بهگزارش صبا، علی میرفتاح برای کسانی که مخاطب جدی مطبوعات و ادبیات هستند، نامی آشناست. او سالهاست که در مطبوعات قلم میزند و مخاطبانش بیشک ستون «کرگدننامه» او را در جراید مختلف از جمله «اعتماد» و کرگدن به یاد دارند و با کارکردی که نام کرگدن در جهان ذهنی و نوشتار او دارد، آشنا هستند. میرفتاح سالها کار مطبوعاتی کرده و سردبیری نشریاتی مثل مجله مهر و روزنامههای روزگار و اعتماد از جمله کارهای گذشته اوست. دو، سه سالی است که کار روزنامه را به دلایل شخصی رها کرده و تنها سردبیری هفتهنامه کرگدن را بر عهده دارد. از کتاب میرفتاح نیز میتوان به «یک غول یک جن یک پری»، «شمسیه لندنیه» و… اشاره کرد. او اینبار دست به قلم و رنگ شده و تلاش کرده در نخستین نمایشگاهش مجموعهای از کرگدنهایی را که در سالهای اخیر به تصویر کشیده به نمایش بگذارد. نمایشگاهی که با استقبال خوبی از سوی دنبالکنندگان آثار میرفتاح روبرو شده و بیشتر نقاشیهای او به فروش رفته است. با او به بهانه برپایی نمایشگاهش در گالری آرتیبیشن گفتوگو کردیم.
کسانی که با شما در مطبوعات سابقه همکاری دارند، از دغدغههایتان در عرصه گرافیک و کارهایی که در این عرصه انجام دادهاید، باخبرند اما در تمام این سالها، آنقدر وجه روزنامهنگاری و نویسنده بودن شما غالب بوده است که کمتر درباره این بخش از فعالیتهایتان صحبت شده. در ابتدای امر بگویید از کی و کجا دلبسته هنرهای تجسمی شدید؟
بیشتر کسانی که با نوشتهها و کار مطبوعاتیام آشنا هستند، از تعلق خاطرم به نقاشی و آرتپلاستیک خبر ندارند اما راستش را بخواهید من از سمت نقاشی و هنرهای تجسمی بود که وارد مطبوعات شدم. دوست بزرگوارم علی وزیریان در ابتدای دهه هفتاد مجله خوب و بسیار خواندنی هنرهای معاصر را منتشر میکرد که من هم کمکش میکردم و دبیر سرویس نقد مجله بودم و برای نمایشگاهها نقد مینوشتم. خیلی هم برایم لذتبخش بود و در عین حال آموزنده اما قبل از اینکه نقد نقاشی بنویسم، در دهه شصت نقاشی میکشیدم. من اصلا دانشجوی نقاشی دانشگاه هنر بودم اما قبلترش هم در دوران انقلاب و جنگ، کارم همین بود که پرتره شهدا را بکشم یا شعار بنویسم و روی دیوارها کار تبلیغاتی کنم اما نقاشی یک کار نیمهوقت نیست و نمیشود نصف روز در رسانهها دبیری و سردبیری کنید و باقیاش را نقاشی بکشید. لااقل من نمیتوانستم. این بود که به نفع رسانه، نقاشی را کنار گذاشتم و برای جواب دادن به اندک ذوق هنریام شروع کردم به کار گرافیک. صفحهبندی، تصویرسازی، پوستر، لی اوت و… در یک دورهای برای فیلمهای زیادی پوستر و سردر سینما زدم. همینطور برای کتابها طرح جلد میزدم اما در کار گرافیک چند مشکل داشتم که مهمترین و جدیترینش تعامل با سفارشدهنده بود. هیچوقت در این تعامل خوب نبودم و نمیتوانستم سفارشدهنده را راضی کنم که به طراحیام اعتماد کند. چندجایی که سفارشدهندهها اعتماد کردند، اتفاقا حاصل کار بد نشد. پوستر فیلم «ماهیها عاشق میشوند» یا سردر فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن» حاصل همین تعامل و اعتماد بود اما بزرگترین ایراد من کمحوصلگی و گریز از تنش است. برای همین گرافیک را هم ادامه ندادم و سفت و سخت مشغول روزنامهنگاری و نوشتن شدم. فقط برای اینکه دستم خشک نشود، همیشه کنار دستم کاغذ و قلم داشتم و طراحی میکردم. تا اینکه به هزار و یک دلیل از روزنامه اعتماد استعفا دادم. نوشتن برای روزنامهها را هم کنار گذاشتم و تمام و کمال خودم را وقف نقاشی کردم که حاصلش همین نمایشگاه است.
