“شکاف” فیلم صد در صد مردمی نیست | پایگاه خبری صبا
امروز ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۴
کیارش اسدی‌زاده:

“شکاف” فیلم صد در صد مردمی نیست

"خیلی شفاف بگویم، فیلم "شکاف" یک فیلم صد در صد مردمی نیست، یعنی طبیعتا مخاطب آن توده مردم هستند ولی توده خاصی از مردم که نمی‌شود به آن‌ها مخاطب خاص گفت. می‌گویم توده خاصی از مردم چون تبدیل به همان گروه سنی سی سال به بالا می‌شوند. از اول دغدغه‌ام ساختن فیلمی برای نسلی بود که خودم در آن زندگی می‌کنم."

نقطه مرکزی یک کودک است، کودکی آواره شده میان تصمیم‌های مادری
که سویی رفته است و پدری که سویی دیگر را برگزیده و در این میان زوجی که باید
کودکی بیاورند تا زن نمیرد درگیر سرنوشت این کودک آواره می‌شوند و تراژدی «شکاف»
آغاز می‌شود. کیارش اسدی‌زاده در گفت‌وگو با صبا، ضمن گفتن از «شکاف» دومین اثر
سینمایی‌اش بعد از «گس»، گلایه‌هایش از منتقدان سینمایی را بازگو کرد.

*«گس» اولین فیلم شما و در ادامه آن «شکاف» نگاه ویژه به
دنیای فردی آدم‌ها در فضای شخصی خود با خود و فرد با همان دنیای مخصوص به خود در
جمع و اجتماع دارد، انگار رفتارهای آدم‌ها با خویش و با دیگران اصل قصه‌هایی است
که قرار است ما از شما در فضای کارگردانی ببینیم.

-در روزمرگی‌هایم نیز، ناخودآگاه درگیر همین لحظات آدم‌ها
می‌شوم. یعنی آن‌چه همیشه به چشمم درشت‌تر می‌آید همین جنس روابط فردی یا فرد در
گروه است. قصه‌هایی هم که می‌نویسم از ناخودآگاهم نشات می‌گیرد و به همین سمت می‌رود.
داستان آدم‌هایی که مابه ازای آن‌ها در جامعه هستند. این‌که این روند قصه پردازی
را در پیش گرفتم الزاما یک پز یا یک ویترین نیست، تنها پرداختن به معضلاتی است که
در جامعه هر روز بیشتر رشد می‌کند.

*این نگاه دقیق به روان آدم‌ها و روحیاتشان که در ادامه با این
روان در جامعه نیز حضور پیدا می‌کنند، از چه مقطع زمانی زندگی برایتان قابل توجه و
تامل شد تا این حد که اکنون قصه فیلم‌هایی که با نام کارگردانی شما بر پرده سینما
به نمایش در می‌آید نیز همین مضمون را دارا است؟ شاید حتی باید برای رسیدن به نقطه
سرآغاز این توجه‌ها به گذشته‌های دورتر مثل زمانی کودکی‌تان برگردید.

-بله، ریشه در کودکی و نوجوانی‌هایم دارد، وقتی به عقب‌تر زمان
زندگی‌ام بر می‌گردم و خودم را مرور می‌کنم به یاد می‌آورم که از همان کودکی این
توجه به رفتار و فکرهای مردم‌ها برایم حائز اهمیت بوده و این توجه از فضای
خانوادگی خودمان شروع شد، البته بگویم بر خلاف قصه‌هایی که می‌نویسم، فضای خانواده
کاملا سالمی داشتم. به هر حال این توجه از روابط افراد خانواده خودم شروع شد و تا
جامعه و همه مردم ادامه یافت. هیچ وقت تلاش نمی‌کردم که به این نکات دقت کنم، در
نگاهم این نکات درشت‌تر می‌آمد و هنوز هم ادامه دارد. این روزها هم این دقت با من
است. به طور مثال پشت ترافیک که می‌مانم، به آدم‌هایی که سوار خودروهای کناری
هستند نگاه می‌کنم، نوع حرف زدن آدم‌ها با هم، نوع رفتارشان با یکدیگر، تصور این‌که
چقدر با هم روراست هستند، چقدر بر شخصیت حقیقی خود نقاب زده‌اند و دیگر سوالاتی از
این دست ذهنم را درگیر می‌کند. در فیلم‌های کوتاهی هم که پیشتر می‌ساختم، قصه آدم‌ها
برایم مورد توجه بود و از آن‌ها می‌گفتم.

