به گزارش خبرنگار «صبا»، کتاب« سینما و مرگ» اثر میلاد روشنی پایان برای اولین بار راهی بازار کتاب شد.
این کتاب با
این پرسشها آغاز میشود و با بررسی فیلمهایی که دغدغه مرگ دارند، پیش میرود.
اما کتاب در ادامه تلاش میکند تا از یک سو مرگ را نه فقط در روایت فیلمها بلکه
در رابطه و نسبت با خود مدیوم سینما نیز بررسی کند و از سوی دیگر امکانات مقاومت
در برابر مرگ، یعنی نسبت سینما و نامیرایی را نیز بکاود.
از این رو همزمان با استفاده از بحثهای
نظری در تاریخ صدساله نظریه فیلم، کنکاش در نظرورزیهای فلسفی در باب مرگ و
نامیرایی و همچنین جستجو در منابع ادبی نیز اجتنابناپذیر میشود.
بنابراین کتاب حاضر مطالعهای میان رشتهای
با محوریت مرگ است که از سوی نظریه فیلم، فلسفه و ادبیات تغذیه میشود.
مرکز جاذبهای که در سرتاسر این کتاب
سرگردان و پنهان و سلطهجو مانده است (خواهد ماند!) مرگ است.
محور موضوعی این کتاب،
مساله مرگ است. این محور نه فقط نقطه گرانش مطالب کتاب بلکه همزمان، نقطه گریز
است. این گریز میتواند به هر سمت و سویی باشد و در بهترین حالت به یک جهندگی مدام
تبدیل شود؛ یعنی یک واگرایی ناب. سینمایی هم که در این کتاب حضور دارد، سینمایی
است که در پایان قرن نوزدهم از دل اسباببازیهای ویکتوریایی بیرون آمد و در تاریخ
کوتاه رشد سرسامآورِ خود، نه فقط نگاههای اکراهآمیز اندیشه را به سمت خود
چرخاند بلکه به اسباب اندیشیدن تبدیل شد.
مولف این
کتاب معتقد است اگر سینما توانی جدید در اندیشیدن است، پس میتوان در/با سینما به
مفهومی مانند مرگ هم فکر کرد. و روشنیپایان سعی کرده چنین بهانهای را از ابتدا
تا پایان کتاب حفظ کند. نویسنده در این کتاب به سراغ لحظات و تصاویری از تاریخ
سینما رفته که مرگ حضور خود را نشان میدهد. نمونه بارز این حضور، دقایق ابتدایی
فیلم مُهر هفتم به کارگردانی اینگمار برگمان است که مرگ خود را به شخصیت شوالیه
نشان میدهد و سپس با او شطرنج بازی میکند.
عناوین
فصلهای این کتاب به ترتیب عبارت است از: تجسد مرگ و جهانِ همپایگانِ تصویرها،
مرگِ عاشق و پوئسیس حرکت، نامرده و نامیرایی تصویر، آفرینش زندگی و امکانات هیولا،
کلمه مرگ و پیروزی تصویر، رستاخیز و بازگشت جاودان تصویرها.
در
قسمتی از این کتاب میخوانیم:
صحنهای
که یوف، در اوایل فیلم، مریم عذرا و مسیح را میبیند بهسرعت از دید تماشاگران به
مثابه نمایی ذهنی تفسیر میشود. نمایی که نه در جهان واقعی فیلم توجیهپذیر است و
نه ارتباطی با محور اصلی روایت دارد. نمایی جداافتاده و پرت که بلافاصله زاویه دید
یوف را به عنوان زاویه دید ذهنی و منحصر به او، که با نوعی سادهلوحی بیمارگون
همراه است، از روایت خارج میکند. کانونهای این زاویه دید بهسادگی تصاویر
خیالپردازانه و رویاگونه یوف تفسیر میشوند. منطق این تفسیر بیش از اندازه آشناست؛
یوف خیالبافی میکند. پس او صرفا میتواند وقفهای کمیک در روایت اصلی فیلم و زنگ
تفریحی در جهان واقعی فیلم باشد. یوف تا اینجا آدم مسخرهای است که زاویه دید
تفننیای را با خود وارد فیلم کرده است، اما در اواسط فیلم، در صحنهای که او در
جنگل کنار همسرش لم داده است و ناگهان شوالیه و مرگ سیاهپوش را در حالِ بازی شطرنج
میبیند؛ ورق برمیگردد. آنچه او میبیند دیگر نمایی ذهنی و انحصاری و بخشی از
رویاپردازیهای او نیست، او در حال دیدن چیزی است که روایت فیلم آن را تائید میکند.
این همان صحنهای است که به زاویه دید یوف مشروعیت میدهد و یوف را از همه سبکسریهایی
که تا اینجا متوجه او بوده است تبرئه میکند
چاپ نخست کتاب «سینما ومرگ» اثر«میلاد
روشنی پایان» را موسسه انتشارات «ققنوس» چاپ کرده است.
There are no comments yet