علی اتحاد نویسنده و هنرمند هنرهای دیداری و اجرایی در گفتگو با خبرنگار تجسمی خبرگزاری صبا درباره کار جدیدش که یک ویدیوآرت با نام «هفت سفر تشرف» است، توضیح داد: من حدودا از سال ۱۳۸۸ شروع به ساخت ویدیوآرت و ویدیو پرفورمنس در سفر کردهام. به این ترتیب حالا دوازده سال است که تمامی ویدیوهای من در سفر شکل میگیرد و البته ایده محوری بیشتر کارهای من هم مساله سفر است؛ آن شکل از سفر که به عنوان سفر قهرمانی یا سفر سالک میشناسیم.
وی افزود: به این ترتیب هر جای ایران و جهان که سفر کردهام دوربین هم همراه من بوده و چیزی ساختهام و «هفت سفر تشرف» هم چنین ویژگیای دارد.
اتحاد با اشاره به اینکه ساخت ویدیوآرت برایش کم کم به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره بدل شده است، عنوان کرد: آن چنان که مثلا یک نفر مدام هرکجا که باشد طراحی میکند من هم با دوربینم کار می کنم. نمیشود گفت که هر کدام از این کارها که به مرحله تدوین و بعد ارائه میرسند دقیقا چطور آغاز شدهاند. فرمِ باز ویدیو-آرت به من اجازه میدهد گاهی تصویری از چندین سال پیش را در مرحله مونتاژ به تصویری از چندین سال بعد قطع بزنم و به تبع آن تمامی آن تصاویری که در دوازده سال گذشته برداشتهام ممکن است سر بزنگاهِ مونتاژِ یک کار جدید به کار بیایند و اینطور است که تصاویر روی هم انباشت میشوند تا کار کم کم در ذهنام بسته شود و به نتیجه برسد.
به گفته وی، صدها تصویر هم هنوز در بایگانی تصاویر برداشت شدهاش مانده است که شاید روزی به خروجی مورد پسند این هنرمند برسند و شاید نرسند.
او درباره شکلگیری ایده اولیه ویدیوآرت «هفت سفر تشرف» توصیح داد: همانطور که پیشتر گفتم ایده کارهای من در هم تنیده است و همواره در حال ساختن کار درباره مفاهیم کلی بشریام؛ مفاهیمی مانند مرگ، عشق، سفر، چرخههای تکرار تاریخی، سلوک، حذف، بازتولید و… .
اتحاد اضافه کرد: «تشرف» اصطلاحی تخصصی در حوزه مردمشناسی و دین پژوهی است که به معنای مرحله عبور فرد از «کودکی» روانی به «بلوغ» معنوی تفسیر میشود و در قبایل بومی، ادیان بدوی و یا در میان اخوتهای عرفانی سراسر جهان، وقتی کودک به نوجوانی میرسد با آیینهای خاصی از مرحله کودکی بیرون آمده و به جمع بزرگسالان میپیوندد. این آیینها در سراسر جهان آن قدر متنوع و آن قدر الهام بخشاند که میشود سالها با لذت محض روی آنها پژوهش انجام داد، برای مثال میرچا ایلیاده سالیان دراز زیستاش بر این حوزه تمرکز کرد. «هفت سفر تشرف» برای من سفر درونی انسان است برای کشف خویشتن و عدد هفت در چنین سفرهایی پربسامدترین عدد است به طور مثال به هفتخوان اسفندیار و رستم فکر کنید یا به هفت سفر سندباد بحری. اینها همه درست منطبق بر الگوی سفرهای قهرمانیاند که ترجمهای از سفر سالک است، همان الگویی که جوزف کمپبل به دقت سادهسازی و تحلیلاش کرده است.
این هنرمند درباره جایگاه مکان جغرافیایی و موسیقی در آثار هنری خود تشریح کرد: شخصیت محوری ویدیوهای من مکان است و درواقع مکان مرا بر میانگیزد که باقی عناصر را اضافه کنم. معمولا با لباسهای مختلف و با بخشی از گروه نمایشیام یعنی «گروه هنرهای اجرایی سیصد و شصت و شش» سفر میکنم و با رسیدن به مکانی مشخص، جایی چون یک دشت یا ساحل یک دریا یا کاروانسرایی رها شده در کویر مرکزی ایران یا هر نقطه دیگر، در همان لحظه تصاویر مثل رویایی در بیداری در سرم شکل میگیرد و همان لحظه تلاش میکنم که آن رویا را بازسازی کنم. بخش دیگر کار هم حقیقتا از خوابهایم میآید مثل همین سیارات نزدیک به زمین که در آسمان ویدیوهایم دیده میشود. در خوابهای من مریخ جایی نزدیک زمین است و در آسمان روز از افق زمین طلوع میکند و این تصویر را شما در فیلم دیگر من به نام «واژگان» هم میتوانید ببنید. آن قدر این رخداد در خوابهای من تکرار شده است که وقتی در فیلمها یا ویدیوآرتهایم بازسازیاش میکنم برایم مثل تجدیدخاطره است. از سوی دیگر موسیقی برای من الهام بخشترین رکن کار است و در این کار آن چه در تصویر میبینید و شیوه روایتام یکسره با موسیقی درخشانی که نوید افقه ساخته در هم تنیده شده است به طوری که نمیتوانم بگویم کدام به کدام مقدم است.
