جنگ کردستان در ادبیات دفاع مقدس مظلوم واقع شده است/ داستان فرار از زندان کومله | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۳۱
کیانوش گلزار راغب در گفتگو با صبا:

جنگ کردستان در ادبیات دفاع مقدس مظلوم واقع شده است/ داستان فرار از زندان کومله

کیانوش گلزار راغب درباره پرداختن به جنگ کردستان و گروهک کومله در کتاب «عصرهای کریسکان» توضیح داد.

به گزارش خبرنگار ادبیات صبا، کتاب «عصرهای کریسکان» خاطرات امیرسعیدزاده (سعید سردشتی) از دوران اسارت در زندان‌های کومله و دموکرات است که کیانوش گلزار راغب آن را به نگارش درآورده است. این کتاب که به تازگی به همت نشر سوره مهر به چاپ هشتم رسیده‌ است به ماجراهایی که در دوران جنگ تحمیلی در قسمت‌های کردنشین کشور رخ داده، می‌پردازد و خاطرات ساکنان این مناطق از رویارویی با گروه‌های ضدانقلاب را شرح می‌دهد.

گلزار راغب، پیش از این، کتاب «شنام» را منتشر کرده بود که ماجرای آن مربوط به سال‌های ۶۱ ـ ۶۰ از عملیات شنام است که در مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان انجام شد. او در این کتاب به بیان خاطرات خود از چگونگی مجروح شدن و اسارت خود و برادرش توسط گروهگ کومله می‌پردازد. گلزار راغب در کتاب «شنام» اشاره‌ای به شخصیت امیرسعیدزاده (سعید سردشتی) داشت که در «عصرهای کریسکان» تمام کتاب را به خاطرات او و همسرش سعدا حمزه‌ای اختصاص داده است.

این نویسنده در گفتگو با خبرنگار صبا با اشاره به اینکه در ادبیات مقاومت ما کمتر به موضوع جنگ کردستان و فعالیت گروهک‌ها پرداخته شده است، گفت: تنوع عملیات دفاع مقدس در جنوب کشور بسیار گسترده بود و به همین خاطر اکثر راویان به آن سمت رفته و خاطرات حوادث در مناطق جنوب را روایت کرده اند. در حالی‌ که عملیات در کردستان در حد تک و پاتک، کمین و ضدکمین، نفوذ به داخل مقرها و پایگاه‌ها و طی یک شبانه‌روز بود. عمده‌ترین مشکل ما حضور نیروی ضد انقلاب در این منطقه بود که از پشت خنجر می‌زدند و مثل روباه کمین می‌کردند و به نیروهای ما ضربه می‌زدند. آن‌ها در درون نظام هم مشکلات زیادی ایجاد کردند که کمتر به آن پرداخته شده و فقط اشاراتی به آن شده ولی کتابی که کامل به این موضوع بپردازد، همان «شنام» بود. من هم در صحبتی که با مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری داشتم، گفتم در این زمینه اطلاع‌رسانی نشده و ضرورت دارد به آن بپردازیم.

این نویسنده درباره اهداف خود در پرداختن به این موضوع و نوشتن این دو کتاب بیان کرد: متاسفانه بر اثر تبلیغات منفی ضدانقلاب در این سال‌ها نتوانستیم بگوییم کار آن‌ها دقیقا چه بود و چه ظلمی به مردم کردستان شده‌ است. هدف من ابهام‌زدایی از ذهن مردم کشور نسبت به کردهای مسلمان، باشرف و غیرتمند سرزمین‌مان بود. همان‌طور که مقام معظم رهبری هم فرمودند «کردستان سرزمین مجاهدت‌های خاموش است». در این خطه نیروهای جان فدا را نتوانسته‌ایم معرفی کنیم و اگر ذهن تاریکی در میان مردم هست باید بتوانیم آن را پالایش کنیم. من در کتاب «عصرهای کریستان» نمی‌خواستم فقط به یک شخص بپردازم بلکه جزئیات موضوع برایم مهم بود. زمانی که آنجا حضور داشتم غم و اندوه و حس ایرانی بودن را در چهره مردم می‌دیدم و حس می‌کردم که به آن‌ها ظلم می‌شود و می‌خواستم این موضوع در کتاب هم جلوه کند.

نویسنده کتاب «وسوسه‌های نوشه» درباره نوشتن از خودش در این داستان توضیح داد: طبیعتا نوشتن از خودم در داستان سخت بود، البته در «شنام» مفصل درباره خودم نوشته بودم و نمی‌خواستم دوباره این را تکرار کنم، اما به اصرار آقای سعیدزاده برای مشخص شدن نوع رابطه ما در داستان در بخشی کوتاه به آن پرداختم.

