۲۵ مهر روز جهانی غذا بود و این هفته هم هفته جهانی غذا نامگذاری شده است. غذا یکی از سه اصل اساسی
زندگی در کنار پوشاک و مسکن به شمار میرود که نقشی مهم در تاریخ بشر داشته است. تاثیر
غذا بر هنر هم در وجوه مختلف قابل مشاهده است؛ از کتابهای گوناگون درباره غذا
مانند مجموعه اشعار ابواسحاق اطعمه تا تابلوی «شام آخر» لئونادرو داوینچی که ۵۰۰
سال پیش آخرین شام مسیح و حواریون را به تصویر کشید. ۱۳۰ سال پیش تابلوی معروف «سیبزمینی
خورها» اثر ون گوک هلندی هم زندگی پر جنبوجوش روستاییان را به تصویر کشید. سینما
به عنوان هنری سرگرمیساز طبعا این عرصه خوشمزه و وسوسه انگیز را کنار نگذاشت. از
اولین فیلمهای تاریخ سینما مثل «غذا دادن به بچه» اثر لومیرها تا سینمای صامت و
فیلمهای «عصر جدید» و «پسر بچه» چاپلین تا امروز شاهد توجه و استفاده متنوع هنرهفتم
از این موضوع جهانی و ابدی هستیم.
در سینمای ایران صرفنظر از استثنای مهمی مثل داریوش مهرجویی و استفاده متنوع و جذابش از موتیف غذا در فیلمهای مختلف و با
تفکیک فیلم تماشایی «ماهیها عاشقمیشوند» ساخته علی رفیعی که غذا در آن نقش و
کارکرد دراماتیک و زیباییشناسانه جدی دارد، کارگردانان مختلفی موضوع غذا را در
فیلمهایشان استفاده کردهاند. در فیلم «بیست» ساخته عبدالرضا کاهانی شخصیت
سلیمانی (پرویز پرستویی) رستورانداری است که به دلیل مشکلات روحی بیست روز فرصت
دارد رستورانش را بفروشد، چون اغلب مهمانیهای ختم و سوگواری در آن برگزار میشود.
همین که رستورانش به تالار عروسی تبدیل میشود حال روحیاش رو به بهبودی میرود.
«هیچ» ساخته بعدی کاهانی از زاویه جدیدی به غذاخوردن نگاه میکند؛ پرخوری مفرط نادر
سیاهدره (مهدی هاشمی) در فیلم موقعیت عجیبی است که ابتدا باعث دردسر او و دیگران
است، اما با ایده فانتزی تولید کلیه و پولساز شدن اوست که ماجرا شکل عوض میکند.
کامبوزیا پرتوی هم در «کافه ترانزیت» به مقوله غذا و آشپزی واکنش نشان داده است.
شوهر ریحان (فرشته صدرعرفایی) میمیرد و برایش یک کافه در جاده مرزی که محل عبور
و مرور ترانزیتهاست به ارث میگذارد. ریحان مجبور است با اداره این کافه
امرارمعاش کند تا زیر بار دین برادرشوهرش نرود. زن ناچار است شکم مردهای جاده را
سیر کند تا خرجش را درآورد و تقابل روحیه و شغل آنها با سلیقه و دستپخت و غذاهای
خوشرنگ و طعم کافه باعث رونق آنجا و شکلگیری درام فیلم است. نگاه رضا میرکریمی
به غذا و سفره ایرانی در فیلم «یه حبه قند» مثال دیگری از توجه به این مقوله است.
سفرههای عریض و طویل اسداله خان (محمدعلی کشاورز) در سریال «پدر سالار» ساخته
اکبر خواجویی هم تصویر درستی از سبک زندگی پدرسالاری سنتی و بازسازی فضاهای
خانوادگی شلوغ آن دوره ایران است. «هزاردستان» ساخته علی حاتمی هم برای توصیف
زندگی بیخیالانه و عیاشی رضا خوشنویس (جمشید مشایخی) معادلی بهتر از شکمچرانی
مداوم او ندارد. رضا از صبح پس از حمام آب زرشک مینوشد و بعد کلهپاچه میخورد،
ظهر کباب و شب جگر به نیش میکشد و این وسط هم اطعمه و اشربه مختلف را رد نمیکند
و به این ترتیب روزش را در بیخیالی شب میکند. سریال «آشپزباشی» هم از آثاری است
که مستقیم این موضوع را نشانه گرفته و دعواها و سهمخواهی زن و شوهر را در قالب
رقابت دو رستوران و کیفیت غذاهای آن نشان میدهد. در دنیای فانتزی کودکانه ما هم
عروسکی مانند کپل «مدرسه موشها» سمبل پرخوری است و حتی در «شهر موشها دو» همین
عروسک با پیشزمینه قبلی، رستوراندار شده است. با این حال، موضوع غذا و جوانب
متنوع آن و تاثیر اساسی در زندگی شخصی و اجتماعی هنوز جای تامل و کار زیادی دارد.
