نمایش «پرواز به تاریکی» از ۲۸فروردینماه ساعت۱۹ اجراهای
خود را در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر آغاز کرده است. این نمایش که با شعار «یک
عاشقانه غمناک در فصل بهار» روی صحنه رفته است، به بیان داستانی میپردازد که بین فروردین۱۳۳۷
تا آبان۱۳۳۸ میگذرد؛ پس از جدایی شاه و ثریا و پیش از ازدواج با فرح. به بهانه
این اجرا با افشین هاشمی؛ نویسنده و کارگردان و بازیگر نمایش و مونا فرجاد و ایوب آقاخانی؛
دیگر بازیگران اثر گفتوگو کردهایم.
دوری از غلیان بیرونیِ عاطفه
درونیِ پنهانشده
به نظر میرسد جنس بازیهای ایوب آقاخانی در
نقش اسماعیل و مونا فرجاد در نقش پریزاد بسیار از نظر حسی غلیظ و قویتر در نظر
گرفته شده است و درواقع دراماتیکتر از آن چیزی است که در لابهلای کلمات است. این
بخش بهخاطر جنس بازی بازیگران نمایش بود یا خواسته کارگردان؟
افشین هاشمی: در پایان نمایش، پریزاد میگوید: «اون
شب منم میخواستم بگم دوستت دارم» یعنی زیر گفتوگوهایشان چیزی به زباننیامده پنهان
است و حسی در لوای جملات دیگری قرار گرفته است و مفهوم واقعی کلمات، لزوماً آن چیزی
نیست که به گوش میرسد و آنچه میگوید، آن چیزی نیست که در دلش میگذرد. پس بار عاطفی
بیشتری در لوای جملههای بهظاهر ساده وجود دارد و به همین دلیل این دو شخصیت شاعرانهتر
حرف میزنند یا به قول قدیمیها آدمهایی که عاشق میشوند، شاعر میشوند. این دو به
هم دلبستگی پیدا کردهاند؛ پریزاد دلبستگیای قدیمی به شاعری دارد که تنها یک شعر
از او خوانده است، شاعر اما برای کشتنش آمده ولی با زنی مواجه میشود که با وجود آگاهی
به قصد شاعر، به او کمک میکند. و چون هر دو شخصیت نمایش از فرهنگ بهره بردهاند، بسیار
زود میفهمند چرا اسلحه، چرا خودکشی و چرا مرگ؟ چرا با گفتوگو و مهر ورزیدن پیش نرفت؟
اما تمام مسائلی که پیرامون این دو شخصیت وجود دارد، اجازه نمیدهد بهراحتی درباره
این موضوعها حرف بزنند. پس با وجود اینکه ممکن است رویه کلمات عاطفه نداشته باشند،
بار عاطفی کلمات بالا است. به همین دلیل از هر دو بازیگر (خصوصا مونا فرجاد) خواستم
که هرگونه غلیانِ بیرونیِ عاطفه درونیِ پنهانشده را از خود دور کنند. یعنی بهعنوانمثال
شخصیت، عصبانیت را بازی میکند اما اینکه عصبانیت حاصل عشق است را پنهان میکند. این
بازیِ درگاهی متفاوت است چون این شخصیت در
موضع بالا قرار دارد و چندان نیازی به پنهان کردن عواطفش ندارد. و آنچه میگوید، از
دیدگاه خودش، کاملا درست است و در خیال خود، کاملا دارد خدمت میکند. به همین دلیل
در پایان، سرنوشت دو شخصیت آرمانگرا به مرگ میانجامد و درگاهی است که باقی میماند.
ایوب آقاخانی: به هر حال تعریف نقش در نمایشنامه و از دید کارگردان و تالیف بازیگر شخصیت را
به وجود میآورند که در این نمایش، کارگردان و نمایشنامهنویس، یک فرد بودهاند.
