دیگر در نمایش‌های خودم بازی نمی‌کنم! | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۵۹
«علی یداللهی» در گفت‌وگو با صبا:

دیگر در نمایش‌های خودم بازی نمی‌کنم!

علی یداللهی گفت: نمایش «کلاغ بلا، توپ طلا» اولین نمایشی است که علاوه بر کارگردانی، خودم بازی هم می‌کنم. قبلاً این کار را نکرده بودم و دیگر هم این کار را نمی‌کنم.

به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، این روزها اگر به مرکز تولید تئاتر پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله سر بزنید، می‌توانید به تماشای نمایشی با نام «کلاغ بلا، توپ طلا» به نویسندگی مهدی صفاری‌نژاد و کارگردانی علی یداللهی بنشینید. این اثر نمایشی نخستین‌بار سال ۹۲ و با بازی سه بازیگر زن در همین مرکز اجرا شده و پس از آن روی تریلی کانون در برخی شهرها و استان‌های کشور به نمایش درآمده بود. اکنون این نمایش دوباره بازتولید شده و با تغییرات اندکی در سالن گلستان کانون پرورش فکری صحنه رفته است اما این بار سه بازیگر مرد، یعنی امیرحسین انصافی، شهرام مسعودی و علی یداللهی در این نمایش موزیکال عروسکی ایفای نقش می‌کنند. نمایش «کلاغ بلا…» درباره سفر پرماجرای کلاغی است که به سرقت اشیای براق علاقه‌مند است. تا این‌که روزی کسی او را از وجود یک توپ طلایی در شهری دور باخبر می‌کند و کلاغ برای تصاحب آن توپ طلایی راهیِ سفر می‌شود. این نمایش در فضایی شاد و مفرح به صورت کاملاً غیرمستقیم و غیرشعاری، به بیان مفاهیم ساده‌ای می‌پردازد که در ادیان مختلف بر آن‌ها تاکید شده است. در مورد نمایش «کلاغ بلا، توپ طلا» و بازتولید آن با علی یداللهی ـ کارگردن اثر ـ به گفت‌وگو نشستیم.

احمدرضا حجارزاده

 

نمایش «کلاغ بلا، توپ طلا» نخستین‌بار سال ۹۲ با بازی سه بازیگر خانم از جمله زنده‌یاد مهرنوش شریعتی اجرا شده بود. چه شد تصمیم به بازتولید آن اثر گرفتید؟

بله، سال ۹۲ طرحی به آقای موذن (مدیر وقت کانون پرورش فکری) داده بودم به نام «مسیر هشتم» که مسیر ورود امام رضا (ع) به ایران، یعنی از مرز شلمچه تا مشهد را روی نقشه پیدا کردیم و قرار شد در جاهایی که قدمگاه امام بود، اجرا برویم. این کار مورد پسند واقع شد اما تا مراحل اداری و تصویب بودجه آن طی بشود، آقای موذن از مدیریت کانون خداحافظی کردند و آقای امیر مشهدی‌عباس آمدند. ایشان هم از طرح خوش‌شان آمد و می‌خواستیم آن را اجرایی بکنیم که خوردیم به کرونا. بالاخره در زمان حضور آقای سعید زین‌العابدینی این طرح به نتیجه رسید و قرار شد آن را انجام بدهیم. البته قبلاً در سال ۹۶ هم این نمایش روی تریلی و در هشت استان اجرا شده بود. ما نمایش را برای مسیر هشتم آماده کردیم و رفتیم به مرز شلمچه، استان خوزستان، استان فارس، شیراز و یزد و روز تولد امام رضا در مشهد بودیم که در خیابان مقابل حرم اجرا کردیم. در ادامه آقای زین‌العابدینی پیشنهاد کردند حالا که کار آماده است آن را روی صحنه هم اجرا برویم که با تغییراتی در دکور و طراحی لباس، نمایش را اجرا کردیم.

در اجراهای تازه، متن نمایش‌نامه تغییراتی داشت؟

نه، نمایش‌نامه هیچ تغییری نکرد. فقط طراحی دکور و لباس‌ها تغییر کرد و همچنین بازیگران که هر سه نفر آقا شدند.

