در آستانه چهارمین روز نمایشگاه مطبوعات بهسراغ جواد عاطفه؛
نویسنده، مترجم و کارگردان تئاتر و همچنین سخنگوی بنیاد محمود استادمحمد رفتهایم
تا نظر او را درباره وضعیت رسانههای ایران جویا باشیم.
برخی معتقد هستند باتوجه به بروز فضای مجازی،
روزنامهها و حتی سایتها و خبرگزاریها کارکرد چندانی ندارند. چقدر با این نظر
موافق هستید؟
به دلیل اینکه در دوران انقلاب دیجیتالی به سر میبریم،
شتاب برای تغییر بهقدری سرعت دارد که اگر مطبوعات و رسانههای کاغذی وارد این
عرصه نشوند، شکست خواهند خورد. این تغییر ناگزیر است. حتی مجلههایی همچون
نیویورکر به این سمت میروند که هرروز بیشازپیش فضای مجازی را اشغال کنند و در
فضای کاغذی کمرنگتر ظاهر شوند. احساس میکنم بهمرور بهجایی میرسیم که فضای
مطبوعات کاغذی مثل صفحههای گرامافون شوند چون صفحه گرامافون این روزها هنوز وجود
دارند اما به تعدادی محدود و اغلب برای کلکسیونرها و در حکم کلالایی لوکس تولید میشوند.
روزی نهچندان دور روزنامهها هم به همین شرایط میرسند. از سویی دیگر باید این را
بپذیریم نسل جدیدی که در دهه دوم و یا سوم عمر خود به سر میبرد، طبق توهماتی که
تمام انسانهای همسن او دارند، میخواهند دنیا را تغییر دهند و درنتیجه عطش
خواندن دارند و مانند نسلهای ما و یا قبل از ما، به شیوهای کلاسیک با شرایط
برخورد نمیکنند.
۱۰ یا ۱۱ سال پیش
که تازه از کتابهای دیجیتال صحبت میشد، همه دافعه داشتند و میگفتند نمیتوان از
بوی کاغذ صرفنظر کرد اما نسل جدید ما رمان هفتصدصفحهای را در تبلت خود میخواند!
نه دنبال بوی کاغذ است و نه هیچچیز دیگر! جالب است بدانید وقتی حرف از خواندن نمایشنامه
میشود، یک یا دو درصد از دانشجویان به این فکر میکنند که باید نمایشنامه را
بخرند، همه از یکدیگر سراغ فایل پیدیاف آن را میگیرند! همچنین افرادی که در
گذشته روزنامه نمیخواندند، اخبار را در فضای دیجیتال دنبال میکنند. البته این
شرایط، بحرانی را هم به وجود آورده است؛ به دلیل زیاد بودن اخبار و حجم بالای
اطلاعاتی که به دست ما میرسد، نوعی بیتفاوتی و سطحینگری نسبت به اخبار و گزارشها
به وجود آورده است که اتفاق خوبی نیست. این احساس را زمانی داشتم که به موزه لوور
رفتم؛ در یک ساعت ابتدایی بازدید با جانودل نگاه میکردم اما بعدازآن، با بیحسی
و بهعنوان نوعی وظیفه به تابلوها نگاه میکردم و این بحث در مورد بسیاری افراد که
از این موزه بازدید کردهاند، صادق است.
برای اینکه رسانهها خصوصا رسانههای مکتوب
بتوانند در این فضا به حیات خود ادامه بدهند، چه راهکاری را باید پیش بگیرند؟
آنها میتوانند با تغییر رویکرد و در پیش گرفتن راهکارهایی
جدید در فضای مجازی پررنگتر ظاهر شوند و در نتیجه به بقای خود ادامه دهند. خود من
اعتراف میکنم سالها است روزنامه کاغذی نمیخرم و خبرها را در اینترنت میخوانم، البته
گاهی مجله میخرم چون با اغماض هنوز میتوان سمت مجلات رفت. این اتفاق تنها محدود
به ایران نیست و در تمام دنیا به دلیل فاجعههای زیستمحیطی، از فضای دیجیتال
بسیار استقبال میشود، چون هم دسترسی به آن راحتتر است، هم بهراحتی میتوان آن را
آرشیو کرد و هم منتشر کردن این نشریات در تمام دنیا آسان است. این روزها بسیاری از
دانشگاهها از دانشجویان فایل پایاننامه دریافت میکنند. بهعنوانمثال در
دانشگاه آزاد دریافت پایاننامه بهصورت فایل، به قانون تبدیل شده است و دیگر
پایاننامهها را بهصورت کاغذی قبول نمیکنند. البته ذکر این نکته خالی از لطف
نیست که شاهدیم بسیاری از منابع از بین میروند اما هیچکس اهمیتی نمیدهد، اما
وقتی بحث انتشار روزنامه و کتاب پیش میآید، همه نگران از بین رفتن جنگلها هستند!
