راوی دردها و زخم‌ها! | پایگاه خبری صبا
امروز ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۵۵
یادداشتی به مناسبت چهلمین روز درگذشت سایه؛

راوی دردها و زخم‌ها!

پویا نبی به مناسبت چهلمین روز درگذشت سایه طی یادداشتی، مروری بر زندگی و فعالیت‌های او داشته است.

به گزارش خبرنگار ادبیات صبا، پویا نبی کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه نویس امروز دوشنبه ۲۸ شهریورماه به مناسبت چهلمین روز درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج شاعر و پژوهشگر ایرانی یادداشتی در اختیار صبا گذاشت که در آن به شرح زندگی، اشعار و فعالیت‌های سایه پرداخته است.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

«ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟

آفتابی ست هوا؟

یا گرفته ست هنوز؟

امیرهوشنگ ابتهاج متخلص به (سایه) در شامگاه نوزدهم مرداد ماه سال جاری و در سن ۹۵ سالگی به رسم آن پیشگویی دوران کودکی اش در شهر کلن آلمان دیده بر این جهان فرو بست، بی شک صاحب عزای حقیقی این ایام غزل معاصر ایران است، پس از مرگ حسین منزوی و سیمین بهبهانی، سومین چهره غزل نئوکلاسیک ایران هم به دیار باقی شتافت. چیزی که نگارنده را بر آن داشت تا یادداشتی به نسبت طویل در مورد این شاعر و ترانه‌سرای نام‌آور این سرزمین به رشته تحریر در بیاورد نه مطالب اغلب اشتباه و ذوق زده فضای مجازی، بلکه واکنش های توام با احساسات پیرامون زندگی امیر هوشنگ ابتهاج بود. عده ای او را حافظ زمان لقب دادند و عده ای مانند جناب آقای ضیا موحد، شاعر و پژوهشگر ادبی بر این باور بودند که سایه مقلد حافظ و در زمان حیات او بسیار اغراق شده است و عده ای هم پای عقاید سیاسی مرحوم ابتهاج را به میان می آورند و او را یک توده ای شکست خورده و احتمالا از بانیان وضع موجود می دانند!

به راستی هوشنگ ابتهاج که بود؟ جایگاه او در تاریخ ادبیات معاصر سرزمین ما در چه مرتبه ای قرار می گیرد؟ سهم او در غزل سرایی چند دهه گذشته ایران در قیاس با دیگر هم نسلانش در چه جایگاهی است؟

در این نوشتار، تلاش دارم علاوه بر مرور اجمالی بر زندگی پر فراز و فرود این شاعر نام آور تا حد امکان به جنبه های مختلف ابتهاج شاعر، ترانه سرا، مدیر و البته سیاست‌ورز بپردازم.

دوش، آن رشته های یاس، که بود

خفته بر سینه دل انگیزت

راست گفتی که آرزوی منست

که چنان گشته گردن آویزت

امیرهوشنگ ابتهاج در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در خانواده ای پرنفوذ در شهر رشت دیده به جهان گشود. شهری که در آن روزگار پایگاه روشنفکری سیاسی ایران بود. پدرش میرزا آقاخان ابتهاج از پزشکان سرشناس شهر رشت بود که مدتی ریاست بیمارستان پورسینا را برعهده داشت. ابوالحسن ابتهاج عموی او اولین رییس سازمان برنامه و بودجه در حکومت پهلوی بود که همراه همسرش آذر ابتهاج اولین بانک خصوصی با نام (ایرانیان) را تاسیس کرد.