ما هم به عنوان تماشاگر دلمان میخواهد باز هم تصویر غذاهای خوشمزه و خوش آبورنگ را بر پرده نقرهای ببینیم، بهشرطی
که قبل از تماشای فیلم دلی از عزا درآورده باشیم.
رستوران داریوش
یکی از فیلمسازانی که پای غذا و سفره را به سینمای ایران باز کرد، داریوش مهرجویی است. غذا یکی از ابزارهای کاربردی فیلمهای
اوست و اغلب از عوامل پیش برنده داستان محسوب میشود و در هر فیلمش هم معنا و
تفسیر ویژهای دارد. مهرجویی از آداب غذاخوردن ایرانی به عنوان یک مولفه دراماتیک
استفاده میکند و سفره و غذاخوردن را یکی از موضوعهای مهم روحیه و جامعهشناسی
ایرانیان میداند. در سینمای جهان هم نمونههای فراوانی از این نمادها استفاده
شده، اما آثار مهرجویی از این نظر مثالزدنی است که سنت غذاخوردن اغلب در نقاط
عطف داستان اتفاق میافتد و حتی گاهی مسیر داستان را تغییر میدهد و به همین خاطر
در ذهن مخاطب ماندنی میشود. به بهانه روز جهانی غذا و هفته غذا نگاهی میکنیم به
غذا در آثار مهرجویی.
پستچی / ۱۳۵۱
این فیلم از تولیدات موفق قبل از انقلاب مهرجویی است که از اولین حضورهای موفق سینمای ایران در مجامع جهانی بود و توسط
منتقدین انگلیسی سالنامه فیلم بولتن به عنوان فیلم هفتم از ۱۰ فیلم برگزیده سال
جهان شناخته شد. مهرجویی این فیلم را بر اساس نمایشنامه وویزک اثرگئورک بوخنر
ساخت.
تقی پستچی مجبور است رژیم غذایی خاصی داشته باشد و به خیلی از خوراکیها لب نزند و از خیلی لذتها دست بکشد تا
درمان شود. رژیم غذایی در این فیلم نشانه محرومیت از باقی لذتهای زندگی و کنایه از
کسی است که تمام عمرش شبانهروز کار میکند ولی حق خوردن ندارد. فیلمساز به طور
غیرمستقیم و تمثیلی نشان میدهد تقی از لذایذ طبیعی زندگی از جمله همسرش محروم است
و نوعی حسرت و محرومیت در شخصیت و رفتارهایش موج میزند. دست آخر هم نان او نصیب
دیگران میشود و هم همسرش و بههمین دلیل به جنون و طغیانگری میرسد. استعمار و
استثمار مایه مرکزی و مضمون اصلی فیلم است و مهرجویی با استفاده از موتیف غذا و
راهانداختن ضیافتهای چشمگیر و مهمانی آنچنانی، مصرفگرایی را با نماد شکمچرانی
تصویرسازی میکند و تقی در اوج تمنا و محرومیت فقط نظارهگر این لذتجوییهاست؛
تصویر نمادین موقعیت جهان سوم در برابر غرب که با هجوم به زندگی ایرانی قصد دارد
گاوداری را هم به پرورش خوک تبدیل کند و مایملک و منابع را از آن خود کند.
اجاره نشینها / ۱۳۶۵
فیلمی که علاقمندان سینما را در نیمه دهه ۱۳۶۰ چندباره به سینماها کشاند و پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا
آنزمان شد. کمدی موقعیت اجتماعی مهرجویی در آنروزها و حتی امروز درددل خیلیها
است. یکی از صحنههای فیلم در ذهن خیلیها ماندگار شده، سکانس مفصل و با جزئیات
سفرهای است که عباس آقا سوپرگوشتی برای جمع کردن طرفین دعوا و فیصله دادن غائله
آپارتمان پهن میکرد. غذاخوردن در این فیلم نوعی آیین محسوب میشود؛ سنت دورهمبودن
برای آرامکردن یک فضای متشنج که میتواند بین افراد آشتی و دوستی برقرار کند.
