پرویز پرستویی را به مناظره دعوت می کنم! | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۸ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۳۳
سامان سالور:

پرویز پرستویی را به مناظره دعوت می کنم!

"آقای پرستویی را به یک نشست دو نفره در یک رسانه دعوت می‌کنم که مقابل هم بنشینیم و مردانه از اصل ماجرا بگوییم. آنجا واضح بیان می‌کنم که چه شد که اینگونه شد. برای ایشان به عنوان هنرمند پیشکسوت احترام قائلم ولی به نظرم، می‌شود مرد و مردانه مقابل هم بنشینیم و از اصل‌های ایجاد اختلاف بگوییم."

آزاده مختاری / به گزارش خبرگزاری صبا، سامان سالور این روزها فیلم «آمین خواهیم گفت» را بر پرده
سینماها دارد. فیلمی که بعد از پنج سال توقیف بالاخره موفق به گرفتن مجوز اکران شد
و اکنون یک هفته‌ای از نمایش آن در سینماهای هنرو تجربه می‌گذرد. این کارگردان
جوان سینمای کشور فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره است. نخستین فیلم
بلند وی «ساکنین سرزمین سکوت»، برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره بین‌المللی فیلم
صوفیه شد فیلم بعدی‌اش «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» موفقیت چشمگیری داشت و جایزه
ویژه هیات داوران جشنواره فیلم لوکارنو ۲۰۰۶ و بالن طلایی بهترین فیلم جشنواره سه قاره
۲۰۰۶ را به دست آورد.

سامان سالور، پرویز پرستویی را به مناظره فرا خواند

سالوربا فیلم «‌ترانه تنهایی تهران» به‌عنوان تنها نماینده سینمای
ایران در بخش ۱۵ روز با کارگردانان به جشنواره فیلم کن ۲۰۰۸ راه یافت. این
کارگردان جوان و سرشناس نسبت به سخنان پرویز پرستویی در برنامه ۳۵ فریدون جیرانی
در مورد فیلم «سیزده ۵۹» به کارگردانی سامان سالور و بازی پرویز پرستویی عکس‌العمل
نشان داد و پرستویی را به مناظره فرا خواند.

**سخنی با ایوبی

* اصلا سامان سالور چرا فیلم می‌سازد؟ او که فیلم‌هایش یا اکران
نمی‌شوند و یا در بدترین شرایط به پرده سینماها می‌رسند. شما چه انگیزه‌ای برای
ساخت فیلم دارید؟

_ انگیزه‌ام این است که شما چنین سوالی را از من بپرسید. به
نظرم زمان بهترین داور و مشخص کننده میزان ماندگاری فیلم و ارزشمند بودن آن است. برایتان
مثالی بزنم، یک ماه پیش، بعد از سال‌ها از زمان ساخت «چند کیلو خرما برای مراسم
تدفین»، یک بانوی فیلمساز هندی، تز عملی فیلم خود را از این فیلم انتخاب کرده بود.
فیلمی که اکران نشد، فیلمی که زمانی تولید شد که فضا مثل این روزها نبود که دنیای
مجازی تا این حد رشد کرده باشد. تلگرام و اینستاگرامی اصلا نبود، همه فضا همان
نوشتار مطبوعاتی بود و مطبوعات کشور نیز خیلی راحت آن را کنار گذاشتند و به آن
نپرداختند. حتی در بخش مسابقه جشنواره فجر نیز پذیرفته نشد. مثل «ترانه تنهای
تهران» که وقتی ساخته شد در جشنواره فیلم فجر آن سال پذیرفته نشد و به من گفتند: «به‌خاطر
کیفیت پایین به این جشنواره راه نیافت» ولی وقتی یک ماه بعد از فجر به کن رفت و
مورد توجه قرار گرفت، آن زمان بود که خانه سینما چند اکران خصوصی برای فیلم در
ایران گذاشت که من یکی از اکران‌ها را قبول کردم، آن هم برای اینکه سینمایی نویس‌ها
بتوانند فیلم را ببینند. معتقدم اگر دوستان مسئول، به امثال من که در سینمای مستقل
واقعی کار می‌کنند، قصد توجه دارند باید به گونه‌ای دیگر رفتار کنند. این راه که
می‌روند حمایت نیست.

