“سهگانه پاریسی” نام نمایشی است به نویسندگی و کارگردانی
ایوب آقاخانی، با بازی بهنام تشکر و فریدون محرابی. عنوانی که تماشاگر هنگام دیدن نمایش، متوجه وجه تسمیه و ارتباط
آن با داستان خواهد شد. این نمایش درباره برخورد رندانه افراد با موقعیتی است که در
آن قرار گرفتهاند که همین امر پیچیدگیهایی را در داستان رقم میزند. «سهگانه پاریسی»
تا چهارم دی ماه در تالار شمس موسسه اکو (اقدسیه) روی صحنه خواهد بود. آنچه در ادامه
میخوانید، گفتوگویی است با ایوب آقاخانی، نویسنده و کارگردان این نمایش.
با توجه به حساسیت شما در انتخاب اسم نمایشنامه، چه شد که نام «سهگانه
پاریسی» را برای تازهترین نمایش خود برگزیدید؟
“سهگانه پاریسی”
نمایشنامهای پیچیده است. متنی به ظاهر ساده با پیچیدگیهایی در زیر ساختها و لایههای
درونی، پیچیدگیهایی که بهنام نمایشنامه نیز اتصال پیدا میکند. یک دوئت دراماتیک
(قطعه موسیقایی برای دو اجرا کننده) و روایتگر برخوردی ساده در یکی از شبهای سرد و
یخزده ژانویه بین مدیر یک روزنامه سوسیالیست و یک کارتن خواب. کارتن خوابی که با پناه
گرفتن کنار ورودی پارکینگ خانه مدیر روزنامه میکوشد از سرما یخ نزند. این برخورد شاید
به ظاهر برخوردی طبقاتی و ساده میان دو عضو یک جامعه باشد اما در زیر ساختها و لایههای
درونی خود اشارات عمیقی به تمام ادعاهای مطرح شده در انقلاب کبیر فرانسه دارد. ادعاهایی
که بعد از انقلاب به گزارههای روشنی در زندگی اجتماعی اروپاییان، تمدن غرب و به تعبیری
پایتخت این تمدن که از دید بسیاری کشور فرانسه و شهر پاریس است تبدیل شد. بنابراین
التزام به استفاده از واژه پاریس در نمایشنامهای که در پاریس میگذرد از دید من ضروری
بود. نکته بعدی این بود که یک روایت بدون انقطاع و کوتاه یعنی در حدود ۵۰ دقیقه با پیچیدگیها
و رمزآلودگیهایی که در آن تعریف شده است، چگونه میتواند به یک تریلوژی (سهگانه)
تعبیر شود. ترجیح دادم به جای آنکه از تعریف جا افتاده و نهادینه واژه تریلوژی یعنی
سه نمایشنامه متصل به هم یا سه اثر متصل به هم استفاده کنم، در یک اثر سه زاویه متصل
به هم را تعریف کنم و اینگونه امکان نگریستن به ماجرا صرفا از یک زاویه دید را مورد
تردید و پرسش قرار دهم و تزلزل موقعیت یک ایدئولوگ اروپایی را به تصویر بکشم. این ایدئولوگ
اروپایی که مدیر یک روزنامه سوسیالیستی است در فاصله یکی دو ساعت بعد از نیمه شب دچار
وضعیتی میشود که شخصیت رو بهرویش (کارتن خواب) طی دیالوگی به او میگوید: «پایین
آمدن آسانتر از بالا رفتن است، کمی سریعتر اتفاق میافتد، مثل وضعیت امشب تو، که
در حال سقوط هستی…» در واقع این ایدئولوگ در عرض چند ساعت از قاطعیت در عقایدش به
یک سهراهی میرسد. اتفاقی که مکان وقوعش قلب پاریس به عنوان کشوری جمهوری و قلب تفکری
عدالت خواه و آرمانگرایانه است که بارها در دیالوگها مورد تمسخر شخصیت مقابل قرار
میگیرد. او باید یکی از سه راه پیش رو را انتخاب کند، سهراهی که کاراکتر روبروی او
(کارتن خواب) مقابل پایش میگذارد. کارتن خوابی که در آخرین دیالوگ خود به او میگوید:
«من همیشه اینجا هستم حتی اگر مرا نبینی…» در واقع این شخصیت با وجود آنکه یک کارتن
خواب با رگ، خون، گوشت و استخوان است به تمثیلی از وجدان حاکم تبدیل میشود، وجدانی
ناظر که همواره ما را رصد میکند. نکته طنزآمیز ماجرا آنجاست که هر سه انتخاب منجر
به سقوط او میشود. او ناگزیر است یکی از سه راه پیش رو را انتخاب کند و هر سه انتخاب
به لحاظ ظاهری به پایین کشیده شدن او از تختی که بر آن تکیه زده است، منجر میشود.
