برادر عزیزم حجتالاسلام رضا غلامی در نوشتهای از حقیر خواسته است که با آزادگی؛ حقی را که ضایع شده است جبران کنم و دست از اتهام ناروا زدن بردارم.
در این چند روز دوستان جوانی از خیل فعالان فرهنگی را هم میبینم که از یک طرف به شوق آمدهاند و از طرف دیگر نگران و گاه حیرانند که چه کسی درست میگوید؟ از همه، چه آنها که موضع مرا ترجیح میدهند چه آنها که دیگری را میپسندند برادرانه و صمیمانه میخواهم این گفت و گوها را که احتمالاً هر چه پیش برویم ابعاد تازهتر و تفصیل بیشتری پیدا خواهد کرد؛ دقیق و با آرامش دنبال کنند تا انشاالله با تضارب آراء به درک روشنتری از وضعیت مدیریت فرهنگی در کشور برسیم. قاعدتاً در این مسیر ممکن است هر ناظری از ظن خود به احساس خوب یا بدی برسد و موضعی بگیرد. آن چه بر عهده این حقیر است آن است که تلاش کنم اصل مسئله گم نشود و انشاالله در نهایت؛ رسانه ملی و مدیریت فرهنگی کشور گامی رو به جلو بردارد.
و اما به غلامی عزیز مژده میدهم که دقیقاً دارم تلاش میکنم که به اندازهای که در تضییع حق نقش داشتهام برای جبرانش قدم بردارم.
حق ضایع شدهای را که من میشناسم حق رهبری است که امروز گفتههای بیست و سه سال پیشش هم (جلسه ۱۳۷۵/۰۱/۲۳) در رسانه ملی نه تنها اجرا نمیشود که نزدیکترین دستگاه رسانهای به او، در بی عملی و همراهی برخی بزرگواران، ۱۸۰ درجه خلافش عمل میکند.
حق ضایع شده دیگری که میشناسم حق ملتی است که برخی انحرافها و ناکارامدی های رسانه ملی بسیاری ظرفیتهایش را به محاق برده و بسیاری فرصتهایش را ضایع کرده است.
فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الأئمَّهِ، فَأمَّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَأَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ ….. وَأَنتُمْ بِاللَّه فی عِبادهِ تُکْرَمُونَ وَقَد تَرَوْنَ عُهودَاللَّه مَنْقوضَهً فَلا تفزَعُونَ وَأَنتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُم تَفْزَعُونَ … لا فی مَنْزِلتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَلا مَن عَمِلَ فیها تُعینُونَ.
غلامیِ عزیز از یوم الحساب انذار داده و از این بابت از او متشکرم و صمیمانه می گویم خود را از این تذکرات بی نیاز نمیبینم و همه ما نیاز به مراقبت دائمی در مواضع و رفتارهایمان داریم، به او اطمینان میدهم در حد بضاعت ناچیز خودم انشاالله متوجه این تذکرات هستم و در کنار آن به خدا پناه میبرم که پروای دیگران را جایگزین پروای او کنم که بی تقوایی؛ گاه از نشاندن پروای دیگران و ترس از آبرو و منافع خود به جای خشیت پروردگار آغاز میشود.
*******
غلامی عزیز گفته است که با جلیلی «در لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعههای فرهنگی- البته با روش صحیح- هم دل و هم نظرم»
و افزوده است که:
«از نظر من صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد.»
با تشکر از ورود این برادر عزیز به بحث؛ عرض میکنم خوشبختانه با ایشان در این که «صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد» هم نظرم و آن را حق ضایع شده نه ملت ایران که امت اسلامی می دانم. حق ضایع شدهای که کسی چندان نگرانش نیست و برای احقاقش احساس تکلیف نمیکند.
خوش بختانه تاکید این عزیز بر «لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعههای فرهنگی- البته با روش صحیح-» را هم قبول دارم اما متاسفانه در تعریف «روش صحیح» یا در تطبیق مصداقی آن، با هم اختلافاتی داریم.
غلامیِ عزیز در دلنوشتهاش، روش صحیح و ناصحیح را این گونه از دیدگاه خود توضیح داده است:
«سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما،
لحاظ کردن موفقیتها در کنار ایرادات،
و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه
همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه
برای اصلاح سازمان صدا و سیما»
ویژگیهای روش درست از نظر این عزیز است و گفته است: نمن این راه پرثمر را میپسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم.»
برای این که معلوم شود تا این جا هم با یکدیگر هم نظریم و بنده نه فقط نظرا که عملاً به این گزاره وفادار بودهام، فهرست بخشی از تجلیلها و تشویقهای فعالیتهای مثبت رسانه ملی که در جشنواره مردمی فیلم عمار انجام شده را تقدیم میکنم:
البته تعداد تقدیرها و جوایز بیش از اینهاست و به عنوان نمونه به اینها اشاره شد.