*چرا واژه مستقل واقعی؟

_برای این از واژه واقعا مستقل استفاده کردم که در دو سه
سال گذشته، فیلم‌هایی را مستقل خوانده‌اند که نه تنها سوژه‌هایشان مستقل نبوده که
روابط، در فضای ساخت و پخش و اکران‌هایشان بسیار شفاف نمایان بود. اگر قرار بود من
و امسال من برویم و در یک کشور دیگر برای خوانندگان برون مرزی، ویدئوکلیپ بسازیم
یا در شبکه‌های ماهواره‌ای کارگردان هنری شویم و پاسپورت آمریکایی دریافت کنیم، به
حتم تا الان اقدام کرده بودیم و قطعا الان اینجا نمی‌جنگیدیم و از پله‌های دفتر
مسئولان بالا و پایین نمی‌رفتیم. از حجت‌اله ایوبی -رییس سازمان سینمایی- چندین
مرتبه درخواست نمی‌کردیم یک وقت ملاقات به ما بدهند که حرف بزنیم. فقط گفت‌وگو
کنیم و بگوییم چه بلایی سر ما آمد، چه بلایی سر فیلم «تمشک» آمد. بگوییم که موسسه
رسانه‌های تصویری که حق نمایش فیلم را به شکل ویدئویی خریداری کرده، چگونه طبق
قانون و قرارداد خود عمل نکرده است؟ در حالی که فیلم تیراژ اولش تمام شده و باید
تمام پول را به عنوان سرمایه‌گذار به ما باز می‌گرداند. آن هم پول ما که برخلاف
خیلی از همکاران که در هر دوره‌ای از زمان محمود احمدی‌نژاد گرفته تا دولت فعلی به
راحتی وام گرفتند و کار کردند و با رانت‌هایی که دارند بهترین اکران‌ها را بین
خودشان تقسیم می‌کنند. برای ساخت فیلم‌هایمان از جیب خود سرمایه‌گذاری می‌کنیم و
نه وامی می‌گیریم و نه رانتی داریم. باز تاکید می‌کنم، اگر قرار بود ما برویم در
شبکه‌های برون مرزی ایرانی کار کنیم، می‌رفتیم. پیشنهاد هم داشتیم ولی‌ترجیح دادیم
در مملکت خودمان مانده و با این تبعیض‌ها بجنگیم. تبعیض‌هایی که دیگر شکل رسم
گرفته است و در پاسخ به سوال اول شما، من با این انگیزه فیلم می‌سازم که فیلمم
توقیف شود. با این انگیزه فیلم می‌سازم که برای نمایش آن بجنگم، با این انگیزه
فیلم می‌سازم که بدترین زمان اکران را در اسفند ماه به من بدهند. با وجود اینکه
فیلمی شریف ساخته‌ایم که مولفه‌های بازار و مولفه‌های سینمای ایران را دارد که
خیلی هم درست نیست. خیلی‌ها فقط پشت اعداد و ارقام پنهان می‌شوند، آن هم در سینمای
مونوپولی که یک نفرو تنها یک نفر برای آن تصمیم می‌گیرد. به قول حسن روحانی رییس
جمهور، اگر همه چیز مونوپول شود، ابوذر و سلمان هم که باشد، فاسد می‌شود. درسینمای
ایران، فیلم شما اگر بخواهد درست کار کند، اگر بخواهد حق و ناحق نکند، اگر بخواهد
باج ندهد، اگر بخواهد غیر افلاطونی نباشد و پشت پرده مناسبات را رعایت نکند، سرنوشت
خوشی نخواهد داشت. من همین جا می‌گویم: «آقای ایوبی، مگر شما وظیفه‌تان این نیست
که مشکل من سینماگر را حل کنید؟ به عنوان تهیه‌کننده اثر یا کارگردان فیلم، باید
بارها با دفتر شما تماس بگیریم و مسئول دفتر شما عنوان کند که با ما تماس می‌گیرد
و هنوز بعد از چهار ماه، پنج ماه از زمان شنیدن این سخن، با ما تماسی گرفته نشده
است. آقای رییس سازمان سینمایی! ما باید بیاییم، پشت در دفتر شما بنشینیم و باز
جواب نگیریم؟ متاسفانه باید بگویم که میزها به جای خود باقی می‌مانند، مسئولان
خواهند رفت ولی ما فیلمساز خواهیم ماند». راه دور نرویم،‌ امسال مسئولان پیشین
سینمایی، در همین جشنواره فجر به تماشای آثار می‌آمدند ولی خیلی مهجور و کنار
مانده بودند. بله من فیلم می‌سازم که بجنگم، من فیلم می‌سازم که جوان‌هایی که می‌خواهند
فیلم بسازند، بدانند که بعد از ۲۰ سال فیلمسازی و ساخت شش فیلم، اگر بخواهید یک
فیلمساز مستقل واقعی باشند، شرایط همین است که خوش نیست. سینما یک جنگ مداوم است.
سینما حرفه سختی است. سینما در تمام دنیا حرفه سختی است و اینجا سخت‌تر است. در شش
فیلمی که ساختم به غیر از فیلم «سیزده ۵۹» که داستان‌های خودش را دارد و هنوز هم
دلخوری‌های آن باقی است، شرایط ساخت فیلم مستقل با آثار ما همراه بوده است.

**مناظره با پرستویی

*حکایت پشت صحنه فیلم «سیزده ۵۹» چیست؟ چه اتفاقاتی در فضای
روزهای فیلمبرداری این اثر که نویسنده و کاگردانش شما بودید و بازیگر آن پرویز
پرستویی، رخ داده است که این روزها بعد از گذشت پنج سال از زمان تولید آن دوباره
از آن گفته می‌شود؟ اول در برنامه ۳۵ سخنان پرویز پرستویی را از نگاه ایشان به
ماجرا شنیدیم، حال شما بگویید ماجرا چه بود؟

_بعد از حضور پرویز پرستویی در برنامه ۳۵ فریدون جیرانی و
گفتن آن سخنان در مورد این فیلم و مکالمه اولیه من با ایشان برای حضور در این اثر
و سخنانی که در مورد دعای مادر من گفتند، نامه‌ای در جوابیه سخنان پرویز پرستویی
نوشتم. ولی فریدون جیرانی گفت، تا بعد از جشنواره صبر کنم. متاسفانه هر کسی‌ تریبونی
پیدا می‌کند از دید خود صحبت می‌کند و یک لحظه مقابل آینه نمی‌ایستد و نگاه نمی‌کند
که در این هشت، نه سال چه کرده است. پرستویی، یک نفره صحبت نکنید، بیایید، من با
شما مناظره می‌کنم. بیایید و مرد و مردانه بگویید مشکل ما از کجا شروع شد. بیایید
و بنشینید و بگوییم که مشکل ما از کجا و با چه نقشی و چگونه شروع شد.

