نمایش «گزارش وضع هوا» با نویسندگی و کارگردانی عاطفه
تهرانی آخرین روزهای دوره اجرایی خود را پشتسر میگذارد و این نمایش تنها تا جمعه
۲۶مردادماه ساعت۲۰:۳۰ با مدتزمان ۴۵دقیقه در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر اجرا میشود.
ساسان قلیپور، نازنین میهن، امین حسنزاده، نورا کاظمی، سنا میرجعفری و فرهنگ اسکندری؛
گروه نمایشگران این نمایش که با شعار «عشق، تنهایی، مرگ…» روی صحنه رفته است را
تشکیل میدهند. به بهانه اجرای «گزارش وضع هوا» با عاطفه تهرانی؛ طراح حرکت و کارگردان
این اثر، گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
در «گزارش وضع هوا» شاهد نوعی روایت هستیم که
نمایشگران با استفاده از موسیقی و حرکت این روایت را به مخاطبان منتقل میکنند.
آیا این روایت از ابتدا وجود داشت یا باتوجه به شرایط ذهنی و فکری نمایشگران این
بخش آماده شد؟
نمایشگران شخصیت خودشان را روایت میکند. هرکدام از
نمایشگران به بهانه دیالوگ، زندگی درونی خودشان را بیرونی میکنند. درواقع هر کدام
از هنرمندان در زمان دیالوگ گفتن، به یک بخش از زندگی شخصی خودشان فکر میکنند و
درنهایت دیالوگهای انتخاب شده، به قسمتی از زندگی شخصی من مربوط میشود؛ یعنی ما
ساختمانی را در نظر گرفتیم که هرکدام از بازیگران به بهانهای دیالوگ بگویند و
زنده بودن اتفاق در زمان دیالوگگویی نمایشگران بهشدت برای ما اهمیت داشته است.
موسیقی یکی از اجزای لاینفک تئاتر فیزیکال است.
آیا باتوجه به حرکات، موسیقی ساخته شد و یا حرکات باتوجه به موسیقی بهدست آمدند؟
همزمان با پروسه تمرینها، موسیقی هم در حال ساخته شدن
بود، هم ما بهسمت موسیقی میرفتیم و هم موسیقی باتوجه به حرکات، تغییر میکرد و
یا حتی ساخته میشد. درواقع یک تعامل کاملا دوسویه میان من، گروه نمایشگران و فربد
مآیین؛ طراح صدا و موسیقی، صورت گرفت.
در برخی از بخشها موسیقی نمایش توسط بدن
بازیگران ساخته میشود. بهعنوانمثال مدل افتادن بازیگر روی صحنه یا حرکات دست و
پای آنها ریتم و صدای موسیقایی تولید میکند. این بخش را چگونه در کنار موسیقی
هماهنگ کردید؟
ریتم در حرکت بسیار برای ما اهمیت داشت و دوست داشتم در بخشهایی
از نمایش، ریتم از خود بدن اتفاق بیفتد. حتی در برخی از تمرینها از موسیقی
استفاده نمیکردیم تا خود بچهها ریتم را بسازند و روی آن ریتم موسیقی قرار گیرد.
بخشی از وظیفه ما این است که بگذاریم بخشی از بدن هم ریتم بسازد و اتفاق ریتمیک را
رقم بزند و ایجاد کند.
انگار نمایشگران عصبیت و پریشانذهنی را بازی
میکنند. طراحی حرکات به چه صورت بود؛ آیا شما طراحیها را انجام دادید و
نمایشگران تنها آنها را اجرا کردند یا با استفاده از حرکات و حس آنها به موسیقی
حرکات انتخاب و روتوش شد؟
اگر نسبت به شرایط زندگی امروزی در نظر بگیریم، میتوان
حرکات را به عصبیت و پریشانذهنی مربوط دانست. ما این نمایش را ابتدا به قسمتهای
تسلیم شدن، خالی کردن خود، مراقبه و پرستش و سکوت، عشق که بهشدت صحنه خاصی برای
ما محسوب میشود و درنهایت به نتیجهای نمیرسد، اشک و درنهایت سکوت طولانیای که
نمایشگران بهمدت طولانیتری فقط به جامعه و اطراف خود نگاه میکنند، تقسیمبندی
کردیم و برای هر قسمت، یک چهارچوب حرکتی در نظر گرفتیم. بهعنوانمثال در بخش
مراقبه، حرکات باید کاملا نرم و دایرهوار باشند، برای بخش عصبانیت، باید حرکات یک
درجه غلیظتر میشد و برای اشک، تاکید داشتم که باید در دستها، انگشتان و صورت
نمایشگران این اشک دیده شود. بچهها نسبت به چهارچوب و خطهای حرکتیای که به آنها
داده شده است، حرکات را خلق میکنند. برای صحنههایی که حرکات بهصورت جمعی انجام
میشد، بیش از هفتاد یا هشتاد حرکت جمع میکردیم و از میان آنها ۱۲حرکت انتخاب میکردم
و براساس آنها حرکات را طراحی میکردم.
