نمایش «شیطونی» با نویسندگی و کارگردانی مهدی کوشکی از هفتم
فروردینماه ساعت۱۹ به تئاتر مستقل تهران آمده است. حسین برفىنژاد، الهام جدی، شهروز
دلافکار، مهدی کوشکى و دریا یاسری در این نمایش ۷۰دقیقهای بازی میکنند. به
بهانه این اجرا، با مهدی کوشکی؛ نویسنده، کارگردان و بازیگر، حسین برفىنژاد، الهام
جدی، شهروز دلافکار و دریا یاسری؛ بازیگران نمایش، گفتوگو کردهایم.
ابتدا درباره پروسه نگارش متن تا رسیدن به اجرا
بگویید.
مهدی کوشکى: سال۹۴ من و شهروز دلافکار نشستهایی باهم داشتیم و در طی این نشستها،
«شیطونی» نوشته شد. البته وقتی متن آماده شد، حدود سهساعت زمان نیاز بود تا آن را
بخوانیم. سال۹۵ تصمیم گرفتیم نسخه نهایی آن را آماده کنیم و نمایش را به اجرا
برسانیم اما متوقف شد. در این مدت من به اجراهای دیگری پرداختم. دو یا سه بار
تصمیم گرفتیم در مکانهای مختلفی نمایش را اجرا کنیم اما میسر نشد و درنهایت نمایش
را باتوجه به امکانات تئاتر مستقل برای اجرا در این سالن آماده کردیم.
در طراحی اجرای نمایش شاهد هستیم که شما بهعنوان
یک تمهید از پیکتوگرام با رویکردهای مختلف استفاده کردهاید؛ در لحظاتی نقش توضیحدهنده
دارد، در برخی دیگر از لحظات، نقش پارودیکننده و حتی در لحظاتی تمرکز مخاطب را
کاملا تحتالشعاع قرار میدهد. کمی درباره ایده استفاده از پیکتوگرام بگویید.
مهدی کوشکى: شاید متاسفانه یا خوشبختانه، با وجود اینکه از مدرن گذشتهایم، ناخودآگاه من
هنوز در فضای مدرن و بخشبخش است. برای متریال و بازیگر بهعنوان هستی جداگانهای
که میتوان به آنها، اعتبار داد، احترام قائل هستم. درنتیجه زمانیکه ایدهای به
ذهنم میرسد، تمایل ندارم آن را در مخلوطکن بریزم تا با تئاترم مخلوط شود. دوست
دارم هر کدام بهتنهایی نفس بکشند و درنهایت سایشی ظریف با یکدیگر داشته باشند.
موسیقی بخش رپ هم با همین رویکرد اجرا شد؟
مهدی کوشکى: دقیقا درست است. شاید برای مخاطب درک این بخش دشوار باشد اما این لحظه، به
خودم تعلق دارد. برخی از کامنتها از این حکایت دارند که مخاطب متوجه این جداسازی
نیست. البته شاید این بخشها آنگونه که مد نظر من بوده، درنیامده است.
در متن اشارههایی وجود دارد که ما را ارجاع میدهند
به مابهازاهای بیرونی همچون اتفاقی که چندی پیش در میدان کاج افتاد. حضور این
اتفاقها در متن به چه صورت بود؟
مهدی کوشکى: من ابتدا مینویسم و بعد به من میگویند که شبیه فلان اتفاق بوده است! بهعنوان
مثال زمانی که «دکلره» را نوشتم، همه به من میگفتند درباره داستان سعید حنایی؛
قاتل مشهدی است! درحالیکه اصلا این شخص در ذهن من نبود. البته بعد از اینکه شباهت
را دیدم، برای اینکه نوید محمدزاده را برای ایفای نقش راهنمایی کنم، دیویدیهایی
از این شخصیت پیدا کردیم و به او نشان دادم. البته اصلا بعید نیست این اتفاقها در
ناخودآگاه تاثیر بگذارد، بالاخره در این جامعه زندگی میکنیم و اتفاقهای کوچک و
بزرگ روی اثر ما تاثیر میگذارد. هرچند اصلا از ارجاعات بیرونی بدم نمیآید چون
فضای نمایش را بهسمتی میبرد که انگار همین الان و در سالن داستان نمایش اتفاق میافتد.
