از ۲۵تیرماه ساعت۱۸ سالن شمارهیک پردیس تئاتر شهرزاد
میزبان نمایش «آفتابکاران و سایر کشاورزان سرزمین شرق میانه» با نویسندگی و
کارگردانی پویا پیرحسینلو شده است. امیرعباس توفیقی، آرمین بشرویه، ندا جبرائیلی، امیر
عباسیان، مرضیه سهراب، نفیسه زارع، پژمان یاوری و حامد جعفریکیا؛ گروه بازیگران
این نمایش ۷۰دقیقهای را تشکیل میدهند. البته این نمایش از حضور بازیگران نوجوان
هم بهره میبرد که صبا میرزانژاد، آرمان دولتکیا، رایا نویدیشمالی، سهند صمدیراد
و مرصاد بابارحمتی؛ بازیگران نوجوان این نمایش هستند. البته اجرای «آفتابکاران و…»
در پردیس تئاتر شهرزاد، نخستین مواجهه مخاطب با اثر نیست چراکه این نمایش پیش از
این در قالب پنجمین جشنواره تئاتر شهر اجرا شده بود. این نمایش در جشنواره تئاتر
شهر موفق شد عناوین تقدیر بهترین نمایشنامه و بهترین کارگردانی، تندیس بهترین بازیگر
مرد و بهترین موسیقی و همچنین تقدیر هیات داوران برای گروه بازیگران کودک و نوجوان
را از آن خود کند. البته نمایشنامه «آفتابکاران و…» در بخش نمایشنامهنویسی سیوچهارمین
جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور داشت و توانست بهعنوان متن برگزیده این
جشنواره شناخته شود. گروه اجرایی برای اعلام خلاصهای از این نمایش متفاوت، بخشی
از مونولوگ «هملت» در پرده سوم را انخاب کردهاند: «بیم از ماورای مرگ، آن سرزمین نامکشوفی
که از سرحدش هیچ مسافری برنمیگردد، شخص را حیران و اراده او را سست میکند.» به بهانه این اجرا با پویا پیرحسینلو؛ نویسنده و
کارگردان «آفتابکاران و ….» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدای «آفتابکاران و سایر کشاورزهای
سرزمین شرق میانه»، بازیای را با مخاطب شروع میکنید، در خلال گفتوگوها، مخاطب
از زبان کشیش میشنود که کشیش و جان نش یا همان فریدون با یکدیگر به زبان انگلیسی
صحبت میکنند درحالیکه او دیالوگها را به زبان فارسی میشنود. آیا این بازی را
برای نشان دادن دو مکان اصلی نمایش یعنی انگلستان و ایران با مخاطب آغاز کردید؟
ما دو جهان نمایشی داریم و در یکی از این دو جهان که به
روایت زندگی فریدون میپردازد، سه زمان حال، گذشته و خیلی گذشته داریم که هر کدام
از این جهانها و زمانها، مکان متعلق به خودشان را دارند. در یک نمایش ۷۰دقیقهای
درآوردن این حجم از داستان و همزمان شخصیتپردازی کردن، نیاز به جزییاتی داشت که
بتوانیم بهخوبی جهانها را بسازیم. تمام تلاش من بهعنوان نویسنده و کارگردان کار
این بود که حتی جزییترین دیالوگها، زیرمتنهایی داشته باشند که بتوان برای
هرکدام پرداخت کاملتری از جهانهای نمایشی ایجاد کرد.
در این نمایش شاهد هستیم درباره مسائلی که در
تاریخ ما اتفاق افتادهاند صحبت میشود اما شما نام شخصیتها را تغییر دادهاید.
درباره شیوهای که با آن اتفاقهای سیاهکل را دراماتیزه و برای اجرا آماده کردهاید،
بگویید.
بیشترین دستمایه ما در این نمایش، واقعه سیاهکل بود.
استفاده از واقعه هم از دل شخصیت فریدون درآمده بود. درواقع شخصیت فریدون،
تصویرهای ذهنی و آرمانهای او باعث شد که نیازی حس شود مبنی بر اینکه شخصیت ما با
یک واقعه تاریخی ارتباط داشته باشد. آرمانیگرایی و تحولخواهی شخصیت فریدون سبب
شد در زمانیکه نمایشنامه را مینوشتم، ناخودآگاه واقعه سیاهکل به نمایش افزوده
شود. درنتیجه این واقعه به بکراند شخصیت فریدون و جهان آرمانی او تبدیل شد.