حدود ده درصد از آثاری را که در ۹ دوره به جشنواره مردمی فیلم عمار رسیده بچههای متعهد صداو سیما ساختهاند و بیش از ۶۰ جایزه و تقدیر عمار به آنها اختصاص یافته است و دوستانی ازصداسیما از چابهار تا چهارمحال رصد شده و از عمار جایزه گرفتهاند. و اصلاً یک دلیل صراحت و قاطعیتم در برخی نقدها به صداسیما همین است که احتمالاً بیش از برخی مدیران منفعل و خودباخته سازمان، از ظرفیتهای انقلابی درون آن مطلعم.
در ۵ سال اخیر بخش ویژه صداسیما در جشنواره ایجاد کردهایم و در بعضی سالها حتی به برنامههای رادیویی هم جایزه دادهایم.
ضمن آن که در سالهای متعددی نکوداشت اصلی اختتامیه عمار به کارگردانان تلویزیون اختصاص داشته است:
داوود میر باقری؛ فرج الله سلحشور (رحمت الله علیه)، امرالله احمدجو (روزی روزگاری)؛ سیروس مقدم (پایتخت)
علاوه کنید به اینها دهها جلسهای که حقیر با کارشناسان، مدیران، تهیه کنندگان و … داشتهام و در حد بضاعت ناچیز خود تلاش کردهام به ارتقای برنامههایشان کمک کنم.
اتفاقاً روز تاسوعا وقتی که نامه پرمهر شما را دریافت کردم در جلسهای بودم با یکی از تهیه کنندگان جوان که قرار است انشاالله میدان تازهای بگشایند.
اگر برادر غلامی عزیز یا هر فرد دیگری، مجموعهای یا فردی را خارج از رسانه ملی سراغ دارد که به اندازه عمار، کارهای خوب صداو سیما را رصد کرده و از آثار و عناصر آن تقدیر کرده باشد معرفی کند.
وقتی کارنامه منتقدان به قول شما «سیاه نما، درشت گو، اتهام زن و نامودبِ» رسانه ملی پر است از تشویقها و تجلیلهای مکرر نسبت به اقدامات مثبت سازمان؛ معلوم است که کارنامه دوستان سفیدنما، ظریفگو، اتهامنزن و مؤدب این رسانه چگونه است.
در مجموع معتقد نیستم که مدیران رسانه ملی دچار کمبود تشویق از سوی ناظراناند.
دیدید که حتی نماینده «نیروی محترم انتظامی» که در عروس تاریکی آن قدر تاریک و بی خاصیت تصویر شده بود (که داد مردم هم درآمد) در میزگرد نقد؛ «ما رایت الا جمیلا» گویان؛ به تجلیل و تشویق رسانه ملی پرداخت.
مدیرانی که حتی برای سریال عروس تاریکی نوشابه باز میکنند و در میزگرد نقدش اجازه حتی یک کلمه نقد فرمی یا محتوایی سریال را نمیدهند و آن را سراسر نور و کاملاً موفق مینمایانند، احتمالاً بر خلاف نظر دوست عزیزم آقای غلامی بزرگوار؛ خیلی از کمبود تشویق و تجلیل در رنج نیستند. و اصلاً چه تشویقی بهتر از ابقای مدیریتهای هشت ساله و ده ساله و پانزده ساله و بیست و شش ساله؟
پس اگر مشکل این مدیران؛ کمبود تشویق نیست چرا «صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد»؟!
اخیراً در بخش تاریخ شفاهی دفترمطالعات جبهه فرهنگی، داریم روی نمونههای موفق پیشرفت در جمهوری اسلامی کار میکنیم. کتابهای «داستان رویانا» و «آرزوهای دست ساز» نشان میدهد که موفقیت چقدر محتاج تشویق و چقدر نیازمند عزم است. آیا تشویق بدون عزم راهی به جایی خواهد برد؟
یک بار دیگر این جمله مشترک حقیر و برادرجوانترم رضا غلامی را مرور کنیم:
«صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد»
با چند پرسش سعی میکنم ابعاد این گزاره را روشنتر کنم:
۱_ اگر صنایع نظامی ما همپای نیازها و ظرفیتهای انقلاب و نظام رشد نمیکرد امروز وضعیت ما در مواجهه با ابرقدرتها چگونه بود؟
آیا اصلاً فرصت این را داشتیم که از رشد نکردن صنایع نظامی همپای انقلاب؛ اظهار تأسف کنیم و راجع به روشهای درست و نادرستِ انتقاد از صنایع نظامی با هم گفت و گو کنیم؟ آیا نظامی باقی مانده بود که حالا بعضی منتقدین، بعضی دیگر را به رعایت ادب و تقوای الهی توصیه کنند؟
حالا به قول برادر غلامی، همین اتفاق (یعنی عدم تحول جدی) در بزرگترین و مهمترین دستگاه رسانهای کشور افتاده است. حوزهای که اتفاقاً اصلیترین و پر ظرفیتترین حوزه انقلاب اسلامی بوده است. این تناظر معکوس چگونه اتفاق میافتد که در جایی که بیشتر ظرفیت داریم کمتر موفقیم؟!!