* ایشان در آن برنامه گفتند، شما اینجا بگویید مشکل از کجا
و چگونه شروع شد؟

_من اگر بگویم، همان کاری را انجام داده‌ام که پرستویی درآن
مصاحبه انجام داد. یعنی ایشان می‌روند و در یک برنامه اینترنتی که خیلی هم مخاطب
ندارد ولی من دیدم و آزرده شدم می‌گویند: «یک کارگردانی به نام سالور آمد سر
لوکیشن کار رضا کاهانی…» البته همین جا بگویم که من یک بار سر کار رضا کاهانی
رفتم و نه دو سه مرتبه‌ای که گفتند. همان جا پرستویی را دیدم و با ایشان در مورد
کار خودم همان «سیزده ۵۹» صحبت کردم و گفتم: «ایده‌ای دارم که فکر می‌کنم اگر شما
همراه این پروژه شوید، خوب خواهد شد». خوشبختانه حضور ایشان اتفاق افتاد. بخش
خصوصی علت اختلافات در روزهای فیلمبرداری این اثر را کنار می‌گذارم ولی اینکه می‌گویند
من بعد از فیلمبرداری برای مونتاژ و صدا گذاری و… نیامده‌ام، خیلی عجیب است. من
دلایل خودم را داشتم قسم خورده بودم که برای تدوین فیلم نباشم، همه فیلم‌هایم را
خودم مونتاژ کرده‌ام و نمی‌خواستم دخالتی در کار تدوینگر کار داشته باشم. با این
حال باز ۷ و ۸ جلسه سر تدوین کار حضور یافتم. سکانس اولیه فیلم را با همدیگر
مونتاژ کردیم. جالب است فریدون جیرانی خودش، فیلم را در زمان مونتاژ و صدا گذاری
دید. ما بارها نزد علی کهن‌دیری برای موسیقی فیلم رفتیم که اصلا پرویز پرستویی آن
زمان همراه ما نبود. من با شنیدن موسیقی این فیلم آنقدر احساساتی شدم که نزد کهن
دیری گریه کردم. پرستویی با اطلاعات کمی که از ماجرا داشت، بسیار یک طرفه قضاوت
کرد. پرستویی تهیه‌کننده را مجبور کرد تا آنچه شود که او می‌خواهد و همین شد که
اتفاقات و اختلافاتی در مسیر تولید این فیلم پیش آمد. اختلافاتی که در زمان وقوع
بعضی از آنها استاد جمشید مشایخی و فرهاد اصلانی بودند و شاهد چگونگی ایجاد آنها
بودند. اینجا اعلام می‌کنم، برای اینکه مشخص شود واقعا در آن پروژه چه رخ داد،
ایشان را به یک نشست دو نفره در یک رسانه دعوت می‌کنم که مقابل هم بنشینیم و
مردانه از اصل ماجرا بگوییم. آنجا واضح بیان می‌کنم که چه شد که اینگونه شد. برای
ایشان به عنوان هنرمند پیشکسوت احترام قائلم ولی به نظرم، می‌شود مرد و مردانه
مقابل هم بنشینیم و از اصل‌های ایجاد اختلاف بگوییم. فقط بگویم وقتی که در مورد
این فیلمنامه با ایشان صحبت کردم گفتند: «صندوق عقب خودرویم، پراز فیلمنامه است
ولی فیلمنامه تو آنقدر خوب است که می‌خواهم این را بازی کنم» ولی با کوچک‌ترین
اختلافی در فضای کار، لب‌تابشان را به هم کوبیدند و رفتند و حتی سه روز به دفتر
جواد نوروز بیگی نیامدند. متاسفانه یک طرفه نشستن و حرف زدن در سینمای ما رواج
پیدا کرده است. همه اینها به یک سو، شما به من بگویید این چه دیالوگی است که ایشان
در یک مصاحبه تصویری با حالت تمسخر می‌گویند: «یک کارگردانی به نام سالور آمد و
گفت: مادرم سرنماز دعا می‌کند که شما بازیگر من شوید». آقای پرستویی! مادرم همچنان
دعا می‌کند که شما موفق شوید. ما ادعایی نداریم. این شما هستید وقتی یک فیلم می‌سازید
که اول و آخر خوبی دارد، می‌خواهید همه کنار بروند و برای فیلم شما سر تعظیم فرود
آورند و به جوان‌های سینمای ایران مجال نمی‌دهید. من کارگردان جوانی هستم ولی از
جسارت جوان‌ترهایی که تازه آمده‌اند، لذت می‌برم. در سینمایی که سعی در ریشه زدن
همدیگراست، من هنوز با تمام این تلخی و مصیبت‌ها ایستاده‌ام. بعد از مصاحبه پرستویی
با فریدون جیرانی تماس گرفتم و گفتم: «شما که خودتان آمدید و فیلم «سیزده ۵۹» را
روی میز مونتاژ دیدید و به من گفتید این بهترین فیلم امسال است. حتم دارم چون
ملودرام اشک انگیزی است که موسیقی و تدوین خوبی دارد در ۱۰ بخش کاندیدا می‌شود.
شما چرا اجازه دادید ایشان درمورد این اثر و فضای روزهای تولید و ساخت آن اینگونه
دربرنامه‌تان بگوید». جیرانی در پاسخ گفت: «به‌خاطر رعایت ادب نمی‌خواستم در میانه
صحبت‌های پرستویی حرفی بزنم» ولی من الان اعلام می‌کنم، از این به بعد پرویز
پرستویی هر صحبتی در مورد این اثر و فضای آن بگوید، جوابشان را کامل و محکم خواهم
داد و هر آنچه تا الان از دلایل رخ دادن اختلافات در آن اثر نگفته‌ام، می‌گویم. به
ایشان هم می‌گویم که همچنان وقتی می‌خواهم فیلمی بسازم به مادرم می‌گویم: «مادرجان
لطفا برایم دعا کن» اینکه ایشان با دید تحقیر از دعای یک مادر صحبت می‌کنند به نظر
سنجیده نیست. به شکلی صحبت کردند که انگار من سامان سالور، بدون ایشان اصلا
کارگردان نبودم. این کارگردان بدون شما در جشنواره ونیز بوده است، جایزه یوزپلنگ
طلایی لوکارنو را دریافت کرده است. در دو هفته کارگردان کن منتخب شده است. در
تاریخ سینمای ایران، دو فیلم داریم که در یک سال موفق شدند که هم بالن طلایی
جشنواره سه قاره نانت را دریافت کنند و هم یوزپلنگ طلایی را بگیرند. من قبل از
حضور ایشان در فیلم «سیزده ۵۹» این جوایز را دریافت کردم. مفتخرم که می‌گویم به
دعای خیر مادرم اعتقاد دارم و همچنان از مادرم می‌خواهم برای شما آقای پرستویی دعا
کنند.

