مصطفی کیایی کارگردان جریان اصلی سینما در
این سالها توانسته جای خودش را چه در میان مخاطب و چه در میان سینماگران به دست
بیاورد و کمتر پیش میآید تا بعد از تماشای فیلم او ناراضی باشی. مصطفی کیایی رگ
خواب مخاطب را خوب بلد است اما از آن مهمتر این است که میتواند فیلمی استاندارد بهلحاظ
هنری و تکنیکی اما پاپیولار را روانه پرده سینما کند. با او بهانه اکران فیلم
«چهارراه استانبول» به گفتوگویی نشستم که در ادامه میخوانید.
در فیلم «چهارراه استانبول» قصهای روایت میشود
حول محور ساختمان پلاسکو، اما ساختمان پلاسکو به همان میزان که نقطه قوت فیلم است پاشنه
آشیل آن نیز به حساب میآید چرا که اگر سکانسهای مربوط به حادثه ساختمان پلاسکو را
از آن حذف کنیم و یا این حادثه را به لوکیشن دیگری ببریم و اصلا حرفی از پلاسکو به
میان نیاید هیچ اتفاقی برای فیلم نمیافتد و خط روایت داستان ضربه نمیخورد! با
این وجود چرا این قصه را به حادثه پلاسکو ربط دادید و در جریان آن روایت کردید؟
وقتی واقعهای شبیه به حادثه ساختمان پلاسکو در تمام دنیا
اتفاق میافتد فیلمسازان کمتر بهطور مستقیم به آن حادثه میپردازند و معمولا از
دریچه و یا نقطه عطف دیگری وارد قصه میشوند و در روایتشان شخصیتها و داستان با
آن ماجرای واقعی گره میخورد. مثلا درباره حادثه ۱۱سپتامبر فیلمهای زیادی ساخته
شد اما بیشتر آنها داستانی را روایت میکردند که در حاشیه آن واقعه بود. هدف من
نیز در نوع نگارش فیلم «چهارراه استانبول» همین بود. خیلی از دوستان پس از تماشای
فیلم این نکته را گفتند که یک نقطه قوت فیلمنامه همین است که این حادثه میتوانست
در هر پاساژ دیگری اتفاق بیفتد و این فیلم را میتوان در هر جای دنیا نمایش داد و
دقیقا این همان چیزی است که در نظرم بود. نمیخواستم مستقیم به ماجرای پلاسکو
بپردازم و به آن ورود کنم. اما با این همه چون زمان زیادی از این واقعه نگذشته بود
طبیعتا من نیز تحت تاثیر آن بودم و دلم میخواست در حد توانم به این ماجرا
بپردازم. معمولا در سینمای ایران یک واقعه تاریخی اجتماعی خیلی زود تبدیل به فیلم
نمیشود حتی با گذشت زمان زیادی از تاریخ وقوع آن خیلیها آن را فراموش میکنند.
مطمئن بودم اگر من «چهارراه استانبول» را نمیساختم هیچ وقت دیگر فیلمی درباره این
قضیه ساخته نمیشد. همان طور که درباره خیلی از اتفاقات مهم دیگر در ایران تا به
حال فیلمی ساخته نشده است ما بارها سقوط هواپیما، حادثه سانچی و… داشتیم اما هیچ
وقت فیلمی، آن هم با روایتی بیطرفانه و در بخش خصوصی ساخته نشده است اگر هم فیلمی
ساخته شده با صرف هزینههای گزاف و دولتی بوده و خروجی آن نیز آنطور که باید از
آب درنیامده است. من فکر میکردم این نوع روایت برای فیلم «چهارراه استانبول»
مناسبتر است. از نگاه من ساختمان پلاسکو نماد اقتصاد بود که فرو ریخت و به نظرم
این حادثه با محتوا و حرف فیلم کاملا قرابت داشت.
با این تفاسیر چون سوژه ناب و داغی برای همه ما
بود به سراغ آن رفتید یا مشخصا با حضور کاراکتر آتشنشان با بازی مهدی پاکدل میخواستید
ادای دین کرده باشید!
قطعا مورد دوم است، من در زمان حادثه ساختمان پلاسکو درگیر
فیلمنامه دیگری بودم اما وقتی این حادثه رخ داد زمانی که همه درگیر انتشار پست در
فضای مجازی بودند به این فکر کردم که میشود عملیتر با این قضیه برخورد کرد و میتوان
حتی به همین اندازه به این حادثه تلخ و آتشنشانان ادای دین کرد. به همین دلیل قصهای
نوشتم و در حالی که خط روایت داستان مورد نظر خودم را داشتم در حد بضاعت خودم به
این حادثه نیز پرداختم اما به گونهای که پارامترهای موجود در فیلمهایم مثل
ریتم، هیجان و… حفظ شود.