*از چه سنی شروع به نوشتن شخصیت و کردار فرد به فرد آدم‌ها کردید؟
انسان‌هایی که این روزها فضای رفتاریشان می‌تواند هر کدام کاراکتر یکی از قصه فیلم‌هایتان
باشد؟

-اولین فیلمنامه‌ای که نوشتم در مورد دنیای انسان‌ها بود.
نخستین نوشتن‌ها هم به زمانی بر می‌گردد که شروع کردم اولین فیلم کوتاه خود را
بسازم که به سال ۷۷ بر می‌گردد. آن زمان به دلیل علاقه به سینما در هنرستان درس می‌خواندم،
از همان زمان هم که شروع به فیلم ساختن کردم، همین جنس قصه را همیشه می‌نوشتم. «گس»
هم خیلی از این نوع نگاهم در امان نماند. سال ساخت «گس»، ناخودآگاه در فکر اغلب
فیلمسازان تم فروپاشی خانواده مطرح شد و ناگهان ۱۰ فیلم با این تم خلق شد، آن هم
بدون این‌که هر فیلمساز از قصه فیلمساز دیگر مطلع باشد. به هرحال در جامعه این
معضل دیده می‌شد و کارگردانان نیز دیدند. «شکاف» هم همان مسیر را ادامه می‌دهد.
واقعیتش این است، نه این‌که اهل تخیل کردن نباشم ولی خیلی شاید بلد نباشم درنگارش
داستان تخیل کنم، اصولا سعی می‌کنم از واقعیت‌هایی که می‌بینم در نوشتن وام بگیرم
و حقیقت‌ها را به هم زنجیر کرده و قصه جدیدی بسازم.

*با اولین نگاه تصور می‌شود داستان «شکاف» قصه طلاق است ولی
تنها «طلاق» نیست، این مبحث پررنگ‌تر است، سه مبحث دیگر نیز در درون‌مایه پرداخته
می‌شود، بیماری زنی مطرح است که برای زنده ماندن باید موجود زنده‌ای را به دنیا
بیاورد، نوعی که زوج جوان‌تر به بچه‌دار شدن فکر می‌کنند، با رفتاری که زوج
میانسال داستان با بچه‌ای که دارند انجام می‌دهند و در این میان فرد به فرد
کاراکترها با شخصیت شخصی خود در برابر نگاه مخاطب به آنالیز گذاشته می‌شوند و همه
این‌ها سرجمع قصه فیلم «شکاف» را شکل می‌دهند، برای پرداختن به ابعاد قصه «شکاف»
چرا اولین مبحثی که در ذهن مخاطب کلید زدید «طلاق» بود؟ این سوال از آن‌جاست که دو
بعد دیگر قصه کمتر در فضای فیلمسازی‌ها جایی برای خود یافته‌اند ولی از طلاق زیاد
ساخته‌اند، چرا ورودی قصه را با یک مبحث زیاد پرداخت شده آغاز کردید؟

-از نگاه من کارگردان، قصه اصلی «شکاف» قصه زوجی است که می‌خواهند
صاحب فرزند شوند و در فضای فیلم ما ظاهرا دارند کمی جدی‌تر به این انتخاب فکر می‌کنند.

این را شما می‌گویید ولی هر مخاطب می‌تواند با یک مبحث از
سه بعد این قصه مسیر را دنبال کند که بیشتر از همه تراژدی خانواده کودک و طلاق و
معضلات و آوارگی کودک پررنگ است.

بله ولی فیلم با این مبحثی که من گفتم شروع می‌شود، به هیچ
عنوان با طلاق شروع نمی‌شود، منتهی موضوع این است که بستر کلی فیلم، بر حسب انتخاب،
استوار براین اساس است که خانواده‌هایی که فرزند دارند، درمسیر زندگی یک جاهایی به
اوج خودخواهی می‌رسند و فراموش می‌کنند که یک نفر سومی هم به عنوان فرزندشان در
فضای این رابطه وجود دارد. یعنی غرق یک خودخواهی می‌شوند و این وسط نفر سوم آسیب
جدی را می‌بیند. این‌که قصه از «طلاق» زیاد ساخته شده است را خوب می‌دانستم ولی
چیزی که به نظر من این قصه را با مابقی متفاوت کرده و زاویه نگاه دیگری را در این
فیلم ایجاد می‌کرد تلاقی نگاه دو خانواده به شکل موازی است، یکی خانواده‌ای که
تازه در آستانه این تصمیم قرار گرفته است که صاحب فرزند شود و دومی خانواده‌ای که
نه بر حسب علاقه از روی خودخواهی صاحب فرزند شده است که از این دست خانواده‌ها در
جامعه ما نیز فراوان نمونه دارد.

*خانواده‌هایی که نه برای بچه‌دار شدن بلکه برای نگهداشتن
زندگی به هر ترفندی بچه‌دار می‌شوند که اغلب هم نه تنها خانواده را نگه نمی‌دارد
که تلخ‌تر از پیش مسیرشان ختم به جدایی می‌شود و این میان یک بچه یا بچه‌ها نیز
آواره می‌شوند.