** رابطه‌ها و داوری‌ها

*در مورد جشنواره‌ها صحبت کردیم، بعد نیست نگاهی هم به
جشنواره فیلم فجر داشته باشیم، جشنواره‌ای که اکثر فیلم‌هایی که شما کارگردانشان
بودید، مورد پسند نگاه داوران این فستیوال هنری نبوده است و به کسب جایزه نرسیده‌اند
ولی همین آثار در جشنواره‌های برون مرزی مورد توجه قرار گرفت، درست است که در
داوری‌ها سلیقه هم اصل است ولی اینهمه تفاوت دیدگاه را برگرفته از چه می‌دانید؟

*معتقدم در جشنواره‌های سینمایی ایران، داوری‌ها اصلا سلیقه‌ای
نیست، کاملا روابط اصل است. بی‌تعارف جشنواره فیلم فجر در ایران یک شوخی است. وقتی
کارگردانانی هستند که سهم خواهی از داوران دارند، دیگر آن جشنواره، یک مسابقه هنری
جدی نیست. جشنواره فیلم فجر، متاسفانه بعد از ۳۴ دوره برگزاری، هیچ جایی در تقویم
سینمایی ندارد. این جشنواره،یک جشن است نه جشنواره، دورهم هستیم،‌به همدیگر جایزه
می‌دهیم، برای همدیگر دست می‌زنیم، حتی به همدیگر حسادت می‌کنیم. مثلا یک جوان می‌آید،
هشت، نه،جایزه جشنواره را در اولین حضور خود دریافت می‌کند، همه از حسادت به مرز‌ترکیدن
می‌رسند. متاسفانه در کشور ما شرایط به شکلی شده است که نه تنها در هنرمان، در
سینمایمان که در ورزش و سیاست و اقتصادمان نیز نمی‌توانیم برد دیگری را تحمل کنیم.
شاید خیلی‌ها فکر کنند که امثال من، چشممان به جشنواره‌های خارجی است ولی واقعیت
این است که شاید جشنواره فیلم فجر در ایران به شدت مهم باشد، مهم در روابط کاری،
در کار گرفتن، در سرمایه جذب کردن و حتی در اکران فیلم‌ها در پس جشنواره پر اهمیت
است ولی محلی از اعراب در بخش آرتیستیک سینمای دنیا ندارد.

*فیلم‌هایی که کارگردانش شما هستید، جنسی از قصه دارد که مورد
توجه جشنواره‌های خارجی است، انگار شما خوب می‌دانید جشنواره‌ها، به‌خصوص اروپایی‌ها
چه آثاری مورد توجه‌شان قرار می‌گیرد و آنچه را که مورد پسند است، می‌سازید.

_چه ایرادی دارد؟

*ایرادی ندارد ولی انگار شما می‌دانید چه جشنواره‌ای به چه
نوع قصه‌هایی توجه نشان می‌دهد و بر اساس این دانش می‌سازید.

