این اثر در قالب ۲ داستان بلند با عنوانهای «جنگ و عشق» و «طوفان و زنبق» نوشته شده است.
کتاب «زنبقهای عاشق» حوادث و اتفاقاتی که برای مجروحان رخ داده و فداکاری پرستاران و پزشکان را به رشته تحریر آورده است.
این اثر حوادث و اتفاقات هشت سال دفاعمقدس به ویژه حصر خرمشهر و سپس باز پسگیری این شهر توسط رزمندگان و نیروهای مردمی برای مخاطب بیان میکند.
در داستان نخست با عنوان «جنگ و عشق» نویسنده به زندگی نوجوانی خرمشهری به نام قاسم میپردازد، این داستان با شهادت پدر و مادر قاسم در جلوی چشمانش شروع و بعد محاصره شهر خرمشهر، شهادت برادرش عبدو را بازگو میکند.
در بخشی از این اثر آمده است: «گوشهای قاسم داغ شده بود. سرش درد میکرد و تپش قلبش را روی گونههای گر گرفتهاش احساس میکرد. به کمرش دست کشید و دستش را آرام به طرف پاهایش سر داد. تودهای از باندهای زمخت از کمرش گذشته و کمی پایینتر ۲ شاخه شده بود. یکی از پاهایش را با فشار انگشتانش لمس کرد. وجود آنها را حس کرد، خواست انگشتان پایش را تکان دهد، نتوانست. مجروح مجاور پرسید: «یادت میآد چه جوری مجروح شدی؟ کدام منطقه؟»
در داستان دوم موسوی به سرگذشت ۶ جانباز که در آسایشگاهی هم اتاق هستند میپردازد. هر کدام از آنها چگونگی اعزام، اتفاقاتی که در جنگ برایشان رخ داده و جانباز شدن خود را برای همدیگر و پزشک معالجشان بازگو میکنند.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است