۲_ آیا اهمیت و حساسیت رسانه ملی و جنگ رسانهای، خیلی کمتر از اهمیت و حساسیت صنایع نظامی است؟
خسارتِ ناکارامدی در این دستگاه عظیم رسانهای که به قول برادرمان «خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد» چقدر است؟
غلامی عزیز از نقد «واقع بینانه» سخن گفته است. آیا میتوانم ادعا کنم که بخش مهمی از این واقع بینی؛ دیدن ابعاد واقعیِ خسارتی است که با عقب افتادن آن «تحول جدی و همه جانبه» ایجاد میشود؟
بنیادی، پژوهشکدهای، موسسهای، کارشناسی، دبیر کمیسیون فرهنگیای هست که دغدغه داشته باشد مؤدبانه و واقع بینانه ابعاد این خسارت را محاسبه و اعلام کند؟ شما یک خواسته شخصی را با این برادرت درمیان گذاشتهای؛ من هم این خواسته را با شخصیت حقوقی شما در میان میگذارم: محاسبه و اعلام میزان خسارتی که با عقب افتادن آن تحول جدی و همه جانبه تاکنون به اکنون و آینده انقلاب و جامعه و نظام وارد آمده است.
با عذرخواهی از غلامی عزیز شاید چون بیش از او کار میدانی رسانهای و هنری کردهام ابعاد این خسارت را بسیار هولناکتر از آن میبینم که وقت فریاد زدن نگران این باشم که آهنگ صدایم گوش مدیران مؤدب رسانه ملی و پشتیبانان معنویشان را اذیت نکند.
متاسفانه معتقدم نام دیگر «عدم تحول جدی و همه جانبه» ای که برادر غلامی با لحن مؤدب خود به آن اشاره کرده «فرصت سوزی بزرگ» است. «فرصت سوزی» علیه ظرفیتهای رسانهای و هنری انقلاب که هر روز و لحظه به لحظه دریغ بیشتری را بر میانگیزد. تفصیل این ادعا را قبلاً در بحثهای گوناگونی مطرح کردهام که بخشی از آن به زودی در کتاب «عبور از سینمای سانسور» منتشر خواهد شد.
۳_ دوباره بخوانیم: «صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد»
این «خیلی وقت» یعنی چقدر؟
چند هفته؟ چند ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ پانزده سال، بیست سال؟ بیست و شش سال؟ بیشتر؟ چقدر؟
اجازه دارم بپرسم چرا «خیلی وقت است که صداوسیما به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد» اما محقق نشده است؟
نمیدانند؟ نمیتوانند؟ نمیخواهند؟ …
اگر سازمان صداوسیما در کمتر از ۱۸ ماه میتواند به نتیجه برسد که مثلاً سرافراز به درد ریاست رسانه ملی نمیخورد (احتمالاً نقدهای تند حقیر در دوره اقای سرافراز را که به شدت مورد استقبال و تشویق برخی بزرگواران هم قرار میگرفت، یادتان نرفته است) چطور در بیش از ده سال نه تنها به نتیجه نمیرسد که فلان ضدانقلاب و فلان سکولار معاند و فلان سادیست بیهنر و …. به درد رسانه ملی نمیخورد بلکه سال به سال بر ارج و قربشان در سازمان هم اضافه میشود. آیا این نتیجه همان جریان نقد مؤدبانه و پرثمر است؟ آیا دارم اتهام میزنم؟ شما که خبر داری که چه خبر است.
یک نمونهاش دعوت از فلان کارگردان ضدانقلاب که فیلمش به خاطر فحاشی به انقلاب اسلامی توقیف شد و از معاونت سیما یک سریال ضعیف و کم مخاطب امّا ۷ میلیاردی! جایزه گرفت و بعد که نقد مؤدبانه و واقع بینانه کردیم صدایش کردند که بیا این چند میلیارد دیگر را هم بگیر و سری دومش را هم بساز! و سفیر انگلیس در ایران هم از این اقدام تقدیر کرد!
