فیلم شما در گروه فیلمهای اجتماعی گنجانده میشود
و برخلاف بسیاری از فیلمهای این دسته به سوژه جدید و بهروزتری از منظر متفاوتتری
میپردازد، «یک کیلو و بیستویک گرم» به سراغ معضلات اجتماعی رفته که جامعه در
همین سالهای اخیر بیش از پیش درگیر آن شده است بهعنوان مثال خرید و فروش نوزاد، باتوجه
به این نکته چطور شد که چنین فیلمنامهای را برای ساخت اولین فیلم سینمایی خود
انتخاب کردید؟
فیلمنامه این اثر را لیلا نیکزاد نوشته است و همانطور که
گفتید ایده این فیلم بر اساس «گذشت» یا به عبارتی دیگر که من خیلی تمایلی به
استفاده از آن ندارم خریدوفروش نوزاد شکل گرفت. این معضل بسیار من را به چالش کشید
و دغدغه من بود، خیلی دوست داشتم حول محور این موضوع روایتی باورپذیر را به مخاطب
خود انتقال دهم. ساخت فیلمنامههای بسیاری به من پیشنهاد شده بود اما این
فیلمنامه را بیشتر پسندیدم. بعد از انتخاب آن به کمک خود فیلمنامهنویس که تا
پایان کار بسیار همراه بود و نظرات کارشناسان توانستیم به یک ایدهآل از فیلمنامه
برسیم.
فیلمنامه سه روایت را در دل خود جای داده است و
همین موضوع کار شما را بسیار سختتر میکند، چه الزامی وجود داشت که برای پرداخت
به این سوژه سراغ چنین ساختاری رفتید؟
ما در سینمایی فعالیت میکنیم که مخاطبان عام آن بسیار
سرسخت هستند، مخاطبان ما همیشه بهدنبال گرهگشایی و هیجان بودند و بسیار کمحوصله
هستند، این فیلمنامه رویکردی برخلاف این داشت. از آنجایی که داستان حول محور سه
خانواده میگذرد بالطبع مخاطب ما نیاز دارد این سه خانواده را تا حد مورد نیاز
بشناسد و بعد وارد زندگی آنها شود و سر از مشکلشان دربیاورد، این شناساندن زمانی
را طلب میکند و ما از هر شیوه روایتی که استفاده میکردیم باز زمانی قابل توجه
صرف این موضوع میشد. ۴۰دقیقه ابتدایی فیلم با همین رویکرد جلو رفت و تازه بعد از
آن است که مخاطب درگیر داستان و گرهگشاییها میشود و درام اتفاق میافتد، خیلی
از کارشناسان و کارگردانهای بزرگ معتقد بودند باید داستان اصلی بعد از ۱۰دقیقه
شروع شود و یا دو خانواده کم شود و تمرکز بیشتر به روی یک خانواده باشد، اما من تا
آخرین لحظه چنین چیزی را قبول نکردم چرا که هدف این بود سه خانواده از سه قشر
متفاوت جامعه به تصویر کشیده شوند و برخوردشان در مواجهه با اتفاقات مشابه آنالیز
و کارشناسی شود. بزرگی میگفت همه انسانها در تاریکی شبیه به هم هستند. به نظر
من فرقی نمیکند از چه طبقه اجتماعی و با چه فرهنگ و وضعیت مالی باشی در برخی
بزنگاهها همه انسانها مشابه هم عمل میکنند. در این فیلمنامه همه شخصیتها بهنوعی
درگیر هم هستند و از سویی دیگر با یکدیگر پارادوکس دارند. زنی نامزد خودش را رها میکند
و زنی دیگر بهخاطر همسرش از عزیزترین خود میگذرد.
بازخورد مخاطبان را نسبت به این نوع روایت و
شخصیتها چطور دیدید؟
مخاطب با اینکه شاهد یک تراژدی با درامهای عجیب است و
حتی گاهی گریه میکند اما لذت میبرد و وقتی که از سالن سینما بیرون میآید حال خوشی
دارد و بیشتر آنها میگویند به شعور ما احترام گذاشته شده است اما فارغ از مخاطبان
عادی، مخاطبان خاص و فیلمبین نیز متوجه المانهایی که من در فیلم گذاشتم خواهند
شد و هر کسی که برای دومین بار این فیلم را ببیند بیش از پیش به عمق داستان پی
خواهد برد. این فیلم درنهایت یک خروجی دارد و آن گذشت است، ابراهیمی که از
اسماعیلش گذشت. در تاریخ دینی ما بارها و بارها گفته شده است که اگر گذشت کنی به
خودت برمیگردد، حتی از منظر کائنات نیز اگر گذشت کنی قطعا خیر آن به خودت برمیگردد.
