به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی صبا، یان شوانکمایر کارگردان اهل چک، انیمیشن جذابی دارد با موضوعیت اندام انسان. در این انیمیشن که بر مبنای استاپموشن ساخته شده است، بدن انسان به صورت یکپارچه وجود ندارد و همه چیز تکهتکه شده است. چشمان شما با دیدن دستها و پاهایی که وجود مستقلی پیدا کردهاند، درگیر نوعی وضعیت موهومی میشوند. برای شما اندام بدنتان برجسته میشود و فرصت مییابید دست یا پا را بدون در نظر گرفته کلیت بدنتان ارزیابی کنید و به آن عضو، وجه تازهای ببخشید.
حال با ورود به فضای کاری آرزو زرگر هنرمند ایرانی چنین تجربهای بار دیگر رخ میدهد. آثار سرامیکی زرگر ترکیبی از برجستهسازی اعضای بدن انسان است و البته دفرمه کردن آن. اگر قرار است سردیسی ساخته شود، این سردیس بازتاب یک سر ساده نیست، سری که من و شما بر گردنمان داریم و میچرخانیم و یا مهمترین عضو وجودیمان، مغز را محافظت میکند. سرها فارغ از تصور ماست. سرهایی است متلاشی شده که شاید بیش از آنکه ظاهر سر را بازنمایی کند، باطن آن را عیان میکند. زرگر میگوید: شروع کار من با سرامیک نبود، بر حسب اتفاق با کاشی هفترنگ روبهرو و به آن علاقهمند شدم. با هنر فاصله زیادی داشتم، من تحصیلکرده زمینشناسی ام. برای یادگیری نیاز به جستجویی جدید داشتم. از لحاظ روحی آدم کنجکاویم و میخواستم بدانم مفهوم لعاب چیست. من بخش زمینشناسی و شیمی آن برایم جذاب بود؛ ولی بخش هنری آن برایم به مراتب جذابتر بود.
وی که متخصص فسیلشناسی است، در سالهای اخیر با موضوع بدن آثار هنری آفریده است. در نمایشگاهها و دوسالانهها با بهرهگیری از عنصر سرامیک، بدن انسان را در مرکز توجه قرار داده است. وی با اشاره به تغییرات انسان در طول تاریخ و فرآیند تکامل میگوید: فرم بدن انسان از منظر دیرینهشناسی برایم جذاب است و بخشی از این فرمها در طول تاریخ منقرض شدهاند و من به این هندسهها در کارهایم فکر میکنم و در کارم دیده میشود.
البته با نگاهی به اطراف درمییابیم بازنمایی و برجستهسازی در آثار آرزو زرگر صرفا معطوف به بدن انسان نیست. جایی روی دیوار دو قطه سرامیکی برهم نهی شده، معلق ماندهاند. قطعه هنری که در آن دیگر از انسان فاصله گرفته شده است. چیزی شبیه به پیله پروانهای است، متصل به شاخهای از درخت اما این قطعه نیز برشی است از یک رویداد؛ اما بسان یک سنگواره مصنوعی. او درباره نمود درونیاتش در آثارش میگوید: من به صورت ناخودآگاه به سمت چیزی میروم که در ذهنم آغاز شده است. این آغاز را نباید تفسیر کرد ولی در لحظهای جرقهای زده میشود مبتنی بر فرم بدن و ترکیبش با عناصر دیگر از جمله سنگ که در آثار جدیدم نمود دارد.
از او درباره کار با گل میگوییم؛ گلی که در یکی از آثارش جلوهگر است. در کاتالوگ یکی از نمایشگاههایش، یک کار گروهی چیدمان-پرفورمنس، تعداد زیادی دست گلی روی زمین چیده شده است، شاید بازتابی از دستهایی که این دستها را آفریدهاند. میگوید: گلی که در ایران با آن کار میکنیم گل سرسختی است و این حرف من نیست. دیگرانی هم که آمدهاند و با گل ایرانی کار کردهاند آن را رام ناشدنی میدانند. در سمپوزیومی در رومانی یک بدنه را در عرض یک روز شکل دادند اما در ایران این محال است.