اما از دید کسی که این سهراه را پیشنهاد میکند، در هر یک از این سهراه امکان رستگاری
بیشتری نسبت به موقعیت فعلی نهفته است. تزلزل در یک ایدئولوژی مطلق و تام و تمام نگر
و سه پاره شدن آن، دلیل اصلی من برای انتخاب نام «سهگانه پاریسی» بود و معتقدم جزو
جذابترین نامهایی است که تا کنون برای نمایشنامههای خود انتخاب کردهام.
اما آیا همه تماشاگران با دیدن نمایش به دلیل این نامگذاری میرسند؟
دغدغه اینکه مخاطب به علت انتخاب این نام پی خواهد برد یا خیر را ندارم.
تماشاگر با دیدن نمایش، سه راهی را که به صراحت به این مدیر روزنامه سوسیالیستی پیشنهاد
میشود، درمییابد اما اینکه پشت این سه پاره شدن چه معانی احتمالی در ذهن نویسنده
وجود دارد، در درک اثر و آناتومی کلی آن نقشی ندارد. بنابراین حتی عدم دریافت آن مانع
لذت بردن از نمایش نخواهد شد، هر چند دریافت آن مخاطب را به لذتی مضاعف میرساند. این
نام امکانی ویژه است که برای مخاطب در نظر گرفته شده، ولی این امکانات ویژه در دنیای
درام زمانی میتواند شایسته ستایش و قابل دفاع باشد که در صورت عدم دریافت، آسیبی به
شیرازه کار نرساند و معتقدم این اتفاق در این نمایش به خوبی مدیریت شده است. اشاره
دیگر نام «سهگانه پاریسی» را میتوان به مثلثی که دو ضلع آن مدیر روزنامه و کارتن
خواب هستند دانست. مثلثی که ضلع سوم آن زنی است که برصحنه نمیبینیم ولی تاریخچهای
با هر دو شخصیت حاضر بر صحنه دارد. در هر صورت کوشیدهام بازی جذابی با واژه سه و پایتخت
تمدن غرب یعنی فرانسه و پاریس انجام دهم.
هنگام نوشتن این نمایشنامه تا چه میزان به اصول یک نمایشنامه خوش ساخت
(Well-made play) نظر داشتید؟
بدون شک قصد نوشتن چنین نمایشنامهای را داشتم. رعایت نکاتی همچون خلق
شخصیتهایی با ویژگی فردی که قابل تعریف هستند، با یکدیگر متفاوتند و در موقعیت جذابی
که از ابتدا تماشاگر را با خود همراه میکند. کوشیدهام همه نکاتی را که همواره به
دانشجویان خود گوشزد میکنم، در قالب نمایشی عامهپسند پیاده کنم. مقصودم از کاربرد
واژه عامهپسند این است که این نمایش حاوی پیچیدگی عجیب و غریبی نیست اما از داستان
جذاب و پر پیچی بهرهمند است. اما چون صاحب سلیقه و اندیشه خاص خود هستم، زمانی که
میخواهم داستانی جذاب ولی عامه پسند بنویسم، نمیتوانم از اندیشهگرایی اثر جلوگیری
کنم. اما اندیشه را مزاحم بر داستان طراحی نمیکنم، بلکه آن را در لایههای زیرین و
فقط برای کسانی که ممکن است ببینند، طراحی میکنم و امیدم بر این است که تعداد این
افراد روز به روز بیشتر از پیش شود.
شیوه هدایت بازیگر روی صحنه در نمایشی با دو شخصیت چگونه است؟
معتقدم در تئاتر یکی از سختترین کارها، کارهای دو نفره است. در کارهای
چند پرسوناژه که من تجربه آن را نیز داشتهام، دینامیزم و پویایی تضمین شدهتری میتوانید
در کار داشته باشید. کارگردانی یک نمایش دو نفره، آن هم نمایشی با یک داستان پیوسته
که باید با ریتم، هارمونی و تمپو درستی روایت شود تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند،
کار سختتری است. بدیهی است که کلیاتی غیرقابل تغییر را طراحی میکنم، این کلیات را
هنگام تمرین به بازیگر میدهم و در جزییات به آنها اجازه میدهم تا نظر و سلیقه شخصی
خود را اعمال کنند. به عبارتی پیشنهادات بازیگران را در مصادیق جزیی میپذیرم اما در
کلیات چیزی که اکنون بر صحنه میبینید، غیر قابل تغییر به چیزی دیگر است. به عبارتی
با علم به کلیاتی شروع به کارگردانی این نمایش کردم و میدانستم اگر راه دیگری جز آن
بروم احتمالا دچار سرگشتگی خواهم شد. عموما در نمایشهای دو نفرهام که تعداد قابل
اعتنایی از کارهای مرا تشکیل میدهند، از «زمین مقدس» و «کسوف» تا «تکههای سنگین سرب»
و «سهگانه پاریسی»، کاری که میکنم این است که با کلیاتی که باعث خلق فضای حاکم بر
اثر میشود و جغرافیا و تاریخ آن را تعریف میکند، وارد اثر میشوم و بعد جزییات را
در تمرین با بازیگران به دست میآورم. کلیات تعیین شده است و بازیگران خلاقیت خود را
در جزییات نشان میدهند.