با اینکه اسم فیلم دیگر پلاسکو نیست اما مخاطب
میداند به آن حادثه مربوط است و از آنجاییکه برای مخاطب تداعیکننده آن واقعه
است شاید در کشاندنش به سینما تاثیرگذار باشد به نظرتان این اتفاق چقدر در جذب
مخاطب تاثیرگذار است؟ بهنوعی استفاده هوشمندانه از یک حادثه واقعی داشتید!
اتفاقا بر عکس، من حتی گمان میکردم این اتفاق تاثیر منفی
دارد به همین دلیل سعی کردم با پررنگ کردن ریتم و فضای مرسوم در فیلمهایم این
قضیه را تلطیف کنم چرا که مخاطب ایرانی نسبت به زنده شدن وقایع تلخ دافعه دارد و
حتی این واکنش را در فضای مجازی هم دیدم اما خوشبختانه مخاطب پس از تماشای فیلم
چنین نظری نداشت و حتی با سکانسهای تاثیرگذار فیلم همراه شد بود. فیلم وجوه
زیادی دارد مخاطب لحظاتی مضطرب میشود، میخندد و یا گریه میکند درست مثل زندگی،
این اتفاقی است که من همواره سعی کردم در تمام آثارم آن را لحاظ کنم. اما در کل
فکر میکنم این اتفاق میتوانست حتی تاثیر منفی داشته باشد.
مخاطبی که فیلمهای مصطفی کیایی را میبیند به
نقدهای اجتماعی او عادت کرده است. اما به نظرم میآید در این فیلم بیپروا و
مستقیمتر نقد کردید مثلا جایی که شخصیت آتشنشان فیلم در دیالوگی میگوید این
بحران را کسی به وجود آورده که مدیریتش میکند!
من روز حادثه آنجا بودم خیلی از دوستانم کسبه ساختمان
پلاسکو بودند به همین دلیل ماجرا را کاملا رصد کردم و برای ساخت این فیلم تحقیقات
میدانی داشتم شاید بالای ۱۵ساعت فیلم درباره آن تماشا کردم. وقتی ساختمان پلاسکو
ریخت تا چند ساعت هیچکس نمیدانست باید چه کاری انجام دهد و همه هیاتی عمل میکردند.
خیلی از نیروهای بدنه آتشنشانی نسبت به مدیریت کلان نارضایتی داشتند و عملکرد
یکی از مدیران وقت سازمان آتشنشانی و شهرداری که مدیریت این بحران را مدتی به
عهده داشت قابل قبول نبوده است. وقتی در زمان تحقیقاتم در جریان بسیاری از اتفاقات
قرار گرفتم دیدم ما اصلا نمیتوانیم یک بحران را مدیریت کنیم و بهصورت مستقیم
باید به برخی مسائل اشاره کرد. من به چیزی خارج از تحقیقاتم اشاره نکردم اتفاقا
خیلی با دست بسته و محتاطانه به آنها اشاره شد. خیلی دلم میخواست فیلمی بسازم که
به همه این اتفاقات حادثه پلاسکو بپردازد اما زمانی که قرار بود «چهارراه استانبول»
را بسازم از سوی بسیاری از ارگانها تحت فشار بودم و این مسئله برایشان خیلی
حساسیتبرانگیز بود که تو قرار است چه چیزی بسازی و در فیلمت نشان دهی؟ و درنهایت
هیچ نهادی جز سازمان آتشنشانی با ما همکاری نکرد تقریبا تمام نهادها و ارگانهای
مرتبط با حادثه ساختمان پلاسکو با ساخته شدن این فیلم مخالف بودند. نمیدانم همه
به چه دلیلی و چرا نگران ساخت «چهارراه استانبول» بودند اما این فیلم میتوانست وجه
دیگری داشته باشد که نشد. برای من که به دل این ماجرا رفتم و در مورد آن تحقیقات
کردم هنوز خیلی از حرفها ناگفته است.