در شیوه اجرایی چه دستاوردهای تازه‌ای داشتید؟ در اجراهای ده سال پیش از یک انیمیشن هم در پایان کار استفاده کرده بودید. ویدیویی که در اجراهای فعلی می‌بینیم، همان انیمیشن است؟

بله، ما همان انیمیشن را الان هم در اجرای‌مان داریم و می‌بینیم که هزار تا کبوتر سفید هستند و کلاغ لابه‌لای آن‌ها پرواز می‌کند. از تجمع کبوتران یک صورت تشکیل می‌شود و کلاغ می‌شود خالِ آن صورت. ما در انیمیشن و حتا اجرا هیچ تصویر مستقیمی از گنبد نداریم و نامی هم از اما رضا و شهر مشهد برده نمی‌شود.

اتفاقاً این مساله از نقاط قوت نمایش شماست که خیلی آگاهانه از کاربرد مستقیم اسامی مذهبی شخص یا مکان خاصی پرهیز می‌کنید تا کار شکل شعارزدگی به خود نگیرد. این تمهید در متن اولیه بود یا در پروسه تولید و کارگردانی به کار اضافه شد؟

ببینید، ما متن نمایش را هم با آقای مهدی صفاری‌نژاد (نویسنده) در زمان کارگردانی کامل کردیم. متن اولیه‌ای که آقای صفاری‌نژاد نوشت، این نبود. در طول تمرین ایده‌ها به ذهن‌مان می‌رسید و اضافه می‌شد، یعنی متن و کارگردانی هم‌زمان با هم تکمیل شدند. اصلاً نام طرح اولیه‌ای که آقای سعید تاجیک به ما داده بودند،«یه گنبد طلایی» بود که اشاره خیلی مشخصی بود و ما نمی‌خواستیم این‌قدر عیان باشد. ما می‌خواستیم خود بچه‌ها از روی نشانه‌ها متوجه موضوع بشوند. من معتقدم قصه‌هایی که در قالب سفر روایت می‌شوند، همیشه خیلی موفق بوده‌اند. این‌جا هم در سفری که کلاغ طی می‌کند، بچه‌ها با او همراه می‌شوند و در اواسط یا پایان سفر خودشان می‌گویند که منظورش امام رضاست! در یکی از اجراهای چند شب پیش یاد ماجرایی در اجراهای سال ۹۲ افتادم که در صحنه مادر آهو، وقتی بچه‌های آهو گفتند «مامان من گشنمه»، یکی از بچه‌های تماشاگر آمد وسط صحنه و در دهان بچه‌آهو چیپس گذاشت! یعنی تا این حد تماشاگر با کار ارتباط و هم‌ذات‌پنداری برقرار می‌کرد.

با توجه این نکته که نمایش شما فضایی شاد و موزیکال دارد و از مستقیم‌گویی مسائل مذهبی دوری می‌کند، به نظرتان کدام رده سنی مخاطب را در برمی‌گیرد؟ آیا بچه‌های کم‌سن‌وسال هم مفهوم نمایش را درک می‌کنند؟

ما از تماشاگر سه چهارساله داشتیم تا نوجوان. حتا پدر و مادرها هم با کار ارتباط برقرار می‌کنند. ببینید، در واقع ما اصلاً درباره شخص صحبت نمی‌کنیم.کار ما به نوعی ترویج مهربانی است؛ این‌که یک نفر با مهربانی یک آهو را نجات می‌دهد، یا جایی که او هست، انگار مهربانی ساطع می‌شود. با امواج مهربانی، آدم‌های آن اطراف هم مهربان می‌شوند و به یک سگ هم محبت می‌کنند. مثلاً قصه آن سلاخ و شتر می‌دانید چیست دیگر. آن قصه واقعی بوده و سلاخ، شتر را با خودش می‌برد. بارها می‌آیند و به او می‌گویند «هرچه بخواهی به تو می‌دهیم و این شتر را به ما برگردان!» و سلاخ می‌گوید به شرطی که «اجازه بدهید من خادم بشوم». البته ما این‌ها را دیگر در نمایش نیاوردیم. نمی‌خواستیم حاشیه برویم. ما می‌خواستیم بگوییم مهربانی، چشم‌های کلاغ را باز می‌کند. می‌شد این را هم بگوییم که امام رضا چشم‌های یک نفر را باز می‌کند، ولی در عوض می‌گوییم آن مهربانی که از امام رضا و آن محیط ساطع می‌شود، آدم‌های دور و برش را هم مهربان کرده است.

