صدای ایرج را در فیلم‌ها شنیده و از شنیدن چنین صدایی شگفت‌زده شده بودم | پایگاه خبری صبا
امروز ۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۴:۵۹
علی شیرازی از نابسامانی‌ها در اوضاع آواز موسیقی سنتی و ایرانی می‌گوید:

صدای ایرج را در فیلم‌ها شنیده و از شنیدن چنین صدایی شگفت‌زده شده بودم

قبل‌ترها صدای ایرج را در فیلم‌ها شنیده و از شنیدن چنین صدایی شگفت‌زده شده بودم. باری، بهار1370 به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفتم، با استاد شاپور رحیمی آشنا شدم

علی شیرازی آواز می‌خواند و البته مقاله‌ها و مطالب زیادی درباره آواز ایرانی
نوشته و منتشر کرده است و تاکنون دو برنامه محفلی ماهیانه تخصصی به نام‌های «آیین
آواز» و «شب آواز ایرانی» را گذاشته است که از آن میان برنامه «آیین آواز» همچنان
برگزار می‌شود و علی شیرازی توانسته یک‌تنه این کار را پیش ببرد. صادق چراغی؛
موزیسینی که خودش موسیقی چند آلبوم، فیلم و سریال را هم ساخته درباره سیر زندگی و
تلاش‌های شیرازی با او گفت‌و‌گو کرده که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانید.

چگونه به‌صورت جدی با موسیقی آشنا
شدید و دیگر تصمیم گرفتید این موضوع را پیگیری کنید؟

سال ۱۳۶۴ که آلبوم «نوا مرکب‌خوانی» با صدای شجریان به
آهنگسازی پرویز مشکاتیان منتشر شد از این آلبوم بسیار خوشم آمده بود. این آلبوم در
اتومبیل برادرم بود و من هر وقت برادرم از راه می‌رسید با علاقه پشت فرمان اتومبیل
خاموش او می‌نشستم و به آن گوش می‌دادم. به‌ویژه از پیش‌درآمد طلوع ساخته مشکاتیان
خیلی خوشم می‌آمد. در میان آرشیو دوستانم که به امانت گرفته بودم نیز آواز آلبوم
«بیات ترک» با صدای پریسا را که آهنگسازش استاد رضا شفیعیان و مطلعش «بشنو این نکته
که خود را ز غم آزاده کنی» بود تمرین کردم. هم‌زمان به‌صورت تصادفی با زنده‌یاد غلامحسین
رمش که نی‌ می‌ساخت، نی می‌نواخت و شغلش هم نجاری بود آشنا شدم. دوران پیری را می‌گذراند
و با عصا راه می‌رفت و در محله دروازه‌شمیران که بورس کار نجاری در تهران است مورد
احترام کسبه بود. او مدتی بود که به شهرری مهاجرت کرده و تقریباً همسایه ما شده
بود. همین «عموغلام» به من توصیه کرد که حیف است پاپ بخوانی، الان بیات ترک را تا گوشه‌های
فیلی شکسته به‌راحتی می‌خوانی و استعداد تحریر داری و باید صدایت را پرورش بدهی. از
همان زمان تحت تأثیر حرف‌های او موسیقی پاپ را ترک کردم تا آواز‌خوان شوم، البته در
همین حین مشغول فعالیت‌های سینمایی هم بودم، مثل فیلم دیدن و نوشتن درباره سینما.
گاهی هم طرح فیلمنامه می‌نوشتم، اما سرانجامی پیدا نکرد. جلسات نقد فیلم برگزار می‌کردیم.
در ساخت چند فیلم نیز کمک‌حال دوستان بودم و چند تایی هم بازی کردم تا بلکه باری
از روی دوش‌شان برداشته شود؛ نه این‌که بازیگر شوم. هدفم فقط نوشتن و آواز بود.

