مواجهه با هر اثر هنری اصیل میتواند در حکم یک سفر باشد؛
سفری درونی فراتر از زمان و مکان. آنچه در این سفر پیش میآید چندان قابل پیشبینی
نیست. سیل افکار و کنجکاوی پیرامون اثر و احتمالا صاحب اثر سطحی فراتر از سرگرمی
را به میان میآورد. این سفر هربار از مسیر و چشماندازهایی متفاوت میگذرد، پس
جای تعجب ندارد که با شنیدن یک اثر موسیقی در زمانهای مختلف احساسات و افکار
متفاوتی را تجربه کنیم. خوشا به حال مسافران عالم هنر.
آنها که علاقهمند به موسیقی کلاسیک هستند و بهدنبال فرصتهایی
برای شنیدن اجرای زنده و احیانا همسفر شدن با آن؛ خوب میدانند که در کشورمان
خیلی فرصت برایشان نیست. هرچقدر هم که سرمان شلوغ باشد و از فرط فشارها و خستگیها
به فکر سفر موسیقایی نباشیم، باز حواسمان است که فرصتهایی نظیر حضور در اجرای
آنسامبل کارگاه موسیقی باروک تهران را از دست ندهیم.
آنسامبل باروک در ایران ما پدیدهای نادر و اعجابانگیز است.
در شرایطی که ارکسترهای کوچک و بزرگ، آنسامبلها و نوازندهها از سختی شرایط اجرا
و گاه عدم استقبال مخاطب گلهمندند، تشکیل و تداوم گروهی که مسئلهاش موسیقی باروک
است جای درنگ دارد. چه چیز باعث شده آنها ادامه دهند؟ چطور این تعداد مخاطب دارند؟
هم آنها و هم مخاطبان یک باور مشترک دارند: موسیقیِ خوب،
ارزشش را دارد.
نام کنسرت اخیر آنسامبل کارگاه موسیقی باروک تهران، «سفر
باروک» بود. ما باهم عازم سفر شدیم. مقصد موسیقی دورانی بود که بهرغم دوری تقویمی
و جغرافیایی از ما، برایمان ارزشمند و آشناست. آنچه باید محک میخورد، تسلط
نوازندگان بود بر این مسیر. علاقهمندان ایرانی موسیقی کلاسیک بیش از حضور در
اجراهای زنده، از راه شنیدن آثار ضبط شده و اغلب باکیفیت با این موسیقی انس گرفتهاند.
وقتی گروهی دست به اجرای آثاری از بزرگان موسیقی کلاسیک نظیر ویوالدی و تلمان و…
میزند در ذهن مخاطب با آثار باکیفیت ضبط شده مورد قیاس قرار میگیرد. چه باید کرد
جز تمرین مداوم و نزدیک شدن به استانداردها؟
آنسامبل کارگاه موسیقی باروک تهران، در عین حال که مسیر را
خوب میشناخت، شوق فراوان داشت به رسیدن، نه رسیدن به پایان، رسیدن به احساسی که
با خودت بگویی: چه خوب که اینجا هستم وبا این نواها و شور همراهم.
جمعه، بیستودوم تیرماه۱۳۹۷ در تالار رودکی شنونده آثاری از
هنری پورسل، ویوالدی، فرسکوبالدی، ویلیام بابل و تلمان بودیم. جای باخ و خیلیهای
دیگر خالی بود اما این برنامه بهخودیخود زیبا و وزین بود. نوازندگان فارغ از
برخی اشکالات کوچک، بهگونهای نواختند که به چیزی فراتر از نتها بیندیشیم. آنها
با سازشان آمده بودند و ما با شیفتگیمان به موسیقی باروک.
رضا عسگرزاده، فرهود بیگلربیگی، پندار پارسی، امیرحسین
نوروزناصری، ستاره بهشتی، آنار اطاعتی و آیدین منعم، همراهان خوبی بودند.
هارپسیکورد که یکی از کمیابترین سازها در کشور ماست ازجمله همسفرانی بود که
گوشمان مدام پیشش بود. خانواده زهیها مثل بسیاری دیگر از آثار موسیقی کلاسیک نقش
پررنگی داشتند و سرانجام ریکوردها که با نفسهای نوازندگانشان نفس کشیدیم. فرهود
بیگلربیگی با بدن و نگاهش که کاملا در راستای نواختن سازش بود خیلی زود به ما
فهماند که همسفر کاربلدی داریم. در برخی قطعات به بعضی سازها نیاز نبود، آنها صحنه
را بهطور کامل ترک نمیکردند، بر صندلیهایی که روی صحنه در پشت هارپسیکورد بود
مینشستند تا دوباره نوبتشان برسد. این هم یکی دیگر از نشانههای سفر ما بود، آنها
ترک نمیکردند، بلکه همراه بودند.
صداها خوب بود و قطعات سنجیده انتخاب شده بودند. جملهبندیها
و تعادل صدا غالبا فکر شده بود و اگر جایی هم دچار مشکل میشد دوباره آنسامبل با
قدرت به مسیر بازمیگشت. کیست که نداند اجرای این موسیقی با این سازبندی و
پیچیدگی بخشهای صدایی چقدر دشوار است؟
در پایان سفر ما ظاهرا همان جایی بودیم که پیشتر بودیم اما
ذهنمان به کجاها که نرفته بود؛ به انگلستان، ایتالیا و آلمان رفتیم و در ایران
ماندیم، ماندیم و شنیدیم، همچون اعضای آنسامبل کارگاه موسیقی باروک تهران که
ماندند و برایمان نواختند. تاکید این آنسامبل بر اجرای موسیقی باروک ما را به چیزی
فراتر از یک ذائقه موسیقایی ارجاع میدهد: تداوم و تسلیم نشدن. آنها تسلیم فشارها
و ناامیدیها نشدهاند. از عدم استقبال و دوری ظاهری موسیقی باروک با روزگار و
احوالات ایران نترسیدند. استقبال از اجرای آنسامبل کارگاه موسیقی باروک تهران و
تلاش نوازندگان آن گویای این حقیقت است که موسیقی کلاسیک در این کشور زنده است، نوازنده
و مخاطب دارد و به رشد خود ادامه میدهد.