خالق ویدئو-چیدمان «نام من سرخ» درباره دومین دوره حضور خود در فستیوال ویدیو-دنس بیان کرد: بار نخست من کار را برای این فستیوال فرستادم و این بار خودشان دعوتم کردند. این فستیوال دو سال پیش در والنسیای اسپانیا برگزار شده بود و این بار این رخداد به طور مشترک با فستیوال دیگری در فرانسه، همراه با چهار کیوریتور برگزار شد.
کارگردان رخداد اجرایی «دهلیزهای بیانتهای خاطره» درباره وضعیت هنرهای جدید مانند ویدیوآرت، پرفورمنس و… در ایران اظهار کرد: من سینما خواندهام و حتی در سال ۱۳۸۵ پایاننامهام را هم با عنوان ویدیوآرت ارائه کردم و تمام این پانزده سال را هم پرفورمنسآرت کار کردهام و هم ویدیوآرت ساختهام. آن زمان گفتگو بر سر این بود که «این چیست؟!» و حالا این سوال را دیگر نمیپرسند. از سال ۱۳۸۱ در مطبوعات هنری ایران درباره رسانههای نوین هنر نوشتهام. آن روزگار هنرمندان رسانههای سنتی دستمان میانداختند و میگفتند «طرف نقاشی کردن نمیداند و به جاش مثلا با رسانه دیجیتال کار میکند یا مثلا نمیتواند تئاتر بسازد و به جاش پرفورمنس-آرت کار میکند…» این رسانهها امروز دیگر شناخته شده است و هم مقالات و هم کتابهای ترجمه شده به فارسی در این زمینه قابل توجه است. با این حال هنوز هم این حوزه نه بازاری دارد و نه بستر ارائهای و این طور است که بیش از هر چیز تمرکزم بر ارائه آثار در سطح بینالمللی است وگرنه در ایران حتی شما برای اخذ مجوز تصویربرداری هم دچار مشکل خواهید شد.
این هنرمند در پاسخ به اینکه آیا اینگونه هنرهای مفهومی در جامعه هنری، میان عموم مردم یا مسئولان جایگاهی دارد و میتواند کارکرد خود را حفظ کند، گفت: به نظرم این یک مقاومت تمام وقت نسبت به اینگونه هنرها است. پاسخ ساده به این پرسش این است که «هنوز نه!»
اتحاد در پایان درباره فعالیتهای هنری که مشغول آنهاست، خاطرنشان کرد: من دچار وسواسام و سالهاست که با این مشکل زندگی میکنم و یک وسواسی معمولا نمیتواند کاری را در زمانی معقول به انجام برساند. برای همین از زمان دانشجوییام یعنی نزدیک به بیست سال پیش یاد گرفتم که باید به طور همزمان ۱۰ پروژه مختلف را در دست داشته باشم. هر روز این ۱۰ پروژه کمی جلوتر میروند و آرام آرام و یکی یکی به انتها میرسند و وقتی که یکی از این ۱۰ پروژه تمام شد من طرحی دیگر را که از پیش نوشتهام آغاز میکنم. به این ترتیب هیچ وقت آن ۱۰ پروژه روزمره تمام نمیشود اما خروجیها یکی یکی از راه میرسند. پس اگر از من میپرسید الان مشغول چه کاری هستم، باید بگویم مشغول ۱۰ پروژه مختلفام، پروژههایی چون پرفورمنس «در ستایش واژگان»، پادکست «بوشاسپ»، مونتاژ سه ویدیوآرت تازه، پروژه دراز مدت «وارثان زعفران و نمک»، تکمیل کتاب تازهام به نام «کتابچه راهنمای معشوق»، تدوین کلاسهایم و سر و سامان دادن به مقالات ویدیویی مربوط به دوره کاریام و … . در بیشتر این پروژهها گروه هنرهای اجرایی سیصد و شصت و شش به طور ویژه برکه بذری، مهرانگیز طاهایی، ملیکا بهجت و پویا فیاضی هم در کنار من هستند.
ندا زنگینه
انتهای پیام/
There are no comments yet