صدای ایرج را چه زمانی شنیدید؟

خیلی قبل‌ترها صدای ایرج را در فیلم‌ها شنیده و از شنیدن
چنین صدایی شگفت‌زده شده بودم. باری، بهار۱۳۷۰ به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفتم،
با استاد شاپور رحیمی آشنا شدم و در کلاس‌های ایشان ابتدا در «مرکز» و سپس در هنرستان
موسیقی شرکت کردم و به صورت آزاد ادامه دادم. در همان هنرستان موسیقی با استاد رضا
رضایی‌پایور آشنا شدم و شیوه تدریس ایشان را بیشتر پسندیدم و دوره کامل ردیف آوازی
به روایت استاد زنده‌یاد محمود کریمی را نزد ایشان گذراندم. رضایی‌پایور شاگرد
ارشد استاد رحیمی بود و هنوز هم هست، نسبت به هر دو آن‌ها ارادت دارم. مدتی پیش می‌خواستم
بزرگداشتی برای استاد رحیمی برگزار کنم که موافقت نکردند. آقای رضایی‌پایور هم با
بزرگواری در نخستین «شب آواز ایرانی» دعوت مرا پذیرفت. در «آیین آواز» هم یکی از
نشست‌ها مختص ایشان بود. این عزیزان در دوره‌ای که دست و بال همه بسته بود چراغ
آواز را روشن نگه داشتند که باید از ایشان قدردانی شود. برای آموختن شیوۀ استاد
شجریان که سال‌هاست به نام ردیف آوازی تدریس می‌شود خدمت استاد کمال‌الدین عباسی رفتم
و دستگاه شور را دوره کردم که هنوز هم با ایشان ارتباط دارم. بعد از مدت کوتاهی با
استاد محسن کرامتی آشنا شدم که تا به حال دوستی ما ادامه دارد.

ما فقط یک ردیف‌سازی و آوازی داریم ولی روایت‌ها مختلف است
معمولاً برای همه سازها یک مجموعه صوتی و گاه نوشتاری آموزش ردیف موجود است. به‌جز
این‌ها قطعاتِ ‌سازی از قبیل چهارمضراب، رِنگ و پیش‌درآمد و… هم وجود دارد و علاقه‌مندان
می‌تواند با توضیحات فنی هر قطعه آشنا شوند و نت‌ آن‌ها را هم بیاموزند. اما این امکان
در عرصه آواز کمتر وجود داشت
تازه
مدتی است بخشی از کمبودها جبران شده
آن
زمان هم متوجه این کمبودها شدم. در ابتدا فکر می‌کردم فلان کس، جواب برخی سؤال‌هایم
را دارد ولی بعد فهمیدم که این فقر تئوریک انگار عمومیت دارد، حتی مبانی تئوری‌های
آوازی اغلب در دسترس هنرجویان و علاقه‌مندان نیست. همه آموزش‌ها سینه‌به‌سینه است و
مکتوب نشده، سندی هم تقریباً نیست. تنها سند معتبر ما ردیف آوازی بود که روایت‌های
موجود در آن زمان ‌هم مرا راضی نمی‌کرد. تازه، اتفاق‌های خوب در زمینه ردیف در این
چند ساله است که دارد می‌افتد. روایت‌هایی که از ردیف‌های آوازی داشتیم هم محدود بود
و گردش‌های آواییِ تحریرهای روایت‌ استاد کریمی از ردیف نیز همگی منتهی به «آ» بود
که کاربرد زیادی در آوازخوانی ما ندارد و تنها مناسب آشنایی با گوشه‌ها و دستگاه‌هاست
.

