یکی از مواردی که در فیلم و سریال سازی
در تمام دنیا جزو مهمترینها به حساب میآید، طراحی صحنه و لباس است. چه آن که
چینش دقیق و عملکرد جدی در این موضوع میتواند نقش شایانی در انتقال بهتر حس فیلم و
افرایش کارکرد فنی و هنری فیلم داشته باشد. نگاهی به طراحی صحنه و لباس فیلم
سینمایی «ایستاده در غبار» و تاثیر شگرف طراحی صحنه و لباس آن در انتقال مفهوم
فیلم یا طراحی صحنه و لباس آثار تاریخی نظیر «محمد رسولاله» میتواند به خوبی
نشان دهد که طراحی صحنه و لباس تا چه حد میتواند به یک فیلم روح دهد و میزان
تاثیرگذاری آن را به طرز شگرفی افزایش دهد.
صد البته باید گفت موضوع طراحی صحنه و
لباس بیش از آن که در آثار معمولی سینما جدی گرفته شود، در آثار فاخر و درجه اول
سینماست که دغدغهای برای فیلمسازان به حساب میآید. نمیتوان توقع داشت یک فیلم
اصطلاحا شانه تخم مرغی در فضای طراحی صحنه و لباس درخشش خاصی داشته باشد و از این
طرف نیز نمیتوان از طراحی صحنه و لباس درخشان سریال «مختارنامه» تعجب کرد. چراکه
این حد از تخصص در فیلمسازی طبیعتا مقارن میشود با یک نمونه درخشان و ماندگار از
دکور، صحنه، لباس و آکسسوار.
موضوع صحنه و لباس البته در فضای تئاتر
هم با اهمیت خاصی روبهروست. تئاتر بهعنوان هنری که فضا و زمان محدودتری نسبت به
سینما و تلویزیون دارد، باید در طراحی صحنه و لباس چنان عمل کند که مخاطب را از سالن
تاریک نمایش به دنیای نمایش رهنمون شود و کمک کند تا او با نمایش همراه شود.
اتفاقی که طبیعتا سختتر از سینماست. چراکه اگر در سینما میزانسن و دکوپاژ و دکور
و لوکیشن میتوانند تا حد زیادی به نزدیک شدن ذهن مخاطب به دنیای خیالانگیز
کارگردان کمک کنند، اینجا اما طراحی صحنه و لباس تنها ابزاری است که باید به نوعی
خلا موارد فوق را پر کند و میزان تاثیرگذاری و اهمیت تمام آنها را یک تنه به دوش
کشد. به خصوص اگر نمایش مذکور، صبغه تاریخی داشته باشد این فضا و کار به مراتب
شرایط سختتری خواهد داشت.
آنه محمد ایری از آن دسته کسانی است که
همواره در پروژههای مهم سینمایی و تلویزیونی که طراحی صحنه و لباس آنها سختی و
حساسیتهای خاصی داشته، در کنار مجید میرفخرایی حضور داشته است. او اما بعد از
تجربههای مکرر در فضاهای سخت پروژههای تاریخی سینما و تلویزیون، به یکباره به یک
اثر نمایشی روی آورده و طراحی صحنه و لباس آن را بر عهده گرفته است. نمایشی که به
لحاظ حجم صحنه و گستردگی فضا، در تمام قالبهای نمایشی کشور بیهمتاست و بعد از
اجرا در حدود ۱۵ شهر کشور، در مجموع پذیرای بیش از یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر بهعنوان
تماشاچی بوده است. میزانی که برای یک اثر نمایشی یک رکورد فوق العاده در کشور به
حساب میآید. نمایشی که در هر نوبت از آن حدود چهار تا ۲۵ هزار نفر تماشاگر از طیفها
و سنین مختلف دارد و پر از اتفاقات خارقالعاده نظیر انفجار بمب و سوختن درخت و
جلوههای ویژه میدانی منحصر به فرد است.