برادر غلامی عزیز! دوربین مخفی تعریف نمیکنم، خود شما دقیقاً در جریان این ماجرا هستی. بین خودت و خدا قضاوت کن واقعاً اگر ارادهای در بعضی بزرگواران برای مقابله با این وضعیت وجود میداشت از مانع شدن عاجز بودند؟! من به این وضعیت فاجعه آمیز می گویم: رفیق بازی و ترجیح مصلحت دوستان بر مصلحت انقلاب. یا سپر دوستان بودن به جای شمشیر آقا بودن. از این نام گذاری ناراحتی؟ شما نام دیگری رویش بگذار تا ما هم یاد بگیریم. و از این گامهای بلند و منحصر به فرد؛ کم در خاطر نداریم.
و به وضوح میبینم که اگر جریان «نقد مؤدب و واقع بینانه و پرثمر» ادامه پیدا کند در آینده نه چندان دور؛ طوری منکرها به معروف و معروفها به منکر تبدیل میشود که ملاک موفقیت رسانه ملی نه انقلابی خواهد بود نه اسلامی و نه حتی ملی. و حتی اگر عناصرتازه ای هم وارد رسانه ملی شوند مجبورشان کنند که با نرم افزار و ادبیات سکولار مدیریت کنند و برای خود موفقیت استانداردِ آقایان بتراشند.
۴_ برادر غلامی بدون این که توضیح بدهد در ایجاد آن تحولِ لازم چرا این همه تاخیرشده، با رد سیاه نمایی بمثابه راهی نافرجام؛ راه ایجاد تحول از نگاه خود را این چنین توضیح میدهد:
“راه دیگر، سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما، لحاظ کردن موفقیتها در کنار ایرادات، و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه برای اصلاح سازمان صدا و سیماست. من این راه پرثمر را میپسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم”
سخن در مورد پیشنهادهای کاربردی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب و نمونه سازی های انجام گرفته را به مجالی دیگر وا میگذارم اما
میپرسم شما راه «پرثم»” خود را چند وقت است که دنبال میکنید؟
چند روز؟
چند هفته؟
چند ماه؟
قاعدتاً جواب منفیست و خیلی بیش از اینهاست، چون گفتهاید: «من جزء منتقدان قدیمی صدا و سیما هستم و دوستانی که با بنده آشنایی دارند از نقدهای صریح و البته مؤدبانه و واقع بینانه اینجانب به صدا و سیما بیاطلاع نیستند.»
قدیمی یعنی چقدر؟ فی المثل اولین نقد سینمایی حقیر سال ۱۳۶۹ منتشر شده است، و متاسفانه در همان زمان هم به قول شما بیادبی و بیانصافی و اتهامزنی در آن موج میزد. آخر ما الگوهایی داشتیم که وقتی میخواستند سینمای ایران یا فضای رسانهای یا فی المثل صداوسیما را نقد کنند مینوشتند:»
آقای رئیس!
حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچههای مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را، منزوی میکنند و با دست دیگر به جذب و جلب عناصر مسالهدار و معاند با انقلاب میپردازند و به ترویج دگراندیشان همت میگمارند…..
این افراد جز ضدیت و عناد آشتیناپذیر با باورهای اصیل و خدمت به جریان منحط فرهنگی چه گلی بر سر این ملت و کشور زدهاند که باید مورد توجه گردانندگان صدا و سیما باشند اما بچههای ترکش خورده و جبههرفته و نیروهای خودی مطرود باشند؟ و این طرد آنقدر شدید باشد که سیمای منسوب به جمهوری اسلامی برای بایکوت کردن آنها، دست به دروغگویی آشکار بزند….. به راستی آیا دردآور نیست که سیمای جمهوری اسلامی عرصه نمایش سریالهای آبکی و سبک داخلی نظیر «تعطیلات نوروزی» و «چراغ خانه» و همچنین جولانگاه سریالهای خارجی ساخت شبکههایی چون «بیبیسی» شود و در تبلیغ و ترویج و معرفی آنها سنگ تمام بگذارد اما با سریالی که در ارتباط با «بوسنی هرزگوین» این بزرگترین مسئله روز جهان اسلام، تهیه و ساخته میشود، اینگونه برخورد و رفتار نماید؟
جناب آقای محمد هاشمی، رئیس محترم!