-دقیقا. برای این‌که آدم‌ها تا یک جایی شرایط را به خاطر
بودن فرزند تحمل می‌کنند ولی از یک جایی به بعد، به اصطلاح سیم پاره می‌کنند و به
طلاق می‌رسند. تلاقی این دو زندگی و تاثیری که این دو زندگی بر هم می‌گذارند زاویه‌ای
بود که تصور کردم نگاه متفاوتی را نسبت به فیلم‌های دیگری که درمورد طلاق ساخته
شده است ایجاد می‌کند.

*در اغلب فیلم‌هایی که در مورد طلاق ساخته شده است مخاطب با
تعداد زیادی ای‌کاش از سینما خارج می‌شود ولی در «شکاف» ما همه آن ای‌کاش‌ها را در
زندگی زوج مقابل که جوان‌تر هستند می‌بینیم.

-سعی نبود ای‌کاش‌ها از مخاطب گرفته شود. اتفاقی که در
«شکاف» دنبال آن بودم این بود که مخاطب لحظاتی را می‌بیند که از جنس زندگی خود
اوست. پای صحبت تماشاگران این فیلم که می‌نشینم، این‌که که می‌گویند زوج جوان‌تر
درست‌تر بود که بچه‌دار شوند برایم خوب است، برای این‌که اشتباه بودن آن خانواده
در جایگاه فرزند داشتن نیز مساله‌ام در فیلم بود و رسیدن مخاطب به این نکته برایم
اهمیت داشت. تعارف نداریم، واقعیت است، جامعه ما از چند سال پیش آن‌قدر این فضا که
افزایش جمعیت باید باشد و بدوید و بچه‌دار شوید در آن پررنگ شد که عجیب بود. به
مردم یک جامعه به شکل ماشین جوجه‌کشی نگاه کردن و تصور این‌که یک تعداد کودک وارد
این فضا بشوند تنها به این دلیل که مملکت پرجمعیتی داشته باشیم به نظر صحیح نیست،
حال این میان هیچ کدام ازاین کودکان به تنهایی حائز اهمیت نیستند، نه از سوی کسانی
که این توصیه را به خانواده‌ها می‌کنند و نه از سوی خود خانواده‌ها این اهمیت وجود
دارد. یعنی هیچ کسی حواسش نیست که به هرحال یک آدم دارد به دنیا می‌آید. اگر این
نکاتی که برایم مهم بوده به صورت پررنگ در فیلم نمی‌بینید از این جهت است که از لحاظ
سلیقه سینمایی اهل آن نیستم که هر آن‌چه را در ذهن دارم به صورت خیلی واضح شعار
بدهم. این فیلم اگر روی دو خانواده هم در حد بضاعت خود بتواند تاثیر بگذارد، احساس
می‌کنم از نگاه خودم فیلم موفقی ساخته‌ام. برای من مهم است که مردمی که از سینما
خارج می‌شوند بیشتر از همه به خودشان فکر کنند.

*پردازش فیلم به شکلی است که ما با تک به تک شخصیت کاراکترها
در دقایق تماشای فیلم درگیر می‌شویم به شکلی که حتی «فرهاد» قصه که رفتارش به شکلی
است که به اصطلاح حرص مخاطب در می‌آید نیز در نهایت با دقت به فضای روحی وی
کاراکتر تلخی در ذهن تماشاگر از خود شکل نمی‌دهد و حتی یک جاهایی به او نیز حق می‌دهد.
کاراکترهای این فیلم نه سیاه هستند نه سفید حتی خاکستری هم نیستند، رنگ شخصیت‌هایشان
مشخص نیست تنها یک چیز مشخص است که تماشاگر با همه آن‌ها همذات پنداری می‌کند حتی
آن فرهاد که حرصت می‌دهد، در مورد کاراکترسازی‌های این فیلم صحبت کنیم.

-در مرحله کاراکترسازی اشتباهی که امروز خودم می‌گویم که در
فیلم «گس» انجام داده‌ام و در«شکاف» تمام سعی خود را کردم که این اتفاق نیفتد این
بود که در فیلم «گس» کاملا شخصیت سیاه و سفید وجود دارد، هیچ شخصیت حتی خاکستری هم
وجود ندارد و به نظرم این نقص آن فیلم است. در روزهای ساخت «شکاف» تمام مدت دنبال
این بودم که هیچ کدام از چهار کاراکتر اصلی را اجازه ندهم مخاطب قضاوتشان کند. به‌خاطر
این‌که هر کدام از آن‌ها در پوزیشن و جایگاه خودشان برحسب شرایط فرهنگی و اجتماعی
مخصوص زندگی خود می‌توانند محق و یا مقصر باشند. طبیعا در مسیر قصه و شخصیت پردازی
تمام تلاشم این بود که حتی زوجی که دائما با هم درگیر هستند و کودکشان را عملا
جلوی چشم مخاطب قربانی تحویل جامعه می‌دهند، شاید یک دقایقی از فیلم محکومشان کنی
ولی در زمان‌هایی هم تماشاگر با خود می‌گوید «این‌ها هم به نوعی بدبخت هستند»
خودشان هم یک جاهایی می‌فهمند که چقدر بدبخت هستند و چقدر دارند اشتباه می‌کنند.
منتهی اصل ماجرا آن‌جایی است که علی‌رغم این‌که این آدم‌ها دقیقا در ویژگی‌های فردی
خودشان و لحظات خلوت متوجه هستند که دارند چه اشتباهی مرتکب می‌شوند درست در همان
زمان هم که باید درست تصمیم بگیرند باز درست تصمیم نمی‌گیرند و دقیقا به سمتی می‌روند
که اشتباه به اوج خود می‌رسد.

