کمتر کسی است که فیلم سینمایی «نان، عشق و
موتور هزار» را به یاد نیاورد. سپند امیرسلیمانی بازیگری که بیشتر در تلویزیون و
تئاتر او را بهخاطر میآوریم پس از فیلم «دندان طلا» با ساخته ابوالحسن داوودی
دیده شد و در ادامه فعالیتش به موازات حضور پررنگ در تلویزیون، در فیلمهای طنزی
چون سهگانه «اخراجیها»، «چک»، «خوب، بد، جلف» و… حضور داشت. با او که فیلم
سینمایی «هزارپا» ساخته جدید ابوالحسن داوودی را در نوبت اکران دارد درخصوص فضای
بازیگری، رقابت، تاثیر روابط و ضوابط در آن و فعالیتهای اخیرش گفتوگویی داشتیم
که در ادامه میخوانید.
بازیگران مدیوم تصویر معمولا هر کدام با وجهی
خاص شناخته میشوند که در این میان سپند امیرسلیمانی بهعنوان یک شخصیت بامزه و
شیرین شناخته میشود. در مدیوم تئاتر برخلاف تصویر تا حدی از این مسئله فاصله
گرفتید. برای فاصله گرفتن از این وجه چه کردید و با وجود فضای حاکم و کلیشهها چقدر
خود بازیگر در این امر میتواند تاثیرگذار باشد و این تصویر را بشکند؟
به نظر من نهتنها بیننده بلکه انگار دستاندرکاران سینما و
تلویزیون هم مرا با چهارچوبی که در مدیوم تصویر بیشتر دیده شدهام، میشناسند! در
دورانی هم کار جدی بازی میکردم هم کار طنز اما از دورهای بهبعد، حتی تهیهکنندهها
هم کار جدی به من پیشنهاد ندادند! من اصراری برای خنداندن کسی ندارم؛ بهصورت
مستقیم در «خندوانه» استندآپکمدی بازی کردهام؛ یعنی برای خنداندن مردم در این
برنامه شرکت کردهام اما در قالب این برنامه هم تلاش کردهام معضلات اجتماعی را
بیان کنم، ۱۶سال با مهران مدیری کار کردهام، در فیلمهایی همچون «نان، عشق و
موتور هزار»، «اخراجیها» و… بازی کردهام که خوب یا بد، مردم را خنداندهایم.
دیگر برای من کافی است. درنتیجه به شیوهای بازی نمیکنم که مخاطب بخندد و به دو
دلیل این کار را انجام میدهم؛ در وهله نخست اگر بازی من درست صورت گیرد، در لحظه
طنز یا بخش خندهدار نمایش، مخاطب بیشتر میخندد و از سویی دیگر از تکرار خسته شدهام.
همچنین پر از انتخاب اشتباه در تلویزیون و سینما هستم چون در بسیاری از آثار بیکیفیت
بازی کردهام البته از برخی از اشتباههایم دفاع میکنم چون باید خرج زندگی و
اجارهخانهام را پرداخت کنم.
به شرایطی که برای تامین معاش در سینما به آنها
تن میدهید، اشاره کردید. مدتی است شما فعالیت در حوزه تئاتر را جدیتر دنبال میکنید.
آیا در این حضور هم به شرایط اجباری تن میدهید؟
چندی پیش با نمایش «بلافیگورا» نوشته یاسمینا رضا و با
کارگردانی سعید دشتی در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه بودم. روزی که با سعید دشتی
صحبت کردم، به او گفتم که سالی یک یا نهایتا دو تئاتر کار میکنم و نمیخواهم آن
اشتباهها را در تئاتر تکرار کنم. حتی سال گذشته را با ۱۱پیشنهاد تئاتری بدون
اجرای تئاتر گذراندم! در «بلافیگورا» نقش بوریس را بازی میکردم که بسیار به این
نقش علاقه داشتم. در متن دیالوگی از زبان بوریس گفته میشود: «اینجا یک
رستوران کثافت است که همه ما توش گیر کردهایم.» حس خودم در زمان گفتن این جمله
این است که دارم درباره دنیا حرف میزنم؛ جهانی عجیبوغریب و بلبشو که همه در آن
گیر کردهایم؛ هم بازی میخوریم و هم دیگران را بازی میدهیم.
پس بهخاطر وجه تجربهگرایی تئاتر تصمیم گرفتید
بیشتر در این مدیوم حضور پیدا کنید؟
بخشی از این انتخاب میتواند این وجه باشد اما مسئله تئاتر
در خانه ما، دلیل مهمتری محسوب میشود. در خانه و جمعهای دوستانه ما با احترامی
بسیار زیاد از تئاتر حرف زده میشود و برای من تئاتر یک جنبه بسیار محترم و مهم
دارد. البته اصلا به این حرف که چرا هنرمندان سینما به تئاتر آمدهاند و…
اعتقادی ندارم و برای دوستانی که اینگونه تقسیمبندی میکنند، پاسخ دارم. من
اجازه دارم تئاتر کار کنم چون من درس این هنر را خواندهام و حتی اگر بخواهیم بحث
ارث را مدنظر قرار دهیم، تئاتر یکذره ارث پدری من هست! پنج سالم بود که در کنار
یک گروه کاملا حرفهای روی صحنه تئاتر شهر بازی کردم.