روایت استاد دوامی هم که استاد لطفی چند مایه و دستگاه از
آن‌ها را با ساز نواخته و مابقی بدون ساز بوده مربوط به دوران پیری دوامی بود و با
صدای پیرانه‌سریِ استاد ضبط شده بود و تقریباً مناسب تدریس و تقلید نبود به همین دلیل
دنبال یک منبع خوب برای یادگیری و یاددهی بودم تا این‌که از ابتدای دهه۱۳۷۰ تقلید فراگیر
از یک‌ صدا باب شد مسئله‌ای که استاد ساسان سپنتا پیش‌بینی آن را می‌کرد من نیز دائماً
مراقب بودم که صدایم تقلیدی نباشد. همیشه هم از این موضوع ناراحت می‌شدم که دوستانم
صداهای خوبی داشتند، اما پس از شش ماه به ورطه تقلید می‌افتادند و دائماً این موضوع
را در مقالاتی که می‌نوشتم تذکر می‌دادم، اما متأسفانه تقلید همچنان ادامه دارد و سکه
رایج این بازار شده و اخیراً نیز حالت بدی پیدا کرده است و همه به این وضع معترضند
و به محض شنیدن یک صدا که بیشتر هم تقلیدی هستند در تشخیص نام خواننده درمی‌مانند
و می‌پرسند «این صدای که بود؟» یا مثلاً «این خواننده هم که مثل فلانی می‌خواند»
.

بعد هم روزنامه‌نگار عرصه موسیقی شدم و هم‌زمان به تدریس پرداختم
و چند اجرا هم پیش آمد که با جست‌وجو در فضای مجازی قابل شنیدن است، یکی از این اجراها
متعلق به سال۱۳۷۵ یعنی ۲۵سالگی من در تالار وحدت بود. یک آلبوم هم‌آوایی هم با استاد
علیزاده در کارنامه دارم که از سوی استاد محسن کرامتی به ایشان معرفی شدم آن هم به
نام «از اعصار» که این اثر هم منتشر شد
. به‌جز این‌ها در دو فیلم مستند از هومن ظریف
هم آواز خوانده‌ام. البته خوانندگی من در یکی از این دو فیلم، در قالب بازی در نقش
یک آوازخوان در قسمت‌های داستانی آن مستند بود که جلوی دوربین حضور پیدا کردم.

در دهه ۱۳۸۰ متوجه غیبت آواز از عرصه هنر موسیقی شدم و فکرهایی
برای بهبود شرایط به ذهنم رسید. در آن زمان موسیقی ملی در حال کم‌رنگ شدن و محو
تدریجی بود و حتی خود اهالی موسیقی نیز به آواز جفا و در حقش کوتاهی می‌کردند. بعد
هم سوءتفاهم‌هایی درخصوص آواز رایج ‌شد که اوج این نابسامانی را امروز هم می‌بینیم.
البته از نظر من حضیض است، اوج نیست؛ حضیضی برآمده از یک نگاه ناقص، کژتابانه و
نابسنده. نگاهی مد روز، به هنری اصیل و قدمت‌دار که زیر خروارها خاک مدفون شده و
پنهان است؛ نگاهی که سال‌هاست با بی‌انصافی جار می‌زند: پهلوان زنده را عشق است.
از همه بدتر این‌که چنین فرهنگی کاملاً هم جا افتاده و در رواج خودش در بین اهل
موسیقی هم تا حدی موفق عمل کرده است.

من هم تصمیم گرفتم در حد بضاعت و توان اندک خودم خودم اقدامی
برای اصلاح امور بکنم به‌ویژه که به‌دلیل حرفه روزنامه‌نگاری، حرفم هم تا حدی مقبولیت
داشت و همیشه این حرف‌ها و مشکلات را طرح می‌کردم. بعدها در آیین آواز و شب آواز
ایرانی بعضی دوستان را دیدم که گفتند بیست سال است مقاله‌هایت را می‌خوانیم. این
همه مهر و محبت را که دیدم متوجه شدم تنها نیستم، وقتی طرف در این یا آن محفل
موسیقی و آواز می‎گفت فلانی! من هر جا اسم تو را می‌بینم نوشته‌ات را می‌خوانم.

ژن خوب هم که ندارید!