_واقعا اینگونه نیست. خیلی صادقانه بگویم. وقتی فیلم «آمین
خواهیم گفت» را ساختم، فیلم را به هفته منتقدان و ۱۵ روز کارگردانان جشنواره کن
ندادم، تنها برای بخش اصلی ارسال کردم، تصورم این بود، این فیلم مورد توجه این بخش
است ولی انتخاب نشد. اصلا نمی‌شود گفت که فلان فرد، انتخاب داوران فلان جشنواره را
می‌شناسد و برآن اساس فیلمسازی می‌کند. البته یک نکته هم بگویم، چون ما در
سینمایمان از ژانر هنری حمایتی نمی‌کنیم، جایگاه خود را در جهان در چنین سینمایی
از دست داده‌ایم. الان کشورهایی چون کره، ژاپن، کامبوج و مالزی در این عرصه به شدت
در حال رشد هستند و ما مانند یک دونده دو امدادی در برابر آنها هستیم. درایران
برای همه ژانرهای سینمایی، کودک، دفاع مقدس، اجتماعی، کمدی… راه‌کاری داریم و
حمایت می‌کنیم جز این سینما که همیشه معرف ایران و سینمای ایران در جهان بوده است.
خوشحالم با فیلم‌های اصغر فرهادی ثابت شد، در این بخش، سیاه‌نمایی که در مورد
اینگونه آثار بیان می‌شود و موجب می‌شود که از حمایت به دور بماند، بهانه جویی و
تئوری توطئه و توهم است و اما واقعا برایم مهم است که فیلم‌هایم درایران اکران
شوند، موفق باشند، در همین جشنواره فیلم فجر دیده شوند، نقد مثبت بگیرند، درست
اکران شوند ولی برخورد‌های درستی نسبت به آثار صورت نمی‌گیرد. یکی از منتقدان چندی
پیش گفت، اگر همین «آمین خواهیم گفت» را به طور مثال، فلان کارگردان ساخته بود، در
جشنواره فیلم فجر هفت سیمرغ دریافت می‌کرد.

*پس معتقدید نام کارگردان‌ها در دریافت سیمرغ‌ها در جشنواره
فیلم فجر مهم است؟

_خیلی مهم است.

*مثلا معتقدید اگر «بادیگارد» را کارگردانی جز حاتمی‌کیا می‌ساخت،
کمتر مورد توجه داوران قرار می‌گرفت؟ یا شاید حتی پرویز پرستویی برای بازی دراین
فیلم و این نقش سیمرغ دریافت نمی‌کرد؟

_ نظر شخصی خود را می‌گویم. به نظرم، ‌پیمان معادی در نقش
اول فیلم «ابد و یک روز» خیلی بیشتر برای شکل‌گیری درست، کاراکتری که بازی کرده
بود، زحمت کشیده بود.

*گفتید در جشنواره فیلم فجر نام کارگردان مهم است، حال
امسال در همین جایزه، یک کارگردان فیلم اولی که نام آشنا هم نبود، آمد و همه سیمرغ‌ها
را به فیلم خود اختصاص داد.

_چندمین مرتبه است که چنین اتفاقی در جشنواره فیلم فجر می‌افتد؟

*شاید اولین مرتبه باشد.

_بله اولین مرتبه است. اولین‌ها هیچ وقت نمی‌توانند قانون
درست کنند. اولین‌ها فقط می‌توانند یک اتفاق باشند. ضمن اینکه فیلم سعید روستایی
فضایی داشت که نمی‌شد از آن گذشت و توجه به آن نکرد. نکته‌ای که شاید خیلی‌ها به
آن توجه نکردند، آن هم اینکه «ابد و یک روز»، در یک بستر تلخ، کاراکتر‌هایی آن
چنان را نشان می‌داد که وقتی از سینما خارج می‌شدیم، حالمان خوب بود. من این را در
«چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» تجربه کردم. خودم خیلی وقت‌ها در هیات داوران و هیات
انتخاب بوده‌ام و همیشه بحثم با داوران این است و می‌‌گویم: «ما که مقسم غنیمت
نیستیم». متاسفانه خیلی وقت‌ها این نگاه حاکم است و مثلا می‌گویند: «دیگر این
جایزه را به پیمان معادی ندهیم، ‌او که همه جا دارد جایزه می‌گیرد». البته چون سوال
شما با اشاره به فیلم «بادیگارد» بود، لازم می‌دانم این توضیح را بدهم که خیلی
ابراهیم حاتمی‌کیا را دوست دارم. با تماشای اکثر آثار وی لذت بردم و حتی به سینما
علاقه‌مند شدم. با فیلم‌هایی چون «از کرخه تا راین»، «مهاجر»، «دیده بان»،
احساساتی شده و گریه هم کرده‌ام. به نظرم ابراهیم حاتمی‌کیا باید برای کارگردانی
فیلم «بادیگارد»، نه برای فیلمنامه کاندیدا می‌شد. به‌خاطر اینکه واقعا سکانس اول
و آخر فیلم، از لحاظ کارگردانی سکانس‌های درخشانی بود ولی سکانس‌های میانه به
دلایلی از نظر من نشده بود که بشود. همان درخشانی دو سکانس «بادیگارد»، از دو فیلم
از میان کاندیدا‌ها که یکی در چندین بخش نیز کاندیدا شد و هیچ جایزه‌ای دریافت
نکرد، بسیار موفق‌تر بود. تاکید کنم این نظر شخصی من است. شاید افرادی برعکس من
فکر کنند و باشند افرادی هم که تصور کنند باید سیمرغ بهترین کارگردانی، فیلم و
فیلمنامه را به حاتمی‌کیا می‌دادند. جالبی جشنواره فیلم در این است که اکثرا یک
فیلم دیده می‌شود و دیگر فیلم‌ها در حاشیه می‌مانند. امسال هم با تمام خوب بودن
فیلم «ابد و یک روز»، تمام نگاه‌ها تنها به این فیلم معطوف شد و خیلی از آثار جوان‌های
دیگر که حضور موفقی هم داشتند در ندیده شدن باقی ماند.

