نمایش «تلهموش» که اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام
نوشته آگاتا کریستی است، این روزها هر روز بهغیر از شنبهها ۲۱:۳۰ در سالن شماره۳
شهرزاد روی صحنه میرود. به بهانه این اجرا با سیاوش اسد؛ نویسنده، بازیگر، طراح و
کارگردان اثر و سحر نظامدوست، الیزا اورامی، حسین پرستار، سمیه مهری و اردلان
شجاعکاوه گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
در شرایط امروز تئاتر ما، اجرای آثار پلیسی و جنایی، کمی
ریسک ندارد؟
سیاوش اسد: سالهاست که در حوزه تئاتر جنایی فعالیت میکنم.
پیش از این، نمایشنامه «مرد بالشی» اثر مارتین مکدونا را اجرا کردم و برنامه بعدیام
هم اجرای نمایش «جمجمهای در کانهمارا» همین نویسنده است. احساس کردم «تلهموش»
نمایشنامه خوبی است که میتوان با بازنویسی و اعمال برخی تغییرات، تماشاگر را به
آن جذب کرد.
الیزا اورامی: سبک و سیاق آگاتا کریستی بیشتر نوع ترس و وحشت
و معمایی و جناییپلیسی است. از آنجا که سریالهای زیادی هم تلویزیون نشان داده و
مردم اگر این اثر را نخوانده باشند، میدانند که خانم مارپل، پوآرو و… چه
خصوصیاتی داشتهاند و تاحدی با این ژانر آشنا هستند.
حسین پرستار: اگر اثری نتواند مخاطب خود را تحت تاثیر قرار
دهد، موفق نیست. من هم سعی میکنم به تماشاگر لذت ببخشم. سعی کردهام تمام آدمها
را باور کنم.
سمیه مهری: واقعا اجرای نمایش برای من ترس داشت چون ژانر
پلیسی و جنایی در ایران بسیار ضعیف است و در ترجمه هم بسیار ضعیف عمل کردهایم.
آنچه در برادوی برای مردم جذاب است، باتوجه به فرهنگ شرق، جذابیت ندارد، در نتیجه
ورود کردن به این مسئله، یک ریسک بسیار بزرگ بود و ممکن بود جواب ندهد چون این نوع
قتلها برای ما تعریف نشده است. حتی افرادی در ایران که به آثار پلیسی علاقهمند
هستند، شرلوک هولمز، هرکول پوآرو و… را میپسندند. از سویی دیگر چون این متن
ترجمه شده است، مخاطب با برخی از تغییرات مواجه میشود. روند تغییر هم شاید برای
مخاطبان، کمی عجیب باشد که ریسک اجرا را بالاتر میبرد.
شما تغییرات بسیار زیادی در متن آگاتا کریستی بهوجود
آوردید. چه کردید که این تغییرات بتواند به چفتوبست داستان اصلی خللی وارد نکند؟
سیاوش اسد: پیشاز این نمایشهای دیگر را هم با بازنویسی
روی صحنه بردهام. برای «تلهموش» از فیلم «هشت نفرتانگیز» کوئنتین تارانتینو،
فیلم «اتاق زیر شیروانی» به کارگردانی اریک ونلوی و سریفیلمهای «اره» استفاده
کردهام. تمام این آثار داستان جنایی و تعلیق خاص خود را دارند. البته به داستان
اصلی وفادار بودم چون رمان را بارها و بارها خوانده بودم و میخواستم تنها اجرای
مدرنی از این متن داشته باشم.
البته در این میان شاهد حضور آگاتا که میتواند خود نویسنده
نمایشنامه تعبیر شود هستیم. از دید شما این شخصیت چه کارکردی در پیشبرد نمایشنامه
دارد؟
سیاوش اسد: میخواستم پیرزنی را به نمایش وارد کنم و این
وجه را از فیلم دنبالهدار «اره» دریافت کردم. در «اره» شاهدیم که جیگساو، مشکلات
روحی و روانی دارد و بندههای خدا را با بهوجود آوردن داستان، شکنجه میکند.
آگاتا را به عمارتم وارد کردم و این شخصیت قتلهای زنجیرهای را در این ساختمان
سازمانبندی میکند.
خانم اورامی، شخصیت خانم «بوی» بسیار به متن وفادار بود و
این شخصیت با همان پایانی که نمایشنامه برایش در نظر گرفته بود، مواجه شد. آیا
برای رسیدن به شخصیت، از رمان آگاتا کریستی استفاده کردید یا براساس متن جدید پیش
رفتید؟
الیزا اورامی: در داستان «تله موش» خانم «بوی» جایگاه بسیار
محکمی دارد و شاید بهانهای میشود برای کاراکتر اصلی داستان که در این نمایش از
آن، اقتباس شده است. این خانم هم بنا به گذشتهای که در سرنوشت این افراد در آینده
داشته و ایجاد شده، یکی از مهرههایی است که شالوده اصلی داستان را پیریزی میکند.
