کارت طلایی محمد کارت به نابازیگرانِ «بازیگر» | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۵۶
یادداشتی به قلم محمدرضا یزدانپرست؛

کارت طلایی محمد کارت به نابازیگرانِ «بازیگر»

روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون در یادداشتی به جایگاه نقش آفرینی هنروران در سریال جدید محمد کارت پرداخته است.

به گزارش خبرنگار صبا، محمدرضا یزدانپرست روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون در یادداشتی که در اختیار صبا گذاشته است به سریال «یاغی» ساخته جدید محمد کارت که در پلتفرم فیلیمو عرضه شده است، پرداخت.

متن وی بدین شرح است: «پنجشنبه شب، نخستین قسمت از سریال یاغی منتشر شد و حتماً میزانی کافی برای قضاوت نیست، اما نکته برای ارزیابی هم کم ندارد. محمد کارت که با “شنای پروانه” هم نشان داد حاشیه‌نشینی و حاشیه‌نشینان را خوب می‌شناسد، در “یاغی” هم سراغ همین طبقه رفته؛ طبقه‌ای با ادبیات، تعصبات، رفتارها و آرزوهای خاص خود. برای شناخت این طبقه از نگاه کارگردان و نویسندگان یاغی، همین دو،سه مورد بس، که ناموس‌پرستی در عین خلافکاری فراموش‌شان نمی‌شود، در عین بَدمن‌بودن، بی‌وجدان نیستند، کم‌سوادند اما رویا دارند حتی اگر در حد خرید فقط یک ماشین شاسی‌بلند باشد و اپیکوریسم، لذت‌جویی، خوش‌باشی و شادی‌گرایی را در سخت‌ترین شرایط هم فراموش نمی‌کنند؛ چه وقتی بعد از دزدی، پشت خاور، رپ یا کوچه‌باغی می‌خوانند، چه وقتی با کشیدن قلیان در قهوه‌خانه دارند دودِ حلقه‌ای بیرون می‌دهند، از نوازنده آکاردئون می‌خواهند به افتخار رفیق‌شان، “شاد”ش کند، می‌زنند، می‌رقصند، می‌خوانند و شاباش پخش می‌کنند!

برجسته‌ترین نکته‌ای که در قسمت اول، حسابی به چشم می‌آید و نمی‌شود و نباید به سادگی از کنارش گذشت، چندین دوجین بازیگر ناشناخته، کمتردوربین‌دیده و غیرمعروف است که بلااستثنا “بسیار” خوب بازی می‌کنند و رسما “بازیگر”ند، حتی آنها که فقط و فقط نقشی تک‌خطی دارند یا حتی اصلاً دیالوگ ندارند؛ از نگهبان پلِ نیمه‌کاره گرفته تا دزد و قراضه‌چی و رقاص و نوازنده خیابانی و دی‌جی عروسی و نوچه‌های دانه‌درشت‌ها و پولدارها و تماشاچیان کُشتی‌خاکی پشت فَنس یا حتی در نمای دور، روی تراسِ خانه‌های چندطبقه.

چقدر خوب که از زمانی به بعد در سینما، به سیاهی‌لشکر گفتند هنرور و حالا محمد کارت با بهادادن و جدی‌گرفتن آنها، لشکری از بازیگران نشان بیننده می‌دهد که به هر دلیلی-از نبودن در دسته و باند گرفته تا غرور یا بی‌کس‌و‌کاری و کم‌رویی- اسم درنکرده‌اند و نقش‌های اصلی به آنها سپرده نشده تا الان.

بازیگران اصلی هم غیر از طناز طباطبایی که هنوز نقش او در سریال شروع نشده، همگی درخشانند. علی شادمان که با سریال “می‌خواهم زنده بمانم” نشان داد می‌خواهد از بازیگری “معمولی”بودن دل بکَند، در یاغی بازیگری‌ست که می‌شود جاه‌طلبی برای رسیدن به بالابالاها را در نقش‌آفرینی‌اش دید؛ نقشی که سریال روی کاکُل لقب او می‌چرخد و تَتوی پشت گردنش، این اسم یا لقب را در ذهن مخاطب، قوی‌تر حکاکی می‌کند، فقط امیر جعفری در لبه پرتگاه “تکراری‌”بودن و تکراری‌شدن است چون نقشِ آدم جَلَب و ناتو، از او کم ندیده‌ایم، هرچند در یاغی او هم جاندار و جدی ظاهر شده.

یاغی با سکانسی گیرا در قسمت یک، آغاز و با همین گیرایی، ۱۰۰دقیقه پیش می‌رود تا مخاطب را منتظر و تشنه نگه دارد برای قسمت‌های بعدی. محمد کارت، طلایی‌ترین کارت‌های بازی را به بازیگرانی داده که کمتر کارگردانی تا این حد به آنها اعتماد می‌کند؛ بازیگرانی که با انرژی بالا، جواب این اعتماد را به بهترین نحو داده‌اند و در گیر و گرفتِ اینکه “نقش من کم است” یا “فلانی دیالوگ بیشتری دارد”، نمانده‌اند، همان یک پلان را حتی، در حد نقشِ اول دیده‌اند و اعتماد به نفسی که کارگردان به آنها بخشیده را به بازی‌شان کشیده‌اند.

محمد کارت از فیلمبردارش هم خواسته “آشفته” تصویر بگیرد با تکان‌های معنادار تا پریشانی و شیفتگی-آشفتگی شخصیت‌ها را به خوبی تحویل مخاطب دهد. ضمن اینکه در تحویل قصه به بیننده لکنت ندارد و پلان‌های اینسرتی، هیچکدام اضافه نیستند، بیهوده در تدوین ننشسته‌اند و به ریتم بالای بازگوکردن روایت کمک کرده‌اند تا سریال به آبکی و کشداربودنِ بی‌مورد، مبتلا و متهم نشود.

راستی به قول مرحوم کیارستمی که روزی در پاسخ به خبرنگاری گفته بود “سانسور خلاقیت می‌آورد”، در سینمای نجیبی که “بوسه” ممنوع و خط قرمز است و به ممیزی دچار می‌آید، می‌شود به گردنبندی حاوی تکه‌ای بافته از گیسوی یار که همان یار به گردن عاشق انداخته، بوسه زد و لحظات ناب عاشقانه‌ای آفرید؛ یاغی از این لحظاتِ نابِ نادیده که زیر پوست شهر می‌گذرد، کم ندارد.»

انتهای پیام/

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است