تقوایی قصد داشت براساس زندگی یک شخصیت واقعی به نام خورشید که کارش قاچاق آدم بوده، یک داستان بلند بنویسد تا این که با خواندن رمان «داشتن و نداشتن» (ارنست همینگوی)، به شباهت شخصیت هری مورگان رمان همینگوی و خورشید پی میبرد و همین داستان را مبنای ساختن «ناخدا خورشید» قرار میدهد. هرچند از جزئیات فراوانی که در داستان همینگوی وجود دارد، در فیلم تقوایی کمتر استفاده شده اما همین مساله باعث ایجاز و یکدستی شده که همچنان فیلم را در ردیف آثاری قرار داده که از این لحاظ در سینمای ایران نمونه و قابل مثال زدنند. همینگوی در «داشتن و نداشتن» داستان مردی را روایت میکند که دفاعش از منافع شخصی خود، تبدیل به جنگی علیه ظلم و ستم و بیعدالتی در مفهوم کلیاش میشود و تازه هنگام مرگ درمییابد که از دست یک مرد تنها هیچ کاریساخته نیست. در «ناخدا خورشید» هم تقوایی با وفاداری به روح کلی داستان، قهرمان اصلیاش را براساس شخصیت هری مورگان بازسازی کرده است. او داستان مرد یک دستی را روایت میکند که با لنج کوچک خود در دریا محموله قاچاق بار میزند و در پایان سرنوشتی مثل هری مورگان پیدا میکند. یکی از موارد مشخصه فیلم در قیاس با آثار سینمایی تولید شده در آن سالها، خشونت جاری در اثر است. گذشته از این که اصولا محیط وقوع داستان و پسزمینه و جغرافیای وقوع حوادث، دارای جو و فضای بسیاری خشنی است و به نوعی قانون تنازع بقا در آن جریان دارد، خشونتهای عملی، عینی هم در آن هست که ناشی و برآمده از همینفضاست.
برای مثال در صحنههای مرگ سرهنگ یا نوکر خواجه ماجد، شوکی به تماشاگر دست میدهد که مخاطب را از رویارویی با آن شکل اولیه و کلی خشونت و همچنین سرانجام سفر ناخدا خورشید دچار ترس و وحشت میکند و این که چون راه بازگشتی برای این شخصیتها نیست، آنها خشنتر و بیرحمتر هم خواهند شد. البته تقوایی سعی کرده تا جای ممکن از نمایش مستقیم و بیواسطه خشونت پرهیز کند، مثلا لحظه شلیک ناخدا به آخرین فرد تبعیدیها به طور مستقیم نشان داده نمیشود اما آن چیزی که فراتر از همه اینها به ناخدا خورشید اعتبار و تشخص میدهد، ساختار و شیوه کارگردانی مثالزدنی آن است. تصویری که تقوایی از آدمهای درمانده و ویران و شکستخورده و به بنبسترسیده ارائه کرده، آن هم در هماهنگی کامل با ویژگیهای بومی منطقه و بندری که حوادث داستان در آن اتفاق میافتد و البته ضرورت قرار دادن چنین پسزمینه جغرافیایی برای هویت دادن به ویژگیها و خصلتهای شخصیتهای فیلم، از «ناخدا خورشیدی» نمونهای قابل توجه در سینمای ایران ساخته است. در محیطی که تقوایی ترسیم کرده، اغلب آدمها حتی به لحاظ جسمانی هم دارای مشکل و ناقص هستند که به نوعی نماد همان محیطی است که آنها را در بر گرفته، مثلا شخصیتی بهنام دماغ جذامی است، قربانکچل است، یک پای سنگسر کوتاهتر است، شاگرد خواجه ماجد چشمهای تراخمی دارد، خود خواجه ماجد از کمر به پایین فلج است، آن شخصیت نیزن کور است، خود ناخدا یک دست ندارد و... «ناخدا خورشید» نمونه نادر وموفقی از فضاسازی و شخصیتپردازی متناسب با آن در سینمای ایران و تصویر رنجها و مشکلات و سختیهایی است که برآمده از زندگی و تنفس در یک شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ویژه است.
در بررسی آثار سینمایی ایرانی اقتباس شده از رمانهای خارجی، کمتر پیش میآید که با اثری قابل توجه و ارزشمند که ضمن وفاداری به درونمایههای اثر اصلی، به روح بومی و ایرانی هم وفادار مانده باشد، برخورد کنیم. د واقع کارنامه اقتباس ادبی سینماگران ایرانی، در مواقعی که یک داستان یا رمان ایرانی را به تصویر کشیدهاند، پربارتر است تا هنگامی که خواستهاند سراغ آثار خارجی بروند. شاید تنها نمونههای قابل ذکر و به یادماندنی «پری» داریوش مهرجویی (براساس سه قصه از دیوید جروم سالینجر)، «نقطه ضعف» محمدرضا اعلامی (براساس داستانی از آنتونیس ساماراکیس)، «غزل» مسعو کیمیایی (براساس داستان کوتاهی از خورخه لوئیس بورخس) و البته همین «ناخدا خورشید» باشد که اقتباس آزاد ناصر تقوایی است از رمان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی و به نظر خیلیها بهترین اقتباس سینمایی ایرانی از یک اثر ادبی خارجی است. به غیر از این چند مورد محدود، بقیه اقتباسهای ادبی مثل «روز شیطان» بهروز افخمی (براساس رمان پروتکل چهارم فردریک فورسایت)، «پنجره» جلال مقدم (براساس رمان تراژدی امریکایی تئودور درایزر)، «تپلی» رضا میرلوحی (براساس رمان جنایت و مکافات فئودور داستایفسکی) و... آثارچندان قابل توجه و ارزشمندی از کار درنیامده و بیشتر بهکار مخدوش کردن متن مرجع و انحراف از درونمایهها و تمهای اصلی این آثار درآمدهاند. اما اقتباس آزاد ناصر تقوایی از رمان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی با فاصله بسیار از همه آثار نامبرده، بهترین اقتباس ایرانی از داستانهای خارجی است و این در کنار دلایل بسیار حاصل پیشینه تقوایی در امر داستاننویسی و البتهعلاقه او به رمانهای ارنست همینگوی بهطور خاص است.