طراحی صحنه «سهگانه پاریسی» را میتوان یک طراحی صحنه رئالیستی دانست؟
من طراحی صحنه این نمایش راتصویر رئالی میدانم که به صورتی تجریدی بریده
شده است. مثلا دیوارهایی که شما روی صحنه میبینید کامل اجرا نشدهاند اما بخشهایی
که اجرا شدهاند، با تمام جزییات هستند. بنابر این میتوان آن را گرتهای رئالیستی
از یک منش غیر رئالیستی دانست. همان چیزی که در پی اجرای آن در نمایشنامه بودم. یعنی
منش کلی رئالیستی که اگر در آن دقیق شوید، میتوانید چیزهایی غیر رئالیستی بیرون بکشید.
به عنوان مثال شخصیت کارتن خواب با بازی بهنام تشکر قابلیت تفسیر شدن به چیزی فراتر
از خود را دارد، اما بستر حاکم و رنگ غلیظتر رئالیستی است. لادن کنعانی طراح ثابت
گروه تئاتر پوشه براساس نگاه من، طراحی صحنه را پیریزی کرد. شیک، واقعی، بسیار نزدیک
به معماری فرانسه و شهر پاریس اما بریده و مجرد. همان اتفاقی که الان روی صحنه میبینید
و جز جلوههایی از «سهگانه پاریسی» است که بیشتر تماشاگران از قدرت آن حرف میزنند.
«سهگانه پاریسی» را میتوان اقتباسی آزاد از نمایشنامه «خیابان بابل»
اثر ژان ماری بسه دانست؟
شیوه کارم در نگارش «سهگانه پاریسی» بر مبنای اقتباس تفسیری بوده است
و مایل به قیاسی و آزاد. به این معنا که من از «خیابان بابل» تنها موقعیت آن و برخورد
این دو نفر را گرفتم. نکته پسزنندهای که در نمایشنامه ژان ماری بسه وجود دارد، چربش
ایدئولوژی به معنای تام و تمام آن است و پایان فاجعه آمیز آن. به عبارتی میتوان آن
را جزو نمایشنامههایی دانست که نویسنده یک موقعیت خلاقه را به فنا داده است و نتوانسته
از آن به درستی استفاده کند. آنچه در «خیابان بابل» پر رنگ است، ایدئولوژی و آنچه
کمرنگ است انسان است. من در «سهگانه پاریسی» این دو موضوع را با یکدیگر جا به جا کردهام.
در نمایشنامه من انسان، تعریف آن، وجه کمیک این موقعیت و قرائت انسانی از ایدئولوژی
تقویت شده است. در نتیجه من به مراتب از اثر اولیه دور و دورتر شدهام و سلیقه شخصیام
در دیالوگ نویسی هم به شدت اعمال شده است. در عین حال که آن نمایشنامه به قدری افراطی
و اغراق آمیز است که درپایان بدون آنکه ضرورتی وجود داشته باشد، ناگهان کارتن خواب،
مدیر روزنامه را میکشد و صحنه را ترک میکند. در واقع میتوان گفت ایدئولوژی حاکم
بر نمایشنامه سبب شده که نویسنده دستور بدهد یکی از شخصیتها دیگری را بکشد، اتفاقی
که با هیچ منطقی قابل پذیرش نیست. بنا بر سلیقه شخصی خودم که بر آن اصرار نمیکنم،
«سهگانه پاریسی» را به نسبت «خیابان بابل» نمایشنامه قابل بحثتری میدانم و معتقدم
به نمایشنامههای دو نفره فرنگی که خواندهام و همواره آرزو داشتهام که من هم بتوانم
مثل آنها متنی جذاب و پر پیچ و خم بنویسم، شبیه است. «سهگانه پاریسی» به دلیل جغرافیایی
که وقایعش در آن میگذرد، رنگ و لعاب فرنگیاش و امکاناتی که برای طرح موضوع فراهم
میکند، بضاعت شبیه شدن به الگوهای فرنگی که در ذهن داشتم را دارد. الگوهای فرنگی که
پیشتر نیز به آنها اشاره کردهام. نمایشنامههای دو پرسوناژهای که از افراد پر جذبهای
مثل آنتونی شفر، فردریش دورنمات، اریک امانوئل اشمیت و دیگران خواندهام و دوست داشتهام.
