به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون صبا، محمدعلی شعبانی کارگردان مستند «انحصار ورثه» که چندی پیش ادعایی مبنی بر استفاده بدون اجازه از راشهای مستندش در مستند «آقا مرتضی» را مطرح کرده بود دیروز در یادداشتی خطاب به احسان محمدحسنی رییس موسسه اوج او را نقد کرد و خروج راش های فیلم از موسسه روایت فتح را در دوره مدیریت وی دانست.
حال محمد ذوقی دستیار ارشد رئیس سازمان اوج در یادداشتی پاسخ او را داده و نکاتی را مطرح کرده است.
یادداشت به شرح زیر است:
«حرف هایی در مورد «اوج»، «روایت فتح» و شهید آوینی
ماجراهای «آقا مرتضی»، ما و دیگران
چون ماجرا از «آقا مرتضی» شروع شده، من هم با «آقا مرتضی» شروع میکنم که در همان دیدار یکی از سالهای دهه ۶۰ با آقای خامنهای، به بچهها گفته بود: یک وقت نگویید این صدا، صدای من است! نگویید من کارگردانم! نگویید متنها را چه کسی مینویسد! و … و همینطور هم شد؛ آقا بعدتر آوینی را شناخت. گمنامی سخت است. کارکردن و توی ویترین نیامدن سخت است و خیلیها این کار سخت را بلد نیستند وگرنه همه «آقامرتضی» میشدند.
و از من بپرسی میگویم همه ماجرای آوینی همین است. سیگار و غزاله و قس علیهذا حاشیه است. اما عجیب است! وقتی تریبونِ گفتنِ این حواشی بهنود و بی بی سی می شود، صدایی از کسی درنمیآید. معززی نیایی بیانیه نمیدهد و جز همین حزباللهی هایی که مخاطب همیشگی بد و بیراههای حضرات بودهاند، کسی برای «آقامرتضی» متعصب نمیشود. اما به «اوج» که میرسد، همه میشوند شبیه دفتر حفظ و نشر آثار! و جالب است که اوج متهم میشود به تخریب «آقامرتضی».
اوج و تخریب آوینی؟! العیاذبالله. اوج همه هویت فکری، عاطفی و عقیدتیاش را از عقیدهای که در پس متن آوینی نشسته، میگیرد. بچههای اوج، عاشورا به قتلگاه آوینی میروند تا تجدید بیعت کنند! و این اتحاد استراتژیک آشکار «اوج» و آوینی امروز «تحول» را مهم میداند و برایش کار میسازد. کسانی البته خواستند که نمایش تحول و تأثیر انقلاب را، میان این هلهله ها گم کنند.
عجیب شد ماجرا. دارند تلاش میکنند آوینی که گفت: «به خدا من روشنفکر نیستم!»، فقط از تریبون روشنفکری معرفی شود. وگرنه مشکلی ندارند وقتی رفقای خودشان آوینی را به اعتیادِ شدید به هروئین متهم میکنند، متهمش میکنند به نوریزاد شدن و عاقبتش را بریدن از ولایت فقیه پیش بینی کنند. اینها را اگر اعوان و انصار اپوزوسیون بگویند، ایرادی ندارد. فقط نباید حزب اللهی ها آوینی را روایت کنند. درد اصلی این است. وگرنه سالهایی پشت هم، مجری جشنواره حقیقت، «حقیقتِ شهادت» آوینی را نمیبیند و میگوید: جایزه بخش آقای آوینی! بدون ذکر عنوان «شهید». هیچ کس اما صدایش در نمیآید. و این همه غوغا برای این بود که این «تحول» دیده نشود که البته خدا خواست و دیده شد.
در یکی دو تا از این چند مطلب مجازی، آقای علی شعبانی خیال کرده خاطرههای ناگفته و ناشنیده را تعریف کرده. اگرحرف ناگفته دوست دارید این چندخط را هم بخوانید:
علی حمید را شما نمیشناسید، اما در «روایت فتح» ناآشنا نیست. آنقدر آشنا بوده که در دوره مدیریت ابوی همین دوست عزیز مستقل و افشاگر، توانسته کلی راش از روایت فتح جمع کند و تقدیم شبکه حضرت ملکه کند. بله! ببرد bbc. همان جایی که رؤیای برخی از این جوجه روشنفکرها شده است. و شاید به خاطر همین است که یکی دیگر، راشهای ملی و عمومی روایت فتح را میبرد در خزانه امانات بانک ملی، در حساب شخصی به امانت میگذارد! با این سابقه در امانتداری، باور کنیم که شما نگران راش هستید؟ با آن همه پرونده باز امنیتی پیرامون گنجینه آرشیو «روایت فتح» در همه سالهای مدیریت انحصاریِ دوستانِ شما، باور کنیم که شما دلتان برای «روایت فتح» سوخته؟ بگذریم که آرشیو «روایت فتح» در زمان مسئولیت احسان با اجازه بالاترین مسئول آن نهاد به «اوج» هم منتقل شد. توجه کردید؟ آرشیو از درون یک مجموعه نظام کپی شد به درون یک مجموعه دیگر نظام! آن هم برای در امان ماندن از آتش سوزی، اغتشاشات یا دستبردهای قبلی. کاری که باید برای همه آرشیوهای ارزشمند کشور نیز انجام شود.