*دراین فیلم با لحظاتی که آدم‌ها تصمیم‌های نادرست می‌گیرند
نیز مواجه می‌شویم.

-دقیقا. به نظرم حفظ گرمای یک خانواده و پایداری آن، کاملا
بر می‌گردد به اینکه، مهره‌های این خانواده در لحظات حساس، نسبت به همدیگر چه تصمیمی
می‌گیرند. همه ما می‌دانیم که هیچ خانواده صد درصد خوشبختی که بیایند و ادعا کنند
که بین ما همه چیز خوب است و به نهایت درک و تعالی از همدیگر رسیده‌ایم اصلا وجود
خارجی ندارد و این نه تنها در جامعه ما که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. آن
خانواده‌هایی که احساس می‌کنیم خوشبخت هستند این ویژگی را دارند که در لحظات حساس
نسبت به همدیگر تصمیم درست‌تری می‌گیرند. یعنی در واقع غرق در ماجرا نمی‌شوند،
مهره‌های دیگر را فراموش نمی‌کنند، این‌جا و در این فیلم این اتفاق نمی‌افتد، درست
در لحظه‌ای که همه درگیری و ناهنجاری‌ها در مورد کودک فیلم است باز همان کودک فراموش
می‌شود و خودخواهی آدم‌ها پررنگ و هر کسی دنبال حق شخصی خود است و هیچ کسی به علت
فکر نمی‌کند. دلم می‌خواست لحظاتی را به تصویر بکشم که مخاطب خودش نسبت به فضا،
صاحب نگاه و قضاوت بشود. این‌که چقدر در این هدفم موفق بودم این را باید مخاطبان
بگویند.

*فیلم پر از بحران آدم‌هاست ولی ما فیلمی پر از رنگ می‌بینیم،
طراحی فیلم با رنگ‌های روشن است و در خیلی از سکانس‌ها آب و استخر دیده می‌شود و
به طور کل رنگ فیلم آبی است در حالی که فیلم‌هایی که از بحران اجتماعی می‌گویند
اکثرا خاکستری و کرم هستند.

-تعریف رنگ بر اساس جنس قصه را در فیلم قبلی خود «گس» کاملا
انجام دادم یعنی مثلا در اتالوناژ به شدت رنگ فیلم را پایین کشیدم تا حدی که یک
جاهایی در اکران‌ها، افرادی حس کردند فیلم سیاه و سفید است. آن زمان‌هایی که شما
رنگ دیدید دقیقا فصل و لحظاتی از فیلم است که قصه حول وحوش زندگی زوج حال خوب ما
می‌گذرد، یعنی زوجی که نگاهشان به زندگی متفاوت است، کمی عمیق‌تر فکر می‌کنند و
اندیشه روشن‌تری دارند. اصلا انتخاب سکانس‌های استخر و شغل این زوج به عنوان نجات
غریق ناشی از این بود که فصل‌هایی که مربوط به خود این زوج است و هنوز درگیری آن
یکی خانواده وارد دل زندگی این خانواده نشده، انرژی در فضا وجود داشته باشد، نمی‌خواستم
فضا را آن‌قدر پیر که در مورد آن دو نفر نشان می‌دهم در مورد این زوج نیز نشان
دهم. مثلا در سکانس مرگ پایانی، عملا رنگی دیده نمی‌شود و مجموعه رنگ بندی آن
سکانس به سمت رنگ‌های بی‌حال و چرک می‌رود.

*یعنی اگر مخاطب کمی نگاه تخصصی به فیلم داشته باشد، رنگ‌ها
می‌توانند برایش نشانه باشند؟

-توده مردم که تماشاگر اصلی سینما هستند طبیعا تعبیر این چنینی
نمی‌کنند ولی معتقدم در ناخودآگاه آن‌ها نیز این ترکیب رنگی قطعا در رابطه با نوع
ارتباط گیری با قصه وفیلم تاثیر می‌گذارد. ممکن است خودشان ندانند این تاثیرگیری
از کجا دارد در ذهنشان اتفاق می‌افتد ولی به نظر من در ذهنشان رنگ‌هایی که از
مقابل چشمان در حال رد شدن است اثر فکری می‌گذارد.