شاید عجله کنید و با اتخاذ یک موضع متدینانه و مقدسانه ما را متهم به شهرت طلبی و نام جویی و ریاکاری کنید اما اکنون ما را از این اتهام باکی نیست. ما این اتهام را هم روی کوهی از اتهامات دیگری که بر ما و امثال ما میبندند اضافه میکنیم. ولی امروز احساس میکنیم که باید مهر سکوت را بر لبانمان بشکنیم و مظلومیتمان، که نه مظلومیت ما تهیهکنندگان و سازندگان سریال «خنجر و شقایق» بلکه مظلومیت همه بچههای حزب اللهی سالهای پرفراز و فرود انقلاب اسلامیمان را فریاد کنیم و به مردم اعلام کنیم که روح انقلاب و جهاد و ایثار در مهمترین و عظیمترین رسانه انقلاب و نظام، یعنی «صدا و سیما» منزوی است و دارندگان این روح و روحیه مطرودند.
با همه این اوضاع و احوال به همکاران محترمتان بگویید که اگر به امید مأیوس کردن نیروهای حزباللهی و جبهه رفته دست به اتخاذ چنین شیوههایی میزنند، سخت به بیراهه میروند. این نیروها تنها با رسیدن آجالشان و تقدیم ارواحشان به حضرت ملکالموت، به آخر خط میرسند و عرصه را خالی میکنند و به قول شهید همت، «حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند»
برادر غلامی عزیز! میبینید که متاسفانه سیاه نمایی و اتهام زنی و به قول شما «له کردن مدیران» ؛ (مدیرانی که منصوب ولی فقیه هم بودند) در آن موج میزند.
البته آن زمان هم خوشبختانه مثل همین حالا این قدرها مملکت بی در و پیکر نبود و همین الگویِ بیادب و غیر واقعبین ما را به دادگاه احضار کردند ولی متاسفانه امکان مجازاتش را پیدا نکردند چون با رانت شهادت از مرز فکه گریخت و دنیا را به مؤدبهای منصف اتهام نزن پرثمر واگذاشت. انشاالله در روز جزا هم آوینی شهید را الگو قرار میدهیم و هر پاسخی داد ما هم همان را تکرار میکنیم.
خلاصه؛ قدیمِ ما بر میگردد به حدود سی سال پیش.
قدیم شما کی است؟
فرمودهاید ۱۴ سال است که …؛ اگر همان را مبدأ تاریخ بگیریم
اتفاقاً همان سیزده چهارده سال پیش بود که حقیر و تحریریه چهارم مجله سوره به خاطر انتشار پروندهای در نقد صداوسیما در شماره ۲۹ مجله سوره؛ رسماً از حوزه هنری اخراج شدیم. یادتان که هست؟
یعنی وقتی که پرونده نقد بی ثمرو بیادبانه و سیاهنمای ما (که متنهایش موجود است و میشود دید منتقدین این نقدها خود چقدر منصفاند) بسته شد؛ تازه نقد پرثمر شما آغاز شد.
برای اینکه فاجعه مشخصتر شود خوب است در نظر آورید که ۱۴ سال پیش، بچههایی که امسال وارد دانشگاه میشوند پیش دبستانی هم نمیرفتند!
و حالا خودتان بعد از چهارده سال نقد پر ثمر و علیرغم «گامهای بزرگ و منحصربه فردی برای اصلاح و تقویت صدا و سیما در چارچوب تفکر انقلاب» میفرمایید: در صداوسیما تحول جدی و همه جانبه ای که لازم بوده انجام نشده است.
در تمام دورانی که نقد مؤدبانه رسانه ملی جریان داشته است چند نسل از مواهب یک رسانه درست و انقلابی محروم شدهاند؟
اجازه دارم بپرسم آن حداقل ۱۴ سال نقد پرثمر و آن گامهای بزرگ و منحصر به فرد، چگونه حتی از مخالفت با رونمایی از فاجعهای چون عروس تاریکی عاجز بوده است؟
ببخشید؛ شاهکاری چون عروس تاریکی!
۱۴ سال نقد پرثمر و مؤدبانه در عالیترین سطوح؛ به ایستگاه عروس تاریکی رسیده است؛ چند سال نقد پرثمر و مؤدبانه دیگر لازم است که رسانه ملی جمهوری اسلامی را به نصف یا یک دهم آن چه رهبری به تفصیل و روشنی تبیین کرده است برساند؟
تاکید میکنم عروس تاریکی نه یک خطای خُرد و تصادفی که همان بزنگاهیست که واقعیت رها شده و بیصاحاب صداسیما در آن به روشنی متجلی شده است و سراسیمگی حضرات در به در و دیوار زدن در دفاع از این زاییده طبیعیِ سیستم؛ کاملاً منطقی و قابل فهم است. من، شما و همه دیگر دلسوزان را به یاری میطلبم و نوید میدهم اگر یقه حضرات را در این فقره رها نکنید به نتایج مبارکی خواهیم رسید و البته با شگردهای تیم حرفهای و ریاکار و خشن رفقا در گریختن از چنین مهلکههایی ناآشنا نیستم و خود را آماده خنجرهای بیشتری کردهام. بمنه و کرمه.
