هوشنگ کامکار؛ آهنگساز و تنظیمکننده است که سالهاست بهعنوان
سرپرست گروه کامکارها فعالیت میکند اما همیشه او پروژههای شخصی خودش را هم پیش
برده و یکی از مولفههایی که همواره آمیخته با این پروژههایش بوده است پیوند با
اشعار شاعران نوپرداز معاصر فارسی بوده است. شاعرانی همچون احمدرضا احمدی، سهراب
سپهری و…. کامکار این بار و بعد از تجربه تاثیرگذاری همچون «در گلستانه» که سالهای
سال هم شنیده شد، سراغ چالش دشوارتری از ترکیب شعر مدرن فارسی با موسیقی امروز
رفته است و شاعری برگزیده است که شعرهایش فاقد اوزان عروضی هستند و در آلبم «هیچدرهیچ»
که بهتازگی منتشر شده است از اشعار بیژن جلالی استفاده کرده است. بیژن جلالی
شاعری گوشهنشین بود که اشعارش با زبانی ساده مضامینی انتزاعی و مفاهیمی عمیق
همچون زندگی، عشق و مرگ را بازنمایی میکنند و حالا کامکار میرود تا با اثر حاضر
موفقیت آلبوم «در گلستانه» را تکرار کند. موفقیتی که ممکن است در طول زمانی طولانیتر
از دنیای مصرفی معمول بازار موسیقی شامل حال این آلبوم شود. با هوشنگ کامکار
درباره این آلبوم گفتوگو کردهایم که بخشی از آن را در ادامه میخوانید.
شما پیشتر هم بر بستر شعرمعاصر فارسی تجربههایی
در زمینه موسیقی کلاسیک داشتهاید، اما چه شد این بار سراغ شعر بیژن جلالی و شعر
بدون وزن و آزاد او رفتید و آلبوم «هیچ در هیچ» را تولید و منتشر کردید؟
شاعران به بیژن جلالی، سهراب سپهری معاصر لقب دادهاند. در
زمان خودش وقتی سراغ شعر سهراب سپهری رفتم و آلبوم «در گلستانه» منتشر شد، سپهری
هنوز در میان عموم مردم آنچنان شناخته شده نبود و خوشبختانه جا افتاد و بسیاری از
جوانان امروز میگویند ما سهراب را با «در گلستانه» شناختیم. تا این حد که خیلی از
شعرهای سهراب را روی در و دیوار روستاهای دورافتاده ایران هم دیدهایم. مثلا «تا
شقایق هست زندگی باید کرد» یا «بهسراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید». «در
گلستانه» در زمان خود خیلی مورد توجه قرار نگرفت اما بعدا جا افتاد و آدمها با آن
بزرگ شدند. از این بابت خیلی خوشحال بودم و بیژن جلالی را هم واقعا میتوان سهراب
سپهری دیگری دانست که شعرهای مدرن و سپید مینوشت. جلالی بسیار گمنام بود و زندگی
بسیار دور از تبلیغات و دور از مسائل حاشیهای داشت. همین امروز هم شخصیت ناشناختهای
محسوب میشود و خیلی بهندرت پیدا میشوند که شعرش را خوانده باشند اما بهنظر
بسیاری از اندیشمندان ادبیات معاصر یکی از برجستگان شعر معاصر است مگر اینکه کسی
خصومت شخصی با او داشته باشد. در جلد سیدی توضیح دادهام که جلالی کلا انسان
عارفی بود بهعلاوه این که با اشعار شاعران فرانسوی محشور بود تاثیر زیادی از آنها
گرفته بود اما میگویند محتوای کارش بهعبارتی میشود گفت هویت ملی بود و براساس
فرهنگ و معرفت ایران بود. قبل از این که این کار را شروع کنم با احمدرضا احمدی
صحبت کردم که خیلی استقبال کرد و گفت چگونه برای این این شعرها میتوانی موسیقی
بسازی؟ گفتم احمدرضا من که برای دل خودم مینویسم و اینکه پولی دربیاورم یا خانهای
بخرم. اگر چنین مقصودی داشتم این شعر و این خوانندگان را انتخاب نمیکردم. اگر
بتوانم و خودستایی نباشد برای تعالی موسیقی ملی معاصر ایران این اثر را ساختم. من
در «در گلستانه» موسیقی ملی را معرفی کردم. اما این اثر در چهارچوب موسیقی ملی
معاصر ایران است یعنی میتواند از تکنیکهای مدرن جهان استفاده کند ولی در خدمت
هویت ملی خودش باشد مثل کاری که بیژن جلالی کرده است؛ او بسیار تحت تاثیر شاعران
معاصر فرانسه بود، در فرانسه تحصیل کرده و با اشعار مدرن فرانسه آشنایی کاملی
داشته و بعد میبینید که عرفان مشرقزمین و هویت ملی ایران زمین در شعرش گنجانده
شده است. یعنی ترکیب این دو تا…
و یک جهان شخصی که وقتی کسی با این جهان ارتباط
برقرار میکند میبیند چقدر عمیق است.