*در مورد مخاطب صحبت کردید. این فیلم به نظر می‌رسد که برای
تماشاگر بالای سی سال ساخته شده است.

-بله دقیقا.

*برای آن نوجوانان و جوانانی -متاسفانه به هزار و یک دلیل در
این مصاحبه جای پرداختن به چرایی آن نیست- که به تماشای این فیلم می‌نشینند و آخرین
تصمیمی که در زندگی دارند ازدواج است و بچه‌دار شدن، فیلم با این مخاطب چه حرفی
دارد؟

-خیلی شفاف بگویم، فیلم «شکاف» یک فیلم صد در صد مردمی نیست،
یعنی طبیعتا مخاطب آن توده مردم هستند ولی توده خاصی از مردم که نمی‌شود به آن‌ها مخاطب
خاص گفت. می‌گویم توده خاصی از مردم چون تبدیل به همان گروه سنی سی سال به بالا می‌شوند.
از اول دغدغه‌ام ساختن فیلمی برای نسلی بود که خودم در آن زندگی می‌کنم. نسلی که
یا امروز اصلا نمی‌توان در مورد صاحب فرزند شدن با آن‌ها حرف زد و یا وارونه فکر
می‌کنند و تصور دارند که به هر قیمتی باید صاحب فرزند شوند و به خود حتی فرصت نمی‌دهند
که در زندگی مشترک به یک فضای مشترک برسند. طبیعا فیلم من فیلم «اخراجی‌ها» نیست
.

*«اخراجی‌ها»؟ اصلا چرا این مقایسه را انجام دادید؟!

-مقایسه‌ام از جهت گروه بندی مخاطب بود.

*یعنی شما مخاطب نوجوان و جوان ما را مخاطب فیلم «اخراجی‌ها»
می‌بینید؟

-نه! منظورم این است که مخاطب نوجوان و جوانی که به ازدواج
به هزار دلیل فکر نمی‌کند در آن جنس سینما و آن جنس فیلم برای سرگرمی خودش یک
چیزهایی پیدا می‌کند.

*با شما در مورد این نظرتان اصلا موافق نیستم. بگذارید مبحث
را این‌گونه ادامه دهیم. شما فیلمی روی پرده سینما دارید که چهار ستاره قابل توجه برای
نسل نوجوان و جوان ما بازیگر آن هستند، این چیدمان ستاره‌ها نیز بی‌دلیل نبوده و
به جذب تماشاگر نیز فکر شده است. بخشی از این مخاطب این نسل، می‌آید که مثلا پارسا
پیروزفر ببیند یا سحر دولتشاهی یا بابک حمیدیان و هانیه توسلی را دراین فیلم ببیند.
برای این تماشاگر با این بازیگران این قصه را داریم. قصه‌ای که قصه او نیست، حرف
من این بود که با این مخاطب چگونه با این فیلم حرف دارید؟

-از روز اول هم به جذب این گروه مخاطب که شما از آن می‌گویید
فکر نشده است ولی احساسم این است، همین جوانان و نوجوانانی که شما از آن‌ها حرف می‌زنید
علی‌رغم این‌که من هم آگاه هستم ازدواج گزینه آخر تصمیم این روزهای زندگی‌ آن‌هاست
ولی خیلی زود به این مرحله می‌رسند. برای همین معتقدم، درک خودشان را از این قصه
خواهند کرد. به هرحال گروه سنی که این فیلم برای آن‌ها ساخته شده و امروز نیز به
هم توصیه می‌کنند که بروید و این فیلم را ببینید، سی تا چهل سال هستند.

*کودک این فیلم و ماجرایی که دور زندگی او را فرا گرفته،
نقطه مرکزی قصه است. این‌که چه برخوردی با این بچه در گرداب این زندگی انجام می‌شود
و درنهایت آن تصمیمی که بچه می‌گیرد همه و همه اصل فکرهایی است که تماشاگر با آن
درگیر می‌شود. چه شد که گره فکری شما به عنوان کارگردان و نویسنده این فیلم روی
این قصه درگیر شد و از آن نوشتید و به تصویر کشیدید؟

