در فیلمی که علیه مردم باشد بازی نمی‌کنم | پایگاه خبری صبا
امروز ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۳۴
حامد بهداد در گفت و گو با صبا:

در فیلمی که علیه مردم باشد بازی نمی‌کنم

"به فيلمنامه اي که به انسان خيانت کند و وطن فروش باشد «نه» مي‌گويم،وگرنه همه کارها را قبول مي‌کنم و براي رسيدن به هر کاراکتري هم زياد کار مي‌کنم. من در فيلم هايي که عليه مردم باشد بازي نمي‌کنم".

مرد متفاوت سینمای ایران است ، نامش که می آید تصویر کاراکترهای مردی عاصی و تند رفتار در ذهن شکل می گیرد. نقش هایی که او بازی کرده است و شاید هیچ کسی جز او نمی توانست آن کاراکترها را چنین اتود زده و به پردازش برساند، به شکلی که انگار اگر در سینمای ایران نبود، این سینما جنس بازیگری او را کم داشت. حال این مرد  نقش های ناآرام، اینبار در «هفت ماهگی» چنان در ازدحام آشوب ها بر سر کاراکتر ویران شده ، آرام برخورد می کند، که از  حامد بهداد شکل گرفته در ذهن مخاطب عبور کرده و فکر را درگیر این نقش بازی کردن های تازه می کندو قدرت عبور از دنیای کلیشه ها را به رخ می کشد. حامد بهداد از روزهای فیلمنامه خوانی تا ضبط و تولید و نگاهی که به آینده «هفت ماهگی » دارد چنین گفت. 

  حامد بهداد در «هفت ماهگی » پر از تفاوت است، از آن «بهداد» کلیشه شده، دور شده و بازیگری را به نمایش میگذارد که مخاطب را از آنچه تصور داشت از وی ببیند دور میکند، دیگر خبری از یک مرد عصیانگر نیست، اشتباه میکند اما تند مزاج برخورد نمیکند، از کاراکتر سازی این نقش بگویید و این که چه شد که به این فیلمنامه و بازی در این فیلم «بله » گفتید؟

فیلم قبلی هاتف علیمردانی«کوچه بی نام
» را دیده بودم، سراغ یک قصه و آدم هایی رفته بود که اکثرا رویکرد رو به گذشته داشتند
اما یک اتفاق عجیبی در فیلم افتاده بود که هم نقطه قوت فیلم محسوب می
شد و هم نقطه قوت بازیگر بود.در آن فیلم یک اتفاق عجیبی در بازی
«باران کوثری » افتاده بود، به طرز عجیبی کاراکتر را پیدا کرده بود و در مسیر فیلم
هم دست به حرکات
های ریز و حرفه ای بازیگری در شکل تازه
ای می
زد، مدام هم ذهنش فضایی از زندگی داشت. از دیدن بازی «باران
کوثری » در فیلم کوچه بی نام لذت بردم. 
در ادامه نیز متوجه شدم،فیلم مخاطب
خود را پیدا کرد.وقتی پیشنهاد حضور در «هفت ماهگی » داده شد، با دور نمایی که از اثر
قبلی هاتف علیمردانی داشتم با خود به این نتیجه رسیدم که با این کارگردان همکاری خوبی
خواهیم داشت و قبول کردم. البته حضور بازیگران این اثر چون باران کوثری و تهیه
کنندگی لشگری قوچانی نیز بی تاثیر در قبول پیشنهاد بازی در این
فیلم نبود و اما برای چندین مرتبه مقابل دوربین محمود کلاری قرار گرفتن برایم بسیار
حائز اهمیت بود، اصلا گفتند ایشان هست و راغب
تر شدم. چون کلاری بسیار در مورد سینما میداند، در کنار مرد باهوش چون وی کار کردن یعنی هر لحظه مدام آموختن.به
هرحال همه عوامل دست به دست هم داد تا به «هفت ماهگی» بله گفتم و در کنار این تیم با
همدیگر کار کردیم.