آیا کرگدن نخستین مجموعهای است که کار کردید یا اینکه پیشتر مجموعههای دیگری هم کار کردید و فرصت نمایش آنها برایتان فراهم نشد؟
وقتی سردبیر «اعتماد» بودم، لابهلای کارهایم اوقات فراغتی که پیدا میشد، طراحی میکردم. در این دوره دو مجموعه کار کردم که یکی از آنها شامل پرترههای سیاسی است و دیگری هم اسمش را گذاشتهام قوه ماسکه. تعدادی از این پرترهها و قوه ماسکه را محض تفنن در شبکههای اجتماعی به نمایش گذاشتم. مثل پرتره مکرون، آقای جنتی، آقای لاریجانی، ترامپ و… در روزنامه عکسهایی که خبرساز بودند، زیر دستم میآمدند و من هم خودم را مشغول میکردم. کرونا هم که آمد، ماسکها به چشمم جالب آمدند و شروع کردم به طراحی چهرههای دور و برم با ماسک. رفتهرفته ذوق نقاشی مجددا چنان به جانم افتاد که از آقای حضرتی خواهش کردم با استعفایم موافقت کند و اجازه دهد روزنامه را رها کنم. رها که کردم تا گردن در نقاشی فرو رفتم. مجموعهای هم کار کردم به اسم بار هستی که انشاالله سال آینده در معرض دید عموم قرار خواهم داد. همینطور مجموعه قلعه حیوانات که هنوز تمام نشده.
چرا تنها بودن کرگدنها برای شما اهمیت پیدا کرده است؟
بالاخره کرگدنها موجودات تنهایی هستند و اگر عکسهایش را در همین گوگل سرچ کنید، میبینید کمتر به عکسی از گله کرگدنها برمیخورید. نمیگویم نیست؛ هست. کرگدنهای دوتایی و سهتایی هم هست اما غالبا کرگدنها تنها هستند و سلوکشان تنهایی است. اصلا سر همین تنهایی بوده که شاعران و متفکران به تعبیرات نمادینی از زیست و سلوک کرگدن روی آوردهاند. اینکه بزرگمردی عالیمقام چون بودا در رفتار و تنهایی کرگدن تامل کرده و خطاب به پیروانش این عبارت فوقالعاده را به کار برده و گفته بسان کرگدن تنها سفر کنید، خود گواه روشنی است که من نمیتوانم از زیر بار مفهوم تنهایی که با کرگدن درآمیخته شانه خالی کنم. ضمن اینکه من امروز به کرگدن نرسیدهام. هم مجلهای به این نام دارم، هم سالها در ذیل عنوان کرگدننامه مطلب نوشتهام. با همه اینها موقع نقاشی سعی کردم فقط و فقط نقاشی بکشم.