البته بهتازگی بحثی مهمتر از اینکه چرا بازیگران
سینمایی به تئاتر ورود کردند، بهوجود آمده و پیکان این بحث بهسمت کسانی که از حوزههای
دیگر وارد بازیگری شدند مثل پژمان جمشیدی نشانه رفته است. شما بهعنوان یک بازیگر
همنسل پژمان جمشیدی نسبت به این حضور چه اعتقادی دارید؟
اینقدر که پژمان برای بازی کردن تلاش کرده است، هیچکدام
از ما تلاش نکردهایم! اتفاقا چندی پیش خانم بازیگری را دیدم که به پژمان جمشیدی
فحش میداد. به او گفتم پژمان و من هر دو متولد ۱۳۵۶ هستیم و فیزیک یکسانی هم
داریم. پس آمدن پژمان یعنی ورود یک رقیب مستقیم برای من اما من هیچ مشکلی با این
موضوع ندارم و از آن خانم پرسیدم چرا با این حضور مشکل دارد؟! همیشه از پدرم و
استاد جمشید مشایخی شنیدهام که روزی ما را خدا میرساند؛ اینکه تا این اندازه از
حضور یک نفر ناراحت شویم، اشتباهی بسیار بزرگ است چون خودمان را از دست میدهیم.
من به مافیا، باندبازی، مهمانی و… در سینما معتقد نیستم اما تنها افسوس من از
سینما این است که ایکاش هنوز غیرمعروف و بدهکار بودیم اما بودیم! دوستی دارم که
بعد از دریافت سیمرغ تا امروز تلفن مرا پاسخ نداده است! شاید امروز از دید او
دوستش نباشم اما ما باهم زندگی کردهایم. من وقتی میشنوم ماهور الوند جایزه گرفته
است، با اینکه این شخص را تا امروز از نزدیک ندیدهام، بسیار خوشحال میشوم چون
تمام ما بیچاره شدیم از بس گفتند پسر یا دختر فلان هنرمند هستیم! ما فدا شدیم. هشت
سال تمام به دفترهای فیلمسازی که میرفتم، خودم را سپند معرفی میکردم چون میترسیدم
اگر بگویم سپند امیرسلیمانی بگویند که از پدرم استفاده میکنم! پس از مدتی با خودم
فکر کردم چه عیبی دارد که پدرم سعید امیرسلیمانی و خواهرم کمند امیرسلیمانی باشد!
شما پیش از این در سینما فیلم «خوب، بد، جلف» حضور
داشتید که آن هم باز یک فیلم کمدی بود مثل خیلی از آثاری که در آن بازی کردید. فیلم
«هزارپا» را نیز در نوبت اکران دارید. کمی در مورد حضورتان در این پروژه و همکاری با
ابوالحسن داوودی توضیح دهید.
ابتدا در مورد فیلم توضیح بدهم که این فیلم را به چشم یک
پروژه کاری نگاه نمیکنم و اساسا حضورم در آن کاملا دلی و بهخاطر پیمان قاسمخانی
بود. اگر درام بود یا کمدی، نقشم در آن کم بود یا زیاد من باز هم در آن بازی میکردم
چرا که آن را صرفا یک فیلم سینمایی ندیدم بلکه این فیلم فقط در نظرم کار پیمان
قاسمخانی بود. اما در مورد فیلم «هزارپا» و همکاری با ابوالحسن داوودی باید بگویم
که قبل از «نان، عشق و موتور هزار» من در سال۶۵ وقتی ۹سال داشتم در تلهتئاتری
برای آقای داوودی بازی میکردم بعد از آن چند سالی کمکارتر بودم تا اینکه در «نان،
عشق و موتور هزار» حضور پیدا کردم. از آنجایی که ابوالحسن داوودی کاملا به کاری
که انجام میدهد اشراف دارد همکاری با او بسیار لذتبخش اما در عین حال سخت است.
فکر میکنم آقای داوودی جدیترین کارگردانی است که من تا به حال با او کار کردم
اما با این همه وقتی میبینی کارگردانی این همه انرژی برای ساخت یک اثر میگذارد
طبیعتا تو هم بهعنوان بازیگر سر ذوق میآیی و هم انرژی میگذاری و هم میگیری.
درخصوص نقشتان کمی توضیح دهید.
نقشم در فیلم «هزارپا» تا حدی منفی بوده اما به سبب اینکه فضای
فیلم کمدی است این شخصیت شبیه به آن چیزی که از کاراکترهای منفی در نظر داریم
نیست. از ابتدای فیلم این کارکتر بر ضد شخصیت اصلی و تصمیمهایش است؛ شخصیتی که
رضا عطاران آن را ایفا میکند.
«هزارپا» یک فیلم کمدی است و قصه خود
را در دهه۶۰ روایت میکند. چنین چیزی را قبلا در «نهنگ عنبر» دیده بودیم؛ فیلمی
کمدی با روایتی در دهه۶۰ که خیلی هم از آن استقبال شد. اما به نظرتان «هزارپا» چقدر
متفاوتتر از نمونهای چون «نهنگ عنبر» است و فکر میکنید به همان میزان دیده خواهد
شد؟
فکر میکنم به همان اندازه از فیلم «هزارپا» استقبال شود
حتی برخی معتقدند شاید بیشتر از آن نیز دیده شود. اما تنها وجه «نهنگ عنبر» و «هزارپا»
این است که قصه هر دو در دهه۶۰ روایت میشود حتی با این تفاوت که «نهنگ عنبر» برای
اوایل این دهه است اما «هزارپا» مربوط سالهای پایانی آن. در کل این دو فیلم هیچ
شباهتی به هم ندارند.