در واقع این تحول روحی و رفتاری شخصیت‌ها به تدریج و به خاطر نزدیک‌شدن به آن محیط اتفاق می‌افتاد.

بله، شما ببینید یک جایی کلاغ می‌گوید «خب نشانی رو به من بده برم دیگه!»، یعنی عجله دارد زودتر برود، ولی به ماجرای شتر که می‌رسد، تردید می‌کند و می‌پرسد «واقعاً گنبد طلا شما رو نجات داد؟!». در ابتدا به تمسخر می‌گوید که اشک در چشم‌هایش جمع شده اما بعداً در جای دیگری واقعاً اشک توی چشمش جمع شده! یعنی کلاغ به آن تحول می‌رسد. البته کلاغ قرار نیست مثل کبوترها سفید بشود، ولی می‌رود لابه‌لای کبوترها و می‌شود خال آن صورت!

پس نمایشی که الان در کانون اجرا می‌شود، نسبت به اجرای قدیمی آن به‌روز نشده!

ببینید، صحنه نمایش به‌روز شده و عروسک کلاغ هم تغییر کرده.  ما روی تریلی که اجرا می‌رفتیم، چون عروسک کوچک بود،کلاغ را با ماسک اجرا می‌کردیم. الان در اجرای صحنه‌ای هر کدام از بازیگران در هر مسیری به نوبت عروسک کلاغ را می‌گرداند. روی تریلی که بودیم، ماسک کلاغ را در هر مسیری یکی از بازیگران روی صورت می‌گذاشت. البته شوخی‌ها و طنزهایی که در اجرای فعلی به کار می‌بریم،کمی به‌روزتر و جدیدتر از اجرای قدیمی ماست، ولی کلیت نمایش همان است که قبلاً بود.

در فضای شوخی‌های نمایشی، امکان استفاده از بداهه داشتید؟ دست بازیگران برای بداهه‌پردازی باز بود؟

خیلی نه! چون مرز شوخی بین کمدی کودک و نوجوان با کمدی بزرگسال به اندازه یک تار موست، یعنی اگر یک جا اشتباهی بکنیم، نمایش می‌شود کمدی بزرگسال. البته چون خودم هم به عنوان بازیگر در کار هستم، حواسم به شوخی‌ها هست. اگر اتفاقی بیفتد به همکاران می‌گویم که مثلاً بچه‌ها کاری که آن‌جا کردید، بزرگسال بود! این‌جا اگر فلان‌چیز را اول بگویی، شوخی برای بزرگسالان است اما اگر آخرش بگویی، می‌شود شوخی کودک! با جابه‌جایی یک دیالوگ ممکن است کار تبدیل بشود به نمایش بزرگسال یا نمایش کودک. من حواسم به این چیزها هست. نمایش «کلاغ بلا، توپ طلا» اولین نمایشی است که علاوه بر کارگردانی، خودم بازی هم می‌کنم. قبلاً این کار را نکرده بودم و دیگر هم این کار را نمی‌کنم.

چرا؟! لطفاً درباره حضور خودتان به عنوان بازیگر و کارگردان و همچنین انتخاب بازیگران دیگر توضیح بدهید.