نداشتم و نخواهم داشت
ولی اظهار لطف‌ها را که می‌دیدم دلگرم شدم و طرح‌های جدیدی را در زمینه آواز برای
اجرا نوشتم
. از طرفی سال‌هاست شعر هم می‌گویم و به برخی
شب شعرها می‌روم و سیاه‌مشق‌هایم را می‌خوانم. در همین جلسات شب شعر بود که با
خودم گفتم وقتی شب شعر داریم چرا شب آواز نداشته باشیم؟ سپس در حوزه هنری به آقای
رضا مهدوی گفتم بچه‌هایی را از نقاط دورافتاده که وضع مالی خوبی هم ندارند ولی خوب
آواز می‌خوانند، دعوت ‌کنیم در برنامه‌ای که نامش را شب آواز یا هر چیز دیگری می‌گذاریم
آواز بخوانند و به مردم و رسانه‌ها و آهنگسازان معرفی شوند. آن زمان در مجله مقام
موسیقایی مقاله می‌نوشتم و به‌نوعی با رضا همکار بودم و دوستی کم‌رنگی داشتیم و
هنوز هم گاهی به او زنگ می‌زنم. رضا خیلی خونسرد گفت برنامه بگذاریم که چه بشود؟

خلاصه، آن طرح را وقتی حدود ده سال قبل نزد رضا مهدوی که سال‌های
زیادی را عهده‌دار مرکز موسیقی حوزه هنری بود بردم آب پاکی را ریخت روی دستم و دیدم
که وی دغدغه‌های دیگری دارد. بعداً آقای پیروز ارجمند آمد و یکی از طرح‌ها را ارائه
کردم که سریع تصویب شد و مشغول ضبط شدیم و خواستم طرح «شب آواز ایرانی» را با ایشان
مطرح کنم که ترفیع گرفت و به دفتر موسیقی وزارت ارشاد رفت و آن‌جا هم خدماتی را ارائه
داد ولی ماندگار نشد. من هم این طرح را به فرد دیگری که در حوزه هنری جایگزین ارجمند
شده بود ارائه کردم که با ذوق‌زدگی در دو سه دقیقه آن را امضا کرد و از فروردین‌ماه
و اردیبهشت‌ماه تدارک دیدیم و نخستین «شب آواز ایرانی» خردادماه ۱۳۹۴ در حوزه هنری
برگزار شد. البته من در این مدت نخواسته‌ام مشکلاتی را که در آن‌جا برایم پیش آمد عنوان
کنم و هنوز همچنین قصدی ندارم، اما پیام‌شان را خیلی واضح دریافت کردم که آن‌ها مایل
به اجرای طرح بدون حضور من بودند و نهایتاً شب ششم با استعفایی که حاکی از دلخوری بود
از آن‌جا خداحافظی کردم. آن سال، برنامه‌های «شب آواز ایرانی» با مدل ابداعی و
پیشنهادی من تا عید نوروز بدون حضور خودم ادامه یافت و در آن مدت، دوستان آن‌جا بسیار
از نبودنم راضی نشان می‌دادند و کنداکتور پیش‌بینی شده مرا هم تقریباً با حذف و
اضافه‌هایی اجرا کردند و حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتند. از سال بعد هم که دست‌شان
در زمینه ادامه مسیر اولیه خالی نشان می‌داد، به این برنامه حالت مسابقه‌ای دادند
که نمونه ماهواره‌ای آن به نام «استیج» و نسخه وطنی‌اش با عنوان «شب‌کوک» معروف
است و به این ترتیب «شب آواز ایرانی» به کلی از هدف منظورشده در ابتدای راهش دور ماند
.

منظورتان از هدفی است که مد نظر شما بود؟

بله، البته فقط هم
مد نظر من یکی نبود. خیل هنرمندان و استادانی که از جلسه اول با ما همراه شدند و
همان جا حرف‌های افتتاحیه مرا شنیدند موافق آن راه بودند. حتی خود دوستان حوزه
هنری نیز که این برنامه را تصویب کرده بودند هیچ وقت کلامی در مخالفت با اهداف
اولیه برنامه سخن نمی‌گفتند. البته از ابتدا آشکارا با کارهای من مخالفت می‌شد. مثلاً
خودم مایل به مجری‌گری در برنامه بودم، زیرا به نظرم مجری این برنامه باید آواز را
می‌شناخت
...