*قصه به سال ۹۰، ۹۱ بر می‌گردد، به زمانی که من و همسرم
تصمیم گرفتیم صاحب فرزند شویم و آن هم به‌خاطر خود بودن فرزند. یعنی بر اساس شغل
خودم و همسرم که او نیز حرفه‌اش در سینماست اتفاقا اگر می‌خواستم خیلی عاقلانه و
منطقی فکر کنم نباید صاحب فرزند می‌شدیم ولی احساس کردیم جای یک چیزی در زندگی ما
کم است. هر دو به این نتیجه رسیدیم که هدف برای ادامه دادن این زندگی برای ما باید
فراتر از عشق و علاقه تنها ما دونفر به همدیگر باشد. با این دیدگاه، تصمیم گرفتیم
صاحب فرزند شویم. طبیعا با این تصمیم ابعاد مختلف این انتخاب برای من و همسرم از
روز اول مهم بود. با شرایط شغلی که داشتیم اصلا نمی‌دانستیم تصمیم درستی گرفته‌ایم
یا نگرفته‌ایم و بسیار فکر می‌کردیم که چقدر می‌توانیم پدر و مادر خوبی باشیم. گپ
و گفت‌هایی که در مورد این تصمیم با دوستان هم‌نسل خود در مورد این انتخاب می‌زدیم
مرا به سمت ساخت «شکاف» سوق داد. در میانه این گفت‌وگو‌ها متوجه شدم که تعداد
زیادی از جوانان هم‌نسل من تحت هیچ شرایطی حاضر به فرزنددار شدن نیستند و این مورد
به شکل یک اپیدمی در نسل من وجود دارد. فکر می‌کنند بچه‌دار شدن یعنی توقف رشد و
پیشرفت. در مسیر صحبت‌ها و شنیدن‌ها به ایده «شکاف» رسیدم. ایده‌ای که تهیه‌کننده‌های
فیلم نیز در ابتدا با آن ارتباط برقرار نکردند و به من گفتند: «چرا فکر می‌کنی این
مساله تا این حد مهم است؟ اصلا قصه مهمی نیست، این ایده برای فیلمسازی جذاب نیست. اگر
می‌خواهی بگویی این مساله مهم است برو دو صفحه مقاله بنویس و در اینترنت منتشر کن همه
می‌خوانند».

*این تهیه‌کننده‌ها با این نظر و طرز تفکر اولیه، چگونه
مجاب شدند که ساختن این فیلم مهم است و همراه شدند؟

-در نهایت با آن‌ها به این نتیجه رسیدم که به هرحال این
فیلم، گران نیست و از نظر من قرار است فیلم شریفی باشد و با این توجیه که فیلم
گران نیست تهیه‌کننده‌ها قبول کردند همراه شوند ولی برای رسیدن به این همراهی گپ و
گفت زیاد زدیم.

*گفتید این فیلم گران نیست ولی چهار ستاره سینما در «شکاف» بازی
می‌کنند که ستاره‌های ارزانی هم نیستند، پس چطور این فیلم گران نیست؟

-ارزان بودن را نسبت به قیمت تولیدات سینمای ایران گفتم، یعنی
آثاری که با کست‌های این چنینی ساخته می‌شوند و بسیار گران‌تر به انتها می‌رسند. «شکاف»
نسبت به آن فیلم‌ها ارزان است. علی سرتیپی در جایگاه تهیه‌کننده این فیلم، همه جا
گفته است این فیلم با هزینه کم ساخته شده، یعنی با یک رقم ۵۰۰ میلیون تومان ساخته
شده است. واقعیت این است، دغدغه فیلمنامه برای کل گروه من حائز اهمیت بود. در وهله
اول با هیچ کدام از این چهار بازیگر رفاقتی نداشتم که بخواهند به‌خاطر من وارد این
پروژه شوند. نگاه آن‌ها برای آمدن به این فیلم، حرف جدی قصه بود.

*از زمان اکران این فیلم در جشنواره تا امروز که به اکران
عموم رسیده این نقد از سوی منتقدان در مورد «شکاف» مطرح است که «شکاف» برگرفته از
«جدایی نادر از سیمین» است. شما نظرتان در مورد این نظرات چیست و در ادامه تصور می‌کنید
چرا از زمانی که «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی ساخته شد هر فیلم اجتماعی که
ساخته می‌شود منتقدان شروع به یافتن ردی از تشابه با آن می‌کنند؟

