به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی و صنایع دستی صبا، دنیای ما بافتهای از داستانها و رمانهای مختلف با یکدیگر است و ما کاراکترهای آن به حساب میآییم. در واقع داستان زندگی هر فرد رمان یا کتابی با فصلهای مختلف است. هنرمندان صنایع دستی فصلی از کتاب زندگیشان را به این هنر اختصاص دادهاند. حسن فیضی راد یک هنرمند صنایع دستی است و خبرنگار صبا در این گفتگو پای صحبتهای او نشسته تا او بگوید فصل صنایع دستی کتاب زندگیاش را از کجا شروع کرده، آن را در کجا به اوج رسانده، حالا به کجای آن فصل رسیده و چه آیندهای را برایش متصور است؟
** آقای فیضی راد از خودتان بگویید. چگونه با هنر صحافی آشنا شدید؟
من حسن فیضی راد فرزند علی فیضی راد هستم و در سال ۱۳۳۲ به دنیا آمدم. پدرم مغازه صحافی تک جلد سازی در پامنار تهران داشت و من از سال ۱۳۴۳ یعنی از دوران نوجوانی پیش او رفتم. من در آن زمان شبها را برای درس خواندن گذاشتم و روزها دانش کار صحافی را پیش پدر میآموختم. سالها اینگونه گذشت و من در آن سالها تا حدودی با دانش کار صحافی آشنا شدم، اما علاقه داشتم که بیش از پیش با این دانش کار آشنا بشوم بنابراین پدرم من را به استاد فدریش لان کامره استاد آلمانی در ایران معرفی کرد.
پدر آن استاد در ایران اقامت داشت. کارمند راهآهن بود و در اول خیابان منوچهری یک مغازه صحافی داشت. فردریش لان کامره صحافی را نزد پدر آموخته بود، سپس به واسطه دوستی با ایرج افشار رئیس وقت دانشگاه تهران، در دانشگاه مذکور کار کرد و کتابهای آنجا را صحافی میکرد و بعدها مغازه ۳یا ۴دهنهای را در چهارراه کالج گرفت و به صورت شخصی در آنجا کار کرد. او حدودا ۱۰شاگرد داشت که من یکی از آنها بودم. من چند سالی در خدمت لان کامره بودم. سپس انقلاب شد و نتوانستم به دلایلی کارم را ادامه بدهم، اما بعد از گذشت چند سال یعنی در سال ۱۳۷۰ در کتابخانه ملی ملک که زیر نظر آستان قدس رضوی است، استخدام و مشغول کار شدم. حدود ۲۰سال در این کتابخانه بودم و از همانجا بازنشسته شدم. من ضمن اینکه در کتابخانه ملی ملک کار میکردم، کارگاهی هم در خانه داشتم و این کارگاه هنوز برپا است.
من کارم را خیلی دوست دارم و همچنان از انجام آن لذت میبرم.
من بعدها به مدت ۱۰ یا ۱۲ سال در کاخ گلستان کار کردم و تا به امروز در کارم ماندگار شدهام.
** نقطه اوج کارتان را چه میدانید؟
در کاخ گلستان خیلی به من خوش گذشت. کارهای بینظیری در آنجا بودند که من میتوانم هماکنون از میان آنها به ۷جلد کتاب هزار و یک شب با قطع سلطانی و جلدهای بینظیر و قرآنی که به دست نیریزی خطاطی شد، اشاره کنم. من به مدت ۳ماه روی قرآن مذکور کار میکردم.
من هماکنون در خانه روی کارهای بینظیر و موزهای که مالکان شخصی برایم میآورند، کار میکنم و میخواهم کارم را تا آخر عمر ادامه بدهم، چون خیلی آن را دوست دارم. در ضمن دوست دارم با همکاری وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی یا نهاد و سازمان دیگری آموختهها و تجربیاتم را به نسل جوان منتقل کنم تا آنها بعدها کار صحافی را ادامه بدهند.
من هماکنون متاسفم میبینم که کارهای فرهنگی متعددی در کتابخانههایمان وجود دارند، اما کمتر کسی با اصول دانش صحافی آشنا است تا به آنها رسیدگی کند. من همیشه نگران حال کتابها و نسخ موجود در کتابخانههای کشورمان هستم و میدانم کسی میتواند کار صحافی را خوب انجام بدهد که همزمان با کار مرمت و جلدسازی آشنا باشد.
** تا به حال شاگردی داشتید؟
پسرم شاگرد اصلی من است. او در کتابخانه ملی ملک و کاخ گلستان با من بود و در خانه هم همراهیام میکند. او و فرزندان دیگرم با کتاب بزرگ شدهاند. او فردی با سواد است و هماکنون شاید برخی از اصول صحافی را بهتر از من بلد باشد، اما هنوز کامل نیست و باید با تجربه کردن در مکانی مناسب، بیش از پیش با کار آشنا شود.
من اگر توانایی داشتم مغازهای میگرفتم و حتی به رایگان هم که شده جوانان علاقمند به کار صحافی را با دانش کارم آشنا میکردم.
** در پایان به من بگویید الآن چند سال است که شما کار صحافی را انجام میدهید؟
من از سال۱۳۴۳ کارم را شروع کردم و الان حدودا ۵۶ یا ۵۷ سال است که کار میکنم.
من هماکنون از روسای کتابخانههای کشور خواهش میکنم هر کدامشان ۵ یا ۶ صحاف کاربلد را برای رسیدگی به کتابهای موجود در مجموعهشان استخدام کنند، زیرا کتابها به مرور زمان آسیب میبینند و نیاز به حفاظت اصولی دارند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است