پس یک گروه که در کنار هم قرار گرفتنشان
به نظرتان می
توانست یک اتفاق خوب را رقم
بزند موجب حضور حامد بهداد در دومین فیلم بلند هاتف علیمردانی شد؟

 به حتم. به من گفته بودند محمود کلاری دراین پروژه
است، به هر حال وقتی یک فیلمبردار خوب کنار کارگردان و بازیگران باشد، ضریب خطا تا
حد امکان پایین می
آید.

 رسیدن به کاراکتری که دراین فیلم بازی
کردید، مردی که اشتباه می
کند ولی حامد بهداد همیشگی
نیست، برون گرایی ندارد، بیشتر درون گراست، از اتودهایی رسیدن به این نقش بگویید، رسیدن
به کاراکتر مردی که درست روی مرز منطقی رفتار کردن و عصبانیت حرکت می
کند، از عبور شخصیت از اصل خودتان تا رسیدن به این نقش و فضای
بازیگری آن بگویید

گاهی بازیگر به این نتیجه میرسد که تفاوت ایجاد کند و این تغییر و دور شدن از فضای تکراری
بازی کردن را خیلی خوب می
داند. در پی این تصمیم باید سراغ دنیای
آدم جدیدی بروی، باید زحمت بکشی، باید فضای تازه ای ایجاد کنی. به عنوان بازیگر تمایل
داری به سمت فاصله از تصویر که از خود به جا گذاشتی حرکت کنی که خود این نیز یک نوع
بیماری و نقطه ضعف است. 
در واقع چیزی که من دراین کاراکتر میدیدم یک نوع «گیجی » بود. انسانی که با هیچ حادثه ای مواجه نیست
و هیچ انگیزه ای برای بهم ریختگی ذهنش ندارد، ولنگار زندگی می
کند و تصور میکند همه چیز به همین شکل است،ممکن است
اگر بی دقت نسبت به بدن و ذهن خود باشد دچار پراکندگی فکری شود. کماکان که دراین فیلم
وقتی کاراکتر در بحران اتفاقات قرار می
گیرد دچار
پراکندگی می
شود. وقتی با حادثه مواجه میشود، تازه از آن زمان به بعد دقت نظرش به گذشته برمی گردد. از
آن مقطع زمانی خود را هماهنگ با موقعیت می
کند، سعی
می
کند به یک جمع بندی از خود و موقعیت خود برای ادامه آینده
خود برسد و آینده اش دخترش است.

 در روزهای ضبط و تولید این اثر سینمایی
حادثه ای برای باران کوثری از بازیگران اصلی این فیلم رخ داد،تصادفی که منجر به جراحت
شدید وی و بستری شدن این هنرمند شد، فضای فیلم از یک مقطعی به بعد به شکلی پیش می
رود که گویی فیلمنامه دچار تغییراتی شده است .

نه! اصلا دست به ترکیب فیلم نخورده
است. بله، برای باران کوثری حادثه اتفاق افتاد ولی در پی آن حادثه تغییری در هیچ بخشی
از فیلم انجام نگرفت. درحقیقت از صحنه
های دیگری
شروع کردیم.

 پس من در مورد این تغییر فیلمنامه اشتباه
تصور کردم.

نه اشتباه نکردید، درحقیقت گمان خودتان
را تصحیح کردید که آیا اینگونه بوده است یا نه. واما در مورد کاراکتر می
گفتیم،مردی کاسب که هر از چند گاهی هم شیطنتی میکند و دور همی هایی با دوستانش دارد.

 مثل روزگار خیلی از آدم هایی که اطراف
ما هستند، کاراکتر ناآشنایی نبود

درست مثل جهانی که درآن هستیم و دریافتش
کردیم. بعضی از آدم
ها هستند که خودشان جهان اطرافشان را
تغییر می
دهند ولی یک عده هم قربانی انعکاس اطراف
خودشان هستند. این کاراکتر نیز بخشی از انعکاس جامعه است و ما قربانی آن هستیم.اگر
هرزگی شکل می
گیرد ما اول خودمان قربانی آن میشویم.

