نمایش
«بانوایان» با کارگردانی علی نیکزاد از ۱۴مردادماه ساعت۲۱:۴۵ دوره اجرایی خود را در سالن شماره۳ پردیس تئاتر شهرزاد آغاز کرده است.
این نمایش برگرفته از نمایشنامه «همه دزدها که دزد نیستند» نوشته داریوفو و با
ترجمه جمشید کاویانی است. حسین میرزائیان، سمیه برجی، محسن
میرزاخانی، سارا والیانی، آناهیتا خسروی، رامتین مقدادی و میلاد شوریده؛ گروه
بازیگران این نمایش را تشکیل میدهند. به بهانه این اجرا با علی نیکزاد؛ کارگردان
«بانوایان» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
در
ابتدا درباره تلفیقی که میان نمایشنامه «همه دزدها که دزد نیستند» و رمان «بینوایان»
نوشته ویکتورهوگو انجام دادید تا به «بانوایان» برسید، توضیح دهید.
اجرای
این متن به دغدغه خودم بازمیگردد که میخواستم به مسئله خیانت در تمام وجوه آن،
پرداخته شود. رسانهها و مردم بهراحتی درباره انحرافهایی که در دولتهای مختلف
اتفاق میافتد، صحبت میکنند اما بهطرز غریبی وقتی در تار و پود جامعه خیانت
اتفاق میافتد، هیچکس نهتنها درباره آن حرف نمیزند بلکه همه یکدیگر را به سکوت
تشویق میکنند. هدف اصلی ما اجرای نمایشنامه «همه دزدها که دزد نیستند» نوشته داریوفو
بود اما چون این نمایشنامه هم بسیار اجرا و هم خوانده شده است، تصمیم گرفتم آن را
بازنویسی کنم. وقتی متن آماده شد، باز هم حس کردم میتوان فعل خیانت را بیشتر
تشدید کرد، به این ایده رسیدم که سه شخصیت که ازلحاظ انسانی و اخلاقی در ذهن همه
ما جایگاه بسیار بالایی دارند؛ یعنی کوزت، ژانوالژان و بازرس ژاور که فردی بسیار
قانونمند است را به موقعیتی بیزمان پرتاب کنم تا در متن داریوفو واکنش نشان دهند.
نام نمایش هم با نوعی طنز همراه است، این سه شخصیت در «بینوایان» حضور داشتهاند
اما انگار این افراد به نوایی رسیدهاند و بانوا شدهاند!
البته
شخصیتهای رمان «بینوایان» بهشدت با خصایل متفاوتی به تماشاگر نشان داده میشوند.
دقیقا
همینطور است. حتما ارزشها و انگارههای ذهنی افراد بعد از گذشت سی یا چهل سال
تغییر میکند و من میخواستم همین تغییر را به نمایش بگذارم. بازرس ژاور با آن
خصوصیات افسانهای، در دوران امروز، پا روی ارزشهای خود میگذارد و همین مسئله
درباره کوزت و ژانوالژان هم صادق است. نمونهایترین مثالهایی که برای مخاطب میتوانستم
بزنم تا بتوانم تغییر در آدمها و جامعه خودمان را نشان دهم؛ این سه شخصیت بودند.
همه ما حتی نسبت به ۱۰سال قبل، تغییر کردهایم و نکاتی که بهعنوان ارزشهای
اخلاقی در ذهن ما بود، رها شدهاند. به همین دلیل جامعه ما به بنبست رسیده است.
در
نمایشنامه داریوفو دو مکان وجود دارد، خانه دزد و خانه شهردار، شما طراحی صحنه
رئالی را در نظر گرفتید که خانه شهردار را نشان میدهد و با قرار دادن یک چرخخیاطی،
منزل دزد را به تصویر کشیدید. چه شد که تصمیم گرفتید تا این حد مینیمال منزل دزد
را به تصویر بکشید؟
نگاه
ما به طراحیصحنه مینیمال بود چون اعتقاد دارم نیازی نبود که پیچیده کار کنیم. در
پروسه طراحی کار با هر آنچه میتوانست روی مفهوم و خط قصه سایه بیندازد، مبارزه
کردم. صحنه را بسیار ساده در نظر گرفتیم و حس کردیم حضور چرخخیاطی کفایت میکند.