از همان ایام کودکی دلبسته شعر و موسیقی بود تا اینکه در نوزده سالگی اولین دفتر شعرش با نام (نخستین نغمه ها) را با مقدمه ای از مهدی عمیدی از شاعران سنت گرای آن روزگار منتشر کرد، در سال ۱۳۲۷ از رشت راهی تهران می شود و خیلی زود در محفل شاعران کلاسیک و شاعران جوان نوگرا راه پیدا می کند و دوستی اش با هر دو طیف را ادامه می دهد، همانطور که اشعارش تا پایان عمر در بین این دو سبک شعری پرسه زد. سال ۱۳۲۸ نقطه عطفی در زندگی هنری امیرهوشنگ ابتهاج جوان است او با محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار آشنا می شود و به موازات در دایره دوستان فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، فریدون مشیری و نادر نادرپور قرار می گیرد. حدود دو سال بعد و در سال ۱۳۳۰ با احمد شاملو، سیاوش کسرایی و مرتضی کیوان آشنا می شود که این آشنایی سبب دیدار با نیما یوشیج می شود و مسیر تازه ای در کارنامه حرفه ای او آغاز می شود. ابتهاج که پیشتر در نخستین دفتر شعرش به عنوان شاعری سنت گرا شناخته می شد در سال ۱۳۳۱ مجموعه شعر «سراب» و «سیاه مشق یک» را به شیوه نیمایی منتشر می کند و خود را به عنوان شاعری جوان اما چیره دست در محافل ادبی آن روزگار مطرح می کند و از همان زمان لقب سایه را برمی گزیند. ابتهاج در چرایی انتخاب این عنوان برای خود در مصاحبه با مسعود بهنود می گوید: سایه یک سری حروف نرم و بی ادعا است، در ذاتش یک نوع افسوس است و یک نوع افتادگی در مقابل خشونت.

اگر چه سایه تاثیرات جدی از هم نشینی با نیما می گیرد و همانطور که عنوان شد دو دفتر شعر به سبک نیمایی منتشر می کند اما خیلی زود سبک شخصی خود را پیدا می کند و هر چه به جلو می آید تمرکز و توانش را بر غزل سرایی بیشتر می کند.

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

هوا گرفته عشق از پی هوس نرود

به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار

و گرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود

ذکر این نکته به غایت ضروری و مهم است که دو نام حضوری تعیین کننده در زندگی هنری و البته زیست سیاسی هوشنگ ابتهاج داشتند و آنها سیاوش کسرایی و مرتضی کیوان هستند.

مرتضی کیوان شاعر و منتقد ادبی دهه سی خورشیدی یکی چهره های تاثیر گذار دوران خود است که روی چهره های ادبی چون احمد شاملو، نجف دریابندری و البته هوشنگ ابتهاج تاثیر به‌سزایی گذاشته است.

کیوان و کسرایی هر دو از اعضای رسمی و فعال حزب توده در آن سالها بودند، اما با بررسی دقیق مواضع ابتهاج در رابطه با حزب توده نباید نقش شرایط اجتماعی و سیاسی دهه سی خورشیدی را نادیده بگیریم، در آن روزگار اغلب مردم یا عضو رسمی این حزب بودند و یا نسبت به این حزب و آرمان هایش سمپاتی داشتند و این صرفا معطوف به جریان ادبی آن روزگار نیست، برای مثال مرحوم (پرویز شهریاری) ریاضیدان برجسته این سرزمین در جوانی به حزب توده گرایش داشت و اتفاقا همزمان با هوشنگ ابتهاج در اوایل دهه شصت خورشیدی بازداشت و زندانی شد.

نگارنده تا جایی که اطلاع دارد سایه هیچ وقت عضو رسمی حزب توده نبوده ولی تا پایان عمر روی اصول سوسیالیستی خود ماند و این درست بر خلاف دیگر دوستانش همچون سیاوش کسرایی بود که به مسکو رفت و در آنجا عضو کمیته مرکزی حزب توده شد. مرحوم ابتهاج در گفتگو با مهدی یزدانی خرم به صراحت بر این مهم تاکید می کند: عضو حزب توده نبودم، اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده ای ها احترام می گذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها هم عقیده بودم.

او درباره نگاه کمونیست های هوادار شوروی درباره آزادی های سیاسی و اجتماعی می گوید: من به کیانوری گفته بودم اگر شما قدرت بگیرید اولین کسی که مشکل پیدا می کند من هستم.

البته این گرایش سوسیالیتی صرفا در بعد سیاسی و دردسرهایی که مرحوم سایه در دهه شصت با آن مواجه بود و حتی به نحوی مقدمات مهاجرت ایشان را به آلمان فراهم کرد، خلاصه نمی شد بلکه در سال ۱۳۵۸ و در زمانی که باقر پرهام، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، اسماعیل خوئی و محسن یلفانی هیات مدیره کانون نویسندگان ایران را تشکیل می دادند، دستور به اخراج هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی و به آذین داده می شود زیرا رفتار سیاسی این سه عضو را برخلاف مرام نامه کانون نویسندگان ایران تلقی می کنند.

