جلد این شماره، دو شادروان دارد؛ ناصر ملکمطیعی و ضیاالدین دری کارگردان بامطالعه و خوشقریحهای که زود ازدستش دادیم و یادش گرامی.
ناصر ملکمطیعی با شور و انگیزه و امید اینکه بتواند دوباره کار کند، ماند و نفس کشید.
از او عکسها گرفته شد و به اینسو و آنسو دعوت شد. برایش دورهمی گرفتند و جلوی دوربین آمد اما سانسور شد. اما کار نکرد.
این بار هم پای م م یا م ب یا ف ا در میان بود که ممنوعالفعالیت شدن را بیندازیم گردن آنها؟ موقعی که ناصر ملک مطیعی دوباره بازگشت تا کار کند، چه کسی نگذاشت کار کند؟ عکساش در روزنامهها بود و اسماش در محافل و مهمان مراسمهای مختلف…
او که هنوز آرزوهای سینمایی داشت!
بعضیها از غصه دنیا را ترک میکنند…بعضیها از غصهی عشق…عشقی به نام بازیگری.
ناصرخان بازیگر بود و پرونده قتل و اختلاس و تبانی نداشت!
کاش تکرار نشود این ممنوعیتهای عجیب و بیدلیل غریب…
و یاد حبیب خواننده که او هم برگشته بود تا کار کند به خیر که از غصه نخواندن برای مردم، دق کرد…
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است