در کلیت نمایش با چند فرازبان مواجه هستیم؛
زبان دیالوگها، زبان پیکتوگرام که بیان تصویری است، موسیقی رپ که اجرا میشود و
به نسل دیگری مربوط است و استفاده از کلام فرانسوی که بازیگر آن را بیان میکند.
تقطیع و خدشهای که به تمرکز مخاطب وارد میشود. کارکرد جدا کردن این فرازبانها
در کلیت نمایش چیست؟
مهدی کوشکى: فکر میکنم تاثیر محیط است و به فضای دوبینی و اضطرابی که در دوران زندگی ما
وجود دارد، مربوط است. ما دچار امپرسیونیسم کلامی هستیم. در اطراف ما، هر کسی
درگیر کار خودش است و بهنوعی از کلام استفاده میکند. دیگر همچون گذشته ما زمان
نداریم که در سکوت و سکون و آرامش به هر گوشهوکنار نگاه کنیم. درواقع بهطور کامل
دچار تلاشهای عجیبوغریب زندگی هستیم. به تصویر کشیدن این جداییها برای من بسیار
جذابیت داشت. حتی در جریان نمایش من با شهروز دلافکار؛ بازیگر نقش مقابلم، دچار
سوءتفاهم هستیم، شخصیت دکتر هم دچار این سوءتفاهم است. این سوءتفاهمهای کلامی سبب
شدهاند حتی در بخشی که میخواهیم گفتوگو شکل بگیرد هم با سوءتفاهم پیش برویم.
یعنی همه در دنیای سوءتعبیرها غرق شدهاند و
گره اصلی هم همین است.
مهدی کوشکى: ناخودآگاه من این را میگوید. خودم در زمان ساخت به این مسائل فکر نمیکنم اما
الان که بعد از به اجرا رسیدن نمایش، به اثر نگاه میکنم، میبینم شاید از ترس است
که به همه چیز فکر میکنم و میخواهم به همه چیز دنیا یکجا چنگ بیندازم و تمرکز
و آرامشی دیگر وجود ندارد.
خانم یاسری کلام در بخش شما به زبان فرانسوی
گفته میشوند و شما برای شیرفهم کردن مخاطب از بالانویس استفاده نکردهاید و این
بخش را برعهده بازیگران قرار دادید که با تغییر حس و عکسالعمل بازیگر مقابل، فحوا
را به مخاطب برسانند. برای درآوردن دیالوگهای فرانسه و ارتباطی که با دو بازیگر
دیگر نمایش برقرار میکنید، چه راهکاری داشتید؟
دریا یاسری: این دیالوگها اصلا اینگونه نبودند که از قبل آنها را بنویسیم، متن وجود
داشت و ما در قالب آن، این بخش را اتود میزدیم. پس از مدتی تصمیم گرفتیم دیالوگهایی
که پشت تلفن گفته میشوند، به زبان فرانسوی باشند. چون پاسخ به زبان فارسی است،
سوالها مشخص میشوند.
بهنوعی گشتالتی با این بخش رفتار شده است. نوعی
دوگانگی در شخصیت دنیا وجود دارد که در پایان تبدیل به یکی از گرههای اصلی نمایش
میشود. برای اجرای گره و نشان دادن شخصیتی متفاوت از شخصیت اصلی دنیا، چگونه پیش
رفتید؟
دریا یاسری: روند داستان بهگونهای است که شخصیت اصلی دنیا لو نرود اما من هم تلاش میکنم
شخصیتی عاشق و صمیمی نشان دهم تا تغییر شخصیت بیشتر به چشم بیاید. درواقع دنیا،
شخصیت عاشق را بازی میکند و زمانیکه میفهمد مهرداد از همهچیز آگاه است، نقاب
بازیگرانه خود را میاندازد.
متن رپ چگونه پیش رفت؛ آیا از قبل نوشته شده
بود یا باتوجه به متن، شما این بخش را نوشتید؟
الهام جدی: براساس اتفاقهایی که در نمایش رخ میدهند، این بخش را نوشتم. در بخشهایی از
نمایش، اتفاقهای بسیار مهمی میافتد و مهدی کوشکی از من خواست برای این بخشها
موسیقی رپ در نظر بگیرم و من باتوجه به آن بخشها متنها را مینوشتم.