اما گیرم که با چوب اخلاق؛ گربه را دم حجله عروس تاریکی کشتند با خیل موشهایی که انبار گندم رسانه ملی را قرق کردهاند چه میکنند؟ با نقد مؤدبانه و پرثمر دفعشان میکنند؟
۵_ برادر و همولایتی عزیز! در من هم مثل شما آن رگ بیرجندی مصالحهجو و مؤدب، هنوز میزند و اگر برای شما عمر آن آشنایی به ۱۴ سال میرسد برای حقیر این افتخار از ۱۸ سال هم بیشتر است. علاقه شخصی حقیر به آن بزرگوار بیشتر از شما نباشد کمتر نیست آن قدر که پای خاطراتش از حاج اقای دولابی گریه هم کردهام؛ مخلصیم گفتن و ارادت داریم شنیدنِ بنده با ایشان احتمالاً از شما هم بیشتر بوده است، خودش هم میداند آن جا که سربازی آقا را کرده، به طیب خاطر نوکریاش را کردهام اما هم برای عقل خودم و هم مهمتر از آن برای حق مردم و سرنوشت انقلاب قطعاً ارزشی بیش ازاین رفاقت قائلم و حتماً بعد از سالها و با طی کردن همه مراتب امربه معروف که خود شما هم در جریانی؛ نه حق؛ که وظیفه خودم میدانم یک خطر بسیار بزرگ در مسیر انقلاب را علنی تذکر بدهم .
شبهایی که میدیدم چگونهگویی ماموران سی آی ای تفنگهایشان را از دریچه سیمای جمهوری اسلامی به سوی فرزندان من و دهها میلیون ایرانی دیگر نشانه رفتهاند از خودم پرسیدم وقت فریاد زدن نرسیده است؟!
با این همه باز هم دم فروبستم و به نهی از منکر غیرعلنی اکتفا کردم، خود شما شاهد بودی که با اینکه هیچ بهانهای وجود نداشت اقدامی نشد تا جایی که دست اندرکاران سریال با وقاحت و رسماً؛ کارناوال راه انداختند و اعلام کردند این سریال را به سفارش شخص رهبری ساختهاند و برای جزییاتش هم تأیید شخص ایشان را گرفتهاند!
مگر گاندو را به هر دلیل بایکوت نکردید؟ مگر به همه واحدهای صداسیما ابلاغ نشد که حتی یک کلمه در نعت گاندو نباید پخش شود؟
اصلاً رفتارتان با گاندو درست؛ این جور کارناوال راه انداختن برای عروس تاریکی و منتسب کردنش به رهبری چرا؟!
ده روز گذشت و غیرت هیچ کس نجنبید و خامنهای آن قدر برای کسی از خیل به جوش و خروش آمدگان امروز، اهمیت نداشت که چنین تهمتی را از او دور کنند.
از قرار معلوم بیت برای دوستان، اهمیتی بیش از صاحب البیت یافته است!
یکی از چهرههای رسانه ملی رسماً اعلام میکند عروس تاریکی به سفارش شخص رهبری ساخته شده و جزئیاتش را هم ایشان تأیید کردهاند و کسی کوچکترین عکس العملی از ما برای دفع این تهمت نمیبیند.
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار
تعجب میکنم در دفاع از یک شخص این همه سراسیمه میشوید که حتی تاسوعا، عاشورا هم آتش بس نمیدهید؛ متنی اینچنین منتشر میکنید ولی من چه بگویم که درست یا غلط نه یک شخص؛ که انقلاب را به خاطر تعارفات فردی و این جور رفاقتها در معرض اتهام میبینم.
اگر دهها میلیون ایرانی توسط بمب افکنهای رسانه ملی مورد هجوم توهمات سادیستی قرار بگیرند آن قدر به خروش نمیآییم که یک نفر به درست یا غلط مورد اتهام قرار گیرد.
أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَهً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَقْرَعُونَ
ثانیاً کدام اتهام؟ گفتهام فلانی و فلانی و فلانی در فلان مدرسه با هم همکلاسی بودهاند و به طور کاملاً اتفاقی دو دهه است که مدیریت صداسیمای ناکارامد، دست این همکلاسیهاست.
خوب بگویید خیر نبودهاند، مثلاً آن یکی چهارم جیم بوده این یکی چهارم الف.
مباهله که نمیکنیم برادر!
من برای حرفم دلیل میآورم شما دلایل سست مرا با اطلاعات درستتر و دقیقتر رد کنید.