شما همواره در نوشتههایتان و حتی در بیانیه نمایشگاه به وجه سمبولیک کرگدن که موجودی تکرو و تنهاست، اشاره کردهاید اما هنگامی که دست به قلم و رنگ شدهاید، هنگام خلق کرگدنها به جنبه رئالیستی این سوژه بصری توجه کردهاید. این تناقض از کجا میآید؟
هیچکاک جملهای دارد که در اینجا من هم میتوانم به کمک آن منظورم را بیان کنم. هیچکاک هر وقت فیلم میساخت، دایما تکرار میکرد: «it’s only a film» «این فقط یک فیلم است». او با این جمله هم به بازیگرها یادآوری میکرد که مشغول چه کاری هستند، هم جواب منتقدان را میداد و هم توقع تماشاچی و تهیهکننده را پایین میآورد. او فقط فیلم میساخت نه اینکه حرفهای بزرگ بزرگ بزند، یا بیانیه سیاسی صادر کند یا جواب شبهههای اعتقادی را بدهد یا به صورت نمادین مشکلات بشریت را حل کند. او البته نمیتوانست همهجا خودش را به فیلمش ضمیمه کند و مرتب این جمله را تذکر دهد. بالاخره میدانیم که فیلم مستقل از فیلمساز راه خودش را میرود و تاثیر خودش را میگذارد. من هم به تاسی از آن مرد بزرگ موقع ساخت نقاشی همواره به خودم و تا آنجا که زورم برسد و صدایم شنیده شود به دیگران یادآوری میکنم که اینها فقط و فقط نقاشیاند و نه چیز دیگر. در اینجا هم عرضم به شما این است که من فقط کرگدن کشیدهام، همین. از آنجایی که روزنامهنگارم و در محیطهای روشنفکری و فرهنگی رفتوآمد دارم، میدانم که جمله «اینها فقط کرگدنند» چندان شنیده نخواهد شد. بالاخره کرگدن موجودی است که به اسطوره و شعر و نمایشنامه و سینما راه پیدا کرده و من چه بخواهم و چه نخواهم معناهای سمبولیک را نیز به ضمیمه نقاشیها منتقل میکنم اما واقعیت این است که سعی کردهام فقط و فقط نقاشی بکشم و به فرمهای زیباییشناسانه دست پیدا کنم. اینکه موفق شدهام یا نشدهام، جوابش را باید از منتقدان بشنوید اما عرضم این است که قصد و غرضم این بوده.
درباره جنبه رئالیستی نقاشیها هم باید بگویم که تا حدودی به طبیعت وفادار بودهام، تا حدودی هم نه. بالاخره سعی کردهام کرگدنم همان کرگدن واقعی باشد که در بیشهزار زندگی میکند. تناسبات فیگوراتیو این حیوان برایم اهمیت داشته، حتی مدتی درباره این حیوان و انواع و اقسامش تحقیق کردهام. مثلا تفاوت کرگدن هندی با نوع آفریقاییاش برایم مهم بوده. یا کرگدن سفید که این سالها خبرساز بوده، در نقاشیهای من نیز حضور دارد. یا درختها که عمدتا سپیدارند؛ سعی کردهام به طبیعت وفادار بمانم. با این حال جنبه دکوراتیو تابلوها هم برایم مهم بودهاند و سعی کردهام به این رئالیسم، جنبه تزیینی هم بدهم.
کمی درباره پروسه شکلگیری این مجموعه بگویید و اینکه آیا همزمان چند پروژه را باهم پیش میبرید یا نه؟ یک پروژه تمام میشود و بعد سراغ مجموعه دیگر میروید؟
شاید به خاطر کار در دوران انقلاب و جنگ دستم تند است. قدیم یک پرتره را ظرف شش، هفت ساعت میکشیدم. همین اخیرا که سایه به رحمت خدا رفت، احساساتی شدم و فیالمجلس پرترهاش را کشیدم. بخشی از مرحله تولید را با همین موبایلم فیلم گرفتم روی دور تایم لپس، گذاشتم توی اینستاگرام. اینجا معلوم میشود که چقدر دستم تند است! این پرتره را هشتساعته کشیدم. البته بعضی کارها را نمیشود سریع جمعوجورش کرد. در همین نمایشگاه کاری داشتهام که یک هفته از من وقت برده، یا به دلایلی موقت کنارش گذاشتم و چند ماه بعد به سراغش رفتم. البته در این میان قصه کلاغها متفاوت است. آنها را چون از اول میدانستم چه میخواهم بکنم، روند تولیدش متفاوت بود از کرگدنها.