*شاید «ابد و یک روز»، گذشته از فیلمنامه و کارگردانی خوب،
چیدمانی از بازیگران را در کنار خود داشت که کسانی بودند که نمی‌شد بی‌توجه به
آنها بود، چیدمان بازیگران همراه قصه شده بود.

_هنرمندی کارگردان است. سعید ملکان در جایگاه تهیه‌کننده،
همین چیدمان درست بازیگری را سال گذشته در فیلم «دیه‌گو مارادونا…» نیز اعمال کرده
بود ولی فضا در آن فیلم درست در نیامد. امسال در «ابد و یک روز» این اتفاق با
نتیجه درست به سرانجام رسید. این هنر یک کارگردان را می‌رساند. «دیه گو مارادونا…»
را بعضی‌ها دوست داشتند، بعضی‌ها دوست نداشتند ولی وقتی یک اثر ساخته می‌شود که
منتقد، داور و مردم می‌پسندند موفق است.

** اکرانی بعد از پنج سال توقیف.

*به سراغ گفتن از بهانه این گفت‌وگو که اکران فیلم «آمین
خواهم گفت» بود، برویم. فیلمی با کارگردانی شما که بعد از پنج سال در انتظار اکران
ماندند بالاخره شد که به پرده نمایش در آید. پیشتر گفته بودید که این فیلم زنانه
است ولی وقتی به تماشای فیلم می‌نشینی، قصه از معضل و مشکلی می‌گوید که همه کاراکتر‌ها
چه مرد و چه زن درگیر آن هستند، این زنانه بودن قصه را تنها با نگاه به فضای
کاراکتری که آزاده زارعی بازی کرده است و دختری که مجبور می‌شود ظاهرش را مردانه
کند، گفتید؟

_فیلم اتمسفر تنهایی آدم‌هاست. تنهایی آدم‌هایی که به هرحال
به دلیل قصه مجبور شدیم در لوکیشنی به ساخت این اثر بپردازیم که به شکل واقعی هم
بسیار بکر بود، درحدی که حتی رد لاستیک خودرو را تا کیلومتر‌ها فاصله از محل
لوکیشن نمی‌شد دید. اصلا جاده‌ای نداشت. تنها یک ایستگاه راه آهن بود که اتفاقا من
آن منطقه را خوب می‌شناختم زیرا نوجوانی‌ام آنجا گذشته بود. قصه «آمین خواهیم گفت»
به نظرم، داستان انسانی و قصه عشق در بستر تنهایی است و در جغرافیایی سخت. شاید در
راستای فیلم «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» است. تنهایی آدم‌ها و روابطشان که
دراین فضا اتفاقاتی رخ می‌دهد، آدم‌های جدیدی به فضا و قصه وارد می‌شوند که نهایت
این مسیر باعث می‌شود به شناخت بهتر ازهمدیگر برسند.

*پنج سال از زمان ساخت این فیلم تا نمایش آن طول کشید، چرا؟

_فیلم با پروانه ساخت و قانونمند ساخته شد. در جشنواره فیلم
فجر هم نشان داده شد، هیچ کسی هم نه کفن برای اکران نشدن آن پوشید و نه اعتراضی
وجود داشت ولی بعد از جشنواره، آرام حرف و حدیث‌ها در مورد این فیلم آغاز شد و به
دور نگهداشتن آن از اکران رسید.

*چه حرف وحدیثی گفته می‌شد؟

_چرا قصه به این شکل است. چرا پلی که در فضای قصه خراب شده
است کسی از سوی دولت تا آخر فیلم نمی‌آید و آن را درست نمی‌کند. چرا یکی ازشخصیت‌های
فیلم شبیه رییس دولت نهم است. چرا کاراکتر روحانی داستان نهی از منکر نمی‌کند.
جالب است در خصوص این مورد آخر توضیح دادم که روحانی قصه ما روحیه‌اش اینگونه است
که با روی خوش برخورد کند، نهی از منکر نمی‌کند ولی امر به معروف می‌کند. خلاصه
اینکه ایراد‌ها شگفت زده می‌کرد. خلاصه هم پس از پنج سال در محاق توقیف بودن و با
مجوز از کارشناسان مذهبی و و استفتاء ازعلمای دینی به اکران رسید.