بدیهی است که تعریف نقش ما را به سمتی سوق داد که با این شرایط اجرا شود. اسماعیل
شخصیتی انقلابی و شاعر است. نگاه کارگردان، اینکه دوست دارد چگونه او را نمایش
دهد و بهسمت کنش نهایی سوق دهد، راه مرا مشخص کرد. از سویی دیگر ما در هر سمتی
حرکت کنیم، درنهایت باید به بزنگاه عاشقانه برسیم. باید این بضاعت و توانمندی باید
در دو شخصیتی که دو طرف این معادله قرار دارند، وجود داشته باشد. درنتیجه ما وارد
جنس کلامی درگاهی نمیشویم چون از جنس دیگری هستیم. از دید من از همه فورانیتر
شخصیت اسماعیل است، بعد پریزاد است و درگاهی ساز دیگری در این بافت ارکسترال مینوازد.
این تعمد و خواسته تیمی که نطفه آن در متن کاشته شده است و در اجرا توسط کارگردان
مراقبت میشود تا توسط بازیگر اجرا شود، خواسته تالیف و نگاه کارگردان است اما با
تعریفی که از نقش در متن نمایشنامه وجود دارد، ناهمخوان نیست و از دید من هنوز جا
دارد در این کیفیت و فضا دمیده شود.
افشین هاشمی بازیگری فوقالعاده
است
میتوان برخی مابهازاهای بیرونی از شخصیت
پریزاد پیدا کرد البته نمیتوان به شخصیت خاصی اشاره کرد و انگار تلفیقی از چند
شخصیت را میتوان در پریزاد پیدا کرد. آیا باتوجه به این مابهازاها شخصیت را
ساختید یا کامل این شخصیت را خلق کردید؟
مونا فرجاد: ماجرای «پرواز به تاریکی» بین فروردینماه سال۱۳۳۷ و آبان۱۳۳۸ میگذرد و طبیعتا
عمر ما به انسانهایی که در آن دوران زندگی میکردند، نمیرسد. من از فایلها،
کتابها و سریالهایی که درباره دوره قاجار و دوره پهلوی موجود است، استفاده کردم
و این اطلاعات را با اندوختههای خودم تلفیق کردم. همچنین این نکته را رعایت کردهام
که خاندان قجری دیسیپلین و غرور درونی دارند و نگاهی از بالا دارند. دو یا سه روز
به عید باقی مانده بود که قرار شد من نقش پریزاد را بازی کنم. دو بار در دوران عید
نمایشنامه را دورخوانی کردیم اما سفری برای افشین هاشمی پیش آمد و باید به این سفر
میرفت و ۱۵ یا ۱۶فروردینماه بود که تمرینهای نمایش بهصورت کامل شکل گرفت. زمان
تمرین ما برای «پرواز به تاریکی» بسیار کوتاه و فشرده بود و همزمان با تمرینهای
این نمایش سر اجرای «شیرهای خانباباسلطنه» بودیم. یکی از دلایلی که توانستیم
نمایش را در این مدتزمان کوتاه آماده کنیم این بود که نویسنده متن، افشین هاشمی
است و او این اثر را در تماشاخانه «دا» بهمدت شصت شب اجرا کرده بود و تکلیف شخصیتها
برای خود افشین هاشمی کاملا مشخص بود. البته چون راهنمای اصلی ما در این نمایش،
افشین هاشمی است و من اعتقاد دارم که بازیگر وقتی تصمیم گرفت در نمایشی بازی کند،
باید کارگردان نمایش را بهعنوان دانای کل بپذیرد و هر آنچه کارگردان بهعنوان راس
هرم مجموعه از او میخواهد را انجام دهد، از سویی دیگر من افشین هاشمی را بهعنوان
یک بازیگر فوقالعاده قبول دارم درنتیجه من هر آنچه افشین هاشمی از من خواست را
انجام دادم. همچنین من مرجعی داشتم بهنام فیلم اجرای قبلی که آن را هم دیدم.
هرچند دوستانی که هر دو اجرا را دیدهاند، به من میگویند که بازی من با دو بازیگر
قبلی نمایش؛ یعنی الیکا عبدالرزاقی و شبنم مقدمی متفاوت است. البته من نمیخواهم
خودم را با این دو دوست که هر کدام ید طولایی در بازیگری دارند مقایسه کنم اما میگفتند
هرکدام از ما سه نفر، یک فرم و یک جنس پریزاد را بازی میکنیم.