رفیق بازی و انحصار طلبی نکردهاند؟ سلّمنا!
فهرست مدیران ارشد سازمان و جایگاههای حساس آن را پیش رو بگذارید و خیلی ساده نشان بدهید که در ردههای بالای معاونت سیاسی و معاونت سیما در ۲۶ سال گذشته چه گردش نخبگانی وجود داشته است؟
همین سیما فیلم که سالانه سیصد چهارصدمیلیارد تومان بودجه دارد در پانزده سال گذشته توسط چه کسانی اداره شده است؟
بنده در یادداشت پیشین ادعا کردهام: «هم قسم شدهاند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچههای خانی آباد و نازی آباد خارج شده و به دست دشمنان اسلام بیفتد!»
شما میفرمایید این اتهام است؟ یعنی معتقدید دوستان اجازه دادهاند مدیریت رسانه ملی از دستشان خارج شده و دست دشمنان اسلام بیافتد؟
اینها که بحث تحلیلی نیست برادر، بحث خبری است، و مثل آب خوردن میتوانید اثبات کنید که خیر! ببینید در این مقطع از دست این دوستان خارج شده و به چنگ دشمنان اسلام هم افتاده است! یا فی المثل تذکر بدهید که دروغ گفتی و تیم شهر ری را از قلم انداختهای!
اقول و ذمتی بما اقول رهینه، دوباره از بند بند یادداشت پیشین دفاع میکنم و به عنوان یک کارشناسِ کوچکِ عرصه فرهنگ، دوباره ادعای خود را فریاد میزنم: آنها که قرار بوده در نسبت با صداسیما شمشیر آقا باشند بیشتر سپر رفقا هستند و البته توجیهات و بهانههای خودشان را هم دارند. آنها واقعاً اعتقاد دارند که خودشان و دوستانشان در کارامدی و عمق و مدیریت؛ خیرالموجودیناند. اما اگر وضع به همین منوال پیش برود روز به روز جریان سکولار پیشتر خواهد آمد ودین و هویت و فرهنگ و جامعه بیشتر آسیب خواهد دید تا جایی که امکان جبران منتفی شود.
گفتهاید از حرکتهای انقلابی (مثل عمار) حمایت شده، بسم الله، به عنوان نمونه مذاکرات مربوط به اول اسفند ۹۱ را درباره دیدار عماریها با آقا را با هم ببینیم تا حقیر هم دستخط حضرت ایشان را در مورد همان جلسه منتشر کنم و معلوم شود نظر دوستان مبنی بر مخالفت با انجام این دیدار با آن ترکیب و اگر انجام شد، بایکوت کامل آن؛ چه نسبتی با نظر آقا داشته است!
یادی هم بکنیم از برادر عزیزمان حسن عباسی که خدا در این روزها از شر شیاطین حفظش کند که نامش در کنار نادرطالب زاده و ابوالقاسم طالبی و… در فهرستی بود که حضرت آقا فرمودند از دیدارشان مسرور خواهم شد و البته بعضی دوستان نظر دیگری داشتند. و صحبتهایش در حضور آقا مورد توجه ایشان قرار گرفت، آیا اگر او هم به جای توهین به وزیر اطلاعات در وهن امام زمان چیزی مینوشت مثل بعضیها به جای کنج زندان؛ دهها میلیارد تومان امکانات بیت المال در اختیارش قرار میگرفت و هزارها ساعت آنتن رسانه ملی جمهوری اسلامی تقدیمش میشد؟
و از این گامهای بزرگ و منحصر به فرد؛ کم در خاطر ندارم.
خلاصه حرف حقیر این است:
نمیشود کشوری انقلابش اسلامی و فرهنگی؛ و رهبرانش خمینی و خامنهای باشند و جریان قدیمی ِنقدِ به قول شما پرثمر و واقع بینانه رسانه ملی هم وجود داشته باشد و بعد از ۴۰ سال این وضع رسانه ملیاش باشد.
یک جای کار عیب دارد و حقیر نظر خودم را گفتهام که عیب کار را در کجا میبینم. نه خدای نکرده دشمنی یا کوچکترین غلّی در دل از برادری دارم و نه فضایل و کارامدیهای کسی را انکار میکنم.
بعضی دل بچه حزب اللهیها را میلرزانند که اگر به فلانی انتقاد کنی به رهبری ضربه میخورد.
