شما با شکل و شمایل متفاوتی به عرصه جریان اصلی موسیقی ایران وارد شدید
و نوعی از ژانر «رگه» ایرانی را ارائه کردید. بهنظر خودتان چه مولفههایی باعث شد
این شمایل با استقبال مواجه شود و آهنگهای شما بارها و بارها شنیده شود؟
واقعا ریسک بزرگی بود. اینگونه نیست که شما هنر را انتخاب کنید بلکه
هنر شما را انتخاب میکند. درواقع موسیقی است که به آهنگساز یا خواننده میگوید
مرا بساز یا مرا بخوان. از سویی دیگر چون از کودکی فضای آمریکای جنوبی را دوست
داشتم، وارد این موسیقی شدم. به این فکر نکردم که من این نوع از موسیقی را انتخاب
میکنم، آیا میگیرد یا نه! با علم به اینکه میدانستم مردم ما نسبت به چیزهای
جدید گارد دارند، ریسک کردم و این نوع موسیقی را انتخاب کردم. اگر نگاه تجاری
داشته باشید به این مسائل فکر میکنید و من اصلا با نگاه بیزنسی و تجاری به موسیقی
وارد نشدم، چون تنها کاری که بلد بودم و دوست داشتم این نوع موسیقی بود. نحوه ورود
من به موسیقی هم همینطور بود؛ نمیخواستم آثار خودم را به جمع کثیری ارائه دهم.
مثل یک آشپز که برای خودش غذا درست میکند و بهمرور این غذاها را به دوستان خود
ارائه میدهد و آنها خوششان میآید و همینطور طیف دوستداران غذای او افزایش مییابد.
در کلام آثار شما معمولا عاشقانههایی با رگههای پررنگ طنز مشاهده میشود.
آیا همین فضا را در آثار بعدی خود هم حفظ خواهید کرد؟
در هر دوره از زندگیام دغدغههایم را میسازم. میگویند تاریخ دو بار
تکرار میشود؛ یکبار تراژدی و بار دوم کمدی، بهقدری تراژدیهای مملکت ما تکرار
میشوند که شکل کمدی گرفتهاند. من طنز ننوشتهام بلکه حقیقت را اعلام میکنم اما
آنقدر این حقیقت در کودکی ما تکرار شده است که به آن میخندیم. بهعنوانمثال از
داشتههای نسل جدید و نداشتههای نسل خودمان میگویم و درنهایت میگویم: «ما یه
حال خوب داشتیم و شما نداشتید!».
یعنی اشعار شما با رویکرد طعنه و تلنگر زدن، سروده نشدهاند؟ چرا یکی
از رویکردهای اصلی طنز، بیان یک مبحث مهم
که حتی با گزند همراه است بوده و هست.
این وجه دیده میشود اما من با این نگاه آنها را نسرودهام. همانچیزی
که میدیدم را مینوشتم. حتی خود من با «دیدی داری»، (دقیقه۸:۰۵) غمگین میشدم و
دلم میگرفت اما بقیه میخندیدند! از دید خودم، این قطعه یکی از غمگینترین آهنگهای
من است. در ادامه هم اگر تناقضات در مملکت ما ادامه داشته باشد، مطمئنا این وجه در
ترانههای من هم وجود خواهد داشت. از سویی دیگر معتقدم که نمیتوان گفت «عاشقانه
طنز» نوعی معضل در ارتباط میان آدمها بوده است که این معضل بیان شده است درنتیجه
عاشقانه نبوده است. البته ناگفته نماند که آثار آیندهام مدرنتر خواهند بود.
شما در آلبوم «رویا» از سازبندی متفاوتی استفاده کردید که ترکیبی بود
از سازهای آکوستیکی مثل ساکسیفون، هارمونیکا و ترومپت و همچنین اصوات الکترونیک و ادوات
پرکاشن. چه عواملی سبب انتخاب مختلف سازها در آهنگهای مختلف شما میشود و چه فاکتوری
این دامنه را وسیع کرده است؟
موسیقی آمریکای جنوبی، سازبندی مشخصی دارد که البته در کشور خودمان
کمتر این سازها وجود دارند اما من تلاش کردم تقریبا از همان سازبندی اصیل استفاده
کنم. بهعنوانمثال سازدهنی و پنفلوت که من به آن، سوتسوتک میگویم، یکی از
ادوات اصلی موسیقی رگه است. وقتی من از آنها در یک بخش کوچکی استفاده کردم، همه
گفتند چه خلاقیتی از خود بروز دادهام! درحالیکه بسیاری از آلات دیگر هستند که
اگر از آنها استفاده کنید، کسی نمیگوید چه خلاقیتی بهخرج دادهاید.