نمایشگران شما از هیچ آکسسوآری بهره نمیبرند و
همچنین حتی رنگهای لباسها را هم خاکستری انتخاب کردهاید که رنگی بسیار خنثی است
و درنتیجه نمایشگران شما حتی نمیتوانند از رنگ برای برونریزی شخصیت استفاده کنند
و کاملا به بدن و کلام خود متکی هستند. این نوع رویکرد به بازیگری کار بازیگر را
دشوار نمیکند؟
کار دشواری است که خوشبختانه نمایشگران از عهده آن برآمدند؛
اما درباره لباس باید بگویم وقتی با نسرین خرمی؛ طراح لباس نمایش گفتوگو میکردیم،
تمام تلاشمان را کردیم که شرایط را به گونهای هماهنگ کنیم مشکلی برای اجرا پیش
نیاید. واقعیت این است که حرکات نمایشگران در تمرین بسیار زیباتر از آنچه روی
صحنه میبینید، بود اما باید نکات بسیار زیادی را در نظر میگرفتیم؛ بهعنوانمثال
باید لباس شرایطی داشت که بعد از مدتی استفاده شدن، خراب نشود، بدن بازیگران مشخص
نشود و… درنتیجه ما پارچهای با جنس نسبتا کلفت انتخاب کردیم تا شرایط به گونهای
شود که هم جلوی دستوپای بازیگران را نگیرد و هم مشکلی از نظر ممیزی پیش نیاید. از
سویی دیگر تصوری که طراحلباس نمایش داشت این بود که میتوان برای این نمایش لباسهای
یکشکل همچون لباسهای مدرسهای، تیمارستانی، کارخانهای یا…. در نظر گرفت و من
هم چون باید طراحان را آزاد بگذارم تا ایدهها و خلاقیتهای خود را به نمایش بیفزایند،
با این طراحی موافقت کردم چون در این لباسها هم میشود کودکی را دید، هم بزرگسالی.
رنگ لباسهای نمایشگران «گزارش وضع هوا» به این دلیل رنگی خنثی؛ یعنی خاکستری در
نظر گرفته شد که ما داریم درباره مسائلی که بهنوعی در دنیای امروز مردهاند، صحبت
میکنیم.
در بخشهای بسیار کوتاهی از نمایش، نمایشگران
وارد دیالوگ میشوند و با مقابل هم قرار گرفتن، بهصورت لحظهای و با بدن، دیالوگ
برقرار میکنند. کمی درباره تم تنهایی غالب در این نمایش بگویید.
شما به بخش «تنهایی لذت» اشاره کردید. در این بخش نمایشگران
دیالوگهای بسیار روزمرهای را مطرح میکنند. لحظههایی در زندگی انسان وجود دارد
که تنهایی را بهشدت حس میکند و ناگهان با نوعی هیجان سعی میکند از این حالت
تنهایی، افسردگی، سکون و سکوتی که در درونت وجود دارد، بیرون بیاید و در این شرایط
بهعنوانمثال به بهانه شوخی ناگهانی، سیب خوردن و… یا حتی انجام دادن کارهایی
مخالف سلیقه و علاقه خود، از این فضای تنهایی بیرون بیاید و نوعی هیجان ساختگی و
کاذب برای خود ایجاد میکنند. ما این وجه را در نظر گرفتیم اما میبینیم بعد از
تمام این دیالوگها، بچهها دوباره در تنهایی خود غرق میشوند چون این تنهایی
همواره حضور و وجود دارد. این روزها آدمها چندان درگیر یکدیگر نمیمانند و بهسرعت
از هم فاصله میگیرند.
در ابتدای نمایش هم شاهد این مفهوم تنهایی
هستیم؛ نمایشگران هر کدام رو به یک جهت جغرافیایی قرار گرفتهاند و هیچکدام حتی
باهم تماس چشمی ندارند. آیا میتوان گفت تم تنهایی از لحظه آغازین در نمایش حضور
دارد؟
بله. این بخش کاملا تعمدی بود چون این افراد، هیچکجا به
یکدیگر نمیرسند. به این طراحی میتوان از دو وجه نگاه کرد؛ از بعد طراحی میخواستم
بهشیوهای تمام صحنه را پر کنم! اما دلیل دوم این است که نمایشگران در هیچ کدام
از حرکتها بههیچوجه مقابل هم قرار نمیگیرند؛ شاید اگر دو تا از این افراد در
مقابل هم قرار میگرفتند، اتفاقی که باید ایجاد شود و یا حتی در آن لحظه یک ارتباط
درست میان آنها بهوجود بیاید اما هیچگاه مقابل هم قرار نمیگیرند و به هم نمیرسند.
زوم:
از تسلیم تا عصبانیت و باز تسلیم
در «گزارش وضع هوا» ما چند تصویر داریم؛ یکی از تصویرها این
است که میتوانم بهخاطر مشکلی بهقدری عصبانی باشم و همزمان اتفاقهایی که برای
من میافتند، آنقدر مرا دیوانه میکنند که در لحظه به این تصمیم میرسم که تسلیم
شوم و این سوال برای من بهوجود میآید که آیا میتوانم به زندگی ادامه دهم یا
نه؟! سپس این حال بد بهقدری به اوج میرسد که از یک قسمت از بدن که میتواند دهان
باشد، این حال را بالا میآورم؛ این بخش همان صحنهای است که نمایشگران بهسمت
مخاطبان میآیند و هرکدام با استفاده از بدن و کلام، خود را خالی میکنند. بعد از
این مرحله، دچار نوعی تامل و سکوت میشوم که به من اجازه میدهد اشک بریزم و در
نمایش شاهد نخستین حرکات جمعی و نوعی دعا کردن، هستیم، که بعد از آن، حالت بت و
سنگی بودن صورت پیدا میشود چون به این نتیجه میرسم که کاری از دستم برنمیآید و
بهتر است فقط بایستم و به شرایطی که وجود دارد، نگاه کنم! این حالتها میتواند
برای انسان ۱۰دقیقه، ۴۵دقیقه و یا حتی یک ماه طول بکشد.
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است