درک کردن فضای دیجیتال مهم است چون این تکنولوژی فرزند زمانه ما است و این زمانه
از شرایط متاثر است. اگر به سمت دیجیتال شدن پیش برویم، شیوههای روزنامهنگاری هم
تغییر میکند و حساسیت و حجم کار خبرنگار بیشتر میشود. خبرنگار واقعا باید بیستوچهار
ساعت شبانهروز با کار درگیر باشد و نمیتوان در یک زمان اداری به پوشش اخبار
پرداخت چون خبر باید سریع منتشر شود. همچنین باید افرادی جستوجوگر و کنجکاو لحظهبهلحظه
اخبار را رصد کنند یا خبر و گزارش تهیه کنند پس اگر مجلهها و روزنامهها بخواهند
طبق سنت تاریخی خود ادامه حیات بدهند، محکوم به مرگ هستند.
تئاتر در رسانههای ما چه جایگاهی دارد؟
به دلیل شرایط خاصی که این روزها در تولید تئاتر اتفاق
افتاده است؛ دولت هیچ حمایتی نمیکند و تئاتر دولتی تنها نامی بیمعنا و بیهویت
است که اصلا وجود خارجی ندارد و اگر هم وجود داشته باشد به افرادی با روابط و
ضوابط خاص محدود میشود بنابراین تئاتر خصوصی به تولید اثر رو آورده است. در این
میان اتفاقا فضای مجازی ذائقه گروههای تولید تئاتر و ذائقه تماشاگر را تغییر داده
است. تماشاگری که اصلا نه متن، طراحی صحنه، نور، کارگردانی و… را میشناسد و نه
علاقهای به شناخت آنها دارد، به سالن تئاتر میآید تا تنها بعد از اجرا، با چهرههای
حاضر در نمایش، چند عکس یادگاری بگیرد و در صفحههای مجازی خود منتشر کند. این
اتفاق، نوعی سطحینگری و چهره پروری را در تئاتر ما به وجود آورده است. تئاتر
اصیل؛ یعنی تئاتر اندیشهورز و فرهنگساز رو به نابودی میرود. مطبوعات ما هم به این
مسئله دامن میزنند؛ هر تئاتری که پر است از این تماشاگرانی که من نام آنها را تماشاگران
سلفیبگیر یا تماشاگران اینستاگرامی گذاشتهام، از سوی رسانهها مورد استقبال قرار
میگیرد. اغلب روزنامههای ما خواسته یا ناخواسته تبلیغاتچی تئاتر بازاری هستند
چون برای آنها جذابیت دارد که صفحههای روزنامه خود را با چهرهها پر کنند. چهرهها
هم به سمت تئاتر بازاری میروند درنتیجه تئاتر مستقل، با اندیشه و متفاوت، نفی شده
است و در فضای تئاتر ما زیست ندارد. تماشاگران دیجیتالی سلیقه کارگردان، سالندار
تئاتر و متولیان تئاتر را تغییر دادهاند. هفته گذشته با یکی از نمایشنامهنویسان
بسیار مطرح صحبت میکردم، حرفی زد که وحشتزده شدم. او به من گفت: «در یکی از
نمایشنامههایم که روی صحنه است مردم با بخشهایی میخندند و درنتیجه در نمایشنامهای
که دارم مینویسم، این بخش را افزودهام!» باید وسط محوطه تئاتر شهر زارزار گریه
کنیم به حال وضع تئاترمان! شکلوشمایل همهچیز به خاطر این چهرههای مطرح تغییر
کرده است! در یکی از سفرهایم به یونان رفتم. آتن شهری فقیر است و هیچ امکاناتی
ندارد. اگر سبقه تاریخی این شهر را از آن بگیریم، هیچ امکاناتی ندارد. اما در همین
شهر به یک سالن تئاتر رفتم و تئاتر واقعی دیدم! نور، لباس، ماشینری صحنه و… سر
جای خود بود چون معتقد هستند باید تئاتر را حفظ کنیم! اما ما در تالار وحدت دو
نمایش متفاوت را در روز اجرا میکنیم! تیر خلاص به پیکر تئاتر وارد شده است.