بعد چه کردید؟

در پی این رخدادها، وقتی‌ دیدم عرصه برایم تنگ است، به‌جاهای
دیگر سر زدم تا این‌که دیدم شهرام صارمی در فرهنگسرای ارسباران اصلاً انگار منتظر من
است. آن زمان خیلی دلخور، افسرده و رنجور بودم و آقای صارمی به من کمک کرد و تجربه
و دانش بالای خودش را مانند یک دوست و مشاور در اختیارم گذاشت و «آیین آواز» را راه
انداختیم که با استقبال خوبی مواجه شد. تا حدی که در جلسه اول، جایی برای نشستن نبود
و بسیاری از مخاطبان، برنامه را ایستاده دنبال کردند
.

این نقطه برایم بسیار امیدوارکننده بود و متوجه شدم که اهالی
آواز، دیگر به من اعتماد کرده‌اند. درنتیجه به هر ترتیبی بود خواستم از این گنج
گران‌بها مراقبت کنم و مراتب رفتار، گفتار، اسم و از همه مهم‌تر راهی که آغاز کرده‌
بودم باشم
. در طی تماس با استادان آوازم و بقیه
استادانی که افتخار آشنایی با آنان را داشتم و دارم نیز می‌شنیدم که این عزیزان به
چند تن از شاگردان‌شان که مثلاً معلم، راننده تاکسی، مهندس یا پزشک هستند ولی مدت‌هاست
آواز را رها کرده‌اند گفته‌اند چنین برنامه‌ای به راه ‌افتاده و از فلانی که مجری
برنامه است خواسته‌ایم نام شماها را هم در فهرست خوانندگان برنامه‌های آینده
بگنجاند. با برگزاری این برنامه‌ها به هر حال و به سهم خودش شرایطی را فراهم کرد که
افرادی که خوانندگی و آواز را کنار گذاشته بودند به تشویق اساتید بزرگ این رشته دوباره
وارد این عرصه شدند، چون جایی برای ارائه این هنر نیست. تازه، درد بزرگ‌تر این است
که آواز از رپرتوارهای کنسرتی و آلبومی به‌راحتی حذف می‌شود
.

مثلاً خود من در اواخر سال۹۴ با یک گروه حرفه‌ای هفت-هشت‌نفره
اجرا داشتم که برنامه‌های متعددی داشتند و یک‌بار هم من با آن‌ها برنامه داشتم، بعد
از یکی دو جلسه تمرین به آن‌ها گفتم پس آواز در کجای این اجرا جای می‌گیرد؟ چرا
ساز و آواز، تمرین نمی‌کنیم؟ گفتند دیگر کسی آواز گوش نمی‌کند. گفتم نگویید کسی آواز
گوش نمی‌دهد، بگویید چگونه آوازی را دیگر کسی گوش نمی‌دهد. این چیزی را که در حال حاضر
موجود است نمی‌توان آواز صددرصد درست و کامل نامید. ضرب‌المثل معروفی در فن و حرفۀ
ترجمه وجود دارد به این مضمون که اگر متنی را از زبان انگلیسی به فرانسه، سپس از
فرانسه به پرتغالی و اسپانیایی یا به فارسی و عربی ترجمه کنیم، آن متن از دست اول
به دست پنجم تبدیل می‌شود و از دست سوم به بعد تقریباً دیگر ربطی به متن اولیه
نخواهد داشت. آن‌چه امروز در جامعه موسیقی به‌عنوان آواز رایج شده نیز ترجمانی غلط
و دست‌چندم از فرهنگ آوازی دیرینۀ ماست و از بخت بد حتی برخی بزرگان این عرصه نیز
بر طبل این فرهنگ غلط می‌کوبند و صدای‌شان هم «دررو» دارد.