** انتخاب فرزاد حسنی ریسک بود.

*فرزاد حسنی در نقش مردی دائم‌الخمر دراین فیلم ظاهر شد.
حسنی بازیگری است که کم نقش بازی می‌کند ولی سعی می‌کند کاراکترهای متفاوت را بازی
کند، چه شد که این نقش به وی رسیدید؟

_ مهسا حسینی، دستیارم در این فیلم که بسیار هم در مسیر
ساخته شدن این فیلم کمک می‌کرد و همراه بود، فرزاد حسنی را برای این نقش معرفی کرد
و گفت: «فرزاد حسنی برخلاف اینکه در تلویزیون در یک تیپ‌های خاصی چون دکتر و مهندس،
استاد دانشگاه دیده شده، خیلی دوست دارد که کاراکترهای متفاوت را بازی کند، به نظر
می‌رسد که برای این نقش مناسب باشد». پیشنهاد حسینی را شنیدم، به نظرم ریسک بود.
از حسینی خواستم وی را دعوت کند که بیاید و در مورد نقش با هم گپ بزنیم. آن زمان
فکر می‌کردم نه سن و سال فرزاد به این نقش نزدیک است و نه خلق و خویش هماهنگی با
دنیای این کاراکتر دارد ولی وقتی آمد و با هم صحبت کردیم تمام تصوراتم تغییر کرد.
فرزاد حسنی بازیگری بسیار جسور و باهوش است. در فضای فیلمنامه قرار نبود کاراکتر
دایی داریوش که فرزاد حسنی بازی کرد، مردی باشد که موهای وسط سرش ریخته باشد ولی
در روزهای فیلمبرداری به این نتیجه رسیدیم که برای نزدیک‌تر شدن سن فرزاد حسنی به
نقش دایی داریوش این کار مناسب است. وقتی به وی گفته شد که باید موهایش‌تراشیده
شود، این جمله را با خنده گفت: «ایرادی ندارد، فقط فکر کنم احتمالا نان مرا بردی،
قرار بود مجری عید باشم ولی با این سر‌ تراشیده به حتم نمی‌توانم». این تنها جمله‌ای
بود که گفت و سر خود را به دست گریمور سپرد تا بتراشد.

*چرا با گریم این ظاهر را برایش طراحی و اجرا نکردند؟

_برای گریم باید پوست به سر فرزاد می‌کشیدیم تا، میانه سر
وی، بی مو نشان داده شود ولی چون فرزاد موهای بسیار مشکی و پرپشتی دارد و ما هم
وسایل خیلی حرفه‌ای وگران گریم سینمایی را نداشتیم چاره‌ای جز این انتخاب نداشتیم.
ضمن اینکه در تهران هم نبودیم که بتوانیم وسایل این نوع گریم را مهیا کنیم زیرا هر
روز باید پوستی تازه تهیه می‌شد.به این نتیجه رسیدیم که موها را بتراشیم که واقعی‌تر
هم باشد.

**آزاده زارعی سه ماه اجازه نداشت زن باشد.

*آزاده زارعی در این فیلم اولین نقش آفرینی خود را دارد، در
پس این فیلم که در توقیف از اکران جا ماند، در آثار دیگر بازی کرد و شناخته شد ولی
نخستین بازیگری را دراین فیلم داشت، آنهم در نقش زنی که موهایش را از ته‌ تراشیده
است. چه شد که به وی برای بازی در این نقش رسیدید؟

_ آزاده زارعی پیش از این فیلم منشی آثار مختلف سینمایی بود
و تجربه بازیگری نداشت. وقتی برای این نقش پیشنهاد شد و در مورد کاراکتر با هم
صحبت کردیم، ‌دنیای رفتاری خودش با فضای نقش بسیار متفاوت بود. با تمام این تفاوت‌ها
فیزیکی داشت که می‌شد او را به اتمسفر این نقش نزدیک کند. به او نگفتم که برای این
نقش انتخاب شده است، حتی برای اینکه برای رسیدن به دنیای کاراکتر تلاش بیشتری کند
به او گفتم یک نفر دیگر نیز برای بازی این کاراکتر مد نظر است. هر کدام بهتر باشید
انتخاب می‌شوید. سه ماه تمام آزاده زارعی سعی می‌کرد، از دنیای زنانه خود دور شود
و مردانه رفتار کند. این تاکید را من به او داده بود تا به کاراکتر برسد. شاهد تلاش‌های
او برای رسیدن به نقش بودم ولی باز او را در این تصور نگه داشتم که رقیبی دارد و
اگر نتواند به دنیای کاراکتر نزدیک شود، دیگری را انتخاب خواهم کرد. روز انتخاب
قطعی وی به او گفتم: «یک آزمون را باید بگذرانی و آن اینکه تعدادی از عوامل فیلم
را که تاکنون تو را ندیده‌اند به دفتر دعوت می‌کنم، به عنوان پیک که بسته‌ای را
آورده است به دفتر می‌آیی، درخواست یک مکالمه تلفنی کوتاه می‌کنی، صحبت خود را انجام
داده و می‌روی، اگر کسی متوجه زن بودن تو نشد برای این نقش قبول شده‌ای در غیر این
صورت بازیگر دیگر این نقش را بازی خواهد کرد». همین شد. آن روز آمد، وقتی طبق
برنامه بسته را تحویل داد، درخواست کرد با تلفن دفتر تماسی بگیرد، یادم هست ساسان
برادرم به عنوان تهیه‌کننده کار، مسعود سلامی فیلمبردار کار، مسعود عربی، حمید
حبیبی‌فر و محبوبه غفاری در دفتر حضور داشتند. آزاده زارعی صحبت تلفنی خود را که
انجام داد و رفت. هیچ کدام از حاضران تصور نکردند که دختر است و اینگونه شد که
برای بازی در این نقش انتخاب شد. در فضای قصه نیز اصلا سعی نبود که بیننده باور
کند این کاراکتر پسر است. در مسیر فیلم، می‌خواهیم بگوییم که وی دراین قطاری که
مشغول به کار است مجبور شده است که پسر پوشی کند تا کار را به او بدهند. حتی دقیقه
۲۷ فیلم با نشان دادن آن عکس لو می‌دهیم که وی زن است و مرد نیست. این را باید
بگویم که زارعی برای این نقش خیلی زحمت کشید. واقعا در زمان کار در قطار زخمی می‌شد.
خیلی از گریه‌هایی که در سکانس‌های فیلم از وی می‌بینید واقعی است. در جشنواره
پوسان بازی وی بسیار مورد توجه قرار گرفت البته که نقدهای خوبی از سوی منتقدان بین‌المللی
در مورد بازی همه بازیگران این فیلم در رسانه‌های خارجی و معتبر بعد از اکران در
جشنواره پوسان به چاپ رسید که تا حدی خستگی روزهای تلاششان برای خلق درست کاراکترها
از تن‌هایشان به در برد.

