به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، محمد حسن خدایی در یادداشتی به تئاتر «آنتی اویل» به نویسندگی افشین واعظی و تهیهکنندگی و کارگردانی طاها خانجانی از ۵ اردیبهشت در عمارت نوفللوشاتو روی صحنه استپرداخت.
متن وی بدین شرح است: «تئاتر این روزهای ما، گرفتار ساختن فضاهای انتزاعی است. خلق جهانی بدون تاریخ، بینسبت با اینجا و اکنون و پر از حرف و حرف و حرف. فیالمثل در این اجرا که بر مدار ژانر علمی-تخیلی میچرخد و انسان گرفتار خلقیات بد و امر شرورانه را به نمایش میگذارد قرار است یک جهان پساصنعتی آن چنان بازنمایی شود که عدهای با داروی «آنتی اویل» شرزدایی شوند و خصلتهای شیطانیشان را درمان کنند. خلقیات آسیبزایی همچون حسادت، تنبلی و نمامی و… به میانجی کشف یک شرکت فراصنعتی پزشکی، در یک فرآیند پیچیده پاکسازی شده و فرد بیمار درمان میشود اما در این اجرا هم به مانند خیل کثیری از این آثار نمایشی، به جای لحن مناسب برای برساختن این فرآیند، آن هم در میانه یک جهان پساصنعتی، شخصیتهایی را مشاهده میکنیم که با لهجهی اقوام کشور عزیزمان ایران در حال بیان دغدغههایشان هستند اما شگفت آنکه بر لباسهای متحدالشکلشان نقش بارکدهای مطول نقش بسته است.
این اجرا میخواهد بخنداند بنابراین پر است از بازیهای نه چندان خلاقانهی زبانی. روندی که در سه اپیزود تکرار میشود و در نهایت اجرا با مانیفستخوانی نه چندان رادیکال از شخصیتی که یادآور «دیگری بزرگ» این جهان است کار خود را به پایان میرساند.
باید توجه داشت که برساختن یک جهان خودبسنده که در آن مناسبات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، به اندازه باشد کار دشواری است. ادبیات مدرن بیش از آنکه بر نمادگراییاستوار باشد، در گرایش به ساختن جهان تمثیلی است که موفق عمل میکند. یک جهان تمثیلی مثل آن چیزی که در آثار کافکا یا هاکسلی میبینیم میتوانست آنتی اویل را رستگار کند. اما این اجرا در دام نمادگرایی افتاده و به نوعی تحلیل رفته است. رویکردی که در نمایش «جنوب عمیق» و تعداد دیگری از این قبیل اجراها در این چند سال شاهد آن بودیم. تئاتر ایرانی ناتوان از ساختن یک جهان خودبسنده آخرالزمانی و پساصنعتی، بیش از آنکه بر تئاتری کالیته تکیه کند، همه چیز را به کلمات تقلیل میدهد. فیالمثل در نمایش آنتی اویل خصلتهایی چون حسادت، بدزبانی و تمام صفات شرورانهی بشری به جای نشان داده شدن از طریق کنشهای رفتاری، کمابیش با کلمات گوشزد میشوند. اما مخاطب این روزهای تئاتر ما، زیر بمباران تصاویر آثار سینمایی درجه یک دنیا، دیگر مقهور این حجم از کلاممحوری سترون نخواهد شد. نسل جوان این روزهای ما خوب است این نکته را در نظر آورد که ژانر خلاقیات را بیش از این، نویسندگانی چون هدایت و جمالزاده به اوج رساندهاند و میبایست طرحی نو در این ورطه هولناک دراندازند.
در نهایت میتوان این نکته را متذکر شد که تجربهی زیسته انسان ایرانی، با آنکه بینسبت با مناسبات پسامدرنیستی این روزهای جهان نیست، اما پتانسیل ویژهای هم در چنته ندارد که به مانند یک انسان مدرن غربی، وضعیتهای پساصنعتی را خلق کند. به یاد آوریم که چگونه ادبیات علمی-تخیلی درجه یک دنیا، در کار ساختن پادآرمانشهرهایی بوده که هر انسان آگاه و آزاد را به وحشت میاندازد. آنتی اویل، محصول التقاط گرایی دوران ماست. پایی در مناسبات جهان پساصنعتی دارد و پایی در فلاکت مردمان مستاصل جنوب شهر تهران. بنابراین شوربختانه از هر دوی این فضاها، دست خالی بیرون میآید. اجرایی که به تمامی توان خیره شدن در فاجعه را ندارد چراکه به قول ژیژک، «وحشت از اشکهای واقعی»، تمامی هویت و هستی او را در بر گرفته است.»
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است