اغلب در آثار و حتی لحن خواندن شما بار خیالپردازی مشاهده میشود. آیا
شما هم مثل ما اعتقاد دارید که تخیل، حلقه مفقوده ترانه، موسیقی و حتی سایر هنرهای
ما مثل سینماست؟
احساس میکنم در تمام آثار این اتفاق میافتد. رویا تنها چیزی است که
بشر دارد و هیچکس نمیتواند جلوی آن را بگیرد. آدمها در زندان، هیچچیز بهغیر
از خیال و رویا در اختیار ندارند. کیارستمی فعل زیبایی ساخته است؛ «رویا کردن»! این
فعل برای من بسیار جذاب بود و واقعا رویا کردن به ما، حال خوب منتقل میکند.
اشعاری که میشنویم و با کلماتی ساده جملهبندی دارند، برای من جذاب نیستند اما
رویا کردن برایم جذاب است و معتقدم با همین رویا کردن هم میتوان به روابط میان
آدمها پرداخت.
معیارهایتان برای پذیرفتن یا نپذیرفتن خواندن موسیقیهای تیتراژ برای
تلویزیون یا سینما چیست؟
باید به فضای کارم نزدیک باشد. بارها به من تیتراژهای سریالهای ماهرمضانی
و… پیشنهاد شده است اما وقتی دیدم فضای آنها با موسیقی من هماهنگ نیست،
نپذیرفتهام. البته اینگونه هم نیست که بگوییم گستردگی بسیار زیادی داریم و بهعنوانمثال
میتوانم میان بیست برنامه و سریال، انتخاب کنم! درنهایت نمیتوان گفت کاملا روی
معیارهایمان پافشاری میکنیم که اثری خوب تولید شود که با معیارهای ما هماهنگ باشد
و کار را دوست داشته باشیم و به توافق کامل برسیم چون اگر قرار باشد این کار را
انجام دهیم، هر ۱۰ الی ۱۵سال باید یک برنامه را انتخاب کنیم!
اساسا خواندن موسیقی تیتراژهای متفاوت چه تاثیری در بیشتر شنیده شدن
آثار موزیسینها و خوانندگان دارد؟
بیشک اینگونه است اما از یکسو مردم ما همیشه هر نسخه غیرمجازی را
بیشتر از مجاز دوست دارند! ممکن است اصلا برای شما بخشهای اروتیک فیلم، جذابیت
نداشته باشند اما بهمحض اینکه لفظ سانسورشده درباره یک فیلم به کار برده میشود،
دیگر دوست نداری آن را از مغازه خریداری کنی و ترجیح میدهی از کنار خیابان، نسخه
غیرمجاز آن را بخری! آنقدر نسل جوان ما سرکوب شده است که اسم مجاز، حال مردم را
بد میکند. از سویی دیگر مردم نسبت به تلویزیون گارد پیدا کردهاند. درنتیجه از
نظر من تیتراژ خواندن، خواننده را معروفتر میکند اما محبوبتر نمیکند. بودهاند
افرادی که با خواندن تیتراژ محبوب شدهاند اما افرادی که در صداوسیما ممنوعالکار
هستند، برای مردم محبوبتر هستند.
این مسئله، بهدلیل اعمال ممیزی در صداوسیمای ما اتفاق افتاده است؟
بله. صداوسیما بهشدت دستوپای هنرمند را میبندد. بارها آلبوم
مجوزدار از وزارت فرهنگوارشاد اسلامی را به صداوسیما بردهام اما اصلا به آن
توجهی نکردهاند! انگار هر کدام از سازمانها، از مراجعتقلید متفاوتی تقلید میکنند.
باکس
اگر موافق باشید درخصوص آلبوم «قلک عنکبوتی» که کاری مشترک از شما و
پدرتان هست، صحبت کنیم. چه شد که تصمیم گرفتید در این آلبوم با پدرتان همکاری کنید؟
از صدرالدین حجازی تعریف نمیکنم اما از دید من برای نریشن گفتن،
صدای او یکی از بهترین صداهاست و خود من صدای او را از سایر هنرمندان این حوزه
بیشتر دوست دارم. زمانیکه قرار شد آلبوم «قلک عنکبوتی» را با همکاری پدرم؛
صدرالدین حجازی آماده کنیم؛ تصور نمیکردیم چندان طول بکشد و قرار بود بهسرعت این
آلبوم آماده شود. برای برخی از اشعار موسیقی انتخاب کردیم اما دریافتیم که زمان
بیشتری در اختیار داریم و تصمیم گرفتیم برای سه الی چهار قطعه، موسیقی بسازیم.