شاید اشاره به این نکته کلیدی در این یادداشت ضروری باشد که گرایش توام با عدالت طلبی امیرهوشنگ ابتهاج بیش از آنکه محصول آرمان های حزب توده در اوایل دهه سی خورشیدی باشد بیشتر وامدار نگاه و جهان بینی اوست، سایه تا واپسین روزهای حیاتش شاعری مردمی بود، عدالت طلبی جز مضامین پررنگ آثار اوست و شاید یکی از چندین دلیلی که بیش از سایر هم نسلانش نزد توده مردم جایگاه پیدا کرد در همین نکته نهفته باشد. در طول زندگی پر فراز و فرود این شاعر نام آور بزنگاه های متعددی را می یابید که او خارج از مصلحت اندیشی مرسوم، پشت مردم ایستاده و با قدرت همنشین نشده که از بارز ترین آنها می توان به استعفا از شورای موسیقی رادیو آن هم پس از شش سال در ۱۸ شهریور ۱۳۵۷ و در اعتراض به کشتار میدان ژاله اشاره کرد و یا به شعر گالیا که پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آن را در وصف جوانانی سرود که در آن روز سیاه کشته شدند و یا به زندان افتادند.

در گوش من فسانه دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه!

دیرست گالیا، به ره افتاد کاروان …

عشق منو تو ؟ آه…

این هم حکایتی است

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده اند گرسنه و سخت روی خاک

علی رغم نگاه برخی از منتقدان ادبی که شعرهای مرحوم هوشنگ ابتهاج را صرفا آثاری عاشقانه و خالی از نوآوری قلمداد می کنند، ذکر دو نکته در مورد آثار این شاعر مهم و ضروری است: نخست آنکه هر زمان که شرایط سیاسی اجتماعی این سرزمین با یک آزادی نسبی همزمان شد، سایه عموما به اشعار نیمایی و البته اجتماعی روی آورد و نکته دوم آنکه ابتهاج برخلاف حسین منزوی و سیمین بهبهانی بنا نداشت بدعتی تازه و خلاقه در سرودن اشعار به کار ببرد پس نه در زبان و تصویرهای جدید خطرهای کسی مانند منوچهر نیستانی را پیشه کرد و نه در پرداخت به مضامین اجتماعی در غزل مانند سیمین بهبهانی راهی متفاوت را پیش گرفت. ابتهاج در واپسین سال‌های حیاتش و در مراسمی که به عنوان بزرگداشت او در شهر کلن آلمان ترتیب داده شده بود در این مورد می گوید: در شعر کلاسیک شما می توانید همه چیز را بگویید ولی در امان باشید. دقیقا به دلیل همین نکته است که با توجه به گرایشات حزبی هوشنگ ابتهاج و سابقه زندان رفتن او در دهه شصت خورشیدی که می توانست از خطوط قرمز این روزها به شمار آید اما تمام آثارش بدون گزند سانسور اجازه انتشار یافتند.

با اینکه در بیش از هفت دهه کارنامه هنری هوشنگ ابتهاج ما جز مقطعی که در محضر نیما یوشیج می رود شاهد تحول خاصی در آثارش نیستیم اما این نکته غیرقابل کتمان است که مرحوم سایه زبانی به غایت سالم داشت و کلمات را با وسواسی خاص انتخاب می کرد و به خاطر همین نکته است که برخلاف عمر بلندش آثار کمتری را روانه بازار کرد (نخستین نغمه ها، سراب، شبگیر، بانگ نی، سیاه مشق، یادگار خون سرو، تاسیان و زمین) زیرا به عقیده نگارنده، از ویژگی های غزل های سایه که او را از دیگر هم نسلانش متمایز می سازد آن است که توان و انرژی سایه به جای اینکه در چندین غزل پخش شود آن انرژی معطوف در یک الی دو غزل می شود، به طور دقیق تر سایه به خوبی آگاه بود که کم گویی و گزیده گویی را در دستور کار قرار دهد اما با انرژی شاعرانه بالا و به خاطر همین زبان پاکیزه بود که برخی از شاعران برجسته دورانش همچون شهریار در برخی موارد غزلیات مرحوم سایه را با حافظ اشتباه می گرفتند.