شما در ساخت فیلمهای کمدی و اجتماعی خودتان را
ثابت کردید اما در «چهارراه استانبول» خود را وارد چالش جدیدی کردید و آن هم بازسازی
سکانسها و لوکیشنهایی بود که در واقعیت اتفاق افتاده و همین مسئله میتواند
ضریب خطای شما را بالا ببرد، باتوجه به اینکه سیمرغ بخش جلوههای بصری را فیلم
شما گرفت سهم جلوههای ویژه در این سکانسها تا چه اندازه بود ؟
یکی از مسائلی که من را برای ساخت این فیلم ترغیب میکرد
همین نکته بود وقتی میگویی حلب، سوریه، عراق یا حتی یک جغرافیای خیالی مخاطب هیچ
حافظه بصری از آن ندارد اما وقتی میگویی «چهارراه استانبول»، مردم بسیار زیادی به
آنجا رفتند و یا دستکم از کنار آن رد شدند از طرفی در جریان حادثه پلاسکو فیلمهای
بیشماری از این حادثه در اختیار مخاطب قرار گرفت. همین مسئله باعث میشد همه تو را
مقایسه کنند و کوچکترین اشتباه خیلی به چشم بیاید. این موضوع برایم در عین حال که
خیلی جذابیت داشت اما ترسناک بود با این همه مصمم بودم تا این کار را انجام بدهم. فرید
ناظرفصیحی از ابتدای پیشتولید جزو اولین کسانی بود که به پروژه اضافه شد و
خوشبختانه اعتماد خوبی بین ما وجود داشت. من برای سکانس به سکانس «چهارراه
استانبول» استوریبورد کشیدم تا به این نتیجه برسیم هر سکانس را کجا فیلمبرداری
کنیم. کدام را در دکور کدام را بهوسیله پرده سبز و… تقریبا مخاطب خیلی از سکانسها
را متوجه نمیشود که در خیابان جمهوری فیلمبرداری نشده است و خیلیها وقتی کلیپهای
منتشرشده از پشتصحنه را دیدند تازه متوجه شدند که ما این سکانسها در جایی مثل
بوستان ولایت فیلمبرداری کردیم و اصلا خیابان جمهوری در کار نبوده است. ما در
سینمای ایران تا به حال به این اندازه ویژوال نداشتیم. اگر ویژوال را از «چهارراه
استانبول» بگیریم این فیلم نمیتوانست ساخته شود و به نظرم این بعد از فیلم نقطه
عطفی در سینمای ایران به حساب میآید.
فارغ از کارگردانی، همیشه در فیلمنامههای شما
جوانهایی را میبینیم که در پی احقاق حقشان هستند اما نمیتوانند به مرجع حاکم
مراجعه کنند در نتیجه خودشان دست به اقدام میزنند. قرار نیست این کلیت را کنار
بگذارید و چیز متفاوتتری را مد نظر قرار دهید؟
به نظرتان «ضدگلوله» شباهتی به «عصر یخبندان» دارد؟ یا «بارکد»،
شبیه «چهارراه استانبول» است؟
خیر، اما معمولا منظر و کلیتی در خط روایت آثار
شما تا حدی یکی است!
تنها نکتهای که در
تمام فیلمهای من از «بعدظهر سگی سگی» گرفته تا «چهارراه استانبول» همواره وجود
دارد و ثابت است لحن و شیوه نگارش فیلمنامه است. در سینمای ایران هر کسی تیتراژ
فیلم من را نبیند باز هم متوجه میشود آن فیلم را من ساختم و این فقط بهخاطر همین
لحن و شیوه نگارش است. به نظرم این یک ویژگی است و من حتی نمیتوانم خارج از این
سیستم کار کنم. شما نمیتوانی خودت را از فیلمت منفک کنی. من گره انداختنهای متوالی
و یا رو دست زدن را در فیلمنامه دوست دارم و مخاطب نیز با آن همراه میشود شاید
یکی از دلایل اینکه مخاطب معمولا فیلمهای من را دوست دارد همین ویژگیهاست اگر
از این منظر نگاه کنیم میتوان گفت این وجه اشتراک تمام فیلمنامههای من است. من «بارکد»
را پس از «عصر یخبندان» ساختم و این دو اصلا شباهتی به هم ندارند. البته طبیعی است
که به قول شما تا حدی منظر من بهعنوان فیلمساز در تمام فیلمهایم ثابت باشد.