 این جمله آخر که، اگر هرزگی شکل میگیرد، فرد خود اولین قربانی آن است به شکلی انگار سخن و هدف
گیری این فیلم با مخاطب است

ما داریم تفسیر میکنیم،دنبال هدف نمیگردیم.
هر لحظه یک نامکشوفی را از جهل به معلوم در می
آوریم و قدم به قدم به سمت جلو حرکت میکنیم. کاراکتر از یک بخشی به بعد خود را سرجمع میکند تا آماده تربیت فرزندش شود تا اتفاقی که برای خودش افتاد،
هرگز برای فرزندش رخ ندهد. 
 اینجا میخواهم بگویم که در فیلمنامه اولیه فرزندی که قراربود متولد شود
پسر بود. وقتی فیلمنامه را خواندم به کارگردان گفتم:«بگذار بچه دختر باشد». علیمردانی
گفت:« نه، باید پسر باشد» گفتم:« من برای این انتخاب یک تفسیر دارم، از تو می
خواهم که بگذاری این بچه دختر باشد. خودت میدانی که من شاید خودم قربانی هر چه بیشتر هر خطایی باشم، مثل همه
آدم هایی که دراین جامعه هستند اما این بی توجه ای و این عدم رعایت حقوق همسر این کاراکتر
درفضای این فیلم، متوجه چه کسی بود ؟ متوجه یک زن بود. این همه گیجی، اینهمه درواقع
سربه هوا بودن، ضرر اصلیش به چه کسی رسید؟ 
باعث حذف فیزیکی همسرش شد. ما میبینیم که این مرد و این کاراکتر مدام به همسرش دروغ میگوید.» باید این فضا در یک جایی سرجمع میشد. به کارگردان تاکید کردم:« تا این حد در مورد حقوق زنان صحبت
می
کنیم، در مورد آلودگی روابط سخن گفته میشود، از مغشوش بودن روابط زناشویی مستمر گفته میشود، حال ببین چه بلایی بر سر این مرد آمده است. دچار حادثه شده
است، همسرش را از دست داده است و تنها فرزندش باقی می
ماند. اما این تنها فرصتی است که به وی داده میشود، او یکبار در برابر یک زن که همسرش بود، آن شکل که باید عمل
نکرد. یکبار بیشتر به او فرصت جبران نمی
دهیم،یکبار
دیگر در برابر یک زن، یک دختر نه پسر.» به هاتف علیمردانی گفتم:« بیا یک مرتبه دیگر
این فرصت را در برابر یک زن به او بدهیم. طبق فیلمنامه همسرش را از او گرفتیم حال به
او فرزند پسر ندهیم، پسر که تکرار وجود خود است. در این فرصت خود را برای تربیت یک
زن آماده می
کند.»

این مکالمه برای رسیدن به تغییر جنسیت
فرزند که امروز درفیلم می
بینیم و در نهایت هم نظر
شما تایید شده است با چقدر صحبت بین شما و کارگردان شکل گرفت ؟

 دوساعت و نیم با هاتف علیمردانی کارگردان و لشگری
قوچانی تهیه
کننده فیلم در مورد این نظر و تغییر
صحبت کردیم. منصور لشگری خیلی زودتر راضی شد ولی کارگردان ابتدا قبول نکرد به او گفتم:«
زن مظهر عشق است، مظهر زایندگی است، مظهر ساختن و ایستادگی است، وقتی این کاراکتر به
این مظهر عشق خیانت می
کند، این معبد را ندیده گرفته است،خرابش
کرده،کارمای او، یکبار دیگر توجه به یک زن دیگر است و آن زن تنها دخترش است.» این
ها را که گفتم، هاتف رفت، برگشت و گفت:« با پیشنهاد تو موافقم.»
و فرزند دختر شد. این تاکید برای هرچه بیشتر احترام گذاشتن به مظهر عشق بود.

