سرانجام جرقه یک فکر بیمار | پایگاه خبری صبا
امروز ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۲۹

سرانجام جرقه یک فکر بیمار

نسترن زمانی | فیلم‌نامه «وابل: با آنکه تلخی و سیاهی اولیه خود را ندارد و تغییرات اساسی و مهمی در آن رخ داده ولی همچنان ضعیف، ناپخته و ناقص انگار به مرحله ساخت رسیده است.

شنیده ها حاکی از آن است؛ که ریشه واساس شکل گرفتن فیلمنامه «وابِل» که قبل از این با عنوان «اصابت ضربه بر شقیقه راست» نام گذاری شده ، شروعش یک طرح دوخطی از اصغر فرهادی بوده، که علی زرنگار نویسنده اولیه فیلم نامه بعدا آن را گسترش و بسط می دهد که در روز عروسی بطور اتفاقی دختر کوچک خواهر داماد که نامش در فیلم رهاست، توسط خود داماد زیر گرفته می‌شود و فوت می کند، ودر نهایت داماد هم خودش را می‌کشد!

البته این چنین فکر، اندیشه و طرح بیمار گونه و سادیسمی در نحوه روایت داستان روی پرده نقره‌ای تاحد زیادی تلطیف داده شده است. که نسخه نهایی فیلم نامه پس از بازنویسی مجدد ، کاملا حاصل کار خود تورج اصلانی کارگردان فیلم است. با این حال فیلم نامه با آنکه تلخی و سیاهی اولیه خود را ندارد و تغییرات اساسی و مهمی در آن رخ داده ولی همچنان ضعیف، ناپخته و ناقص به مرحله ساخت رسیده است.

می توان آن را در گونه ی سینمایی که مدتی است در سینمای ایران باب شده، و با عنوان شیوه «رنج و آزار مخاطب» دسته بندی کرد! غیر از این هم فیلم «وابِل» مملو از کاراکترها و صحنه های اضافه است که هر کدام را می‌توان به آسانی از روند تولید قصه فیلم حذف کرد. از شخصیت فردی به اسم مرتضی که در حال حاضر عاشق خواهر داماد به نام نسرین (با بازی آزاده زارعی) که بازیه در خور توجه ندارد و بسیار تصنعی و غیر قابل باور برای بیننده را نشان می‌دهد. گرفته، تا شوهر سابق نسرین که نامش سعید است و اصلا معلوم نیست به‌خاطر چه چیز انقدر منفعل و ضعیف است. طراحی لباس و گریم کاراکتر نسرین آنقدر آشفته و نامرتب است با آن موهای بیرون ریخته از روسری همراه با چادر نا متقارن که حتی نحوه نگه داشتن و حفظ چادر روی سر نسرین به لحاظ زیبایی شناسی سینمایی ذهن، خاطر و افکار بیننده را مشوش کرده و به هم می‌ریزد. انگار چه اصرار بیجایی ست که کاراکتر نسرین راباچنین سر و شکلی به مخاطب نشان دهد!! یا محل زندگی و شهر واگنی که بازهم دقیقا مشخص نیست چرا آن عده از جماعت در واگن های متروک زندگی می‌کنند!! در حالی که هیچ نشانی از ایستگاه قطار یا راه آهن و یا حتی کارخانه ساخت واگن در اطراف آن محل دیده نمی‌شود!! اصلا آن جماعت ایزوله در این واگن ها چه می کنند!؟غیر منطقی و عقلانی بودن و بلاتکلیفی روابط شخصیت ها و حوادث آنها هم ضعف دیگر فیلم به حساب می‌آید. یا اینکه دختر بچه خواهر داماد (یا همان رها)  در آن بیابان بطور ناگهانی چه می کند که توسط ماشین داماد زیر گرفته می شود!؟ شخصیت مادر داماد باآن سر و شکل مهیب در این میان چه می گوید!؟ پدر داماد یا همان پدر بزرگ رها انگار اصلا نفهمیده که نوه اش مرده یادرحال مرگ است. گویا یک لامپ در مراسم شکسته (اگر اینطور بود، حتما با عجله برای عوض کردن آن کاری انجام می داد) اما از اتفاقی که افتاده، و از مرگ نوه اش انگار اصلا ناراحت نیست و دائم به دنبال انجام روند مراسم عروسی است!!

روی هم رفته آن جرقه فکر و طرح سوژه بیمار گونه که از ابتدا حرفش بود. ناگزیر به کل ساختار اثر نفوذ کرده و یک نتیجه بی سر و ته، ضعیف و ناقص الخلقه را به بار نشانده و البته تاسف بیشتر برای آن است که این فیلم در مسابقه جشنواره چهل و یکم فجر هم از ذره بین هیئت انتخاب رد شده و در این رقابت حضور داشته و از قضا از طرف هیئت داوران سودای سیمرغ در بخش رقابتی هم حتی کاندیدای گرفتن جایزه نیز شده است! یا للعجب!!

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است