ببینید، وقتی کار را از بیرون نگاه می‌کنم، انگار بر کار مسلط‌تر هستم و تصاویر بهتری می‌بینم. مثل بازی فوتبال است. وقتی تصویر بازی را من و شما از دوربین و در اندازه لانگ‌شات می‌بینیم، مدام به بازیکن می‌گوییم چرا پاس نمی‌دی؟! ولی وقتی توی زمین هستیم، دیگر آن زاویه‌ای را که ما از دوربین می‌دیدیم، آن بازیکن نمی‌بیند. بنابراین من هم بیرون از صحنه، تصویر بهتری می‌توانم از کارم داشته باشم و شاید به خلاقیت بیش‌تری برسم تا این‌که خودم در دل کار باشم. وقتی در دل کار باشم، نه روی بازی‌ام تمرکز دارم و نه روی کارگردانی! در مورد ترکیب بازیگران هم، خب من و امیرحسین انصافی دوستان قدیمی هستیم و سال‌ها با هم کار کرده‌ایم. امیرحسین بر این نمایش مسلط بود، چون در اجرای روی تریلی سال ۹۶ امیرحسین یکی از بازیگران بود. با آقای مسعودی هم سال‌ها کار کرده بودیم و یکدیگر را روی صحنه خوب می‌شناسیم و پیدا می‌کنیم. این خیلی نکته مهمی است که بازیگران با هم روی صحنه تعامل خوبی داشته باشند. بده‌بستانی که روی صحنه با هم دارند، خیلی مهم است؛ چه در لحظه‌های کمدی و چه موقعیت‌های تراژیک و جدی. مثلاً من یک جمله‌ای یادم می‌رود، بازیگر مقابلم می‌داند چطور به من یادآوری و هم‌پوشانی بکند که اشتباهم دیده نشود. وقتی سه بازیگر با هم کار کرده باشند، این ویژگی را دارند که زبان همدیگر را روی صحنه خوب می‌شناسند.

فکر می‌کنم تجربه شما در عرصه نمایش‌های تخته‌حوضی و ایرانی هم به کمک‌تان آمده.

بله، دقیقاً. از آن‌جایی که هر سه نفر ما سابقه بازی در نمایش‌های تخته‌حوضی داریم، این کار برای ما راحت‌تر است. من می‌خواستم خیلی از تکنیک‌های نمایش سنتی و تخته‌حوضی را در نمایش بیاورم. شما ببینید، خیلی از تکنیک‌های نمایش سنتی در این نمایش هست. شاید کسی که نمایش سنتی کار نکرده، نمی‌توانست به این خوبی چنین کاری را انجام بدهد.

تسلط شما روی نمایش‌های ایرانی،کیفیت اجرای نمایش شما را هم بالاتر برده. برای مثال صحنه نقالی آقای انصافی خیلی خوب در دل کار نشته و چه‌قدر عالی اجرا شده.

بله، این به تسلط آقای انصافی بر نقالی برمی‌گردد و همچنین استفاده درست از هنر نقالی در جای درست آن. خیلی از تکنیک‌های دیگری هم که در این نمایش کار کرده‌ایم، از نمایش ایرانی وام گرفته شده‌اند. مثل تکنیک تکرار، زن‌پوش، پکری و تکنیک‌های دیگری که مربوط به نمایش تخته‌حوضی است، ولی ما آن را مناسب نمایش کودک اجرا کردیم. در واقع این‌جا بازیگر باید هم کار کودک را خوب بشناسد و هم تکنیک‌های تخته‌حوضی را،که خوشبختانه هر سه نفر ما این دو مورد را خوب می‌شناسیم و توانستیم به بهترین شکل ممکن اجرای‌شان بکنیم.

از نمایشی که اکنون روی صحنه برده‌اید، چه‌قدر رضایت دارید؟ فکر می‌کنید به نتیجه دل‌خواه‌تان رسیده‌اید؟