پس در دعوای آقایان یزدی و لاریجانی یا دو نفردیگر در داخل بیت هم نه تنها سکوت کنیم بلکه اصلاً قضاوت نکنیم چون بالاخره به اثبات عیبی در یکی از منصوبین آقا خواهد رسید و العیاذ باالله مگر میشود کسی سالها منصوب آقا باشد و عیب هم داشته باشد؟
پاسخ بنده این است: رهبری هم به تبعیت از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) افراد را به خاطر نقاط قوت و فضایلشان در مناصب نصب میکند و نگه میدارد و در هیچ حکمی نیامده است: «به خاطر نقاط ضعفی که در شما سراغ دارم جنابعالی را منصوب میکنم»! ترمیم نقاط ضعف هم با سازوکار امر به معروف و نهی از منکر و تواصی و موعظه و … ممکن میشود.
در این فقره هم بنده بعد از نزدیک به بیست سال همراهی با نقاط قوت، به این نتیجه رسیدهام که در مورد نقاط ضعف؛ مراتب امر به معروف و نهی از منکر را طی کردهام و وظیفه دارم تذکراتم را در همین حد علنی کنم.
در این زمینه نامه برادرم اقای غلامی عزیز الگوی خوبی است. او اگر چه میداند جلیلی نامی ممکن است در جایی مشمول لطف بزرگی بوده باشد ولی وقتی میبیند مرتکب رفتاری شده که آسیبش عمومی است و حقی از کسی ضایع شده، شجاعانه به میدان میآید و بعد از یک پیامک مجازی درنگ را جایز نمیداند ودر روز تاسوعا وظیفه نهی از منکر خود را با موصوف کردن مجرم و رفتارش به سیاه نما، بیادب، مخالف اخلاق و شریعت اسلام و تفکر انقلابی، بی انصاف، نُرم شکن و… ادا میکند.
من هم تقریباً همین کار را کردهام با این تفاوت که این بار حقی که ضایع شده نه حق یک عزیز؛ که حق یک امت و امامشان، و مدتی که برای طی مراتب نهی از منکرگذشته؛ نه دو، سه روز که حدود بیست سال بوده است.
پانصد سال نگذشته است؛ آیا همین دو سه سال پیش نبود که در حالی که ما نقدهای تند خود به برخی برنامههای دوره آقای سرافراز را غیر علنی به مراجع ذیربط منتقل میکردیم؛ برخی دوستان اصولگرا و ولایی علیه ایشان کانال راه انداخته بودند و در حالی که منصوب آقا بود وآقا بیشترین صفات مثبت در بین روسای سازمان در سی سال گذشه را در مورد ایشان به کار برده بودند برای فروانداختنش تلاش میکردند و جالب اینکه نه من نه آقای غلامی نه هیچکدام از بزرگوارانی که امروز نگران انتقادات وحید جلیلیاند به ذهنمان نرسید که حمله به سرافراز منصوب رهبری در آن جایگاه مهم؛ به معنای زیر سؤال بردن رهبری است.
متاسفانه یا خوش بختانه این روزها در حال و هوای محرم آن قدر با یاد علیرضا دهیار و اصغرکهدویی و قاسم رئیسالساداتی و سید اسماعیل موسوی خوشم که دیگر با خطابههای اخلاقی دوستان گریهام نمیگیرد. تصاویرشان را در ذهن مرور میکنم و برای ادامه راه نیرو میگیرم و به هیچ خداقوت و به به و چه چهی هم نیاز ندارم، همان طور که در این فقره نسبت به لومه لائمان هم بی حس شدهام.
مختصر آبروی ناچیزی را هم که داشتم فدای فردایِ کودکانِ شهدای مدافع حرم؛ که تعارفات و رودربایسیهای ما؛ ایمان و آرمان پدران شهیدشان را در مخاطره قرار داده است.
در نقد خود بر حقیر، آیه قرآنی هدیه کردهاید که فکر میکنم باید آن را به خودتان برگردانم.
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
این آیه شریفه میفرماید مبادا به خاطرنزدیکی و رفاقت با کسی عدالت را رعایت نکنید و فقط فضایلش را ببینید.
احتمالاً برای حقیر مثلاً باید آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ را تذکر میدادید که البته آن هم در مورد حقیر تا آنجا که به خودم مراجعه میکنم مصداقی ندارد چون کدورت قلبی نسبت به کسی ندارم.
شاید از همه بهتر آیه آخر سوره مجادله باشد که حزب الله را معرفی میکند و میگوید حزب اللهیها بر سر رد شدن از خطوط قرمز آرمانی و الهی و باند بازی حزب اللابیها با احدی مجامله نمیکنند.
رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ أُولٰئِکَ حِزبُ اللَّهِ ۚ أَلا إِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ المُفلِحونَ
محتاج دعای خیر مادران شهدا؛ کوچکترین سرباز رهبری. وحید جلیلی»
انتهای پیام/
There are no comments yet