نقد چه میزان در رسانههای ما جایگاه دارد و به
آن پرداخته میشود؟
شما اصلا منتقد تئاتر میبینید؟! سایت ایرانتئاتر بهعنوان
پیشگام فضاهای مجازی در تئاتر، در سالهای نخست در کنار ۱۵ منتقد دیگر از من هم
دعوت کردند که نمایشهای روی صحنه را ببینیم و درباره آنها نقد بنویسیم. از خودم
مثال میزنم؛ جسارت من بهحدی بود که وقتی نمایش «ریچارد سوم» به کارگردانی تاجبخش
فناییان را دیدم، تیتر زدم «در این نمایش ریچارد و شکسپیر هر دو مردهاند» جسور
بودیم و آنچه براساس دانشمان فکر میکردیم درست است را مینوشتیم. الان منتقدان و
هنرمندان با هم تعارف دارند. طوری مینویسند که اگر کسی خدای ناکرده در فضای مجازی
یا در روزنامه مطلب را خواند، ترغیب شود برود و نمایش را ببیند. این روزها بهجای
نقد با تبلیغ نمایشها مواجه هستیم! بیشتر فراخوانی برای دیدن کار است تا تحلیل! در
فضای صداوسیما هم اگر نقدی صورت میگیرد، آدمها عقدههای شخصی خود را مطرح میکنند!
همواره از این صحبت میشود که روزانه بیش از صد
نمایش در تهران روی صحنه هستند. از نظر کیفیت، شرایط تئاتر امروز را چگونه ارزیابی
میکنید؟
چندی پیش علیاشرف درویشیان را از دست دادیم. او از نسلی
بود که صداقت حرف اول را برایشان میزد و در کار خود پایمردی به تحلیل کردن و
ماندن در یک فضا را سرلوحه قرار داده بودند. این روزهای تلخ همچون غلتکی ما را له
میکند و میگذرد و من همچنان حیران هستم که اگر این آب گلآلوده فروکش کند، چه میتوان
داخل آن دید؟ مهدی شفیعی؛ رئیس ادارهکل هنرهای نمایشی در نشستی اعلام کرد ۱۲۰ تا
۱۳۰ نمایش روی صحنه است. آیا میتوان درباره دو نمایش صحبت کرد؟! در پاریس این
تعداد نمایش روی صحنه نمیرود! بهنوعی پارادوکس شخصیتی رسیدهام؛ وقتی ۱۲۵ کار با
هر لولی روی صحنه است، دیگر تئاتر کار کردن فضیلتی نیست مگر اینکه احساس کنید
کاری انجام دادهاید که حداقل از نظر ذهن خودتان ارزش داشته باشد. تمام این مسائل
نتیجه بحران دیده شدن و انتشار دروغ در فضای مجازی است و آدمها مثل یک ربات و
بدون اندیشه، این مسائل را با دیگران به اشتراک میگذارند.
زوم:
تماشاگران سلفیبگیر یا پاپاراتزیهای بیجیرهومواجب
در دهههای۶۰ و ۷۰ میلادی در آمریکا پاپاراتزیها بسیار
فعال بودند، از شرایط خاص هنرمندان یا افراد مطرح عکس میگرفتند، آن را میفروختند
و پول درمیآوردند اما الان معنای آن از بین رفته است چون همه بههمراه خود دوربین
دارند و به پاپاراتزی تبدیل شدهاند. ما بدون اینکه پولی ردوبدل شود تمایل داریم
از خودمان و شرایطی خاص عکس بگیریم و کپشن بزنیم «من و فلان اتفاق؛ یهویی»! این
یهویی بودن تمام هنر ما را هم یهویی کرده است!
بخشی از به هرز رفتن تئاتر ما به دلیل حضور تماشاگران سلفیبگیر
و روحیه تولیدکنندگان عاشق تماشاگران سلفیبگیر است. در تماشاخانههای دولتی و
خصوصی شاهدیم آخرین نمایش ساعت ۱۱ شب تمام میشود اما اگر نمایش چهره مطرحی داشته
باشد تا ساعت ۱۲ شب جلوی سالن غلغله است! چون برخی منتظر هستند بازیگران از سالن
بیرون بیایند و با آنها عکس بگیرند!
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است