تلفیق تندی لحن شاعر، احساسات
انقلابی چپ و عطوفت رومئو
درمورد شاعر میتوان شاملو، سعید سلطانپور و…
را مثال زد. آیا این مابهازاها شما را تحتتاثیر قرار داده بودند؟
ایوب آقاخانی: من در جهان بازیگری خودم همواره مابهازا دارم فقط هیچگاه درباره این مابهازاها
با کسی حرف نمیزنم. اگر نمایش بزنگاه و بستر تاریخی و مستندگونهای داشته باشد،
این فرد را مخاطب هم میشناسد اما اگر نداشته باشد، من این فرد را در خیالم ساختهام.
درواقع من شخصیتی میسازم با گوشت، پوست، تن و جامه و از او تقلید میکنم. این
شخصیت براساس تجربههای زیسته من، آموختههایم، مطالعاتم و طبقهای است که از آن
برآمدهام. بدیهی است در ذهن من این فرد زنده است. البته اینکه بازیگر در یک منش
تقلیدی از یک وجهه صوری تقلید کند اصلا کار غلط و بدی نیست اما در مورد این نمایش،
فردی که از یکی دست، از دیگری پا و آن یکی دیگر سرش را وام گرفتهام و باهم تلفیق
کردهام، در تاریخ ادبیات و مبارزات ایران وجود دارند اما ترجیح میدهم درباره آنها
حرفی نزنم. درواقع همیشه میدانم چه کسی را بازی میکنم اما اگر درباره آنها حرف
بزنم، دریچه مضحکی از نقد را باز میکنم و به همین دلیل در مورد آن سکوت میکنم.
افشین هاشمی: جالب اینجاست که نمیدانستم ایوب آقاخانی
از این طریق به شخصیت میرسد اما خودم همواره این کار را انجام میدهم. البته برای
من هم این فرد، یک شخص خاص نیست؛ بهعنوانمثال فرم بدن را از یکی وام میگیرم که شاید
از نظر فکری هیچ نسبتی با شخصیتی که بازی میکنم نداشته باشد، حالت حرف زدن را از دیگری
و… و تمام اینها را به هم وصل میکنم تا شخصیت را بسازم. جالب اینجاست که از روی
حالت بدنی من در اعلان «پرواز به تاریکی» بازیگری که سالها است از ایران رفته است
و شخصی که من فرم بدن را از او وام گرفتهام را میشناسد، از فرانسه پیغام داد که داری
از فرم فلان شخص استفاده میکنی! و البته بار دیگر من پی بردم که این فرد چه بازیگر
خوبی است که این نکته را دریافته است. در شمایل درونی هم همینگونه رفتار میکنیم؛
میشود تندی لحن را از یک شاعر گرفت، احساساتی بودن را از یک انقلابی چپ و عاطفه و
مهر و عطوفتش را از یک عاشق کلاسیک همچون رومئو. تلفیق این افراد باهم، شخصیت نمایش
را میسازد.
اندر حکایت قدرت و مرگ
شخصیت درگاهی باید نفرتانگیز باشد اما اینگونه
نیست. چه شد تصمیم گرفتید این شخصیت را منفور نشان ندهید؟
افشین هاشمی: درگاهی از دید خود، ظلم نمیکند؛ شغلش
این است. او به یک سیستم و ساختمان اعتقاد راسخ دارد و در راستای حفظ ساختمان حرکت
میکند و در این راه از دید خود هیچ کار اشتباهی انجام نمیدهد. حتی وقتی با پریزاد
و اسماعیل روبهرو میشود، دست همکاری پیش میآورد اما این دو بهدلیل اعتقاداتشان
نمیپذیرند. تفاوت در این است که قدرت در دستان درگاهی قرار دارد و میتواند این دو
را به مرگ برساند.