سفره در اجاره نشینها قدرت دراماتیک زیادی دارد. مهرجویی با محوریت شغل عباسآقا،
بساط هوسانگیز چلوکباب اصیل ایرانی را دستمایه سکانس قرارداده است. درعینحال
هم کنایه از کبابشدن آدمها در راه صوابکردن است و هم با راهانداختن بساط منتقل
و کبابپزی در پشت بام میگوید بوی کباب به مشام شخصیتها خورده که به جان هم
افتادند! چلوکباب یکی از غذاهای اصیل ایرانی است که تهیهاش به مشارکت گروهی
نیاز دارد و همین باعث نزدیکی و مهربانی بین طرفین دعوا میشود. از طرف دیگر هم
اطعام کارگردان بنایی که خسته از کار روزانه و دلگیر از پرداخت نشدن دستمزدشان
هستند، یک جور روحیه و منش لوطیمسکلی ایرانی را در ذات شخصیت اول داستان رومیکند
و مهماننوازی را به عنوان یک سنت مشهور ایرانی به قاب سینما میآورد؛ چیزی که
بعدها در «مهمان مامان» اساس و کلیت فیلم را تشکیل میدهد و انگار سکانس چلوکباب
خوران فیلم «اجارهنشینها» مقدمه و دستگرمی آن فیلم است!
هامون / ۱۳۶۸
«هامون» تصویری از تفکرات فلسفی مهرجویی است و اینقدر شخصیت اصلی پیچیده و جذابی دارد که حمید هامون به عنوان
برترین شخصیت تاریخ سینمای ایران از سوی منتقدان انتخاب شد و خسرو شکیبایی تصویر
ماندگاری از این شخصیت در تاریخ سینمای ما بهجا گذاشت. هامون و مهشید را با ژستهای
روشنفکری و رفتارهای خاص این طبقه اجتماعی میشناسیم. در سکانسی از فیلم هامون و
مهشید برای گشت و گذارهای روشنفکرانه به امامزاده صالح میروند و برای تکمیل این
کار توریستی به کبابیهای آنجا سر میزنند. رستوران ارزانقیمت و فضای آشنای آن
محیط تصویر جذابی از وضعیت متناقض هامون و مهشید در روزهای عاشقانه است و چادر سر
کردن مهشید هم یکی دیگر از نشانههایی که به این سکانس جلوه قابل تفسیری داده است.
این زوج عاشق در حال کبابخوردن حرفهای بیمزهای درباره وضعیت کبابیها در آینده
میزنند و با شوخیهای لوسی مثل اینکه «ماهواره باد ول میده تا کباب بپزه» از سوی
فیلمساز به هجو و نقد کشیده میشوند. سکانس کبابی امامزاده در «هامون» برای تکمیل
تصویر هجوآمیز مهرجویی از یک نسل و طبقه کاربرد هوشمندانه و دقیقی دارد.
بانو
/۱۳۷۰
«بانو» آغاز مسیر توجه مهرجویی به شخصیتهای زن بود که از آن پس اسمشان را هم به فیلمها
دادند. حکایت زنی که با خیانت شوهرش به انزوای خودخواسته میرود و برای آرامش و
ترمیم احساس جریحهدار شدهاش سعی میکند به فقرا کمک کند و آنها را در خانه
اعیانی خود پناه میدهد. دارودسته فقرای عجیب فیلم هم شبیه شوهرش عمل میکنند و
تتمه احساس و اعتماد او را به انسان، زندگی ، خیر و نیکی به چالش میکشند. ذره ذره
اموال و وسایل خانه را میدزدند و غارت میکنند تا بانو آشفته و پریشان راهی سفری
نامعلوم به مشهد شود. فیلم مهرجویی شباهتهای اساسی و انکارناپذیری در کلیت و
جزئیات با فیلم «ویریدیانا» شاهکار لوییس بونوئل دارد.
برای گول زدن و جلب اعتماد و همدلی زنی تنها و شکستخورده که غم خیانت همسر روی دلش
سنگینی میکند، بهترین راه این است که او را به ضیافتی از غذاهای رنگین و شلوغ
مهمان کرد. پیرمرد دغلکاری که پیش از این آشپز خانههای اعیانی بوده، ذائقه و
سلیقه زنی فرهیخته و اصیل مانند بانو را خوب میشناسد. میز شام مفصل و شاهانهای
که به کمک بقیه فقرای ساکن خانه تدارک میبیند، زن را از آنچه اطرافش میگذرد غافل
میکند و تسلط خانه و میزبانی صاحبخانه دست مهاجمان میافتد. سیر کردن بانو شبیه
قربانی کردن موجودی است که قبل از سلاخی به او آب مینوشانند. برای همین از لحظهای
که بانو متوجه اوضاع میشود، دست از غذا خوردن میکشد و نوعی روزه و ریاضت را
جایگزین لذتهای گولزننده قبلی میکند و دیگر نه گول میخورد نه غذا! شرایط
زندگی و محیطی که در زندگی با همسرش تدارک دیده به کمک طراحی هنری عالی فیلم نشان
از نگاه سطحی و تجملاتی بانو دارد و مهاجمان عمارت هم از همین نقطه ضعفش استفاده
میکنند و بانو بیخبر از همهجا و در محاصره چیزهای مورد علاقه و زیبای اطرافش،
نه حواسش به همسرش بوده و نه فقیرانی که به قصد خیرخواهی به خانه راه داده است.