-خیلی شفاف بگویم، من نمی‌توانم بگویم سینمای اصغر فرهادی
مورد علاقه من نیست ولی جنس سینمای ایشان مورد علاقه من است نه این‌که سعی کنم مانند
آثارشان را بسازم و این کار را خوب نمی‌دانم. چرایی مطرح کردن آن نقد را باید از
کسانی که از این تشابه‌ها می‌گویند بپرسید زیرا، نظر اشتباه کاملا از سمت آن‌هاست.
یعنی در فیلم من یک نفر در آب غرق می‌شود می‌گویند «درباره الی» است، دو نفر با هم
دعوا می‌کنند، می‌گویند «جدایی نادر از سیمین» است، دو نفر به هم دروغ می‌گویند،
می‌گویند «جدایی نادر از سیمین» است، دو نفر در برابر گفتن یک حقیقت سکوت می‌کنند،
می‌گویند «جدایی نادر از سیمین» است. این استدلال‌ها به شکلی است که من واقعا نمی‌توانم
پاسخی برایشان داشته باشم. با این‌که به سینمایی که اصغر فرهادی در فضای آن می‌سازد
علاقه دارم طبیعتا تمام تلاشم را می‌کنم که فیلمی شبیه اصغر فرهادی نسازم. دوربین
روی دست کار می‌شود، سریع می‌گویند «جدایی نادر از سیمین» یعنی تکنیک‌هایی را که
سالیان پیش در سینمای دنیا اتفاق افتاده، به آثار اصغر فرهادی نسبت می‌دهند. یکی
از نقد‌هایی که به «شکاف» در راستای شباهت به «جدایی نادر از سیمین» گفته شد، این
بود که حتی کادر بندی‌ها و دکوپاژ شبیه این فیلم است. همیشه یک چیزی در فورگراند
چپ و راست دوربین وجود دارد و دوربین از میان یکسری تصاویر فلو تصویر اصلی را نگاه
می‌کند، باید به این آقایان و خانم‌های منتقد گفت که این نوع دکوپاژ از سال‌ها پیش
در سینمای دنیا اتفاق افتاده است. یعنی اصغر فرهادی نیز در این نوع جنس دکوپاژ تازه‌ای
انجام نداده است. تنها کار بر حقی که انجام داده این است که دکوپاژ درستی را برای
روایت قصه‌اش انتخاب کرده است. به نظرم بسیاری از منتقدان سینمای ایران، لحظاتی که
به تماشای یک فیلم می‌نشینند، فیلم را تحلیل نمی‌کنند بلکه من کارگردان و شخصیت
مرا تحلیل می‌کنند. این نوع نقد کردن، تنها در مورد من نیست، در مورد همه در حال
اتفاق افتادن است. چارچوب‌های نقد فیلم در کشور ما خیلی وقت است تغییر کرده و هیچ
ربطی به اصول نقد که در جهان مطرح است، ندارد. همین امر باعث شده، دیگر اصلا به
نقدها توجه نکنم.

*این جمله که دیگر به نقدها توجه‌ای نداریم ماه‌ها و در سال‌های
اخیر بارها از کارگردانان و بازیگران می‌شنویم و می‌خوانیم.