شخصیت متکالیف در نمایشنامه اصلی وجود داشته است اما این
شخصیت کاملا با آنچه در بازخوانی سیاوش اسد میبینیم، متفاوت است و میتوان گفت
تنها نام مشترک وجود دارد. شما چگونه این شخصیت را ساختید؟
حسین پرستار: من نتوانستم رمان یا نمایشنامه آگاتا کریستی را
در کتابفروشیها پیدا کنم. درنتیجه نتوانستم باتوجه به متن اصلی، روی این شخصیت
کار کنم. چیزی که از متکالیف میدانم این است که این سرگرد یک نویسنده است که
خانواده خود را از دست داده است و سالها در جنگ بوده است. شاید همین مسئله باعث
شده است نوعی عقده اودیپ در او بهوجود بیاید و انگار همین مسئله به او ضربه میزند.
برای رسیدن به متکالیف، به ارنست همینگوی رجوع کردم چون از دید من بسیار به هم
شباهت دارند. البته تلاش کردم شخصیت پیچش داشته باشد.
شخصیت «مولی» یکی از شخصیتهایی است که میتوان گفت چندان
نسبت به شخصیت اصلی، تغییر نکرده است. چه میزان از شرایط نمایشنامه برای رسیدن به
شخصیت استفاده کردید و چه میزان متن اصلی را مد نظر قرار داده بودید؟
سحر نظامدوست: متن آگاتا کریستی را مطالعه کرده بودم اما
«مولی» شخصیتی چندبعدی دارد و این برای من بسیار جذاب بود. به همین دلیل سعی کردم
بهدنبال بعدهای متفاوت این شخصیت بگردم. او عاشق، مرموز، شیطان و حتی قاتل است.
البته در این میان واقعا در وجههایی با این شخصیت همذاتپنداری هم داشتهام چون
هر بازیگری میتواند در بخشهایی با نقش خود همذاتپنداری داشته باشد.
شخصیت الیزا در داستان «تلهموش» نوشته آگاتا کریستی حضور
ندارد. چگونه این شخصیت را ساختید؟
سمیه مهری: شناسنامهای که سیاوش اسد به من داده، این است
که الیزا در نمایشنامه آگاتا کریستی، یک زن والیبالیست بسیار درشتجثه است که در
روند تمرینها، این شخصیت کاملا تغییر کرده است. پیش از اینکه به گروه اضافه شوم،
بازیگری ریزجثهتر از من این شخصیت را برعهده گرفته بود و درنتیجه به خاطر اینکه فیزیک
بازیگر به والیبالیست بودن نمیخورد، الیزا را تنیسور در نظر گرفته بودند و من هم
همان تغییرات را ادامه دادم.
آقای شجاعکاوه شخصیت تراتر در متن اصلی وجود داشته است اما
در نمایش اقتباس شده، شاهد هستیم تغییراتی در پایانبندی و حتی شخصیتپردازی صورت
گرفته است. باتوجه به اینکه در تلهتئاتر «تلهموش» همین نقش را بازی کردهاید،
چه میزان باتوجه به نمایشنامه جدید شرایط بازی خود را تغییر دادید؟
اردلان شجاعکاوه: کاراکتری که من بازی میکنم،
جزو اشخاص نمایشنامه اصلی است اما در این اقتباس جدید، بازی جدیدی را بهانجام
رساندم که از شخصیت نمایشنامه فاصله دارد. در نمایشنامه اصلی، این شخصیت میخواست
یک قهرمان کلاسیک بعد از یک رویداد باشد و تغییر ایجاد کند، در عین حال شخصیت جدید
من، یک قهرمان وارونه است، یک شخصیت وارونه است، یک شخصیت پارادوکس است، تغییر
ایجاد میکند و اتفاقات تازهای را در نمایش رقم میزند.
رویکرد خوانش سیاوش اسد از «تلهموش» این بوده است که روابط
انسانی و کارما سبب مشکلاتی عدیده میشود. چه شد که کارما را به نمایشنامه آگاتا
کریستی افزودید؟
سیاوش اسد: کارمای زندگی گذشته انسانها در آینده زندگی آنها
تاثیرگذار است. فکر نمیکنم انسان بدی روی زمین وجود داشته باشد، انتخابهای افراد
انسانهای خوب و بد را میسازد؛ انتخابهای اشتباه آدمها را بد و انتخابهای خوب
انسانها را خوب میکند. رویکرد من در نمایش این بوده است که تمام انسانها براساس
شرایط و ضوابطی که در زندگی آنها حکمفرماست، میتوانند قاتل باشند. «تلهموش» را
براساس همین کارما نوشتم، «تلهموشی»ها کسانی هستند که خطا کردهاند در گذشتهشان
و حالا در این تهدید گیر کردند که هیچ راه برگشتی وجود ندارد. آن دنیا هم همین
داستان است، ما در جهان دوقطبی زندگی میکنیم. وقتی جهان دوقطبی از بین میرود،
زمان و مکان از بین میرود و به جهان بعدی رجعت میکنیم تا برسیم به آن چیزی که از
آن آمدیم. یعنی انا لله و انا الیه راجعون که در قرآن به آن پرداخته شده است.
