زنها در دل مشکلات و رنجها هم میتوانند نقش اصلی شخصیت زندگیشان را عوض کنند و بگویند اگر من این کارها را کردم و سالها دست در پنجه گرفتاریها نفس میکشیدم باز هم نمیخواهم و نمیتوانم نقش اصلی داستان باشم و دوربین را به سمت کسی میگیرند که روانشان با محبت آن شخص عجین شده و قلبشان از عشق او بهتر تپیدن را یاد گرفته است.
زنها قصهگوهای قهاری هستند. آنها با ثبت و نگهداری از کوچکترین جزییات و رویدادهای زندگی خود میتوانند سالها بعد طوری کلمات را انتخاب کنند که وقت شنیدن خاطراتشان خودت را در دل آن واقعه ببینی و تکتک احساسات آن لحظه را بچشی و تا مدتها از یاد نبری.دهان گرم زنها دردناکترین و رنجبارترین روایتها را برایتان شنیدنی میکند. کلثوم موسوی یکی از هزاران زنان رنجکشیده سرزمینمان است که در کنار صبر و استواری، قصه زندگیاش را چنان شیرین در قالب کلمات نخ میکند که تا آخرین سطرهای کتاب همراهش میشوی و با شادیهایش لبخند به لب مینشانی و غصههایش اشک را مهمان چشمانت میکند.
«اشک حوا» داستان زندگی دختر روستایی است که با مشقت قد کشید و با هزاران آرزو و دلی پر از عشق روانه خانه شوهر شد. زندگی کلثوم با تمام فراز و فرودهایش، درس زندگی است. درسی پر از بردباری و شهامت. کتاب «اشک حوا» به قلم سیده معصومه حسینی، مخاطب را مهمان روستای محمله (روستایی حوالی شهر خنج) میکند و او را سر سفره خانوادهای مینشاند که اگر چه با فقر و نداری عجین هستند اما مرام و انسانیتشان به سفره خالیشان رنگ و بوی فراموش نشدنی میبخشد.
داستان کلثوم پر از رنگ و بو است. عطر نان پخته شده در تنور، بوی دود و آتشی که هیزمش از دل بیابانها جمع شده و رنگی که اگرچه از رنج و درد نشات گرفته، اما زندگیشان را شنیدنی و دیدنیتر کرده است.
کلثوم دختر سوم خانواده است. دختری که پدرش را عاشقانه دوست دارد. اگرچه پدر به خاطر شرایط روحی هیچوقت نتوانسته درخور انتظار دخترانش پدری کند، اما برای کلثوم بودن و دیدنش آرام جان و روح بوده است. کلثوم با انتخاب شهید حسین شاهحسینی به عنوان همسر قدم در راه دشوارتری میگذارد. حسین مردی که قلب او را پر از عاشقانههای ناب کرده، نمیتواند به مسایل و ناراحتیهای اطراف خود بیتفاوت باشد. او زاده شده بود تا کمک حال مردم باشد. فرقی ندارد اقوام کمکی بخواهند یا همسایه یا حتی کشور به مدد او نیاز داشته باشد. حسین همیشه آماده بود جانش را برای گرهگشایی و آسایش اطرافیانش فدا کند و میکند.
کتاب «اشک حوا» پر از شیبهای تند و اتفاقات ناگوار است. سرازیریهایی که توان پاهایی هر انسانی را مختل میکند. اما کلثوم در مسیر توفان بزرگ شده و از دل هر گردبادی سربلند بیرون میآید. او در سالهای قحطی زندگی کرده است. پسرش را که سالها آرزویش را داشته توسط سیاه سرفه از دست میدهد و با تمام اینها باز در برابر طوفانهای زندگی ایستادگی میکند. طوفانهایی که تا سن پیری هم دست از سرش برنمیدارند و بر او میتازند.
او بعد از شهید شدن همسرش برای فرزندانش هم مادری میکند هم نقش پدر را برعهده میگیرد و به نحو احسنت از پسش بر میآید.زندگی در فقر و محدودیتهای رفاهی، رسیدگی به چند فرزند کوچک به خودی خود توانفرسا است چه برسد به اینکه مسولیتهای مرد خانه هم بر دوشش گذاشته شود.
کلثوم نمادی از صبر و مقاومت است. زنی که در بیست و چندسالگی بیوه میشود و تمام خودش را وقف بزرگ کردن فرزندانش میکند و سالیان درازی به حرمت شهید شدن همسر جوانش لباس مشکی میپوشد، سزاوار بهترین و شایستهترین احترامهاست.
کلثوم نه تنها زندگی خود را روایت میکند بلکه ما را با بعدهای مختلف شخصیت مرد زندگیاش یعنی شهید حسین شاهحسینی آشنا میکند. زنها در دل مشکلات و رنجها هم میتوانند نقش اصلی شخصیت زندگیشان را عوض کنند و بگویند اگر من این کارها را کردم و سالها دست در پنجه گرفتاریها نفس میکشیدم باز هم نمیخواهم و نمیتوانم نقش اصلی داستان باشم و دوربین را به سمت کسی میگیرند که روانشان با محبت آن شخص عجین شده و قلبشان از عشق او بهتر تپیدن را یاد گرفته است.
«اشک حوا عاشقانهای» در دل روستاهای دور از ماست. عشقی که بعد از سالها نبودن همچنان داغ و پررنگ است و از زنی در برابر مشتهای سنگین زندگی محافظت میکند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است