موسیقی نمایش هم زمانمند است و فضایی نوستالژیک
را برای مخاطب میسازد. انتخاب موسیقی چگونه شکل گرفت؟
در ذهن فریدون، یک زمان گذشته وجود دارد که گندم، ابراهیم و
دادستان حضور دارند. ما فرصت بسیار کوتاهی برای نشان دادن این جهان ویژه را داشتیم
درنتیجه ناچار بودیم از تمام فاکتورهایی که زمان و مکان را به مخاطب منتقل میکند،
استفاده کنیم. در این راستا از لباس و موسیقی استفاده کردیم که لباسهای ابراهیم و
گندم، نماینده دوره زندگی آنها هست. در زمینه موسیقی هم کیارش خداشناس که بخش
انتخاب موسیقی و صدا را مدیریت میکند، از صدای فرهاد استفاده کرده است تا بتواند فضایی
را ایجاد کند که در ذهن مخاطب با ویژگیهای خاص خود و نمایندگی دوره تاریخی مخاطب
را متوجه تغییر جهان کند. این جهانها کاملا بهصورت درهمشده حرکت میکنند و ما
باید هویتهای مستقل این شخصیتها و جهانها را به نمایش بگذاریم.
در این نمایش از ویدئوپروژکشن استفاده کردهاید
و از این طریق برخی از صحنههای آثاری همچون «هملت» و… را به مخاطب نشان میدهید.
آیا این بخش را بهمنظور کمک به مخاطب برای درک بهتر اثر در نظر گرفتهاید؟
برای ما کارکرد ویدئو، کمک رساندن به نشان دادن جهان ذهنی
فریدون است. همانطور که میتوانستیم از تعداد زیادی آیینه، امکانات نوری و…
استفاده کنیم اما ویدئو کمک کرد که هم تصویر زیباتری روی صحنه داشته باشیم و هم
این جهان ذهنی را بیشتر به نمایش بگذاریم.
شاید بتوان شخصیت «نارگل» را یکی از عجیبترین
شخصیتهای نمایش دانست چراکه او در هر دو عالم زندگی میکند و بهنوعی از تمام
اتفاقهایی که قرار است برای دوستانش بیفتد باخبر است. این شخصیت کمحرف که اتفاقا
تا حد زیادی دانای کل است را چگونه ساختید؟
در جریان «آفتابکاران و…»، ما دو تئاتر را همزمان میبینیم
که در پایان، ارتباط آنها به یکدیگر مشخص میشود؛ یکی از تئاترها، نمایشنامهای
است که فریدون نقش محوری آن را دارد و در سه زمان مختلف روایت میشود و جهان دوم،
داستان علیرضا و نارگل است. البته کاملا تئاتر دوم از داستان فریدون جداست و این
دو تئاتر هر کدام مستقل از هم زیست دارند. در دنیای علی و نارگل، نوعی فراآگاهی
برای نارگل وجود دارد و او تسلط بر زمان دارد و همین مسئله باعث میشود که با
آگاهی از اتفاقهایی که افتاده است روایت او را بشنویم.
در «آفتابکاران و…» شاهد حضور بازیگران
تئاتری هستیم که در کنار آنها تعدادی کودک و نوجوان هستند که نقشهای مهمی را هم
برعهده میگیرند. هماهنگ کردن این دو بخش چگونه پیش رفت؟
واقعا کار بسیار بسیار دشواری بود! با یک گروه بزرگ نمایش
کار کردن کار دشواری است و وقتی کودک هم به این گروه اضافه شود، کار بهمراتب
دشوارتر میشود. هرچند این اتفاق، واقعا لذتبخش هم بود. البته در گروه کارگردانی
نمایش سیما شیبانی و مرضیه نادری حضور داشتند و یکی از کارهایی که برعهده مرضیه
نادری قرار داشت کار کردن روی کودکانی که قرار است بازی کنند، بود. آنها باهم
تمرین میکردند و از بخشهایی به تمرینهای گروهی اضافه میشدند. تلاش کردیم از
تکنیکهایی استفاده کنیم که کودکان با آمادگی بالاتری به تمرینهای گروهی وارد
شوند.
در کنار بازیگران شاهد حضور صداپیشهای هستیم
که در نقش کارگردان ظاهر میشود. این شخصیت حضور مداومی ندارد و تنها در ابتدا و
انتهای نمایش شاهد حضورش هستیم اما کلیدیترین اتفاق نمایش را رقم میزند. چه شد
که تصمیم گرفتید از یک صداپیشه تحت عنوان پویا استفاده کنید؟
شخصیت نویسنده کار بهنوعی ارتباطدهنده دو دنیای نمایشی
ماست. وجه مشترک نمایش «آفتابکاران…» با حضور دو شخصیت نارگل و علیرضا و نمایشی
که به زندگی فریدون میپردازد این است که هر دو توسط یک خالق؛ یعنی پویا نوشته شدهاند.
