگداشتش برگزار شد به نمایش درآمدند. او درباره این مجموعه میگوید: «من در تلاش بودم تا نمایهای از امکانات هنر و معماری، تمام خصوصیات فیزیکی دربها، پنجرهها، و از این دست را همچون صندلی در جوار یک دیوار یا صندلی در کنار یک پنجره را در کنار هم قرار دهم.» تلاش ارمجانی به دلیل کلاسهبندی معماری بر اساس سیستمهای متباین، قرابت زیادی با تجربیات هنرمندانی همچون Ed Ruscha ، Duo Bernd و Hilla Becher دارد.
در حالی که آثار ارمجانی چندان که میباید، شناخته و نقد نشدهاند؛ آثارش در رویدادها و نمایشگاههای بزرگی همچون دو سالانه Whitney Biennial در سال ۱۹۸۱، در نمایشگاه Documenta in Kassel در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۸۲ در آلمان و در دو سالانه Venice Bienale در سال ۱۹۸۰ به نمایش درآمدهاند. مضاف بر این، در سال ۱۹۹۹ موزه Museo Reina Sofia نظرخواهی از آثارش را در مادرید اسپانیا بر پا کرد. ارمجانی اغلب در مواجهه با مصاحبه با نشریات کنارهگیری میکرد. او غالبا از اینکه از او عکسی گرفته شود بیزار بود و به ندرت استودیو هنریاش را ترک میگفت. بنا به گزارش نشریات، بیشترین زمانی که ارمجانی از استودیوی خود در Minneapolis دور بود، شش روز است. آثار ارمجانی در نقطه مقابل، سخاوتمندانه در اختیار عموم بود و مخاطب را دعوت به تفکر و مشارکت در درک اثرش میکرد. در انتهای این نوشتار، علاوه بر آثار بحث شده، برای آشنایی بیشتر خوانندگان تعدادی دیگر آثار ارمجانی (تصاویر ۱۲ تا ۲۱) را نیز گنجاندهام.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است