سارا / ۱۳۷۱
سارا اقتباسی است از نمایشنامه «خانهعروسک» ایبسن که توسط مهرجویی بومی و دراماتیزه شده و در کنار کارهای دیگرش مثل «لیلا» ،«پری»
و «بانو»، توجه ویژهای به دنیای شکننده و آسیبپذیری زن ایرانی دارد. سارا (نیکی
کریمی) زن سنتی ایرانی است که سعی میکند وظایش را به عنوان همسر، مادر و کدبانو
به درستی انجام دهد، ولی به دلیل قدرناشناسی همسرش ناچار به ترک خانه و رها کردن
زندگی میشود. خانهداری و آشپزی در فیلم نمادی از فشار جامعه مردسالار روی زنان
است. سارا برای دلجویی از همسرش مهمانی شام مفصلی ترتیب میدهد تا احترام و علاقه
به زندگی و همسرش را به دیگران نشان دهد. سارا در این کار تنها است و جزئیات تدارک
مهمانی شامل خرید و نظافت خانه بزرگ و آشپزی باسلیقه غذاهای متنوع در طول روز به
تفصیل نمایش داده میشود. با توجه به نگرانی سارا از افشای راز قرض گرفتن پول
مداوای شوهرش از همکار دغل بانک، این تصویر طولانی و پرتفصیل با موتیف گذشت زمان
و تاکید بر ساعت، تعلیق و اضطراب زن را هم به بیننده منتقل میکند. او با این
ضیافت انگار قرار است پیشاپیش از شوهرش حسام عذرخواهی کند و دلش را بهدست بیاورد و بر کیفیت حضور و تواناییاش در کدبانوگری
تاکید کند. برخلاف برخی آثار مهرجویی، آشپزی غذا در سارا هیچ نشانی از لذت و
جذابیت و شادی ندارد. فضاسازی تاریک و کمنور خانه بزرگ و کلوزآپها و اینسرتهای
سکانس برای ترسیم دشواری کار است تا حس خوشایند آشپزی و برپایی مهمانی. بههمین
دلیل است که در آن نمای معروف و هنرمندانه پایان مهمانی، سارا را میبینیم که دور
از شلوغی و سرخوشی مهمانان و همسرش در تنهایی اشک میریزد.
پری / ۱۳۷۳
«پری» اقتباسی از سه داستان جروم دیوید سالینجر و مشخصا « فرانی و زویی» است. پری روحیه مذهبی دارد ولی گیج، سردرگم و به شک افتاده است. اسیر ظواهر و اداهای معنوی شده و
در یک کلام آویزان است. درونگرا و ساکت شده و از همه فرار میکند. مهرجویی به غذا
در فیلم «پری» از زاویه تازهای نگاه میکند؛
پرهیز و ریاضت و درویشانه زیستن به شیوه شخصیت اول فیلم را به نقد میکشاند. غذا
در فیلم نمادی است از لذت مادی و امیال دنیوی و به نظر پری باید از آن دوری جست.
پری با نخوردن غذا از لذتهای عادی زندگی چشمپوشی میکند تا به خیال خودش به سلوک
معنوی و زهد عارفانه برسد. به همین دلیل است که حس محبت مادرانه را که در قالب
کاسهاش به او تعارف میشود پس میزند و وقتی در رستوران با نامزدش درباره سیروسلوک
عرفانی حرف میزند، جوجهکباب خوردن مرد برایش حس ناخوشایند و نفرتانگیزی دارد.
مهرجویی رستوران معروف شهرزاد اصفهان را به عنوان لوکیشن این سکانس مهم انتخاب
کرده تا تقابل آن مکان با تلقی خام دختر جوان از عرفان را به تصویر بکشد. پری دست
آخر در آستانه نابودی و ویرانی به کمک برادرش داداشی فلسفه «دل با یار و سر به
کار» را درک میکند و میفهمد زندگی و لذایذش منافاتی با آنچه در جست و جویاش
بوده ندارد. نان و شیر و خرمایی که آخر فیلم داداشی به کلبه میآورد، شروع آشتی
پری با مسائل دنیوی است.