درواقع انگار ما جهان آرمانی فریدون را میتوانیم در نمایشنامه «آفتابکاران» پیدا
کنیم؛ جهان آرمانیای که هیچ گاه تحقق نیافته است. البته اگر صدای خودم خوب بود،
این بخش را خودم برعهده میگرفتم اما چون از صدای خودم برای این بخش راضی نبودم،
کمال کلانتر بهعنوان صداپیشه به گروه اضافه شد.
البته تن صدایی نوستالژیک و در راستای متن را
برای این شخصیت در نظر گرفته بودند. شما نمایش خود را در سالن شماره یک شهرزاد روی
صحنه بردهاید که در روز چهار اجرا را تجربه میکند. این مسئله برای گروه استرسزا
نیست؟
با برنامهریزی این مشکل را تا حدی برطرف کردهایم. از روزی
که اجراهای ما آغاز شد تا امروز، پیش نیامده است که ساعت۱۸:۰۱ اجرا را آغاز کنیم.
ما ۱۷:۱۵ ورود میدهیم که بتوانیم راس ساعت نمایش را آغاز کنیم و در رورانس را هم
بسیار کوتاه برگزار میکنیم تا گروههای دیگر دچار مشکل نشوند. حتی وقتی اساتیدی
همچون بهزاد فراهانی، بهروز غریبپور و… به تماشای نمایش ما مینشینند هم نمیتوانیم
آنطور که شایسته است از این دوستان در رورانس قدردانی کنیم چون باید بهسرعت دکور
را جابهجا کنیم و سالن را به گروه بعدی تحویل دهیم. واقعا نمیتوان به مسئولان
سالن هم ایرادی وارد دانست چون آنها باید بتوانند مسائل اقتصادی سالن را برطرف
کنند و طبیعتا ما تلاش میکنیم که همکاری خوبی با این دوستان داشته باشیم.
شما ساعت۱۸ نمایش را اجرا میکنید که چندان
ساعت مناسبی نیست. تا امروز میزان استقبال مخاطبان از نمایش چگونه بوده است؟
سالن ما بسیار بزرگ است و پر کردن این سالن برای گروه ما که
چهره مطرح سینمایی و یا تلویزیونی ندارد و هم شرایطی دارد که متاسفانه مخاطب عام نمیتواند
با کار ارتباط لازم را برقرار کند و بهنوعی میتوان گفت مخاطب خاص دارد، واقعا
کار دشواری است. البته در جریان اجرا، تعداد مخاطبان ما افزایش پیدا کرده است و تماشاگران
برای ما مخاطب میآورند و وضعیت فروش نمایش هم بهتر شده است.
زوم:
ارجاعها و شباهتهای زیستی و کارکردی به نام
عمق بخشیدن
در جریان نمایش شاهد فضاهای بسیار زیادی هستیم
که بسیاری از آنها در ذهن فریدون شکل میگیرد. این جهانها بهخوبی در هم دیزالو
میشوند و مخاطب را با خود همراه میکنند. نگارش و تمرین کردن نمایش چه پروسهای را
طی کرد تا به این شیوه اجرایی برسید؟
نگاش نمایشنامه حدود یک سال بهطول انجامید. نمایش «آفتابکاران
و سایر کشاورزان سرزمین شرق میانه» پر است از ارجاع! بخشی از این متن به اتفاقهای
تاریخی و واقعه سیاهکل ارجاع دارد اما این، تمام ماجرا نیست! این نمایش پر از جهانهای
دیگری است؛ جهانهایی که ممکن است از جهان رمان یا نمایشنامهها و تئاترهای پیش از
خود آمده باشند یا از سینما به نمایش وارد شدهاند. من سعی کردم از لحاظ دراماتیک
جهان مستقلی را خلق کنم اما هرکدام از این ارجاعها میتواند عمق بیشتری به وقایع
و شخصیتها ببخشد. تلاش کردم یک درام مستقل را شاهد باشیم اما اگر مخاطبی در سالن
حضور دارد که بهعنوانمثال با نمایشنامه «مرغ دریایی» نوشته آنتوان چخوف آشناست،
ارتباط ترپلف، نینا و تریگورین را میشناسد و درنتیجه برای او شخصیتها عمق بیشتری
پیدا میکنند و ارتباط میان افراد را بهتر درک میکند. همچنین مخاطبی که با «هملت»
نوشته آنتوان چخوف یا واقعه سیاهکل، فیلم سینمایی «فهرست شیندلر» و… آشناست،
سریعتر و راحتتر میتواند با نمایش ارتباط برقرار کند. البته تلاش کردم که اگر
مخاطبی این نمایشنامهها را نخوانده بود، بتواند ارتباط میان شخصیتها را تا حد
زیادی درک کند.
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است