اجرا کردن بدون بیت کار دشواری نبود؟
الهام جدی: این بخش کاملا روی بیت نوشته شده است. درنتیجه کاملا موزون است و من براساس
همان میخوانم. پس حضور داشتن یا نداشتن بیت روی صحنه برای من اهمیت ندارد، شانس
مخاطب نشنیده شدن بیتهاست مخاطب است که تنها صدای مرا میشنود.
البته تاکید و اکسنتهایی که روی تکست قرار میدهید،
جای خالی بیت را پر میکند.
الهام جدی: بالاخره وقتی بیت نیست، دوست دارم با این نکات کوچک بازی کنم. خصوصا در بخشی
که پدر میمیرد، آکسانگذاری من بهگونهای است که از بیت خارج و ضدبیت میشود. من
این بخش را بسیار دوست دارم. در رپ تکنیکی بهنام ضدریتم وجود دارد که تکنیک
رپرهای بسیار معروف است که روی بیت، ضدریتم میخوانند. سعی کردم در بخشهایی از
موسیقی نمایش، از این استفاده کنم تا نبودن بیت جبران شود.
آقای برفینژاد شما در میان مخاطبان نشستهاید
و در جریان نمایش، بدهبستانهایی با بازیگران دیگر نمایش دارید که هم پیام آموزشی
دارد و هم به جذابیتهای اثر میافزاید. کمی درباره این حضور بگویید.
حسین برفىنژاد: هر روز از اجراها یک نوع واکنش میگیرم و براساس این واکنشها دیالوگ میگویم و
برای من بسیار جذاب است.
دریا یاسری: در یکی از اجراها، یکی از مخاطبان از ابتدا تا انتها با تلفنهمراه خود عکس میگرفت.
از او خواستیم این کار را انجام ندهد و پاسخ داد بهقدری تصاویر شما زیبا هستند که
دوست دارم دائم عکس بگیرم!
البته حضور شخصیت دکتر، نوعی متادرام را هم بهوجود
میآورد؛ شما تماشاگر تئاتری هستید که در آن بازی میکنید و نقش شما هم همین
تماشاگر بودن است! چگونه این دوگانگی را درآوردید؟
حسین برفىنژاد: زمانیکه میان تماشاگران نشستهام، دوستانی که میدانند من بازیگر هستم، از من
میپرسند که چه زمان وارد صحنه میشوم و بارها تصور میکنند زمان این ورود را
فهمیدهاند اما در هیچکدام از این بخشها ورود نمیکنم که برای من بسیار جذاب و
نو است! در پروسه آمادهسازی نمایش این شخصیت شکل گرفت و بهمرور حتی این شخصیت بهعنوان
پزشک مهرداد معرفی شد.
الهام جدی: خود من در بسیاری از شبها، فراموش میکنم که حسین برفىنژاد بازیگر نمایش
است! هر شب احساس میکنم تماشاگری است که باید به او تذکر دهیم تلفن خود را خاموش
کند.
این دوگانگی شخصیت سبب نمیشود این دو نفر را
باهم قاطی کنید؟
حسین برفىنژاد: نه. تا یکصدم ثانیه پیش از گفتن دیالوگهایم، من از ته دل میخندم! واقعا تا
الان چنین چیزی را تجربه نکردهام و از این نقش لذت میبرم.
«شیطونی» این قابلیت را دارد که مخاطب تئاتری و
غیرتئاتری را باهم پیوند بزند و درعینحال به ابتذال کشیده نشود. با چه شکل و
شمایلی پیش رفتید که این اتفاق در اثر شما بیفتد؟
مهدی کوشکى: نوعی هیجان و اعتراض در این تئاتر وجود دارد و درواقع شاید یکی از معدود
تئاترهای من است که کمی حرف هم میزند. معمولا دوست ندارم تئاترم حرف بزند. در
لایه درونیتر «شیطونی»، نوعی اعتراض به محیط پیرامونم دیده میشود. احساس کردم
این رپ میتوند اعتراضی که در این بخش هست را عیان کند.