گفتنی ها کم نیست! ولی گفتنیِ راست. نه گفتنیِ دروغ. دروغهایی که عصبانیت هم بر حجمشان افزود.
و بدبختی اینجاست. بعد از سالها، و آن هم به حکم بالاترین مسئول نهاد وقت، برای جلوگیری از موازی کاریهای متعدد، احسان محمدحسنی پذیرفته برود و مسئول «روایت فتح» شود. احسان جان! یادت هست من و برخی از رفقا مخالف بودیم برای پذیرش این مسئولیت؟ میگفتیم نامردان و حسودان خواب را از ما می گیرند ولی تو میگفتی دستور فرمانده است برای هم افزاییِ مجموعههای هنری درون سپاه و جلوگیری از موازی کاری و شلیک تیرهای مشقی از برخی مؤسسات! البته که احسان متهم شده به استفاده از «روایت فتح»! پرسیدهاند چرا بیرون آمده از روایت؟ خب این سؤال را از همه مدیران پیشین به ویژه ابوی همین آقای شعبانی هم میشود پرسید. نمیشود؟ نمیشود از پدر جناب شعبانی پرسید چرا روزی مسئولیت «روایت فتح» را پذیرفته و چرا از آنجا بیرون رفته؟!
احسان اولین کاری که کرد این بود که هزینه ای را که سالها باید حضرات در «روایت فتح» برای تصحیح، بازیابی، کپی و حفظ منطقی آرشیو خرج می کردند -و نکردند- خرج کرد. آنچنان که آرشیو غنی به شیوهای روز و علمی حفظ شده است.
و اتفاقا بعد از سالها انحصار، درها را باز کرده که جوانان و مستندسازان و پژوهشگران جبهه انقلاب امکان دسترسی به این آرشیو را داشته باشند! شما می گویید: نه! باید همیشه این آرشیو در اختیار عدهای محدود بماند! و حتی یک فرِیمش در اختیار کسی قرار نگیرد. خب این را قبول نداریم. و میتوانیم درباره اش بحث کنیم. شما ممکن است به مستند ساخته شده با استفاده از راشها منتقد باشید، دیگران هم ممکن است به مستندی که شما با این راشها ساختید منتقد باشند و فردا روز مستند دیگری ساخته شود و منتقدان دیگری داشته باشد. طبیعت اثر هنری همین است خب! همین حداقلها را هم –شما دموکرات ها!- قبول ندارید. چه اینکه گویا شما هم با استفاده از بخشی از آن راشها و راش های نهادهای دیگر، مستندی برای حوزه هنری ساخته ای درباره رهبر معظم انقلاب، که در روزگار نمایشش، اگر ایران مانده باشی، میشود دربارهاش حرف زد. البته اگر مثل «انحصار ورثه»، غیرقانونی و بدون مجوزِ تهیهکننده در این لایک آباد اینستاگرام توزیعش نکرده باشی!
و اینجا البته باب بحث تازهای پیرامون نهادهای فرهنگی نظام با آرشیوشان به وجود می آید که طرح آن خالی از لطف نیست. آرشیوهایی که در مجموعههای مختلف خاک میخورد و فیلمسازها امکان استفاده از آن را ندارند. ولی میبینی یهو مستندی از bbc پخش میشود با کلی تصویرِ آرشیویِ ناب و جدید!
القصه رسیدهایم به اینجا که باید به خاطر حرکت کردن قطارِ اوج (و البته حرکت دادن قطار) جواب پس بدهیم که میدهیم. دندمان نرم. اما انصاف داشته باش مسلمان. احسان محمدحسنی همین امروزه روز در فروردین ۱۴۰۰، حقوق بگیر است. از هیچ بنی بشری پروژه نگرفته، نخواسته که بگیرد. شما اما گرفتید. کدام مستندتان را از پول جیب ساختید! کدام پروژهتان بر «نفت» متکی نبوده. یاد واکنش ابراهیم حاتمیکیا افتادم وقتی با عبارت «وابسته» خطابش کردند. در گفتگو با یکی از این روزنامهها نقل به مضمون گفته بود: اگر من وابستهام پس آنهایی که از سفارتخانهها پول فیلمشان را میگیرند، را چه باید نامید؟!
واقعیتش انگ وابسته بودن آنقدر که برای برخی ترسناک است برای ما نیست. لذا راحت باش. ما هم باید تقاص کارهایمان را بدهیم. چون کار میکنیم باید پاسخگو باشیم. حالا صد تا دستگاه بیخروجی و بیکارکردِ فرهنگی و هنری از رفقای من و شما اگر کار نمیکنند، مهم نیست.»
انتهای پیام/
There are no comments yet