لیلا / ۱۳۷۵
«لیلا» یکی از بهترین ملودرامهای زنانه سینمای ایران است که هر چه میگذرد، ارزش و جایگاه
ویژهاش نمایان میشود. موقعیت پیچیده شخصیت اصلی فیلم و معضل بزرگ نازایی او
نمادی از سترونی زن و حذف فردیت و هویت او در مقابل وجه مادرانه و قدرت زایش و
بقای نسل است که در قالب خانواده سنتی و افکار متحجرانه مادر رضا، همسرش در فیلم
نشان داده میشود. مراسم شله زرد نذری که نقطه آغاز و پایان فیلم و موقعیت آشنایی
لیلا و رضا است، با تفصیل و جزئیات نمایش داده شده که هم از نظر زیباییشناسانه
جذاب است و هم پای سنت و مذهب را به چالش اصلی فیلم باز میکند و خاستگاه طبقاتی
شخصیتها هم از این طریق معرفی میشود. سکانس پیکنیک خانوادگی هم نیمنگاهی به
غذا دارد، اما استفاده هوشمندانه مهرجویی از این موتیف آشنای فیلمهایش در دو
سکانس آماده کردن جوجهکباب در خانه و رفتن به رستوران چینی مهمتر است. جایی که
تناقضهای شخصیت مرد داستان و میل همزمان او به لذت زندگی مشترک با لیلا و تن دادن
به ازدواج مجدد به کمک آن تصویر میشود. سکانس جوجهکباب و تدارک میز شام دو نفره
چشمنواز، تصویری است که حسرت لیلا و مخاطب را از پاشیدهشدن این زندگی به دلیل
بچهدار نشدن موکد میکند. صحنه رستوران چینی و شوخیها و سرخوشی تصنعی رضا و شادی
موقت لیلا هم در مسیر شخصیتپردازی مرد و ترسیم شرایط بیثبات زن لازم و ضروری است.
فیلم یک نمای مهم دیگر هم با محوریت غذا و خوراکی دارد که نقطه مقابل این صحنهها
است؛ آنجا که رضا بعد از ازدواج دوم و طغیان لیلا تنها شده و در خانه چیزی برای
خوردن نیست؛ جز تکهای صیفیجات و ظرف ماست مانده در یخچال که فاصلهاش با میز
شکیل جوجهکباب، فاصله شرایط زندگی قبل و بعد از لیلا را نشان میدهد.
علاقه مهرجویی به سبک زندگی ایرانی و نگاه خاصش به سنتهای در حال زوال باعث شد تا
تعدادی شخصیت جورواجور را در یک خانه قدیمی دور هم جمع کند. خبر آمدن مهمان سر زده
و فقر و نداری میزبان در تقابل با مقوله عمیقا ایرانی آبروداری و رودربایستی و
مهماننوازی قرار میگیرد و همه اهل خانه دستبهدست هم میدهند تا ضیافتی باشکوه
و در خور مهمان و میزبان تدارک ببینند. غذا در این فیلم هم باعث دردسر و نگرانی
است و موضوع ایجاد همدلی و آشتی و بهانه ترسیم همراهی و یکیشدن در مواقع سختی. از
سوی دیگر مهرجویی نقد و تفسیرش از آسیبشناسی این روحیه ایرانی را هم کنار نمیگذارد
و خانوادهای را تصویر میکند که شاید خودش غذای کافی و مناسبی برای خوردن ندارد، اما
به آب و آتش میزند تا سفره رنگینی برای مهمان پهن کند. طعنه به این آداب و رسوم
پر زحمت در کنار توصیف دقیق لذت و جذابیت آشپزی و تدارک شام، ترکیب متناقض جذاب و
هوشمندانهای ایجاد کرده که «مهمان مامان» را از منبع اقتباساش که داستانی از
هوشنگ مرادی کرمانی است فراتر میبرد. فیلم برخلاف آثار قبلی مهرجویی که بخشهایی
را به غذا اختصاص میداد، یکسره در اختیار آن است و انگار شخصیتهای داستان در
جهان هدف و دلیلی جز انداختن سفره رنگینِ پایانی ندارند. سرخوشی و شور و شوقی که
با این سفره رنگین به طور موقت به این خانه فقر زده و سوت و کور میآید، نگاه
انتقادی و تلخ مهرجویی به شرایط اجتماعی یک طبقه هم هست. انگار سهم آنها از خوان
نعمتهای زندگی فقط به همین یک شب محدود است و باز از فردا روز از نو و روزی از
نو.
سعیده نیک اختر
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است