به گزارش خبرنگار سینما صبا، برای مواجه شدن با «چهارصد ضربه» باید نقبی به فیلم ژان ویگو یعنی «نمره اخلاق صفر» بزنیم. در آن فیلم ویگو قصه چهار دانشآموز هنجارشکن را به تصویر میکشید که نمیتوانند خود را با معیارهای معلمشان تطبیق دهند. آنها نمره جز صفر در کارنامهشان نمیگرفتند. در نهایت دانشآموزان تصمیم میگیرند در برابر آن معیارها قد علم کرده و دست به شورش بزنند. فرانسوا ترفو و مارسل موسی با بهرهبرداری از این ایده به پیرنگ متمرکز به نام «چهارصد ضربه» میرسند. آنها در این فیلم پسر بچهای ۱۴ ساله به نام آنتوان را در مرکز روایت قرار میدهند و شرارت او را به عنوان دستمایهای برای نقد فرهنگ اجتماعی و توجه به توسعه مدرنیته در شهر فرانسه قرار میدهند. اگر توجه بیشتری به پیرنگ در این فیلم و نسبت آن با نگره مولف داشته باشیم باید از تیتراژ اثر شروع کنیم. وقتی دوربین در حرکت سریع خود نگاه خود را به برج ایفل دوخته است. شهر از منظرگاه تروفو چنین تصویری به خود گرفته. تصویری که نمایهای آن ایفل است. پس از اتمام تیتراژ نام «آندره بازن» به چشم میخورد. سردبیر کایه دو سینما و از سردمداران نظریه رئالیسم در سینما. کسی که پشتوانه بزرگی برای موج نوی سینمای فرانسه بود. تروفو فیلم خود، اثری که خودش با جهانبینی خود خلق کرده را به او تقدیم میکند. و خود این امر میتواند بر تالیفی بودن اثر و مولف بودن تروفو صحه گذارد. در ادامه شاهد موتیفهای دیگری از شهر و فرهنگ خانواده در آن هستیم. به بالزاک (از بزرگان نظریه رئالیسم در ادبیات) نیز اشارههایی میشود. تمام این موتیفها از دریچه نگاه آنتوان به مخاطب میرسد. به همین علت همذاتپنداری و ارتباط با شخصیت اصلی خیلی سخت و پیچیده نیست. حتی جنون و شیطنتهای آنتوان نیز با توجه به اتفاقاتی که در خانوادهاش میافتد منطقی به نظر میرسد. او در تمام طول داستان به دنبال مأمنی میگردد تا خود را از شر ناملایمات و بیمبالاتیها رها کند. اما رهایی تقدیر او نبوده و نیست. به همین علت گریبانگیر هر آنچه تا کنون او را آزار داده میشود.
آنتوان با وجود شخصیتی که از ابتدای فیلم داشته سرنوشتی جز تحت نظر یا تحت کنترل بودن ندارد. یکی از نکات جالب توجه در کاراکتر او همین است. منحنی تغییر شخصیت اساسا برای او غیر قابل تعریف است! بنابراین فرانسوا ترفو در پایان فیلم بر شخصیت او مهر جاودانگی میزند. اما پیش از توجه به فرم پایانبندی و اهمیت آن در سینما شایسته است، به نام فیلم نیز توجه شود؛ چهارصد ضربه! چرا این نام؟ چرا پانصد ضربه نه؟ فرانسوا ترفو به دو دلیل چنین نامی را برای فیلم خود انتخاب کرده است. در فرهنگ زبان و ادبیات فرانسه «چهارصد ضربه» یک اصطلاح است. و معنای آن اصطلاح «غوغا به پا کن!» است. دلیل دوم به متن اثر برمیگردد. وقتی آنتوان دستگیر میشود و کاراکتری که میخواد گزارش دزدی و شرارت او را بنویسد، چهارصد ضربه بر ماشین تایپ میزند. سرنوشت آنتوان تنها با چهارصد ضربه رقم میخورد!
اکنون به نمای پایانی فیلم میرسیم. نمایی که هر دانشجوی سینما برای درک این هنر با آن سر و کار دارد. نمایی که آنتوان را در میزانسن فریز (یخ یا خشک) میکند. در تعریف این تکنیک از واژه جاودانگی استفاده میشود. وقتی میخواهیم یک شخصیت را جاودانه کنیم، او را در میزانسن فریز میکنیم. بعدها در فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید نیز از این نما استفاده شد. در «چهارصد ضربه» تروفو شخصیت اصلی خود را که نمایندهای از قشر نوجوان در جامعه بود، فریز یا بهتر است بگوییم جاودانه کرد. تروفو به بیانی دیگر جایگاه نوجوانان را به تمام نظامهای فرهنگی، آموزشی و خانوادگی گوشزد کرد.
محراب توکلی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است