حتی نیاز ندیدم با نور بازی کنم. حس کردم با این شیوه ارتباط بسیار بهتری با تماشاگر
برقرار میشود. بازخورد مخاطبان هم نشان داد که این ارتباط برقرار شده است.
در
این اجرا به شخصیتهای نمایش داریوفو شخصیت کشیش را هم افزودهاید که با جدیتش
نوعی طنز را هم به نمایش افزوده است. چه شد که این شخصیت را به نمایشنامه اضافه
کردید؟
شهردار
و همسرش بهشدت تظاهرات مذهبی دارند و نقابی درست کردهاند تا تمام مردم این دو را
افرادی مذهبی بدانند. اسقف مسخره را طراحی کردم تا به تماشاگر نشان دهم در ذهن
شهردار، دین تا این حد مضحک است و او اصلا اعتقادی به دین ندارد.
در
طراحی لباس هم بهنوعی شخصیتپردازیها لحاظ شدهاند؛ از ترکیب قرمز و مشکی لباس
کوزت که در طبیعت نماد خطر است تا سیاه پوشیدن زن شهردار که مشکی است و نشانه مقدسمآبی
و… چگونه این طراحیها صورت گرفت که با شخصیتهای نمایش همگام باشد؟
تلاش
کردم بهواسطه طراحی لباس سه طبقه اجتماعی را بهتصویر بکشم؛ اول؛ طبقه اشراف
تقلبی چون در جامعه خودمان اشراف بهمعنایی که در طول تاریخ داشتیم، نداریم. در
گذشته اشخاص بهواسطه نسبت خانوادگی، اشراف بهدنیا میآمدند و اشراف از دنیا میرفتند
و بهنوعی میتوان گفت شایستگی جایگاه را داشتند چون در همان فضا تربیت شده بودند
و آداب و قوائد آن طبقه را میدانستند اما امروز شاهد یک طبقه ثروتمند هستیم که بهشدت
شعار مبارزه با اشرافیگری میدهد اما خودش اشرافی رفتار و زیست میکند و روی صندلی
اشرافیت نشسته است؛ شهردار و همسرش نماد اشراف تقلبی هستند. دوم افراد کلاش که
کوزت و ماریوس در این دسته قرار میگیرند. این افراد ظاهری بسیار موجه برای خود
درست میکنند اما در پشت این ظاهر، فقر مطلق فرهنگی و حتی مالی است که از ظاهر
زیبای خود بهشکلی غیراخلاقی ارتزاق میکنند. سوم؛ طبقه فقیری که دزد و همسرش در
این گروه قرار میگیرند و اتفاقا آدمهای شریفی هستند و در جریان نمایش شاهد این
شرافت هستیم.
نمایش
شما در سالن شماره۳ شهرزاد روی صحنه است که در روز سه اجرا را تجربه میکند که
طبیعتا به گروه و کارگردان استرسهایی را وارد میکند. این مسئله برای اجرای شما
مشکلی را بهوجود نیاورده است؟
من
در مدتزمان دو هفتهای که نمایشم روی صحنه است، به اندازه دو سال پیر شدهام! بهشدت
تنش و اضطراب داریم چون نمایشها بلافاصله بعد از هم اجرا میشوند. طبیعتا روال و
استانداردی که باید گروه طی کند تا نمایش را روی صحنه ببرد را نداریم. البته این مسئله
تنها به شهرزاد محدود نمیشود و سالنهای بسیار زیادی در سطح شهر تهران هستند که
شرایط مطلوبی ندارند. در سالنهای دولتی هم معضل چنداجرایی را داریم. گروه باید
برای اجرا آماده شود و مهمتر از همه اینکه بازیگر باید فرآیند درستی را برای
آماده شدن و روی صحنه رفتن طی کند اما این فرایند طی نمیشود. هرشب از بازیگران
نمایش عذرخواهی میکنم که زمان مناسب برای پیدا کردن تمرکز مطلوب برای روی صحنه
رفتن، ندارند هرچند بازیگران نمایش توانمند هستند و خود را برای اجرا، آماده میکنند.
مینا
صفار
There are no comments yet