زمانه قرعه نو می زند به نام شما

خوشا شما که جهان می رود به کام شما

بخش دیگر کارنامه هنری مرحوم امیرهوشنگ ابتهاج به دوران مدیریت وی در رادیو در حدفاصل سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ می رسد، زمانی که پس از رهی معیری، محمد میرنقی و جهانبخش پازوکی سکاندار میراث داود پیرنیا در رادیو ایران شد و تحولی تازه در موسیقی سنتی آن روزگار شکل گرفت. این نکته ضروری است که مرحوم سایه به موزات طبع شاعران و لطیفش توان مدیریتی بالایی داشت و پیشتر حد فاصل سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴ مدیریت منابع انسانی کارخانه سیمان تهران را برعهده داشت.

رضا قطبی رییس وقت رادیو و تلویزیون ملی ایران برخلاف گرایش های سوسیالیستی مرحوم ابتهاج که طبیعتا جزو خط قرمزهای نظام گذشته به شمار می آمد، در اواسط سال ۱۳۵۰ از امیرهوشنگ ابتهاج دعوت می کند تا مدیر بخش موسیقی رادیو شود. انتخابی عجیب و شوکه کننده، اما اگر با دقت به مشاوران و همکاران آن دوران رضا قطبی نگاهی دوباره کنیم متوجه حضور افراد دیگری همچون نیکخواه و جوادیان به عنوان چپ های نشان دار می شویم.

هوشنگ ابتهاج با حضور در شورای موسیقی رادیو تحولی شگرف را رقم زد و شاید به دلیل همین بر هم زدن رکود آن محیط بود که امروز برخی از آن دوران به عنوان دوران سیاه رادیو یاد می کنند. برای مثال این سنتی که عده ای از خوانندگان آن دوران به اپراتورهای رادیو پول می داند تا ترانه آنها را بیشتر پخش کنند، جمع کرد.

هوشنگ ابتهاج در همان روزهای نخست شورای شعر را با حضور برترین شاعران و ترانه سراهای روزگار همچون: بهبهانی، مشیری، رویایی، عماد خراسانی، جهانگیر تفضلی و شهیار قنبری (به عنوان نسل تازه ترانه) به راه انداخت که کار این گروه انتخاب شعرهای استاندارد و یا راهنمایی برای بهتر شدن برخی ترانه ها بود و همچنین ایجاد یک فضای باز در رادیو که آن دوران یک رسانه فراگیر به شمار می آمد و حاصل آن چند سال کشف استعدادهایی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی و تنی دیگر بود. درست در میانه های این دوران بود که نقطه عطف دوم زندگی مرحوم هوشنگ ابتهاج زده می شود و آن ورود او به عالم موسیقی و ترانه است. سایه که در نوجوانی با شنیدن ویولن نوازی استاد صبا شیدای موسیقی شده بود حالا فرصتی تازه یافته بود که به عشق سالیان گذشته اش جامه عمل بپوشاند. خود او در مصاحبه ای با خانم مریم عرفان در بی بی سی فارسی پیرامون این نکته می گوید: یکی از افسوس های من، هنوز هم در این آخر عمر این است که ای کاش به جای شعر دنبال موسیقی می رفتم. شاید کمتر کسی باور کند، ولی من وقتی یک ساز را تنها می شنوم، همراه این ساز، هزار آهنگ به عنوان هارمونی و کنترباس و کنترپوان و غیره در ذهن ام ساخته می شود. اصلا مایعی که در ذهن من است بیشتر به موسیقی کشش دارد.

ذکر این نکته ضروری است که غزل های مرحوم سایه دارای نوعی ریتم و آهنگ هستند و به خاطر همین بسیارانی علاقه داشتند آثار او را بخوانند و بی راه نیست اگر ادعا کنیم پس از رهی معیری جایگاهی بی بدیل در خوانش غزل هایش توسط خوانندگان مختلف دارد. تا جایی که استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی در مورد جایگاه مرحوم سایه در این حوزه گفته بود: سایه از زمانی سایه شد که با برنامه گلها گره خورد و موسیقی روی اشعارش آمد.