هر از گاهی با دوستان و همکارانم در رسانه‌ها تماس می‌گیرم و
سفارش می‌کنم یک مصاحبه هم با فلانی بکنید که چندان «چهره» نیست، اما حقش است که شناخته
شود و باید
به‌ویژه-
اهالی موسیقی وی را بشناسند. معمولاً هم دوستان رسانه‌ای به همین یک دلیل که این
عزیزان چهره نیستند از مصاحبه و نشر آن با این عزیزان طفره می‌روند. این‌جا دل من می‌گیرد.
مگر چهره‌ها چه کسانی هستند -با احترام به همه آن‌ها
اصلاً آیا خیلی از این افراد
از مسیر طبیعی و درست به این جایگاه رسیده‌اند؟ آیا هر جایی که محفلی با اسم آواز برگزار
می‌شود باید این افراد در آن حضور و محوریت داشته باشند؟ نه ‌چنین نیست!

گویا قحط‌الرجال است و از میان هشتاد میلیون فقط
همین چند نفر وجود دارند و همیشه باید توی دور باشند…

جدای از این،
دریافت من از شرایط، مرا به سمتی برد که متوجه این مطلب شدم که بخش مهم آواز ما
مدفون شده و آدم‌های جدی و تأثیرگذار این عرصه نیز نادیده گرفته‌ شده‌اند و به‌شدت
هم آسیب‌پذیر هستند. خاطره جالبی برای‌تان تعریف می‌کنم: زمانی که برنامه «شب آواز
ایرانی» را شروع کردیم از طریق هر کسی از هر جای ایران، از میان استادان و نوازندگان و خوانندگان‌ و نیز آد‌م‌های عادی که
در خانواده‌ یا اطراف‌شان خواننده و آوازخوان وجود دارد و خلاصه هر که می‌شناختم
با یکی دو واسطه از افراد مشهور تا هنرجوهای دوماهه و شش‌ماهه و چندساله توانستم
سه‌هزار تا شماره تلفن تهیه کنم. سپس شماره‌ها را به مرکز پیامک‌های حوزه هنری
دادم و در اثر همان اعتماد و توصیه استادان و تبلیغی که کردند همه دست به دست هم
داد تا سالن در همان جلسه اول تقریباً پُر شود. تلگرام تازه در ایران به راه
افتاده بود و البته دوستانم در اینستاگرام و جاهای دیگر هم برنامه را تبلیغ کردند.
خوب یادم است که استادم رضایی‌پایور با محبت و ازخودگذشتگی در خانه نشست و تعداد
سیصد چهارصد شماره تلفن را در عرض دو سه شبانه‌روز با دست خودش برای ما نوشت.
ایشان یک مدرس آواز و آهنگساز و خواننده پیشکسوت است و با داشتن چنین جایگاهی خیلی
مرا شرمنده کرد. استاد رضایی‌پایور البته لطف زیادی به من داشتند و در جلسه اول هم
قبول دعوت کردند و در برنامه آواز خواندند. خوب یادم است ایشان وقتی از من درباره هدف
برگزاری این برنامه پرسیدند در پاسخ گفتم که در جست‌وجوی صداهای غیرتقلیدی هستم، گفتند
در جلسات دیگر مجبور می‌شوی همان تقلیدکنندگان را بیاوری، چون صدای غیرتقلیدی نداریم
یا خیلی کم داریم. الان حدود دوسال‌ونیم از آغاز نخستین برنامه «شب آواز ایرانی» می‌گذرد
و خودم قبلاً از طریق این برنامه و در ادامه هم از طریق برنامه «آیین آواز»،
تعدادی حدود پنجاه خواننده را یافته‌ام که تقریباً صدای خودشان را دارند و از این تعداد
حدود هشت نفر هم شیوه خودشان را در خوانندگی دنبال می‌کنند. جالب این‌که تا قبل از
حضور این عزیزان در این برنامه‌ها کمتر ‌کسی آن‌ها را می‌شناخت اما الان اخبار و
تصاویر اجراهای‌شان در اینترنت موجود است و فکر می‌کنم تعداد کلی این گروه مستعد و
بامایه در آواز و خوانندگی به صد نفر هم می‌رسد
.
شمار کسانی که شیوه شخصی خود را دارند هم ممکن است به ۱۵ تا ۲۰ نفر برسد.


صادق چراغی

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