این نویسنده درباره داستان کمک به سعیدزاده برای فرار از زندان کومله، تشریح کرد: ما در زندان در کنار هم بودیم و حاضر بودیم جانمان را برای هم فدا کنیم. ما ۴۰ تا ۵۰ اسیر بودیم که هیچ ارتباطی با خارج از محیط نداشتیم، با رفتار و کردار زندان‌بان‌ها تحقیر می‌شدیم و دوست داشتیم کاری بکنیم. از طرفی آن‌ها می‌گفتند پرنده هم نمی‌تواند فرار کند، اما کمک کردن به فرار سعید سردشتی یک تودهنی به کومله بود و می‌توانستیم آن‌ها را تحقیر کنیم و تا ماه‌ها از درد این حقارت سوختند.

نویسنده کتاب «شنام» درباره استفاده از دو راوی و صحبت‌های همسر سعید سردشتی در کتاب جدید، بیان کرد: در خاطره‌ها معمولا نویسنده حضور ندارد و راوی هم تنها به خاطراتی می‌پردازد که خودش در آن نقش داشته است. به همین خاطر احساس خلا کردم. می‌دیدم خانواده‌ای که دو شهید و یک جانباز دارد، اما فقط یک نفر خاطره بیان می‌کند. بیان خاطرات متعلق به راوی است و نمی‌تواند در مورد جایی که حضور نداشته حرف بزند و بفهمد در خانواده‌اش چه خبر بوده است، سایر بخش‌ها مغفول می‌ماند، درحالی‌که چند نفر نقش دارند. با سایر خاطرات چه کنیم؟ اگر می‌خواهیم به نتیجه کامل برسیم و به طور مبسوط شرح دهیم باید به تمام جوانب بپردازیم، زیرا راوی تحت تأثیر عواطف خانوادگی هم قرار می‌گیرد. من دوست داشتم به طور کامل بیان کنم و گفتم شاید بتوانیم چند راوی داشته باشیم، یعنی پدر و مادر و همسر آقای سعیدزاده در تکمیل صحبت‌های یکدیگر به روایت بپردازند. طوری که پیوند منطقی بین آن‌ها باشد. متاسفانه بعد از اینکه شروع کردم به ضبط خاطرات، پدر او به دلیل کهولت سن حافظه‌اش یاری نمی‌کرد و مادرش هم فوت کرد، بنابراین از زبان خودش و همسرش ماجراها را بیان کردم. معمولا در بیان خاطرات از فعل ماضی استفاده می‌کنیم، من احساس کردم این نوع نگارش بردن خواننده به پستوی گذشته است و شاید نتواند با آن ارتباط برقرار کند و فکر کردم اگر نوع نگارش را به روز کنیم و زمان حال استمراری استفاده کنیم. خواننده همه جا همراه راوی خواهد بود و با او همذات‌پنداری می‌کند که این می‌تواند همراهی و دوستی آن‌ها را بیشتر کند، اما با توجه به اینکه خاطرات آقای سعیدزاده را در زمان حال روایت کردم، برای تفکیک صحبت‌های او از همسرش، در بخش روایت همسر از زمان گذشته استفاده کردم تا مخاطب سردرگم نشود.

او درباره خط قرمزهایی که در نگارش این کتاب داشت و زمانی که برای متقاعد کردن سعیدزاده صرف کرد، توضیح داد: خط قرمزی برای نگارش این کتاب وجود نداشت، البته شرایط کردستان خاص است و جغرافیای آنجا طوری است که مردم با نوعی احتیاط زندگی می‌کنند. مردم بردبار و صبوری هستند و باید بسنجند بعد تصمیم بگیرند. آقای سعیدزاده هم باید می‌سنجید آیا شرایط اجازه می‌دهد به بیان خاطرات بپردازد یا نه. احساس می‌کرد هنوز نیاز است مشورت کند و اطمینان پیدا کند که راوی امانتدار خوبی است و صداقت در گفتار دارد.

او درباره قسمت‌هایی از کتاب که در آن دیالوگ‌ها و جمله‌های کردی آورده شده، اما زیر همان جمله باقی صحبت‌ها به فارسی درج شده است، گفت: من موافق پانویس نیستم و با این کار فقط می‌‌خواستیم لحن قابل فهم باشد و با آوردن جملات فارسی آن کلمات کردی را قابل فهم کنیم. فقط می‌خواستیم حال و هوا و فضای زبان کردی در کتاب نشان داده شود.

گلزار راغب در پایان خاطرنشان کرد: قصد دارم دوباره درباره جنگ کردستان کتاب بنویسم. ما در ابتدای راه موضوع کردستان هستیم و آن قدر ماجراهای عجیب و غریب در آن نهفته است که می‌تواند خیلی از نقاط تاریک را روشن کند.

ندا زنگینه

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است