*از نگاه منتقدان بین‌المللی در مورد این فیلم گفتید. بد
نیست به این هم نگاهی داشته باشیم که سینمای هنری در اکثر کشورهای جهان، فضای
اکران‌های خود را دارد و سینماهای مخصوص و به‌اندازه برای نمایش را داراست ولی
درکشور ما با وجود سینمای هنر وتجربه هم اکران به‌اندازه‌ای برای اینگونه آثار
نیست. از اینگونه توجه به این فیلم‌ها در کشور و صدمه‌هایی که به فیلمسازان این
عرصه وارد می‌شود بگویید.

_حسم الان شبیه حالت یک آدم دو دل است. از یک سو خوشحالم که
بالاخره بعد از ۵ سال فیلم اکران شد ولی از سویی نیز خوشحال نیستم. آن هم به این
دلیل که به‌خاطر تهیه‌کننده‌ها و سرمایه‌ای که خرج کرده بودند، اجازه ممیزی فیلم
را دادم. ۵ دقیقه آن حذف شد. ۵ دقیقه‌ای که بسیار مهم بود و فضای دنیای دو کاراکتر
را از میزان و درستی خارج کرد و کارگردانی مرا نیز بهم ریخت. بخش دیگر اکران آن در
سینمای هنر و تجربه است. جالب است که وقتی سینماگران کشور برای تماشای آثار هنر و تجربه
نمی‌روند، از مردم چه انتظاری داریم؟ خیلی از سانس‌های سینمای هنر وتجربه در همین
سانس‌های محدود نیز خالی می‌ماند.

** پدرخوانده پخش فیلم‌ها

* بعضی فیلم‌ها در سینمای هنر و تجربه اکران می‌شود که به
نظر می‌رسد که حتما نباید مخاطب خاص داشته باشد. این تمیز دادن مخاطب‌ها از هم با
اصل رشد فرهنگی وفکری تماشاگر سینما به شکلی در تمایز است. چرا تصور این است که
مردم عادی اینگونه آثار را نمی‌فهمند؟

_ با تمام احترام به همه فیلم‌های خوبی که ساخته شده است
ولی متاسفانه سال‌هاست فیلم‌هایی ضعیف که شوخی‌های مبتذل تلگرامی و اس ام اسی را
در خود جای داده‌اند به پرفروش‌ترین آثار تبدیل شده‌اند. ما کاری نکردیم که انتظار
داشته باشیم مخاطب به یک تماشاگر حرفه‌ای سینما مبدل شود. هنر و تجربه شروع یک
حرکت است. آرام آرام باید مخاطب این گونه آثار را جذب کنیم ولی دلیل اصلی ضربه
خوردن‌ها در مرحله اکران به آثار سینمایی هیچ چیزی نیست جز مونوپول بودن پخش که در
دست یک آدم است. آدمی که می‌دانیم کیست و کافی است که از اثر شما خوشش نیاید، در این
شرایط فیلم شما را نابود می‌کند. شورای پروانه نمایش داریم ولی عملا این شورا نیز
تحت تاثیر همین فرد است که پدرخوانده پخش فیلم درایران محسوب می‌شود. خوب یا بد
این فرد است که تصمیم می‌گیرد و هوشمندی این را داشته، هر روز نیز این امپراطوری
را بزرگ‌تر کند. اول این مصاحبه پرسیدید که اصلا چرا در این شرایط هنوز فیلم می‌سازم.
ما بعداز سختی‌های زیادی به این نتیجه رسیدیم که باید زندگی کنیم.

*و در پایان برگردیم به گفتن از «آمین خواهیم گفت»، این
فیلم که از آثار هنری ساخت سینمای ما نام دارد برای مخاطب خاص این سینما چه تازگی‌هایی
دارد که در بخش هنر و تجربه به اکران در آمده است؟ و فکر می‌کنید دراین بخش اکران
شدن به بیشتر دیده شدن آن کمک می‌کند؟

_«آمین خواهیم گفت» اتمسفری دارد که مخاطبان می‌توانند با
تماشای آن اتمسفر فیلم، فیلمبرداری، شخصیت‌ها و قصه عجیب و غریبی ببینند و چیزهای جدیدی
پیدا کنند و مطمئن باشند حتی در نسخه کوتاه و زخم‌خورده این فیلم جذابیت‌های زیادی
در نوع روابط آدم‌ها وجود دارد که قادر است قابل توجه باشد.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

آخرین اخبار

پربازدیدها