الهام جدی: احساس میکنم اصلا کارکرد رپ هم همین است. از ابتدا مردم برای اینکه بتوانند
حرفهای اعتراضی خود را بزنند، رپ را بهوجود آوردهاند. برای ما هم رپ در بخشهایی
که اتفاقهای جنجالی میافتد و مسیر زندگی دو شخصیت نمایش را تغییر میدهد، اهمیت
دارد. در این بخشها اعتراض به اجتماع و… وجود ندارد بلکه به وضعیت حاکم میان
این دو نفر اعتراض میکنیم.
اتفاق مهمی که در «شیطونی» میافتد این است که
ما لحظه رخ دادن اتفاق خشن را نمیبینیم و آن لحظه خارج از صحنه اتفاق میافتد اما
تاثیر این جریان را شاهد هستیم. چه میزان این رفتار با خشونت در تئاتر سبب میشود
نمایش تاثیرگذارتر بشود؟
مهدی کوشکى: در تئاتر کلاسیک هم بحث حذف کردن خشونت وجود داشته است چون بهعنوانمثال ممکن
است نشان دادن مردن یک فرد در مدیوم تصویر باورپذیر باشد اما نشان دادن این اتفاق
روی صحنه تئاتر قابل باور نیست. برای همین منظور اغلب میبینیم روی صحنه میآیند و
میگویند: «مرد» حتی در نمایشنامه «هملت» از اینکه در پایان روی صحنه این شخصیت
میمیرد، خوشم نمیآید و از دید من شکسپیر در این صحنه اشتباه کرده است. از دید من اگر بهدرستی درباره اتفاق خشن گزارش
داده شود، تاثیر عمیقتری دارد. استاپموشنها و عکسهایی که روی پرده به مخاطب
نشان میدهیم هم در این مسیر حرکت میکنند. در بخش ابتدایی شهرام میگوید: «با
تصویر که آدم نمیکشند» اما در پایان میبینیم که مهرداد روی صحنه ایستاده است،
آهنگ «بنگبنگ» خوانده میشود و در تصویر، مهرداد کشته میشود. در اینجا از سینما
وام گرفتهایم تا بخش را باورپذیر دربیاوریم.
تنها راهحل این است که با قرارداد نشان دهیم
مهدی کوشکى: خود شکسپیر در مونولوگها در نمایشنامههایی همچون «مکبث»، روایتی طولانی از
ماجرا میدهد و در پایان میگوید: «و آه من مردم» با این حرف، نوعی فاصلهگذاری
انجام میشود. خود من اصلا به نشان دادن خشونت عریان علاقهای ندارم، به همین دلیل
بازیای را در نمایش طرح ریختم. معمولا عادت داریم در تئاتر ببینیم زمانیکه تیر
از تفنگ شلیک میشود و یا فردی چاقو میخورد، پاشیده شدن خون را ببینیم. من با
خودم فکر کردم چرا باید این کار را دقیقا انجام دهیم درنتیجه در یک صحنه گزارش قتل
را میدهم و در صحنهای دیگر پاشیده شدن خون را نشان میدهم. تماشاگر این دو را به
هم ربط میدهد. این بخش نشان از دوبینی انسان در عصر حاضر است. زمانیکه من پنجره
خانهام را باز میکنم تا به درختها نگاه کنم، همزمان میبینم جنازهای را از
کوچه میگذرانند؛ این، همین فاصلهای است که در نمایش هم میبینیم. من میخواهم به
درختها نگاه کنم اما نوعی زیبایی دیگر هم در این کوچه وجود دارد که باید این دو
را باهم یکی کنم چون وقت ندارم و همهچیز در یک لحظه اتفاق افتادهاند.
نکتهای که در تنشهای نمایش وجود دارد این است
که از ابتدا مخاطب در اوج تنش شرایط را میبیند و این تنش همواره بیشتر و بیشتر میشود.