 وقتی به بازیگریها در این فیلم نگاه میشود، تقریبا همه خوب بازی میکنند جزیک کاراکتر، بازیگری که با سبقه ای که دارد انتظار
بازی حرفه ای تری از تو می
رفت ولی اینگونه نبود و در
فضای کاراکترسازی خود اغراق زیادی داشت، گفتن از «پگاه آهنگرانی»، شاید این سوال باید
از کارگردان پرسیده شود ولی اغراق پررنگ در بازی و ناهماهنگی با بازی
های دیگر این سوال را مطرح میکند که کارگردان تا چه حد حاکم بر فضای پردازش نقشها بود ؟

 این سوال را باید از خود پگاه آهنگرانی و کارگردان
سوال کنید. فقط این را بگویم که بازیگری یک کنش هنرمندانه است، گاهی می
شود که به هدف ننشیند. بازیگران گاهی اوقات در تعقیب تیپ و شخصیت
می
روند و به هدف نمیزنند. یک
مرزی وجود دارد که به آن واقعه می
گویند. یکی از راههای نزدیک شدن به کاراکتر، عبور از واقعه دراماتیک است. شما یک
تیپ را در اختیار دارید،وقتی به واقعه دراماتیک می
رسید،تیپ تبدیل به شخصیت و کاراکتر میشود، کسی که از واقعه عبور میکند دوباره به تیپ باز میگردد.شاید جای واقعه دراماتیک درست در فیلمنامه جای نگرفته
است و دراین شرایط تیپ به مرز پردازش رسیده است ولی به اصل نرسیده است. این اتفاق برای
اکثر بازیگران پیش می
آید، برای خود من نیز پیش آمده است،
خیلی از تیپ را گرفته ام، ولی در پردازش موفق نشده است. درست شکل گیری این فضا بستگی
به کارگردان و فیلمبردار نیز دارد. روزهای ضبط وقتی بازی «پگاه آهنگرانی» را می
دیدم،تصورم این بود در فضای کاراکتر جواب درستی میدهد. حال اگر شما نظر دیگری دارید و اگر درست هم باشد میشد که در مراحل بعدی این فضای درست شود. به هرحال فیلم در سه مرحله
«نوشتن، کارگردانی و تدوین» ساخته می
شود. در
تدوین باید درست می
شد. نما هم به اندازه کافی گرفته شده
بود.

در یکی ازسکانسهای بیمارستان، همان سکانسی که برای اولین مرتبه با جسم
زخمی و ویران شده همسرتان در دنیای فیلمنامه مواجه می
شوید، در اتاق که باز میشود، گام به گام به سمت تخت بیمار که میروید با هر گام عکس العملهای صورتتان،همراه با بهتی که در صورت نشانده اید را شاید
بتوان یکی از بهترین بازیگری
ها برشمرد از آن سکانس و
لحظه پرداختن به آن بگویید؟

بازیگرها دنبال فرصت هایی میگردند برای ایجاد فضای خندیدن، تعجب کردن، وحشت عشق، امید، اضطراب،
فریاد… در فضای نقش آفرینی ها، زیرا ایجاد آن
ها کد گذاری شده است.در آن لحظه لبریز از حس عاطفی، فراق همسر،
بچه ای که هنوز به دنیا نیامده است،آن شرایط روی تخت افتاده همسر و نزدیک شدن به مرگ.
 اصلا آن لحظه را تصور کنید. آدمها اکثرا میترسند بچه دار شوند، هم از مسئولیت آن وحشت دارند و هم این پدیده را نمیشناسند، جهان را با ماقبل با مادر و پدر واطرافیان خود میشناسند ولی با آمدن یک فرزند در زندگیشان نمیشناسند مگر اینکه با جهل وارد زندگی شوند. آن لحظه وحشت دیگر نبودن همسر، بچه
ای که بدون مادر بزرگ خواهد شد همه این فکر
ها روی
ذهنم فشار می
آورد. با خود در دنیای کاراکتر اندیشه
می
کردم که باید چه کنم، چگونه ادامه دهم.همه این افکار در لحظه
بازیگری این سکانس با من بود، گام به گام با استیصال یک آدم از ورود به اتاق تا رسیدن
به همسری نیمه جان که اگر به آن خیانت نشده بود زندگیش نابود نمی
شد حرکت میکردم و این حس هیچ ماحصلی ندارد جز
لب گزیدن و خود خوری که دیگر فایده ای ندارد و کار از کار گذشته است.
 این فکرها و همراه
بودن با این افکار آن سکانس را رقم زد. فضای بیمارستان و باران کوثری با آن حال برروی
تخت بیمارستان نیز در حس گیری آن لحظه بی تاثیر نبود.