درست است که تا به امروز ۱۷فیلم ساختم و اولین فیلم سینمایی من به حساب میآید اما
من یک کارگردان کمتجربه هستم اما سعی کردم مخاطب خود را راضی نگه دارم. تا به
امروز ندیدم و نشیندم که تماشاگری از این فیلم بدش بیاید و بد بگوید. شاید برخی
بگویند ۳۰دقیقه اول کمی ریتم کند است(همانطور که در سوال قبل گفتم دلیل خاص خودش
را دارد) اما با این همه تا به امروز هیچ بازخورد بدی از سوی مخاطبان نگرفتهام.
این فیلم بهرغم آنکه در حال حاضر بازخوردهای
نسبتا خوبی از سوی مخاطب و منتقدان گرفته در جشنواره فیلم فجر پذیرفته نشد، هیچ
وقت متوجه دلیل این اتفاق نشدید؟
اگر حرفی بزنم میشود قضاوت، من نمیتوانم درباره فیلم خودم
چیزی بگویم اما در آن سال فیلمهای خوبی بودند که به جشنواره راه پیدا نکردند، هر
کسی که فیلمش در جشنواره پذیرفته نشده است میتواند مدعی باشد. من بهشخصه مدعی
نیستم و به نظر تصمیمگیرندگان این جشنواره احترام میگذارم. قطعا بزرگانی که در
این جشنواره بودند با هیچ کس مشکلی نداشتند اما وارد سازوکار و سیاستی شدند که آن،
باعث ضربه زدن به خیلی از فیلماولیها شد. من رحیم طوفان مثل پشتکنکوریها ۱۸سال
صبر کردم تا به ساخت اولین فیلم سینمایی خودم برسم، فجر میتوانست لابی باشد تا
مردم بیشتر از این فیلم «یک کیلو و بیستویک گرم» را بشناسند و آن را برای تماشا
انتخاب کنند اما من بهواسطه این اتفاق چنین امکانی را از دست دادم و این اتفاق
تنها از این بابت یک شکست به حساب میآید. جشنواره تعیینکننده نیست که کدام
کارگردان یا بازیگر خوب است، این مردم هستند که چنین چیزی را تعیین میکنند. بنا
بر نظر خیلی از دوستان صاحبنظر اینکه فیلم من به جشنواره ورود پیدا نکرد جای
تعجب داشت. در آن سال تصمیم بر این بود تعداد محدودتری فیلماولی در جشنواره شرکت
کنند این تصمیم واقعا خانمانسوز و ضربهزننده بود. این تصمیم غلط باعث شد من و
امثال من پنج سال عقب بیفتیم.
شرایط اکران فیلم «یک کیلو و بیستویک گرم»
چقدر برایتان راضیکننده است؟
فیلم من هشتمین روز از اکران خود را پشت سر گذاشت اما فروش
آن هنوز به ۵۰میلیون هم نرسیده است، میدانید چرا؟ وقتی فیلم در فجر حضور پیدا نمیکند
یک پخشکننده با خودش میگوید وقتی این فیلم در جشنواره حضور پیدا نکرده یعنی
نباید پخش آن را بر عهده بگیرم. پخشکننده هنرمند نیست او نگاه اقتصادی به ماجرا دارد.
همین اتفاق باعث شد ما ابتدابهساکن تعدادی از پخشکنندهها را از دست بدهیم و
فکر کنند این اثر نخواهد فروخت. وقتی فیلم در فجر حضور پیدا نمیکند و دیده نمیشود
طبیعتا پخشکننده پرقدرتی پشت او نمیآید و یکی از بدترین زمانهای اکران به آن
اختصاص پیدا میکند، زمانی که همه از فقیر تا غنی درگیر سفر هستند، محرم آغاز شده
و در آستانه شروع سال تحصیلی جدید هستیم. همه این موارد به کنار، سرمایهگذاری که
برای ساخت این اثر سرمایه آورده است باید با این ۵۰میلیون چه کار کند؟ در حال حاضر
تهیهکنندگان که سرمایه وسط نمیگذارند و این خود کارگردانان فیلماولی هستند که سرمایهگذار
را وارد پروسه تولید یک فیلم میکنند. سینمای ایران در حال حاضر بیش از آنکه به
کارگردان نیاز داشته باشد به سرمایهگذار نیاز دارند. دولت که نمیتواند بودجه
لازم برای ساخت فیلم را اختصاص دهد درنتیجه سرمایهگذاران نقش مهمی دارند اگر سرمایهگذارها
هم حاضر نشوند قدمی بردارند پس دیگر درباره چه سینمایی صحبت میکنیم. دولت باید
برای سرمایهگذاران که بهصورت مستقل به سینما آمدهاند تدبیری بیندیشد.
ملیکا مومنیراد
There are no comments yet