درباره همین موضوع و خاصیت گل ایرانی ادامه میدهد: این وجه صنعتی است به هر حال نمیشود گفت رامنشدنی است اما در بیان هنری از این صفت استفاده میکنم. برای بیان میشود از این صفت استفاده کرد هر چند اساتید من به خوبی میتوانند این گل را رام کنند.
به دیگر آثارش نگاه میکنیم. در گذری میان سرامیکها با اثری روبهرو میشوم متشکل از دو دست، گویی هر دست متعلق به کسی است. یک دست چمبره زده بر میلگردی عمود و دستی در حال لمس دست مشت شده. لعاب روی دستها مملو از ترک است و جایی حتی رنگ و بوی خوردگی میدهد. در ظاهر اثری است شکسته و در باطن بازتابی است از یک وضعیت. زرگر میگوید: در سرامیک شکستگی و شکاف پیش میآید، حتی گاهی به عمد در ساختار اثر اختلال ایجاد میکنیم و این در راستای بیان هنری است. حالا این وظیفه شماست که خوانش کنید و به این ادارک برسید که چرا هنرمند در پی شکستگی است. همه چیز به یک معما بدل میشود؛ معمایی که حل کردنش بسان یافتن سرنخ یک جرم نیست. بیشتر شبیه به چالش کشیدن خویشتن است. اینکه چقدر میتوانید در جهانی ذهنی سیر و سفر کنید.
از او درباره فرم و محتوا میپرسم. یک پرسش بهشدت تکراری اما گویی بدون پاسخی روشن. زرگر درباره نسبت آثارش در فرمگرا بودن یا محتوامحور بودن آن را منوط به نظر منتقدان میداند و میگوید: مطمئنا بخشی از فرم من برای بیان محتواست و نمیخواهم قضاوت کنم کفه ترازو به کدام سمت است. بیشتر دوست دارم نظر بشنوم. نمیخواهم در این باره حرف بزنم که اثرم فرمگراست یا محتوامحور. هنرمند یک اثر و یک بیانیه دارد و اگر این دو نتواند حرف هنرمند را منتقل کند باید خودش را اصلاح کند.
او با اشاره به نمایشگاه و اثرش در رومانی میگوید: اگر خودم را هنرمند بدانم در حال انجام کار خودم هستم و در این بازه زمانی با سرامیک و چیدمان و ویدئوآرت تلاشم را میکنم و خودم را به چیزی محدود نمیکنم. شاید بعد از بیست سال بازخوردی از فعالیتم داشتم.
او به نمایشگاه «پانگهآ» اشاره میکند که مسئولیت کیوریتوری آن را برعهده داشته است؛ نمایشگاهی که در عنوان و محتوا با پسزمینه تحصیلی زرگر مرتبط است. این سرامیست جوان میگوید: پانگهآ نام اولین قاره دوران زمینشناسی است که بعدها شکافته میشود و حرکت میکند. موضوعیت نمایشگاه درباره مهاجرت بود که در آن چیدمانها در سه اتاق رخ میدهد. فیلمی از این چیدمان ساختم که بعد از یکسال مخاطب میفهمید من چه کردم و کجا فریب خورده است. هر کسی دوست داشت درنگی کند و درباره اثر حرف بزند. بعد از پرفورمنس در رومانی بازخورد خوبی داشتیم و حدود یک ساعت مخاطبان معمولی ماندند و با ما صحبت کردم. در بخشهای تعاملی بازخوردهای خوبی عموما داشتم. دوست دارم بخشی از محتوای گل از جمله شکنندگی برایم جذاب است. در رومانی کار با پنجره منتقدان اسپانیایی و فرانسوی نقدها خوبی ارائه دادند. در سخنرانی درمورد تعلیق و فرم بدن و قرارگیری اثر روی سطح شیبدار نظر مثبتی داشتند.