-می دانید چرا؟ در مورد خودم می‌گویم، من کیارش اسدی‌زاده
بدون این‌که از کسی طلبکار باشم، با هزار بدبختی و سختی فیلم می‌سازیم. نمی‌دانم
چرا بهروز افخمی هر هفته در برنامه هفت می‌گوید «الان فیلمسازی خیلی راحت شده است».
من نمی‌دانم چرا می‌گویند راحت شده است! نمی‌فهمم چرا فکر می‌کنند آن‌ها فیلم اول
خودشان را خیلی به سختی ساختند و ما فیلم اولمان را داریم به سادگی می‌سازیم! در
حالی که اصلا این‌گونه نیست، به شخصه باهزار بدبختی و دغدغه دو فیلمم را ساختم که
اگر برکفه ترازو بگذاریم آن زمان است که معلوم می‌شود ما ساده فیلم می‌سازیم یا آن‌ها
با دغدغه کمتری فیلم ساختند. اتفاقا آن دوره‌ای که هم‌نسل بهروز افخمی فیلمساز
شدند همه می‌دانیم در یک دوره تاریخی از مملکتمان بود که در باز شد و آن‌ها وارد
سینما شدند و فقط آن‌ها بودند ولی این‌که چرا من وخیلی‌های دیگر به سخن منتقدانی
از این دست توجه نمی‌کنیم برای این است که مثلا من در بی‌ادعا‌ترین حالت ممکن و در
سینمایی کاملا خصوصی، یعنی با بودجه‌ای که مربوط به هیچ کسی نیست، فیلمم را می‌سازم.
هیچ ادعایی هم بابت فیلم خود ندارم، نمی‌دانم چرا این دوستان، نسبت به من و اثرم
طلبکار و بی‌ادب هستند. مهم‌ترین نکته‌ای که من به شخصه به نقدها توجه نمی‌کنم این
است که ادبیات نقد کردن‌هایشان خیلی لومپنانه است، از آن کسی که در رسانه ملی به
نقد فیلم‌ها نشسته است که از همه بی‌ادب‌تر است به شکلی که یک بچه نمی‌تواند به
تماشای برنامه‌اش بنشیند، گرفته تا دوستان دیگری که در مطبوعات و سایت‌های خود می‌نویسند.
رسالت منتقدان در جایگاهی که قرار دارند این است که به رشد سینما کمک کنند، حتی من
و فیلم من هم به آن‌ها این اجازه را نمی‌دهد که چنین بی‌احترامانه صحبت کنند. نقد
کنند، اصلا اشکالی ندارد ولی اجازه ندارند از فحش استفاده کنند یا کاراکتر من را
به عنوان یک انسان حقیقی زیر سوال ببرند. مگر من چه حقی از آن‌ها خورده‌ام که خود
را محقق می‌دانند تا این حد طلبکارانه در مورد من و فیلمم برخورد کنند. این‌جاست
که تصور می‌کنم ماجرا چیز دیگری جز یک نقد کردن است. فیلم من جدا از این‌که فیلم
من است یک کالا در سینمای ایران است که منتقد بتواند با آن پول در بیاورد، به هر
شکلی که دوست دارد در موردش مطلب بنویسد و امرار معاش کند، این صحبتی که می‌کنم در
نگاه کلی به منتقدان است، قطعا منتقدان حرفه‌ای نیز در سینما وجود دارند که اتفاقا
خیلی هم علمی سینما را دنبال می‌کنند و نقد می‌نویسند. داستان این منتقدان محترم
کاملا جداست ولی برآیند کلی این است و همین می‌شود که از توجه به نقدها دور شویم، چون
کمکی به رشد سینما نمی‌کنند. فرقی که منتقدان سینمای ما با منتقدان درسینمای جهان
دارند این است که آن منتقدان فکر نمی‌کنند سینماگران جای آن‌ها را گرفته‌اند. این‌جا
به نظر این نگاه هم وجود دارد از همه مهم‌تر این‌که اصلا نمی‌دانم چرا منتقدان ما
این‌قدر بی‌ادب هستند. چرا این‌قدر به یک آدم یا یک فیلم فحاشی می‌کنید؟ در سینمای
خارج از ایران منتقدان و سینماگران حضور همراه با هم دارند و تلاششان برای رشد
سینمایشان است، یاد ندارم نقدی از منتقدان سینمای جهان خوانده باشم که در آن فحاشی
اتفاق افتاده باشد. سال گذشته، خیلی از بزرگان سینما از جشنواره فجر آزرده خاطر
شدند آن‌هم به این خاطر که آثار آن‌ها در لیست اکران جشنواره جای نگرفت یا قصد این
بود که آثارشان را در یک بخش من درآوردی به نام پیشکسوتان جای دهند. در حالی که
فیلم‌های خیلی از آن‌ها از اثرهای بخش مسابقه بهتربود. من روز اکران فیلمم در کاخ
جشنواره خیلی صادقانه اعلام کردم «نمایش امشب فیلمم را تقدیم می‌کنم به همه
بزرگانی که امسال ایستادند عقب، برای این‌که ما جوان‌تر‌ها دیده شویم». در ادامه
گفته بودم که «شکاف» را به دخترم تقدیم می‌کنم. فردای آن روز خیلی از همین منتقدان
نوشتند فیلم به این مزخرفی را چطور می‌شود به بزرگان سینما تقدیم کرد؟ حال شما
بگویید من با چه فکری باید اسم این نوع نوشتن را نقد بگذارم؟ باشد، اصلا فیلم من
مزخرف، شما علت مزخرف بودن آن را به عنوان یک منتقد بگویید، چیکار به این‌که من
یکی از اکران‌های فیلمم را به پیشکسوتان سینما تقدیم کرده‌ام، دارید. یا جمعی از
این منتقدان نوشته بودند «چطور یک پدر می‌تواند فیلمی به این تلخی و مزخرفی را به
دخترش تقدیم کند؟ آقای محترم اتفاق‌های بهتری هم برای این‌که به دخترت تقدیم کنی
هست». شما فکر می‌کنید با این نوع ادبیات نقد کردن جای توجه سینماگران به منتقدانی
با این تفکر باقی می‌ماند؟ با این نوشتار و گفتار تبدیل به چوپان دروغگو می‌شوند، جایی
هم که یک حرف حق بزنند، گوش شنوایی وجود ندارد. اصولا وقتی این تعریف از خود
منتقدان برای خودشان مطرح می‌شود که «منتقد کارش این است که گیر بدهد»، تکلیف روشن
است. چه کسی می‌گوید کار منتقد گیر دادن است؟ مگر پلیس هستند؟ منتقدان ما شده‌اند پلیس
سینما! منتقد وظیفه دارد فیلم خوب یا بد من را از نگاه خود با ادبیات صحیح تحلیل
کند، مخاطب را نسبت به این جنس سینما آگاه‌تر از آن چیزی کند که خودش می‌داند و حتی
کارگردان را نسبت به اثری که ساخته، آگاه‌تر کند.

*از فیلم بعدی که در فکر ساخت یا در مرحله ساخت آن هستید
بگویید.

-از بعد از تمام شدن مراحل فنی «شکاف» فیلمنامه‌ای را دست
گرفتم که هسته مرکزی آن از هفت، هشت سال پیش در ذهنم شکل گرفت.

*محور قصه چیست؟

-تم مهاجرت دارد منتهی زاویه نگاه آن واقعا متفاوت است. فیلمنامه
تمام شده و دو هفته دیگر درخواست پروانه ساخت می‌دهیم و اگر مراحل آن انجام شود،
بعد از عید تولید را آغاز می‌کنیم.

آزاده مختاری

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است