بله، کاملا. ضمن اینکه اشعار به زبان بسیار سادهای بیان
شده اما فلسفه خودش و عرفان شرق در آن هست. من سعی کردم از تکنیکهای موسیقی مدرن
که نمایندهای از اشعار فرانسوی و مغربزمین بهحساب میآید استفاده کنم و همزمان
بتوانم در موسیقی بهنوعی هویت ملی را هم لحاظ کنم؛ با ملودیها و عوامل موسیقی
ایرانی. بهنظر خودم توانستم این ترکیب را تا حدی انجام دهم؛ دوست ندارم جملاتم
جنبه خودستایی داشته باشد اما چنین ترکیبی در موسیقی ایران را بنده تاکنون نشنیدهام.
امیدوارم بتوانم به موسیقی ملی معاصرمان خدمت کنم. جوانهای ما باید بتوانند این
راه را ادامه دهند اما متاسفانه جوانان در دانشگاهها تحت تاثیر ژستهای برخی
موزیسینها و موسیقیهای مغرب و با همان اسلوب اما دستهچندم و درجه چندم کارهایی
مینویسند که بهنظر خودشان ارزش دارد. بهنظرم کسی که موسیقی مدرن جهان را بتواند
بنویسد(اگر بتواند) باید به نیویورک و دارمشتاد و دیگر جاهایی که شنونده دارد و
وقتی آن جا ببرند نه اجرایش میکنند و نه توجهی به آن میکنند چون چندمیلیون برابر
خودشان آن کار را بهتر بلدند انجام دهند. در صورتی که اگر بتوانید موسیقیای
بنویسید که هویت ایرانی داشته باشد همه جا آن را گوش میدهند و برای آن احترام
قائلند. مثال خارج از بحثش هم آقای شهرداد روحانی و ارکستر سمفونیک است؛ همه
ایرانیها حتی در دورافتادهترین نقاط دیگر میدانند که سفر ارکسترها برای تیم ملی
بوده اما ایشان اعلام میکنند ما برای جامجهانی به آنجا نرفتهایم در صورتی که
چهار اثر نوشتهاند که پول هر چهار آنها را هم گرفتهاند. ضمن اینکه چایکوفسکی
را بردهاند در خانه چایکوفسکی اجرا میکنند. مطلقا ارزش ندارد و رئیس کنسرواتوار
آنجا آبروی موزیسینهای ایرانی را به همین خاطر میبرد و گفته است ارکستر سمفونیک
ایران سالهای سال از موسیقی اروپا دورتر است. در صورتی که یک اثر باکیفیت از
موسیقی ملی اجرا میشد همه را مات میکرد. خودم با این موضوع بهعینه در دوسلدورف،
لندن و جاهای مختلف مواجه شدم و مردمشان بسیار دوست دارند و موزیسینها استقبال میکنند.
چون چیزی است که برایشان جذاب است؛ چایکوفسکی را با تکنیک ضعیف ببری به خانه چایکوفسکی
اجرا کنی مشخص است که میگویند سالهای سال عقب هستیم و آبروی امثال احمد پژمان
و… را میبرند. آنها فکر میکنند موسیقی ما همان است که آنجا شنیدهاند. روزی
به یکی از متولیان گفتم میدانید کاری که شما کردید مثل چه کاری است؟ گفت مثل چه؟
گفتم مثل این است که شما یک نوازنده ترومبون ایتالیایی حرفهای را به ایران
بیاورید و او را مجبور کنید برای اساتید موسیقی ایرانی ردیف میرزاعبداله را با
ترومبون بنوازد! به او میخندند. منظور اینکه جوانها باید همه فنون موسیقی غربی
را استفاده کنند ولی هویت ملی داشته باشد یعنی اگر بخواهید مثل شوئنبرگ کار
بنویسیم کسی هیچجا تحویلمان نمیگیرد.