در آن سکانس باران کوثری واقعا در پس
آن حادثه ای که در روزهای ضبط و تولید رخ داد در کما بود؟

بله ! باور میکنید، باران کوثری را از روی تخت بیمارستان برای ضبط آن سکانس
آورند. باران کوثری آن روزها هنوز در بیمارستان بستری و تحت درمان بود. آن سکانس بعد
از تصادف وی بود. ولی برای بازیگر در کنار تمام ایجاد فضا
ها تخیل است که عمل میکند. با
تخیل است که بازیگر می
تواند به اصل کاراکترسازی برسد، تخیل
است که ما را به بازیگری وادار می
کند. تخیل و تحلیل است که به فضای شاعرانه
ذهن فرد جهت و وسعت می
دهد.تصویری از استیصال و درماندگی را
در آن سکانس می
بینید.

اگر بخواهید جایی برای «هفت ماهگی »
میان آثارتان انتخاب کنید، کجاست؟

این نوع تحلیلها با فاصله اتفاق میافتد. یعنی
خود آثار بعد از مدتی می
روند و جایگیری خود را انجام میدهند. ما نمیتوانیم، قفسه درست کنیم و برروی آن
اتیکت بزنیم که این اثر جایش اینجاست. بعد از مدتی خود «هفت ماهگی » می
رود و جای خاص خود میایستد.
این فیلم الان تازه ساخته شده است. ما زمان به آثار هنری می
دهیم.زمان باید بگذرد، چون جهان اصالت است و چون ضرب آهنگ اصالت
در طول موج درستی قرار دارد و دست به جایگاه آن نمی
شود زد در فضای بایگانی این فیلم هم میرود و در جایگاه صحیح خود میایستد.

 فکر میکنید «هفت ماهگی» قصه ای دارد که زمان نداشته باشد و ده سال
دیگر نیز اگر به تماشایش بنشینیم لذت اکنون را ببریم؟

الان زمانه ای شده است که هنرمندان
از پردازش
های روانشناسانه که در دالانهای تاریک ذهنشان شکل میگیرد سخن میگویند. ما در یک دامی افتاده ایم که
فکر می
کنیم یک رئالیسم اجتماعی است ولی این درست نیست، این تصور
ما یک تلقین از رئالیسم اجتماعی است. به نظر شما با این فضا این فیلم در ده سال آینده
ای که شما از آن گفتید باز قابل توجه است ؟

 نه! از نگاه شخصی من این فیلم،قصه ای
تاریخ مصرف دار دارد، اجتماعی است و از حال اکنون جامعه می
گوید، جامعه ای که به واقع روز به روز رنگ معضلات و مشکلات
اجتماعی و فردی آن دست خوش تغییر است، شاید ده سال دیگر این تلخی قصه امروز این فیلم
شکلی دیگر گرفته باشد ولی یک مبحث باقی می
ماند که رنگ خیانت هیچ وقت در فضای بی تفاوتی نمیرود و این شاید باز عمری برای این قصه نگهدارد. در ادامه این
پاسخ این سوال آخر را بپرسم که به طور کل حامد بهداد به چه فیلمنامه و قصه ای «نه»
می
گوید؟

به فیلمنامه ای که به انسان خیانت کند
و وطن فروش باشد «نه» می
گویم،وگرنه همه کارها را قبول میکنم و برای رسیدن به هر کاراکتری هم زیاد کار میکنم. من در فیلم هایی که علیه مردم باشد بازی نمیکنم. من در فیلم انسان فروش و وطن فروش کار نمیکنم. مابقی فیلمها را میشود کار کرد. خیلی زیاد دوست داشتم فیلم اکشن بازی کنم.فیلم بکش
بکش هفت تیر، اسب سواری، کیو کیو بنگ بنگ، ماشین سواری، موزیک، سفر، جاده، فیلم اکشن،
با ماشین برویم در ساختمان، با هواپیما برویم در چاله، دوست داشتم اکشن بازی کنم.اصلا
من بازیگر اکشن هستم.بازیگری هستم که می
توانستم فیلمهای اکشن را خیلی خوب بازی کنم.فیلم اکشن خیلی قشنگ
است ولی الان همه فیلم  ها آپارتمانی شده است.

آزاده مختاری

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است