مجموعه آثاری که ساخته شدهاند و آنهایی که انتخابی بودهاند، تقریبا در یک فضا
هستند و چندان از هم فاصله ندارند.
این همکاری پدرانه و پسرانه چه ویژگیهایی همراه خود داشت؟
کار بانمک و جذابی بود. پدرم در گذشتههای دور نریشنهایی ضبط کرده
بود اما سابقه فعالیتهایی همچون ضبط موسیقی و صدا به این شکل نداشت. شاید به همین
دلیل در زمان ضبط، آن رابطه پدر و پسری را نداشتیم و بسیار جدی به کار خودمان میپرداختیم.
در برخی از مواقع، پدر استرس میگرفت و ضبط را قطع میکرد و میرفت. درواقع از دست
یکدیگر واقعا حرص خوردیم اما درنهایت تجربه جالبی بود. برای یکی از دوستانم خیلی
جالب بود که پدرم در این سنوسال میخواهد
آلبوم منتشر کند! به او پاسخ دادم: «ما آدمها همیشه ناسپاس هستیم؛ اگر پدر من
آلزایمر یا افسردگی داشت، تنها آرزوی ما میشد اینکه پدرمان سلامت باشد و حال که
پدر آنقدر انگیزه دارد، از دید دیگران عجیب است.» پدر من واقعا پیگیر است. موسیقی
شغل من است و من تنها یک آلبوم دارم اما به شما قول میدهم بعد از «قلک عنکبوتی»،
آلبومهای دیگری از پدر من منتشر خواهند شد!
آیا برنامهای برای ادامه این فعالیت دونفره دارید؟
اگر بازخورد خوبی از این آلبوم بگیریم، مطمئنا این کار ادامه پیدا
خواهد کرد و من هم وظیفه دارم در این راه همراه صدرالدین حجازی باشم.
پیشبینی خودتان درباره میزان استقبال از «قلک عنکبوتی» چیست؟
با فضای موسیقی امروز، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم آلبومهایی
همچون «قلک عنکبوتی» همهگیر شوند. از سویی دیگر حرفه اول صدرالدین حجازی، بازیگری
است و خود من دوست دارم او برخی از اشعار شاعران و ترانهسراهای سرشناس معاصر را اجرا میکرد و در این زمینه با
او صحبت هم کردم اما پدرم گفت که میخواهد با اشعار خود وارد این عرصه شود. به
همین دلیل کار ما بیشتر شبیه آزمونوخطا است. شاید در اتفاق بعدی پدرم اشعار
مشاهیر را دکلمه کند چون حس من این است که در زمینه اجرای نریشن و درآوردن حس
کلمات، کار پدرم فوقالعادهتر از شعر گفتن او است. معتقدم اگر پدرم اشعار شاعران
دیگر را دکلمه کند، اتفاق بسیار بزرگتری میافتد. او صدای بسیار گرم و فوقالعادهای
دارد و اگر اشعاری که در حد صدایش هستند را بخواند، اتفاقهای بسیار بهتری میافتد.
«قلک عنکبوتی» نام بسیار جالبی است. این نام را چگونه انتخاب کردید و
چه میزان این نام به محتوای اثر نزدیک است؟
این اسم را پدرم انتخاب کرده است و من اصلا این نام را دوست نداشتم!
نوبت پدر بود و او این نام را دوست داشت. واقعا کلمات قشنگتری در اشعار پدرم بود.
اینجا(که صحبت از نوبت شد) به یاد خاطرهای در دوره دانشجویی افتادم که پنج دانشجو
در یک اتاق بودیم و یک تلفن داشتیم. بهنوبت تلفن را جواب میدادیم و من اصلا دوست
نداشتم در زمانیکه نوبتم بود، تلفن را پاسخ دهم و جواب نمیدادم! دوستانم میگفتند:
«تلفن را جواب بده شاید با ما کار داشته باشند» و من میگفتم دوست ندارم!
در مسیر موسیقی و خوانندگی شما پدرتان چه نقش و تاثیری داشته است؟
تقریبا میتوانم بگویم هیچ! از اینکه بهعنوان پسر یک هنرمند در
فضای هنری شناخته شوم، بدم میآمد. به همین دلیل هیچگاه از پدرم کمک نخواستم و او
هم چندان به فعالیتهای من وارد نمیشد. تا سالها کسی نمیدانست ما پدر و پسر
هستیم. همچنین حرفه پدر من سینماست و همانطور که من نمیتوانم در زمینه سینما به
او کمک کنم، طبیعتا او هم نمیتواند چندان در حوزه موسیقی به من کمک کند. البته
نمیتوان منکر ژن هنریای که از پدرم به ارث بردهام، شد.
سهند آدمعارف – لیلاسلمانی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است