علاوه بر اینها نکتهای که در موسیقی ایران
سالهاست مغفول واقع شده آشنایی موزیسینهای ما با جریانهای مختلف ادبیات
معاصرمان است. برای استاد ابتهاج یا زندهیاد منزوی بسیار احترام قائل هستم ولی بهواقع
موزیسینهای ما از ایشان جلوتر نیامدهاند؛ شعر موج نو را نمیشناسند، شعر حجم را
به همین ترتیب و… یعنی ممکن است افرادی باشند موسیقی روز دنیا را بشناسند و هویت
ملی ما را هم در آن لحاظ کنند اما بهعلت شناخت و احاطه نداشتن بر ادبیات سراغ
کلامهایی بروند که نمایاننده مضامین و فرمهای ادبی هزار سال پیش ماست. چگونه میشود
موزیسینها را با ادبیات امروز آشنا کرد و پیوند موسیقی و ادبیات مدرن را برقرار
کرد؟
با کمال شرمندگی، در تئاتر و هنرهای دیگر نمیگویم و هستند
آدمهایی که اطلاعات زیادی درباره هنرهای دیگر دارند ولی در موسیقی متاسفانه خیلی
بهندرت آدمهایی را میشناسم که با ادبیات، نقاشی، سینما و دیگر هنرهای معاصر در
ارتباط باشند، دمخور باشند و شناخت کافی داشته باشند. صرفا موسیقی کار کردهاند و
اطرافشان را ندیدهاند؛ صرفا یک نوازنده پرقدرت هستند، مثلا تار خیلی خوب و تکنیکی
مینوازند، وقتی با ادبیات، نقاشی و هنرهای دیگر معاصر ارتباط نداشته باشید موسیقی
هیچ رشدی نمیکند. از قدیم هم اینگونه بود. یعنی از زمانی که من در دانشکده
هنرهای زیبا بودم موسیقیدانها را متاسفانه آدمهای تکبعدیای میدانستند. در
صورتیکه موسیقی ملی ایران خیلی عقبتر از شعر نو است. الان ارکستر ملی ایران که
بنیاد رودکی میگرداندش مدام قطعات سرضربی متعلق به هشتاد سال پیش مینوازند. کسی
جرات نمیکند یک کار با تکنیک که یک جوان با انگیزهاش نوشته است اجرا کند. همین
ارکستر سمفونیک که به روسیه رفت اثر استاد حشمت سنجری را اجرا کرد؛ من احترام
بسیار بسیار زیادی برای حشمت سنجری قائل هستم ولی کاری که ایشان نوشتهاند یعنی
«رقص دایره» متعلق به خیلی سال پیش است و در مقابل آثاری از جوانان وجود دارد که
مدرن، امروزی و با خصوصیتهای ایرانی است که هیچوقت در اینگونه ارکسترها اجرا نمیشود.
دنبال اینها نیستند و میگردند ببینند از استاد بزرگ موسیقی ما روحاله خالقی چه میشود
اجرا کرد. هیچکس منکر بزرگی ایشان نیست ولی هنوز در حال اجرای آثار ایشان هستند،
آیا میدانید متعلق به چند سال پیش است؟ این است که یا نمیتوانند و قدرتش را
ندارند و یا اینکه اصلا علاقهای ندارند. تبلیغی هم که برای موسیقی حرفهای نمیشود.
پس مردم چگونه با موسیقی خوب امروز آشنا شوند؟ اکنون هیچ کسی نداریم که مثل نیما
تحولی در موسیقی ملی ما بهوجود آورده باشد چون دور هم جمع نمیشوند و معرفی نمیشوند.
من سعی کردم بتوانم موسیقی را همپا با شعر معاصر ایران پیش ببرم و اگر درست عمل
کرده باشم تحولی در موسیقی معاصر ملی خودمان ایجاد کرده باشم. چقدر موفق بودهام
یا نه را باید منتقدان و صاحبنظران بگویند. آهنگسازان باید جرات بهخرج دهند؛
کاری که در «هیچدرهیچ» کردم ترکیب عرفان سنتی مولانا با عرفان مدرن بیژن جلالی
بوده است. من خودم را آماده کردم تا به من ایراد بگیرند که چرا «هیچدرهیچ»؟ این
ترکیب سنت و مدرنیته یکی از ویژگیهای سیدی است. گفتم این کار را بهسفارش هیچکس
انجام ندادهام و نه کسی یک ریال خرجش را داده است؛ اگر ایراد هم گرفتند اگر درست
باشد میپذیرم وگرنه نمیپذیرم.
سهند آدمعارف
There are no comments yet