به سردیسی روبهرو میشوم که با فرمی نامتعین پوشیده شده است. به نظر میرسد آنچه صورتک را پوشانده، پوششی است گیاهی. شبیه گل است و در میانه آن اشکالی همچون دانههای گیاهی خودنمایی میکند. خوانش این تصویر را به شما میسپارم. آنچه مهم است نگرش نوگرای آرزو زرگر است. شاید برای بسیاری از منظر سنتی سرامیک و آثار سرامیکی وجه کاربردی آن باشد. اینجا وجه هنری ماجرا عیان میشود. اینجا قرار است سرامیک واسطهای باشد برای بیان درونیات هنرمند، همان چیزی که این روزها با عبارت رسانه از آن یاد میکنیم و در فراخوان دوسالانه سرامیک نیز بهشکل ویژهای برجسته شده است.
این روزها آرزو زرگر، در سمت دبیر پژوهش دوسالانه یازدهم سرامیک تصمیم گرفته است رویهای با عنوان «Open Studio» فراهم کند. در این رویه قرار است دوربین به خصوصیترین بخش زندگی هنرمند سرامیست وارد شود، جایی که او آثارش را خلق میکند و ذهنیاتش را عینی میکند. برونریزی میکند و اثری میآفریند که با زاده شدنش ما را به چالش میکشد.
از آرزو زرگر درباره رابطه سرامیستها با علم و پژوهش میپرسم. میگوید: در سالهای گذشته دوستانی که بهخصوص در حوزه لعاب کار میکنند، خودشان را وابسته به پژوهش و علم کردهاند. در حوزه تکنیکی، به عبارتی حوزه شیمی دیدهام دوستان تحقیق میکنند و آن را اجرا میکنند؛ اما اگر مساله حوزه مکتوب باشد، افرادی که در حوزه سرامیک صنعتی فعالیت میکنند آزمایش میکنند و ما از آنان وامگیری میکنیم. بخشی از مطالعات آنان را استفاده کردهایم که میتواند در بیان هنری به ما کمک کند.
بحثمان بر سر پژوهش بالا میگیرد. آرزو زرگر با پسزمینه زمینشناسی وارد دانشگاه هنر میشود و مطالعات دانشگاهیش را در حوزه صنایع دستی ادامه میدهد. میگوید همین ترتیب تحصیلی موجب شده نگاهی متفاوت به مقوله پژوهش داشته باشد، همان تفاوتی که او را برای جمعآوری مطالعات مصرتر میکند. ادامه میدهد که همانند من، خودش هم با موردی مکتوب درباره تاریخچه سرامیک به مثابه هنر در ایران مواجه نشده است و به هر حال معمایی در کار است اولین سرامیست ایران چه کسی بوده است. میگوید:«برخی از دوستان بر این باورند که در زمان فراگیری سفال در ایران شاید همان توتمهای ساخته شده را بتوان در حوزه هنر گنجاند. این بسته به نگاه پژوهشگر دارد.
بحث داغی است. در گذشته آنچنان هنر به عنوان یک موضوع مستقل مدنظر بشر نبوده است. اساسا هنری در کار نبوده و باور بر پایه واژه «تخنه» بوده است، همان چیزی که ما با عنوان «فن» از آن یاد میکنیم. به عبارتی کسی که دست به خلق اثر هنری میزده، یک صاحب فن بوده است نه یک هنرمند. به نقل تاریخ این ایمانوئل کانت بود که هنر را از پیشه و فن جدا کرد. تا صد سال پیش هم وجه هنر در ایران را با تعابیری چون صنایع مستظرفه عنوان میشود. معمای غامضی است از اینکه گذشتگان ما آیا سفالینههای زیبایی خود را هنر میدانستند یا خیر. زرگر میگوید: به نظر من نگاه گذشتگان یک سویه نبوده است و بعید میدانم به وجه زیباییشناسانه فکر نمیکردند. این را نمیپذیرم که ما پیچیدهتر از گذشتگان بودیم اما به هر حال خوانش آثار باستانی امر دشواری است.
حالا شاید دوسالانه سرامیک و برگزار شدن نمایشگاهش فرصتی باشد برای کندوکاو این موضوع. اینکه آغاز یک جریان در کدامین نقطه تاریخی رخ داده است و با گذر زمان به چه میزان از مبدا ماجرا فاصله گرفتهایم.
احسان زیورعالم
انتهای پیام/
There are no comments yet