«فصل شیدایی» که این روزها اصلیترین
دغدغه کاری ایری است، در خط روایت خود از بدو خلقت تا ظهور منجی آخرالزمان را
روایت میکند و در این مسیر دهها مرحله زمانی را با فضاهای متفاوت و دنیای منحصر
به فرد خود به نمایش در میآورد و تمام اینها نشاندهنده کار سخت و پرمخاطره طراح
صحنه و لباس در این نمایش است .آنه محمد ایری اما معتقد است این کار، هر چند که جنبه نمایشی دارد
از بزرگترین فیلمها و سریالهای تاریخی هم سختتر است. او که تجربه مکرر حضور در
سینما و تلویزیون را دارد تمام التهاب و سختی کار در «فصل شیدایی» را در یک جمله
خلاصه میکند: من در سینما اجازه نمیدهم نسکافهام سرد بشود اما اینجا شام و
ناهار هم از یادم میرود!
«فصل شیدایی» بعد از تقاضای مکرر مردم استان
فارس و شهر شیراز، این روزها در شهر شیراز اجرا دارد و بعد از ۱۰ شب اجرا با حضور
گسترده مردم، به نوبت نمایش فوقالعاده رسیده و سه شب نمایش فوقالعاده را هم در
کنار اجراهای خود در دهه ولایت در شیراز تجربه کرده است. شاهد گفتوگوی «صبا» با
طراح صحنه و لباس نمایش «فصل شیدایی» که برای نخستین بار صورت گرفته و گردشی در
دنیای سینما و تلویزیون و هنرهای نمایشی هستید.
طراحی صحنه و لباس «فصل شیدایی» با توجه
به پرسوناژهای متعدد و جزئیات فراوان صحنه برای شما که سالها در فضای سینما و
تلویزیون فعالیت داشتهاید چطور بود؟
آغاز فعالیت من در سینما و تلویزیون با
کارهای سخت و بزرگ بود. اما واقعیتش طراحی «فصل شیدایی» خیلی سختتر از سینما و
تلویزیون است و اساسا بسیار کار سختی است. چراکه ذهنی باز و امکاناتی گسترده میخواهد.
مرحله اول انتخاب مکان است. جایی که باید نزدیک به شهر باشد و دسترسی محلی خوبی
داشته باشد، در عین اینکه ظرفیت سر و صدا و انفجارها و ترافیک و جمعیت و… را هم
داشته باشد. ما کلا وقتی میخواهیم در یک شهر نمایش را آغاز کنیم برای پیدا کردن
مکان مناسبش چند روز میگردیم. داخل شهر و تمام اطراف و اکناف شهر را زیر و رو میکنیم
تا مکان مناسب را پیدا کنیم. بعد
از آن تازه کار اصلی ما آغاز میشود که شامل لجستیک وسیع، آوردن بولدوزر و لودر
و… برای آماده سازی مکان آن هم بر اساس شرایط اقلیمی و شکل کوه میشود.
اما هر بار کار کردن در یک شهر جدید
تجربه جدیدی را هم برای شما رقم میزند.
بله گاهی در یک شهر، مکان ما خاکی است، جای
دیگری سنگی است و هرکدام از اینها شرایط خاص خودش را دارد. فرض بگیرید ما در شهر
یزد به کوه ریشهای خوردیم و آنقدر با بیل مکانیکیهای مخصوص زمین را کوبیدیم، که
آخر سر بیل مکانیکی از کار افتاد! خب این شرایط سخت است و البته لازم. یعنی اگر
اینها نباشد، نمیشود نمایش را اجرا کنیم. ما
الان به یک استانداردی در کم و کیف صحنه رسیدهایم که هیچوقت حاضر نیستیم کارمان
پایینتر از آن انجام شود.