الیزا اورامی: خانم «بوی» به قول خود نمایشنامهنویس در
سال۱۹۴۰، سالهای جنگ قاضی بوده، کارهایی را انجام داده است که سرنوشت بچههای جنگزده
را تعیین میکرده و برحسب تصادف سه تا بچهای که آنها هم بهخاطر جنگ با قضاوت
این خانم که بهانهها و توجیهات خودش را دارد، سرنوشتشان خیلی بد رقم خورده است و
یکی از کاراکترها، بنا به کودکی تلخش میآید که انتقامجویی کند. این کارما نیست و
دموکراسی شخصی است و من بهعنوان بیننده این را حس کردم. از سویی دیگر آگاتا
کریستی همیشه قضاوت را بهعهده تماشاگر یا خواننده آثارش میگذارد. اینکه رفتار
قاتل داستان از نگاه مردم چگونه قضاوت میشود خیلی مهم است، یعنی همین بخش خیلی
جذابیت دارد؛ این بازنگری گذشتههای آدمها در این نمایش.
سحر نظامدوست: مولی در یکی از دیالوگهای خود میگوید: «شما
نمیتونین بهخاطر گناهی که در کودکی انجام دادهام، مرا مجازات کنین» اتفاقا در
این بخش، معصومیت شخصیت کاملا دیده میشود اما کارما، برای «مولی» اتفاق میافتد
اما حرف نمایش این است که همه ما انسانها چه معصوم و چه غیرمعصوم، در بخشی از
زندگیمان، کاری خطا انجام دادهایم و این زمان میتواند به پیش از سهسالگی ما
مربوط باشد. حسادت از برخی عقدهها و کمبودها ناشی میشود و برخی میتوانند
از روی حسادت آدم بکشند.
سمیه مهری: اتفاقا از دید من
الیزا، فری بیگناه است و اصلا بحث کارما درباره این شخصیت جایی ندارد. همچنین
شخصیت متکالیف که نویسنده است، گذشتهای را با افراد حاضر در نمایش نگذرانده است
و بیگناه است. احساس میکنم بحث متن این است که در آتش انتقام، تنها آدمهای گناهکار
آسیب نمیبینند بلکه ممکن است این مسئله، زندگی بیگناهان را هم تحتتاثیر قرار
دهد. درواقع نظر شخصی من راجع به کلیت کار این است که همیشه کارمای آدمها نیست که
به آنها برمیگردد.
حسین پرستار: متکالیف، عاشق صلح است و من هم به همین دلیل
در «تلهموش» حضور پیدا کردم که معتقدم هیچچیز نمیتواند جای صلح را بگیرد و حرف
نمایشنامه هم همین است.
دکور نمایش شما بهشدت رئال در نظر گرفته شده است و فضای
ویکتوریایی حاضر در نمایشنامه اصلی را به مخاطب منتقل میکند. آیا باتوجه به رئال
بودن موقعیت و بازیها این دکور را در نظر گرفتید؟
سیاوش اسد: در ابتدا تمایل داشتم دکور نمایش را سوررئال
طراحی کنیم و صحنه کاملا انتزاعی باشد. تمایل داشتم تمام اشیاء در فضا معلق باشند
اما بهمرور دیدیم وقتی بازیها رئال هستند و فستفوروارد در بازپرسیها صورت میگیرد،
با دکور رئال میتوانم فضایی لامکان به مخاطبان ارائه دهم.
در نمایش شما صحنه تغییر چندانی نمیکند و تنها میزانسنها
تغییر میکنند اما در جریان نمایش، تعداد بسیار زیادی تاریکی را شاهد هستیم. چه شد
که تصمیم گرفتید با این تناوب صحنه تاریک و روشن شوند؟
سیاوش اسد: زمانیکه به شهربازی کیش وارد میشوید، بهترین
ژانر وحشت را شاهد هستیم. زمانیکه به این مکان رفتم، دریافتم هرچقدر تاریکی بیشتر
باشد، انسانها بیشتر میترسند چون هنوز هم تاریکی برای بشر پر از ناشناختهها
است. تاریکیها هم به این منظور بهوجود آمده است که مخاطبان خفقانی که یک انسان
در تنهاییهای خود تجربه میکند را حس کنند. واقعا ژانر وحشت در تئاتر ایران بسیار
کم مورد توجه قرار گرفته است. واقعا کسی سراغ این ژانرها نمیرود چون واقعا نگاه
داشتن مخاطب کار دشواری است.
الهه حاجیزاده- مینا صفار
There are no comments yet