نشان دادن تئاتریت متن در
طراحیصحنهای مینیمال
در طراحیصحنه میبینیم غیر از پردهها، تفنگ،
میز و…، سازه دیگری روی صحنه نداریم که به بازیگر کمک کند. در چنین شرایطی، چه
تمهیدی به کمک بازیگران میآید تا بتوانند بازی بسازند؟
مونا فرجاد: وسایل صحنه به بازیگر کمک میکنند اما من فکر میکنم وقتی این اشیاء حذف میشوند،
کارگردانی و بازی بازیگران باید بهقدری جذاب و کافی باشد تا مخاطب بتواند ارتباط
لازم را برقرار کند. من در «شیرهای خانباباسلطنه» هم چندان آکسسوآر خاصی در
اختیار نداشتم.
افشین هاشمی: من به این گفته چخوف که اگر اسلحهای روی
صحنه است، حتما باید تا پایان از آن شلیک شود، معتقد نیستم چون بسیاری از عناصر میتوانند
فقط فضاساز باشند. در طراحیهای بسیار خوب دکتر رفیعی بهعنوانمثال در «خاطرات و کابوسهای
یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» دیوارهای بزرگی طراحی شدهاند تا
فضای حمام را تداعی کنند. آیا کسی باید از این دیوار بالا برود؟ نه! این دیوار بلند
هم مهیب است هم آدمهای کنارش را حقیر و کوچک نشان میدهد و اینگونه تصویر دراماتیک
به مخاطب میدهد. وقتی وارد سالن میشوید، باید تصویر با شما گفتوگو کند و گاهی این
تصویر میتواند با طراحی صورت گیرد. بهعنوانمثال در نمایش ما، آنچه به مخاطب تصوری
از یک تالار اعیانی میدهد، پردههاست. این بخش با ایده امیرحسین قدسی(مشاور طراحی
صحنه ی نمایش) شکل گرفت. درست است که من به جمله چخوف اعتقاد ندارم اما در «پرواز در
تاریکی» این اتفاق افتاده است و هیچچیز روی صحنه نیست مگر اینکه از آن استفاده کنیم.
میخواستم تئاتریت متن خودش را نشان دهد اما اگر امکان این را داشتم که طراحی صحنهای
پر از اشیاء درست و اصلی داشته باشم که آن دوران را یادآوری کند؛ حتما استفاده میکردم.
بهعنوانمثال یک مبل بزرگ اعیانی که تا نیمهسوخته است اما نیمه دیگرش تمیز و درخشان
است یا ساعتهای مختلف قدیمی و عتیقه که هر کدام روی یک زمان ایستادهاند و خواب رفتهاند
و… اما متاسفانه بهدلیل شرایط اقتصادی تئاتر و سینما، گروهها ناچارند از سمساریها
این وسایل را تهیه کنند و من نمیخواستم! چون اعتقاد داشتم یا ایدهای باید کامل اجرا
شود و یا باید حذفش کرد و یا ایده بهتری جایگزین کرد.
استفاده از فانتزیای جذاب
در اجرای قبلی، پریزاد کیفی را در اختیار دارد
که از داخل آن، شعر میرزاده عشقی را بیرون میآورد اما در این اجرا، این کتاب را
پریزاد از ناکجا برمیدارد که نوعی فانتزی هم به نمایش میافزاید. درباره این ایده
بگویید.
مونا فرجاد: این تغییر برای من بسیار جذاب است.
افشین هاشمی: اشاره ظریفی در نمایش وجود دارد که نه
من بر روی آن تاکید داشتهام و نه در اجرا زیاد به آن پرداختهام؛ ما نمیدانیم این
نمایش را فرد دیگری مینویسد یا نه. در نمایش میشنویم که پریزاد میگوید: «این، نمایشی
است برای تو» درواقع خیالی در نمایش جاری است که آیا داستان نمایش درباره زندگی واقعی
شخصیتهاست یا این نمایشنامهای است که توسط فرد دیگری نوشته شده است. به همین دلیل
اشیاء میتوانند از ناکجا ظاهر شوند. البته در پشت پرده ممکن است کتابخانه باشد اما
پریزاد با حالتی این کتاب را روی صحنه میآورد که انگار از داخل ابرها کتاب را بیرون
میکشد.
There are no comments yet