شما در تجربههای سینمایی و تلویزیونی
خودتان با این حجم از جزئیات روبهرو نبودید. درست است؟
نه اصلا. آنجا سه پایه دوربین حرکت میکند
و تمام. خیلی راحتتر از اینجاست. اینجا حداقل هفت تا هشت هزار نفر تماشاگر
مستقیم نزدیک صحنه نشسته و تو نمیتوانی تقلب کنی! در حالی که در سینما به راحتی
کات میدهی و شرایط کار را قدم به قدم اصلاح میکنی و کار پیش میرود. ضمن اینکه
اینجا تو باید تمام این شرایط را در نوبتهای دیگر نمایش هم با همان ظرافتها اجرا
کنی. چراکه مردم جدیدی آمدهاند و تعریف نمایش را شنیدهاند و دوست دارند با یک
اثر عالی روبهرو شوند.
و شما هر بار محکوم به درخشیدن هستید.
دقیقا. چراکه اگر این موضوع لنگ بزند سایر بخشهای
کار مثل کارگردانی، نور، صدا، بازیگران و… هم بههم میریزد. چون تماشاچی دلش میخواهد
تمام جزئیات صحنه را دقیقا نظاره کند و همه اینها را باید با هم جمع کرد. خب
طراحی این اثر چه شرایطی میخواهد؟
سخت است؟
بله سختتر از سینما و تلویزیون! باور
کنید من یک کار سنگین تاریخی در سینما و تلویزیون را با یک دهم انرژی لازم برای «فصل
شیدایی» انجام میدهم. من در سینما اجازه نمیدهم نسکافهام سرد بشود ولی اینجا
شام و ناهار هم از یادم میرود! من در کارهای تاریخی که جزو کارهای سخت سینمایی و
تلویزیونی به حساب میآید با اسب و بیابان و زره و چیزهایی از این دست طرف هستم.
اینجا اما با کوهستان و بیل مکانیکی و تونل خاکی زیر صحنه که پر از آدم است و بههیچ
وجه نباید ریزش کند و بمب و انفجار و درختی که آتش میگیرد و…. مواجه هستم. به
نظر شما اینها با هم قابل قیاس هستند؟!
سختترین کار سینمایی شما چه بوده است؟
در سینماییها «رستاخیز»
در سریال هم «در چشم باد» سختترین کارهای من بودهاند.
مقایسه
بین میزان زحمتی که برای «رستاخیز» کشیدید با «فصل شیدایی» ممکن است؟
اصل ماجرا که خیلی
قابل قیاس نیست. چون ژانرها کاملا متفاوت است ولی میزان زحمت لازم را اگر بخواهم
بگویم، باید اشاره کنم به اینکه من برای «فصل شیدایی» تا بهحال به ۱۵ استان رفتهام،
۱۵ سن روباز را ساخته و به یادگار گذاشتهام، آن هم در حالی که پیش از ما تمام آن
مکانها یا مخروبه بودهاند، یا محل تخلیه زباله و یا کوهستانی بیقاعده و بلا
استفاده. الان میتوانم بگویم در دل دشت و کوهستانها و در جاهایی که پیش از ما یا
مخروبه بوده یا محل زندگی حیوانات، در ۱۵ استان کشور الان یک سن قاعدهمند داریم
که میشود برای برنامههای چند هزار نفره از آنها سود جست.
کمی
هم راجع به لباسهای مورد استفاده در نمایش حرف بزنیم.
ماجرای لباسها هم در «فصل شیدایی» مثل صحنه
دنیای عجیب و غریبی دارد. از آنجایی که تعداد بازیگران زیاد است و سرعت تعویض
لباسها هم بالا، ما ناگزیر شدیم که پایه خیاطی را در صحنه حاضر کنیم تا سرعت
کارمان بالا برود. آن هم در حالی که حق نداریم ظرافت و دقت را فدای سرعت کنیم.
نکته خیلی مهم این است که همه چیز بر اساس تاریکی شب و نورپردازیهای شبانه صورت
میگیرد و خیلی نمیتوانیم بر اساس نور روز، از رنگها و بافتهای معمولی استفاده
کنیم؛ آن هم در این حجم از بازیگر و مقاطع مختلف تاریخی و پرسوناژهای متفاوت.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است