برای اینکه تنش تازگی داشته باشد چه باید کرد؟
مهدی کوشکى: وقتی کمفروشی میکنم، ضرر میکنم! بهعنوانمثال ایدهای به ذهنم میرسد و
تصمیم میگیرم آن ایده را در جلسه بیستم تمرین مطرح کنم. همواره این کار به نابودی
تئاتر من منجر شده است. درنتیجه از هر نکتهای که در لحظه به ذهنم میرسد استفاده
میکنم. ممکن است در پروسه تمرینها برخی از نکات را حذف کنم و یا تغییر دهم اما
از ابتدای تمرینها، شروع میکنم به ریختن ایدهها و از این نمیترسم که بعدا چه
میشود. همچنین در برخی از مواقع ترتیب اتفاقها نشان میدهد که چه باید کرد. فرض
کنید وارد یک برکه میشوید و یک مار آبی کوچک میبینید؛ اگر در پروسه حرکت شما این
مارها بزرگ و بزرگتر شوند، بحران شکل میگیرد و مسیر رودخانه برای مخاطب جذاب
است. حال اگر در ابتدا مار بوآ به مخاطب نشان دادید، باید در پایان به اژدها
برسید.
آقای کوشکی در بسیاری از نمایشها که شخصیتها
اکتهای عصبی دارند، شاهد هستیم که دادوفریاد بازیگر، مخاطب را اذیت میکند. شخصیت
مهرداد هم بسیار عصبی است و شما بسیار داد میزنید اما مخاطب اذیت نمیشود. چرا
این اکت شما مخاطب را آزار نمیدهد؟
مهدی کوشکى: نکتهای که رعایت میکنم و به شاگردانم هم گوشزد میکنم این است که باید
بازیگر با مخاطب منطبق شود. من روی صحنه، در دنیای خودم سیر نمیکنم. اگر مخاطب
باور کند که برای شخصیت، اتفاق بسیار بدی افتاده است، او را قبول میکند. فکر میکنم
دادی که میزنم سر جای خود قرار گرفته و در جریان روند قصه است.
الهام جدی: ما شخصیت یاغی مهرداد را قبول کردهایم. درنتیجه وقتی داد میزند، حتی به
آرامش میرسیم.
دریا یاسری: نکته جذاب این است که در این نمایش تماشاگر در یک حس باقی نمیماند و در اوج
غم، مخاطب را میخنداند و در اوج خنده، مخاطب را غمگین میکند.
در طراحی صحنه پژویی که روی صحنه است، تمرکز
ایجاد میکند و سبب میشود از عرض صحنه استفاده نشود. اینکه تعادل روی صحنه از
بین رفته است، ذهن تماشاگر را اذیت نمیکند؟
مهدی کوشکى: طراحی برای من در درجه اول اهمیت است. وقتی آکسسوآر زیادی روی صحنه باشد،
اضطراب میگیرم چون بسیار به اشیاء وابسته میشوم و از کودکی اشیاء را دوست داشتم.
اگر حجم عظیمی از آکسسوآر روی صحنه باشد، خیلی برایم دشوار میشود که عاشق تمام آنها
بشوم و باید از ابتدای تمرینها این وسایل را در دست داشته باشم. از دید من ماشین
آکسسوآر اصلی صحنه است چون با وجود اینکه ایستاده است، به من حس حرکت میدهد و
این حس را دوست دارم.
مهدی کوشکى: به شیوههای تردستانه تبلیغات رو
نمیآورم
برای تئاتر نگرانم. واقعا جالب و عجیب است که میان کامنتهای
بسیار خوبی که درباره «شیطونی» گرفتهایم و استقبال تماشاگر ارتباط درستی وجود
ندارد. احساس میکنم در این سالها، تماشاگر فریب خورده است و به برخی تبلیغات
تردستانه تنها توجه میکند. جالب اینجاست حتی گروههایی که با این ترفندها مخاطب
را به سالن میآورند، به اثری که همه از آن تعریف میکنند، به دیده تحقیر نگاه میکنند!
درست است که گیشه اهمیت دارد و بههرحال منبع درآمد گروه ما که مدتها برای تولید
نمایش زحمت میکشند، همین است اما تن به این فضا نخواهم داد و در فضایی که دوست
دارم کار میکنم. امیدوارم بتوانیم دستبهدست هم بدهیم تا مخاطب با تئاتر حقیقی
آشتی کند.
سهند آدمعارف-مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است