ناگهان بانگی برآمد یار رفت | پایگاه خبری صبا
امروز ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۰۶
یارعلی پورمقدم در خانه هنرمندان ایران بدرقه شد

ناگهان بانگی برآمد یار رفت

دوستان یارعلی پورمقدم این‌بار نه در پاتوق همیشگی‌ و به میزبانی او در «کافه شوکا» بلکه در «خانه هنرمندان» و نه برای داستان‌خوانی و خوردن قهوه بلکه برای وداع با این نویسنده گرد هم آمدند.

به گزارش صبا به نقل از خانه تئاتر، مراسم تشییع پیکر یارعلی پورمقدم، نویسنده فقید، صبح امروز (دوشنبه، ۱۵ اسفندماه) با خواندن پیام محمود دولت‌آبادی توسط کیکاووس یاکیده در خانه هنرمندان ایران آغاز شد.

پیش از آغاز رسمی  مراسم نیز ترانه‌های «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان و «خداحافظی» با صدای احسان خواجه‌امیری پخش شد.

جمعی از چهره‌های فرهنگی و اهل قلم همچون اردشیر صالح‌پور، کامیار عابدی، حسین‌ سناپور، محمود معتقدی، کامران بزرگ‌نیا، قباد آذرآیین، پیمان هوشمندزاده و محمدرضا صفدری از حاضران در این مراسم بودند.

در متن یادداشت محمود دولت‌آبادی آمده بود: «ناگهان بانگی برآمد یار رفت اول انسان دچار حیرت می‌شود، بعد از آن یاد همه رفتگان در ذهن زنده می‌شود. در گام دیگر پرسیده می‌شود، این یکی دوست در کدام عبارتی تعریف تواند شد؟ درباره یارعلی پورمقدم چنان تعریفی روشن است، یارعلی از آن اندک مردمان بود که زندگی را با دیگران تقسیم می‌کرد. پس او همیشه زنده و زندگی‌بخش بود. من او را زنده در خاطره می‌دارمش، اگرچه به واقع یارعلی دیگر در میان خانواده و دوستان به چشم نمی‌آید و باید این فقدان را به همسر و فرزندان، بانو شادی، اسفندیار و ارسطو تسلیت بگویم و نیز تسلیت به برادران و همپیوندان. اگرچه مرگ جز در لفظ توضیح‌پذیر نیست اما شاید بتوان بهای زندگی را با آن سنجید. زندگی بازماندگان نیکو باد.»

کوروش پورمقدم، برادر یارعلی پورمقدم نیز در سخنانی اظهار کرد: یارعلی همیشه برای من یک نویسنده بود، یک نویسنده برجسته. اگرچه هیچ‌گاه خودش را به عنوان یک نویسنده معرفی نمی‌کرد. او خود را کافه‌چی یا قهوه‌چی می‌خواند و شاید این را به عنوان اعتراض می‌گفت، شرایطی که در محیطی وجود داشت و او با آن مدارا نمی‌کرد باعث شده بود، لقای نام نویسندگی را به عطایش ببخشد.

او در ادامه افزود: او یکی از طولانی‌نویس‌ها بود، برخلاف آن‌چه کوتاه‌نویس خظاب می‌شود. حاصل  کار او کوتاه بود ولی از یک اندوخته عمیق و گسترده و با یک ژرفای قابل توجه، حجم بزرگی از نوشته را داشت. و او عصاره‌اش را می‌گرفت و در داستان کوتاه خلاصه می‌کرد. از این منظر او یک بلندنویس بود اما چیزی که به ما می‌داد کوتاه‌شده، خلاصه و موجز بود و نهایت مفهوم را به ما منتقل می‌کرد.

پورمقدم با بیان این‌که یارعلی در خانه‌ هم به مانند یک شخصیت ادبی عمل می‌کرد، گفت: او بیرون می‌رفت می‌گفت من نویسنده نیستم و تأکیدی بر این موضوع نداشت درحالی همه  لحظاتش ادبی بود. در کافه هم ادبی بود.  یارعلی شخصیت ادبی و هنری داشت و  چهاردیواری‌ای برای کسانی بود که می‌خواستند وارد عرصه ادبیات شوند یا شده بودند و می‌خواستند، جایگاه خود را تقویت کنند. شوکا فقط یک کافه نیست که کسی برود یک قهوه بخورد بلکه جایی بود برای ادبیات و هنر و روابط انسانی.

او برادرش را یک فرد ناب‌گرا و کمال‌گرا خطاب و بیان کرد: این ویژگی او باعث می‌شد کسانی که در حیطه هنر و ادبیات کار می‌کردند، از او دلخور شوند. و نابگرایی‌اش باعث شد موجزنویس شود. او همه چیز را ناب می‌خواست حتی در زندگی شخصی‌اش.

پس از این مراسم، پیکر پورمقدم در قطعه ۱۰۱ بهشت‌ زهرای تهران، ردیف ۱۲، شماره ۸۷ در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد. یارعلی پورمقدم، متولد ۱۳۳۰ در مسجدسلیمان، نمایشنامه‌نویس و داستان‌نویس بود که روز جمعه ۱۲ اسفندماه از دنیا رفت. او نمایشنامه نویسی را با «آه اسفندیار مغموم» آغاز کرد و با همین اثر برنده جایزه نمایشنامه‌نویسی جشن هنر طوس در سال ۱۳۵۶ شد.

یارعلی پورمقدم صاحب و کافه‌چی «کافه شوکا» در مرکز خیابان گاندی بود. «آینه، مینا، آینه»، «ای داغم سی رویین‌تن»، «گنه گنه‌های زرد»، «حوالی کافه شوکا»، «یادداشت‌های یک قهوه‌چی»، «یادداشت‌های یک اسب»، «رساله هگل، «تیغ و زنگار»، «مجهول الهویه»، «پاگرد سوم»، «ده سوخته» و «یادداشت‌های یک لاابالی» از جمله دیگر آثار به‌جامانده اوست.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است