و از نگاه یک قضاوتگر بیرونی یکی از دلایل محبوبیت او بین مردم این است که اشعارش در قالب های متعددی در رسانه های مختلف خوانده شده است، از ترانه تو ای پری کجایی؟ تا ایران ای سرای امید تا ارغوان و حتی خوانش برخی اشعارش توسط خوانندگان غیر ایرانی همچون احمد زائر در کشور افغانستان.

سایه در یکی از واپسین گفتگوهایش به این نکته تاکید می کند که موسیقی بسیار خالص تر از شعر است، زیرا محتاج ترجمه نیست و همه اقوام و ملل می توانند با آن ارتباط برقرار کنند و اتفاق عجیب در شعر فارسی آن است که قواعد و نظم آن هماهنگی حیرت آوری با موسیقی دارد.

ابتهاج به دلیل علاقه بی وصفش به موسیقی (که الزاما هم فقط شامل موسیقی سنتی ایران نمی شد بلکه از علاقه‌مندان جدی موسیقی کلاسیک غربی نیز به شمار می آمد) در دوران پس از مدیریت در رادیو این حوزه را با جدیت دنبال می کند و با تاسیس گروه چاووش و شیدا نقشی تعیین کننده در جریان موسیقی سنتی ایران بازی می کند.

اگر بخواهیم دستاورد مهم کارنامه موسیقایی امیرهوشنگ ابتهاج را تیتر وار نام ببریم آنها به شرح زیر است:

یک. گرد هم آوردن موسیقیدانان برجسته از هر سه جریان موسیقی آن روزگار

دو. سامان دادن به موسیقی سنتی در رادیو

سه. ایجاد گروه های موسیقی اثر گذار در موسیقی معاصر

دیگر این پنجره بگشای که من

به ستوه آمدم از این شب تنگ

دیرگاهیست که در خانه همسایه من خوانده خروس

وین شب تلخ عبوس

می فشارد به دلم پای درنگ

اما وجهی از کارنامه هوشنگ ابتهاج که کمتر مورد توجه قرار گرفته بخش پژوهشگری اوست، بی تردید یکی از فرازهای کارنامه ادبی مرحوم ابتهاج تالیف کتاب (حافظ به سعی سایه) است که حاصل بیش از ده سال کار مداوم او روی دیوان حافظ است و در سال ۱۳۷۳ منتشر شد. همانطور که پیشتر اشاره شد مرحوم سایه جزو شاعرانی بود که در انتخاب واژگان بسیار دقیق عمل می کرد و این شاید درسی بود که از اشعار حافظ گرفته بود، با اینکه تصحیح های دیگری روی اشعار این شاعر قرن هفتمی در جامعه ادبی ایران رواج داشت و که جملگی آنها می توان به (حافظ به تصحیح خانلری) و (حافظ با تصحیح محمد قزوینی) اشاره کرد اما هوشنگ ابتهاج در این تلاش مجدد که با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی همراه بود آن را از چندین جنبه به درجه والاتری ارتقا داده است.

در اهمیت تصحیح سایه روی دیوان حافظ باید نسخه شناسان اظهار نظر کنند که البته مقالات بسیاری هم در این حوزه منتشر شده و آرای بسیاری وجود دارد که می توان به داوری نشست، اما کار ایشان روی دیوان حافظ علاوه بر امری پژوهشی و ادبی که قطعا محرک ایشان بوده یک جنبه دیگر دارد که آن جنبه مرامی است، حافظ همچون سایه یک شاعر آرمان خواه بود و علاقه مرحوم سایه به آرمان خواهی شاید یکی از دلایل این انتخاب بوده است.

ای صبح!

ای بشارت فریاد!

امشب خروس را

در آستان آمدنت

سر بریده اند!

در پایان این یادداشت باید تاکید کرد که شعر ایرانی آخرین بازمانده از نسل نیمایی را از دست داد و ظن نگارنده جایگاه او به این زودی ها پر نمی شود. درست است که به نسبت مشیری، بهبهانی و منزوی در غزل سرایی در جایگاه پایین تری قرار می گیرد ولی بی هیچ تردیدی نمی توان منکر جریان سازی و تاثیر مرحوم سایه بر نسل های بعدی خود شد. بی شک او راوی درد و رنج دوران خود بود و شاید تنها شاعر از نسل خود که به این میزان جایگاه مردمی داشت و آثارش با زمانه اکنون و نسل جدید گره خورده بود.»

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است