«جویا جهانبخش» نویسنده و پژوهشگر در حوزه
تصحیح متون و داور جوایز مختلف حوزه کتاب از جمله کتاب سال جمهوری اسلامی
ایران، در یادداشتی، از بروز اشتباهی بزرگ در «نسبت دادن نقاشیِ به دار
آویختن منصور حلاج به شاهنامه» در کتاب جدید «لیلی گلستان» مترجم و
نگارخانهدار مطرح با عنوان «آنچنان که بودیم» سخن گفته و آن را با توجه
به میزان شهرت مولف اثر، مایه شگفتی دانسته است. متن این یادداشت در ادامه
از نظر مخاطبان میگذرد:
کتاب تازهچاپ «آنچنان که بودیم» را تصفّح
میکردم که مجموعهای است از یادداشتهای خانم لیلی گلستان. «لیلی گلستان»
در میان فرهیختگان ایران نامی آشنا دارد و اندکشمار نیستند کسانی که او را
از صاحبنظران «ادب و فرهنگ و هنر» میدانند.
در این کتاب مقالتی هست که خانم گلستان در
آن به معرفی «ده تابلویی که حال و هوایتان را عوض میکند» پرداختهاند و
دهمین تابلو، بنا بر معرفی ایشان، «مینیاتور به دار آویختن منصور حلاج» است
از «شاهنامه»! که در «موزه رضا عباسی» نگاهداری میشود. خانم گلستان
نوشتهاند: «من تا امروز در تمام گشتوگذارهای هنریام، چنین مینیاتور
کوبندهای ندیدهام». عکس این «مینیاتور کوبنده» را نیز انداختهاند و در
هامش آن نوشتهاند: «به دار آویختن منصور حلاج / شاهنامه ابوسعیدی (معروف
به شاهنامه دموت) – مکتب تبریز». (نگر: آنچنان که بودیم، مجموعه
یادداشتها، لیلی گلستان، چ: ۱، تهران: حرفه هنرمَند، ۱۳۹۷ هـ. ش. ، ص
۱۸۷).
من، برخلاف خانم گلستان، عمری را در عرصه
هنرهای گوناگون و «گشتوگذارهای هنری» سپری نکردهام و از چون و چند
«کوبنده» بودن یک نقاشی نیز پر سررشتهای ندارم؛ ولی از قضا این نقاشی
معروف شاهنامه را دیدهام و میدانم که آنچه این اندازه توجه ناقد هنرشناس
ما را به خود جلب کرده است، تصویر بر دار کردن «مانی» است، نه «حلاج»! …
… بیتهای اطراف نقاشی هم از بخش فرمانروایی ساسانیان (و پادشاهی شاپور
ذوالاکتاف) است در شاهنامه.
اینکه خانم گلستان که فرزندشان «مانی حقیقی»
ی فیلمساز بنام است، چه قدر با «مانی» ی مدعی نبوت در فرهنگ ایرانی
آشنایند، یا اینکه چگونه نقاشی مشهور مجلس بر دار کردن «مانی» را با «حلاج»
خلط میکنند، یا حتی اینکه طی این چندسال که از چاپ نخست یادداشتشان در
روزنامه شرق گذشته است، تا اَکنون که در مجموعه یادداشتها بازچاپ میگردد،
چگونه ملتفت این خلط و خبط عجیب نشدهاند، نه آن است که عجالتاً مرا به
شگفتی میاندازد.
مایه تعجب منبنده این است که لیلی گستان،
به عنوانِ یکی از «صاحبنظران [یا ـ بیتعارف باشیم و بگوییم: صاحبنامانِ]
ادب و فرهنگ و هنر» و به عنوان کسی که به قول خودش «حدس زدن» را دوست ندارد
و بیشتر اهل «یقین» است (نگر: همان، ص ۱۱)، چهسان از خود نپرسیده است که:
آخر چرا باید تصویر بر دار کردن «حلاج» در «شاهنامه» ی فردوسی آمده باشد؟
…
راستی میزان آشناییِ امثالِ ایشان با «شاهنامه» و تاریخ عتیق و ادب عریق این سرزمین کهنسال چه قدر است؟ … …
چه انتظار توان داشت!؟ … مگر چندی پیش
نبود که یکی از استادان آوازهمند و زبانآور در سخنانی که به مناسبت روز
فلسفه ران۟د، از تاثر «فردوسی» از آثار «سهروردی» سخن گفت؟… طرفهتر آنکه
همین استاد نامور، هم درباره «سهروردی» کتاب مینویسد، و هم به شرح ابیات
حکمی «فردوسی» میپردازد، و هم بسیار سخنان دگَر میگوید که …! …
بگذریم!
گَر پرده ز روی کارها برگیرند
معلوم شود که در چه کاریم همه!
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است