به گزارش صبا، گروتوفسکی کارگردان و نظریهپرداز لهستانی بود که آزمایشهای او این ایده را که بازیگر هسته اصلی تئاتر است، بررسی میکرد و به دنبال کشف و استفاده از عناصر اساسی دراماتیک برای تقویت رابطه بازیگر و تماشاگران بود؛ او معتقد بود که تئاتر زبان خاص خود را دارد که متمایز از کلمات یک نمایشنامه است؛ او همچنین این عقیده را داشت که ادبیات نمایشی تنها قالبی برای کاوش بازیگران از خودشان است و تئاتر زمانی معنا پیدا میکند که بتواند بازیگران و تماشاگران را قادر سازد از دیدگاههای کلیشهای و رفتارها و پاسخهای معمولی یک گام فراتر بروند؛ او از بسیاری جهات تئاتر را فرایندی معنوی میدانست که به دنبال کشف حقیقت است و به دنبال آن دگرگونیهای فردی و اجتماعی را ممکن میسازد.
در نتیجه این تفکرات بود که او «تئاتر بیچیز» را خلق کرد؛ روشی از اجرا که در آن تمام بخشهای اضافی تئاتر از بین میرود و لباسهای مجلل، لوازم پیچیده یا مجموعههای دقیق دیگر معنا ندارند و نمایش تنها در مهارت بازیگران خلاصه میشود و فقط به چند وسیله ضروری برای اجرا احتیاج است؛ گروتوفسکی از مهارتهای فیزیکی بازیگران برای تبدیل شدن به دیگر اشیاء صحنه استفاده میکرد؛ برای مثال اگر قرار بود در اجرا صدای سازی پخش شود؛بازیگر باید به شکل زنده با آن ساز مینواخت که البته این نوع از افکار و ایدهها بسیار تاثیر گرفته شده از برتولت برشت بود که باعث شد تئاتر از افراط خارج بشود. گروتوفسکی نقطه مقابل تئاترهای تجاری بود؛ بیشتر اجراهای او اعتراضی و بسیار پرشور در مکانهای عمومی به اجرا میرفت و معتقد بود که تئاتر هرگز نمیتواند با تلیویزیون و سینما رقابت کند؛ در نتیجه نباید در این راستا تلاش کند.
تمرکز گروتوفسکی بر تربیت بازیگر بعد از استانیسلاوسکی، فشردهترین آموزش بازیگری در تاریخ سینما و تئاتر است؛ کار او بر ارتباط بازیگر با تماشاگران متمرکز بود؛ هدف از این کار از میان بردن شکاف بین بازیگر و مخاطب بود تا بتوان با اتحاد این دو تاثیر و دگرگونی را ایجاد کرد؛ او به بازیگران مهارتهایی میآموخت که از طریق آن بتوانند احساسات و تخیلات خود را به طور کامل بیان کنند؛ او معتقد بود که بدن ما همه چیز را درباره ما بیان میکند؛هر چیزی که فکر میکنیم و احساس میکنیم از طریق بدن ما بیان میشود و هر چیزی که تجربه میکنیم در بدن ما احساس میشود؛ این نوع از آموزشها بازیگران را از محدودیتها رها میکرد تا به پتانسیل کامل خود برسند و این ماجراجویی در نهایت به خودشناسی و اگاهی از خود میرسید.
کار در سکوت نخستین آموزش بود؛ اگر گروهی از بازیگران بتوانند برای چندین دقیقه بیحرکت بمانند و حواسپرتی نداشته باشند؛ میتوانند با شدت بیشتری تمرکز کنند و این امر باعث خلاقیت بیشتر میشود؛ تربیت بدنی یکی از مهمترین آموزشها بود؛ بازیگران میتوانستند حتی کوچکترین جزئیات بدن خود را کنترل کنند؛ آموزش صدا ضروری بود؛ گروتوفسکی صدا را یک ساز میدانست و همه هنرپیشهها از نظر توانایی استفاده از صدا عالی بودند؛ آنها قادر بودند صداهای طبیعت،حیوانات و حتی رعد و برق را به خوبی تقلید کنند و در نهایت او صداقت و حقیقت را هم روی صحنه و هم در زندگی روزمره مهمتر از همه چیز میدانست.
برخی از تئاترهای تاریخساز گروتوفسکی عبارتند از:
«شب قبل از ازواج»: این نمایش یک ایده نوین در تئاتر بود که برای نخستین بار به صورت فضای نمایشی بدون صحنه پخش شد؛ بازیگران در این نمایش بدون هیچ صحنهای در میان تماشاگران بازی میکردند.
«مرداد»: این نمایش به شدت تحت تاثیر ایدههای گروتوفسکی در مورد آزادسازی بازیگران از قواعد سنتی تئاتر بود. در این نمایش هنرپیشهها از دو طرف صحنه به تماشاگران نزدیک میشدند و با آنها تعامل داشتند.
«غرب»: این اثر معروفترین نمایش گروتوفسکی است که در آن بازیگران از طریق تمرینات پوچ، آزادی و تفکر را جستجو میکنند.
در نهایت گروتوفسکی با ایجاد ایدهها و فرمهای نوین در تئاتر،تلاش کرد تا این هنر را به سمتی هدایت کند که اینده روشنتری داشته باشد.
٭ سامان محمدی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است