پس از ساخت فیلم «بعد ظهر سگی سگی» یک پرش
اساسی داشتید و «خط ویژه» را ساختید و ثابت کردید فیلمساز بلندپروازی هستید اما
چند سالی آهسته و پیوسته مسیر سینمای خودتان را پیش گرفتید. شرایط سینما سبب شده
تا دیگر چنین اتفاقی نیفتد یا ترجیح میدهید سینمای خودتان را با تمام ویژگیهایش
آهسته و پیوسته ادامه دهید؟
من بهعنوان فیلمساز این حس جستوجوگری را همواره در خودم
دارم و ممکن است جایی این اتفاق برای مخاطب جذاب باشد و به چشم بیشتر بیاید و در
زمانی دیگر نه. من هنوز هر فیلمی میسازم مخاطب میگوید «خط ویژه» چیز دیگری است و
انگار «ضدگلوله» و «خط ویژه» پرشی بود اما درواقع به نظرم بعد از آن مخاطب دیگر به
سینمای من عادت کرده است و پذیرفته که فیلمهای پرریتم و هیجان بسازم شاید اگر من
یک فیلم هنری بسازم مخاطب از من قبول نکند. همیشه بهدنبال سوژههای ناب هستم که
انگیزه در من به وجود بیاورد و به نظرم «چهارراه استانبول» یک نقطه عطف برای من به
حساب میآید. در طول دوران فیلمسازیام چالشهای زیادی برای خودم ایجاد کردم و
فکر میکنم هر زمان همه چیز باهم هماهنگ شده اتفاق ویژهای افتاده است اما پیش میآید
که در این میان برخی مسائل باهم هماهنگ نشود و اتفاق ویژهای نیفتد. مخاطب و رضایت
آن برایم بسیار مهم است و خوشبختانه تا به حال هر فیلمی ساختم بالای ۸۰درصد از آن
رضایت داشتند و همین برایم جذاب است.
اما مصطفی کیایی «بعد ظهر سگی سگی» با «خط ویژه»
خیلی تفاوت دارد!
من چنین اعتقادی ندارم. «بعد ظهر سگی سگی» یا طیف فیلمهای دیگرم
خیلی تفاوت ندارد. به نظرم اگر این فیلم نبود و ساخته نمیشد من هیچ وقت فیلمساز
نمیشدم. این فیلم باعث شد تا زمینهای ایجاد شود و من بتوانم فیلم بعدیام را
بسازم. شاید شکل و شمایل «بعد ظهر سگی سگی» به شیکی فیلمهای دیگرم نبود ولی حرف و
نگاه من در تمام فیلمهایم ثابت بوده است و از ساخت هیچکدام از آنها ناراضی یا
پشیمان نیستم. من کارگردان فیلم سفارشی نیستم سفارشی نه به معنای ارگانی، بلکه به
معنای اینکه تهیهکنندهای برایم فیلمنامه بفرستد تا آن را بسازم. خیلی راحت میتوانم
در سینما پول دربیاورم و پیشنهادات زیادی دارم اما احوالات و دغدغه خودم و
فیلمنامه باید باهم همخوانی داشته باشد تا آن را بسازم. بهخاطر همین اصلا نگاه
اپراتوری یا بیزینسی ندارم.
در ابتدای اکران فیلمتان به وضعیت اکران
اعتراض داشتید، در حال حاضر با گذشت چند هفته هنوز شرایط را نامساعد میدانید؟
اکران نوبت دوم بهار بسیار اکران مهجوری شد به سبب تقارن
اکران فیلمهای ما با ماه رمضان همه فروش فیلم ما با بلیت نیمبهاست و ما بهخاطر
زمان افطار تا سحر معمولا یک سانس فوقالعاده داریم. از طرفی به سبب شرایط
فیلترینگ امکان تبلیغات ما محدود شد حتی ماجرای برجام و اتفاقات آن نیز بسیار تاثیرگذار
بود و انگار اولین چیزی که از سبد هر خانواده حذف میشود تفریح و سینماست. مسئولان
فرهنگی نباید فقط دغدغهشان اکران فیلمهای سینمایی باشد بلکه باید آنها را نجات
دهند و مراقبت کنند و زمانی را اختصاص دهند تا این فیلمها با وجود این شرایط
مخاطب خود را پیدا کنند و فرصت بیشتری پیدا کنند تا دیده شوند. این حرف مختص به یک
یا دو فیلم نیست بلکه همه فیلمهای روی پرده درگیر چنین شرایط و مشکلاتی هستند.
فیلم کمدی «تگزاس» که تصور میکردیم ۱۵میلیارد بفروشد پس از برجام فقط دومیلیارد
فروخت یا فیلم «عصبانی نیستم» همین طور. خیلیها منتظر اکران آن بودند و حتی «چهارراه
استانبول» هر کسی که آن را دوست داشت یا نداشت بر این عقیده بود که این فیلم فروش
خوبی خواهد داشت اما شرایط نگذاشت چنین اتفاقاتی بیفتد. مسئولان و مدیران فرهنگی
باید از فیلمهایی که در شرایط اجتماعی خاص مثل حال حاضر اکران میشوند مراقب ویژه
کنند و فقط دغدغه اکران آثار بیشتر را نداشته باشند، در صورتی که همین فیلمها میتوانند
به اقتصاد سینما کمک کنند و گیشه خوبی داشته باشند.
ملیکا مومنیراد
There are no comments yet