با توجه به جنبه رئالیستی نقاشیهایتان، آیا هنگام کار، از عکسهای موجود از کرگدنها استفاده میکنید؟
جلوتر توضیح دادم که جنبه رئالیستی کرگدنها یا هر موجود دیگری که میکشم، برایم مهم است. پرترهای اگر بکشم حتما از عکس هم استفاده میکنم. خوشبختانه عکاسان حرفهای در سالهای اخیر عکسهای خوبی از طبیعت گرفتهاند و به خاطر اینترنت دسترسی به این عکسها هم ساده شده است اما اشتباه نشود، من عکس نمیکشم. حتی در زمره رئالیستها هم قرار نمیگیرم. امروز نقاشان هایپررئالیست درجه یکی را میشناسم که کارشان را دنبال میکنم و همواره بابت قوت و قدرت دست و قلمشان، آنها را تحسین میکنم. همینطور بعضی از نقاشان آبستره را تحسین میکنم اما من اهل آبستره نیستم؛ از آن طرف رئالیست هم نیستم. این را منتقدان باید بگویند که من چه کار میکنم اما همینقدر به شما بگویم که من همواره دو چیز را – خواسته و ناخواسته، دو چیز را- مد نظر قرار میدهم. حتما این دو چیز به روحیه و تربیت و پیشینه من مربوط است که خودم هم از آن بدم نمیآید. یکی وجه تزیینی و دکوراتیو کارهاست، یکی هم چیزی که مخاطب را به تامل و تفکر وادارد. حرفم بد تعبیر نشود. نمیگویم روی تابلوها مینویسم «فتامل یا مخاطب» و نمیگویم برای منزل و محل کار مردم کاغذ دیواری تولید میکنم، نه. بلکه میگویم سعی میکنم، گاهی اوقات زور میزنم که نقاشیام زشت نباشد و اعصاب و روان مخاطب را به هم نریزد. نقاشان زیادی هستند که عمدا در مخاطب حالت اشمئزاز پدید میآورند. نام نمیبرم اما نقاشان درجه یک زیادی را میشناسم که زیباییشناسیشان رسیدن به زشتی است. استتیکشان زشتی و تیرگی و پلیدی است. من اما همواره از این کار چه در نوشتن و چه در نقاشی پرهیز کردهام. حتی آنجایی که خواستهام زشتیها را به تصویر بکشم، سعی کردهام که این کار را زیبا انجام دهم. دلم نمیخواهد یکی زنگ بزند و بگوید فلانی داستانت را خواندیم و حالمان بد شد. یا بگوید از دیدن این نقاشی دچار افسردگی و اندوه شدیم. حتی اگر موضوع کارم افسردگی و اندوه باشد – که گاهی هست- دلم میخواهد مخاطبم از خواندن نوشتهام یا دیدن نقاشیام لذت روحی ببرد و پناهنده زیبایی شود. شاید به سن و سالم برمیگردد؛ شاید هم بعد از قریب به چهل سال فعالیت بیوقفه فرهنگی به این حرف رسیدهام که چیزی جز زیبایی ما را نجات نمیدهد. پناه بر زیبایی. حتی در مسائل سیاسی و اعتقادی هم زیبایی را نباید دستکم گرفت. اینجا جای آن نیست که بحث نظری کنم و دلایلم را بگویم اما همینقدر بگویم که باید زیبایی را جدی گرفت و از میانش راهی باز کرد به تامل و تفکر. مگر حافظ و سعدی کاری جز این کردهاند؟ ابتدا زیبایی را نشانتان میدهند بعد هم دعوتتان میکنند به باطن امر تا فکر کنید و حقیقت را به قدر وسع بیابید. من خودم را با آن بزرگان قیاس نمیکنم. سوءتفاهم نشود، بلکه عرضم این است که تلاش میکنم، زور میزنم، سعی میکنم که مسیر بزرگان را پی بگیرم. حقیقتا پناه بر زیبایی.
منبع: روزنامه اعتماد-مریم آموسا
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است