اکثر مایهها و مواردی که در داشتن و نداشتن وجود دارند، در «ناخدا خورشید» دیده نمیشوند مثل مایه اختلاف طبقاتی موجود در جامعهای که در داستان همینگوی تصویر شده و در فیلم تنها مابهازای آن یک جمله از ناخداست که: «اگر زن و بچه ماجد در این شهر نان میخورند، زن و بچه من هم باید بخورند». اختلاف عمده دیگری که بین داستان و فیلم وجود دارد، کمرنگ بودن فوقالعاده شخصیت زن نسبت به کتاب است تا جایی که حتی گاهی اوقات شخصیت زن فیلم زائد بهنظر میرسد که خود تقوایی دلیل آن را بیشتر از مقتضیات دراماتیک و فیلمنامه اصلی، به اوضاع و شرایط ممیزی و نگاه خاصی که در دوران ساخته شدن فیلم روی زنها وجود داشته، عنوان کرده است. در داشتن و نداشتن شخصیت هری مورگان، انسانی است که روی خصلتهای والا، دفاعش از اصول خود و صبر و شکیباییاش تاکید میشود و مرگش در پایان نیز سرانجام چنین خصلتها و صفاتی است. در فیلم تقوایی شخصیت ناخدا خورشید فقط انسان سادهدل و خوشقلبی نشان داده میشود که به جای جنگ در راه اصول و دنبال کردن هدفی بهخصوص و احیانا والا، صرفا قربانی یک ماجرا و توطئه میشود. یعنی بجای آن نظام اجتماعی و سیاسی ویژهای که مرگ هری مورگان را رقم میزند، در اینجا علت مرگ ناخدا خورشید نه معلول ساختارها و نظام اجتماعی که تنها بر اثر بدجنسی و خبث طینت تبعیدیها اتفاق میافتد. او کشته میشود چون گرفتار عدهای آدم خبیث شده است. بهگونهای که بیننده پساز پایان فیلم، بجای احساس نفرت و بیزاری از نظام و سیستمی که عامل این مرگ است، بیشتر بر سرنوشت خود قهرمان ماجرا دل میسوزاند. ضمن این که باز برخلاف هری مورگان، شخصیت ناخدا آنقدرها مثبت نیست و او هم شبیه همان آدمهای دور و برش است. او هم مدتها اجیر یک خواجه بوده و جنس قاچاق جابهجا میکرده؛ درست مثل بقیه تبعیدیها. البته با این تفاوت که او هنوز به عمق آن پلیدی و زشتی که اطرافیاناش را در بر گرفته، نرسیده است.
یکی از عوامل اصلی موفقیت فیلم انتقال درست و هوشمندانه عناصر و فضای داستان همینگوی به فضای جنوب است و این که این قضیه حاصل شناخت درست و دقیق تقوایی از ویژگیهای این منطقه بوده. خود تقوایی زاده آبادان است و تا شانزده هفده سالگی را در منطقه وسیعی از جنوب (از خرمشهر تا بندرعباس) گذرانده است. این هم نکته مهمی است که بهزعم تقوایی تمامی زندگی آدم نتیجهو حاصل دوران نوجوانی اوست. به دلیل شغل پدر، تقوایی در سفرهای مختلف، تفاوتهای فرهنگی نقاط مختلف جنوب را میدید و از نزدیک با مشاغلی مثل قاچاق و نظایر آن در تماس بود. به گفته خودش خیلی از مواردی که در فیلم وجود دارد (مثل سوار و پیاده شدنهای قاچاقی و جزئیات دیگر) همه و همه خاطرات دوران کودکی اوییند. فیلم مدرک مناسبی برای اثبات این نکته است که بازگشت یک فیلمساز به زادگاهش و توجه او به ریشهها و اوضاع و احوال زادگاه خود، تا چه حد میتواند در موفقیت یک فیلم و اصالت آن موثر و مهم باشد. «ناخدا خورشید» از محدود نمونههای چنین داد و ستدی در سینمای ایران است. نکته جالب دیگر این که با وجود این که صدابرداری فیلم سر صحنه نبود و دوبله شد، تقوایی روی صحبت بازیگران با لهجه در سر صحنه تاکید میکرد که ناشی از دریافت فوقالعاده تقوایی از مقوله بازیگری بود. این که وقتی بازیگری جملهای را با یک لهجه محلی میگوید، بدون آن که خود متوجه باشد و بدون آن که تلاش زیادی به خرج بدهد، میتواند به اندازه قابل توجهی در ارائه درست آن شخصیت موفق باشد. به قول داریوش ارجمند که به خوبی در این نقش بازی کرده، «بخشی از القاب شخصیت از طریق لهجه انتقال داده میشود و نوع کلماتی که شخص ادا میکند، طلب نوع رفتار میکند. حتی گردش زبان در دهان و جمع و جور شدن لبها و... چهره ر ا به آن شخصیت نزدیک میکند».
انتهای مطلب/ر
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است