به گزارش خبرنگار سینمایی صبا، ساقی سلیمانی منتقد و پژوهشگر هنری در یادداشتی به مستند-انیمیشن «کاغذپارهها» ساخته بهزاد نعلبندی پرداخته است.
متن یادداشت به شرح زیر است:
«مستند انیمیشنِ کاغذپارهها، ساخته بهزاد نعلبندی از نظر مضمون اجتماعی خلاصه وضعیتِ چند زنِ آسیب دیده است که در زمان ساخت فیلم در خانهای حمایتی از بهزیستی نگهداری میشدند، شاید مضمون تازگی نداشته باشد اما آنچه که اثر را منحصر به فرد ساخته انتخاب فرم روایت، تکنیک و متریال آن است .
اینها اولین ویژگیهای خاص فیلم است که به چشم میآید اما هر چه با فیلم همراه بشویم نکات مهمتری را کشف میکنیم.
انتخاب اسم این اثر یک لایه ی بیرونی و یک مفهوم زیرمتنی دارد. کاغذپارهها، اول متریال استفاده شده را به رخ میکشد و سپس انسانهایی با روح و جسمی تکه تکه را بازخورد میدهد.
انتخاب متریال همینطور است. کارتن خواب، کارتن، مقوا، کاغذ و این صحنهای که هر روز در گوشهای از شهر به چشم میآید و متاسفانه چشم مخاطب به آن عادت کرده است. حال با تلنگری تصویری شما را به زیر جلد این مقواها میبرد و گاهی لبه ی تیز کاغذپارهها بر جانمان زخمهای سوزناک میزنند و در پایان تماشای فیلم بدون شک مقواها و اهالی ساکن آنها پس ذهنمان رسوب کردهاند و از ضمیر مخاطب پاک نمیشوند.
ایده بدون شک ایده نابی بود برای استفاده ی مستندساز از فایلهای صوتی بدون تصویر که در دست داشت اما در مرحله ی پرفورمنس خواسته یا ناخواسته دریچهای رو به زیر متنها و تاویلهای فراوان باز کرده است.
اثر پتانسیل فراوانی دارد که هر کسی از ظن خود یارش شود و جا برای تحلیل را به قدری باز گذاشته که از هنرمند تجسمی تا فیلمساز بتوانند به اطناب در مورد این انیمیشن با تکیه بر تخصص خویش صحبت کنند.
اما او، فیلمساز برای اجرای موفقتر از تکنیکی امتحان شده در استودیو فیلمسازیهای معروف انیمیشن دنیا بهره برد و آن باز سازی صحنهها با استفاده از چند بازیگر است که این تکنیک در اثری نزدیک به این فیلم از نظر تکنیکی یعنی فیلم والس با بشیر در سال ۲۰۰۸ استفاده شده بود. با این تفاوت که آن اثر از امکانات ویژهای بهره برد و محصول مشترک کشورها و کمپانیهای مطرحی بود اما نعلبندی تقریبا با کمتر از ده درصد از آن امکانات ایدهای درخشان را به اجرایی قابل دفاع رسانده است به قدری که این کاغذپارهها اکتهای قابل تاملی دارند در صورت و اجزای بازسازی شده ی بدن، در زمانی که سخن میگویند و همینطور در زمانی که مثلا به جایی خیره هستند.
اما در مقایسه ی محتوایی اثر با مستندهایی که به موضوع برابر در این سالها پرداخته اند باز هم برگ برنده در حیطه ی نقد در دست کاغذپارههاست از دو منظر، اول نوع اجرا یک پرفورمنس هنری است و نه یک گزارش تلخ پس در ماندگاری اثر درصد بالایی برگ برنده دارد، دو دیگر اینکه پس از جذب مخاطب از طریق فرم و متریال و تکنیک، باز هم کارگردان با دقت در برخوردش با سوژههای آسیب دیده و روان رنجیده برخوردی انسانی و با احتیاط کامل را پیش گرفته است و همین نگاه انسانی کمک کرده تا سوژه با او همدلی بیشتری نشان دهد و راحت زیر پوست رنجهایش را به اون نشان بدهد و نه اینکه صاحب اثر برای جذب مخاطب و احساسات بیشتر به زخمهای ناسورِ این افراد ناخن بکشد. چیزی که متاسفانه در مستندهای اینچنینی بسیار اتفاق میافتد و فاقد ارزش سینمایی و هنری هستند و حتی میخواهم پای بحث را فراتر بگذارم و بگویم ارزش مستند هم ندارند کلاهبرداری هستند و صرفا با پروپاگاندای تبلیغاتی دیده میشوند.
این چند پرده و چند سوژه ی نعلبندی مخاطب را به شکل ویژهای با خود همراه میکنند و اگر بخواهم آنها را به اثر هنری تشبیه کنم تابلویی از ونگوگ است که در آن یک گوش باند پیچی شده دیده میشود.
گوشِ بریده ونگوگ در زیر آن باندپیچی رنجها داستانها و حتی افسانههای غیر واقعی را رقم زده است و همین از یک سو نشان از زخمی و اتفاقی مستند دارد و هم از سوی دیگر به عنوان اثر هنری تا ابد ماندگار شده است و بدون شک هر کسی با نام ونگوگ آن را بخاطر میآورد.»
انتهای پیام/
There are no comments yet