چرا بر حفظ هویت پاریسی شخیتها تاکید داشتید؟
پاریس از دیدگاه بسیاری از افراد، پایتخت تمدن غرب است و ترجیح میدادم
هویت پاریسی شخصیتها حفظ شود. به اینکه این اتفاق در ایران بیفتد هم فکر کرده بودم،
ولی در آن صورت دیگر نمیتوانستم مضامینی را که اکنون در کار میبینید، بیان کنم. از
سوی دیگر من هم مثل خیلی از آدمهای جهان از پاریس خاطره دارم و دوست دارم که درباره
این خاطرات و استفادهای که میتوانم از آن بکنم چیزی بنویسم و «سهگانه پاریسی» این
زمینه را برای من فراهم کرد.
روی صحنه بردن نمایشی به صورت خصوصی چه میزان ذهن شما را درگیر مسائل
مالی کرده است؟
«سهگانه پاریسی»
را بدون هیچگونه کمک مالی روی صحنه بردهایم و اگر مخاطبان شما به تماشای این نمایش
بنشینند شاهد خواهند بود که در هیچ زمینهای چه در هزینههای انجام شده برای دکور،
چه در هزینههای صورت گرفته برای لباس و چه سایر هزینهها کم نگذاشتهایم. سعی خود
را کردهایم که نمایشی با بالاترین کیفیت روی صحنه ببریم. طبیعتا امیدمان به چرخش
گیشه است و نه چیز دیگر. هر چه قدر فروش ما بیشتر باشد راحتتر از پس پرداخت هزینههای
صورت گرفته برخواهیم آمد.
کار بعدی که از ایوب آقاخانی شاهد خواهیم بود چیست؟
صحبتهایی با تماشاخانههای باران و ایرانشهر داشتهایم که هر دو کارهایی
با شمایلی شبه خصوصی یا خصوصی محض خواهد بود. در مورد یکی از برنامههای آیندهام مطمئنم
و آن نمایشنامهای است که سالهاست لحظه به لحظه آن را با عشق نوشتهام و بسیار آن
را دوست دارم و همین الان هم که با شما مشغول گفتوگو هستم، نگارش آن تمام نشده است.
نمایشنامه «زنانی که به بزها خیره شدهاند» که قطعا آن را روی صحنه خواهم برد. نمایشنامهای
با فضای رئال، اجتماعی، معاصر و ایرانی.
zoom
دو بازیگر با زبانهای
متفاوت
هر دو بازیگر «سهگانه پاریسی»، دومین بار است که در نمایشی به کارگردانی
من حضور دارند. بهنام تشکر در روزها و سالهای نخست ورودش به تئاتر در نمایش «روزهای
زرد»، نقش ارسلان را بازی کرد. با فریدون محرابی هم در دوران تحصیل و روزهای دانشگاه
همکلاسی بودم و سال ۹۱ در
نمایش «رویاهای رام نشده» بازی کرد. از این دو عزیز سپاسگزارم که در این نمایش مطلقا
خصوصی با من همکاری کردند و اجازه دادند تا در فقر و فاقه تئاتر، به امید برگشت مالی
از طریق گیشه با هم نمایشی را روی صحنه ببریم و این برای من به معنای کنار آمدن با
نداریهای تئاتر است. علاوه بر این هر دو بازیگر صاحب سبک و نگاه و سلیقه خاص خودشان
در بازیگری هستند. بهنام تشکر در نقش خود بسیار درست عمل میکند و فریدون محرابی نیز
انتخاب بسیار درستی برای این نقش است و تمام توان خود را برای ایفای درست آنچه از
او خواسته شده، به خدمت میگیرد. این دو بازیگر زبانهای متفاوتی دارند و این هنر کارگردانی
است که باید بتواند از بازیگر بازی درستی بگیرد. معتقدم اساسا یکی از مهمترین سرمایههای
یک کارگردان داشتن علم روانشناسی است. شما هرگز نمیتوانید با ادبیاتی مشترک با آدمهای
مختلف کار کنید و ناگزیرید از طرق مختلف به ذهنهای متفاوت ورود کنید. این دو عزیز
زبانهای متفاوتی دارند ولی هر دو بازیگرانی درخشانند و هر دو حداکثر همکاری را با
من داشتند تا نمایشی خصوصی را به تهیهکنندگی نورالدین حیدری ماهر روی صحنه ببریم.
نرگس کیانی
There are no comments yet