بله، نمایشم را دوست دارم و تا الان بازخورد خوبی از بچه‌ها و پدرها و مادرها گرفته‌ایم. البته آن اوایل برخی خانواده‌ها کمی ناراضی بودند و می‌گفتند چرا نمایش مذهبی برای کودک کار کرده‌اید؟ ما می‌گفتیم اولاً نمایش ما مذهبی نیست، چون نمایش مذهبی تعریف خاص خودش را دارد. دوماً اگر فکر می‌کنید نمایش مذهبی کار کرده‌ام، با این دید نگاه بکنید که یک نفر آمده مفاهیم دینی را با موسیقی و شادی و خنده می‌گوید.کی گفته نمایش مذهبی حتماً باید با اشک و آه و ناله باشد؟ یک بار کسی از من پرسید شما نمایش دینی کار می‌کنید؟ گفتم من اصلاً مخالفم با این‌که هنر را با عناوین دینی و غیردینی خط‌کشی و جدا بکنیم. شما هر کجا در دنیا نمایشی با تِم انسانیت کار بکنید، یعنی نمایش دینی کار کرده‌اید، چون دین درباره انسانیت است، یا مثلاً نمایش در مذمت دروغ و آدم‌کشی کار کرده‌اید، پس نمایش دینی کار کرده‌اید دیگر! همه دین‌ها می‌گویند دروغ نگو و آدم نکش، یا همه دین‌ها می‌گویند فقر بد است و نوع‌دوستی خوب است. به نظر من، هر نمایشی وقتی در راستای مفاهیم انسانی پیش می‌رود، یعنی تئاتر دینی کار کرده‌ایم.

بله، ضمن این‌که شما در نمایش‌تان اصلاً شعاری کار نکرده‌اید و مستقیم به مفاهیم مذهبی اشاره نداشته‌اید.

بله، ما شعاری کار نکردیم. ما می‌گوییم مهربان باشید. مهربانی در همه‌جای دنیا آدم‌ها را متحول می‌کند. در همه دین‌ها می‌گویند مهربان باش. در دین مسیحیت، آدم‌ها به خاطر مهربانی حضرت مسیح (ع) دور او جمع می‌شدند یا حضرت محمد مهربان بود که آدم‌ها او را دوره کردند و بعد گفت حالا می‌خواهم پیام خدا را بدهم! همه پیامبران مهربان بودند. این نمایش هم می‌گوید مهربانی باعث تحول یک کلاغ می‌شود. حالا شما این را تعمیم بدهید در زندگی یا به جای کلاغ، آدم بگذارید. این دیگر ذهنیت خود شماست. مثلاً بگویید یک آدمی دزد بوده و در این مسیر یکسری چیزهایی را می‌بیند و در پایان می‌گوید نور گنبد طلایی آن‌قدر زیاد بود که نور اجسام طلایی دیگر را نمی‌بیند، یعنی آن آدم نور یک مهربانی خاص را دیده و بعد از آن مسائل دیگر به چشمش نمی‌آیند.

بعد از نمایش «کلاغ بلا، توپ طلا»، اثر تازه‌ای آماده اجرا دارید؟

امسال نمایش «شنگرف» را بر اساس داستان سیاوش نوشته و کارگردانی کرده‌ام که در جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی اجرا می‌شود و آقای بهرام بهبانی بازی می‌کند. در این نمایش به شیوه جدیدی رسیدم با نام شال و گره که تمام صحنه پوشیده از پارچه سفید است و آدم‌ها از شکل گره‌ها با هم تفاوت پیدا می‌کنند.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۷/۳۴۱/۲۱۳/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • مست عشق
    120/214/320/750
  • زودپز
    ۱۱۷/۳۳۸/۵۰۳/۵۰۰
  • پول و پارتی
    ۸۹/۵۳۶/۲۱۹/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۳۵/۰۲۲/۳۱۶/۵۰۰
  • قیف
    ۲۶/۲۷۷/۸۱۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۳/۸۶۹/۵۵۱/۱۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۳۲/۰۲۶/۰۰۰
  • صبحانه‌با‌زرافه‌ها
    ۱۲/۶۴۹/۹۲۴/۰۰۰
  • ملاقات با جادوگر
    ۱۱/۴۰۱/۰۰۷/۵۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۰/۷۷۱/۸۶۳/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۵۳۲/۴۴۳/۵۰۰
  • آغوش باز
    ۲/۵۲۲/۲۱۵/۰۰۰
  • استاد
    ۶۰۲/۸۶۰/۰۰۰
  • باغ کیانوش
    ۵۹۰/۰۳۷/۵۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۲۳۵/۹۷۷/۰۰۰
  • شبگرد
    ۲۲/۵۸۰/۰۰۰