نمایش «اسپرسو سینگلشات لطفا» با نویسندگی و کارگردانی
بابک توسلی از ۱۵فروردینماه ساعت۲۱:۳۰ به سالن شماره۱ تماشاخانه پالیز آمده است.
به بهانه این اجرای با بابک توسلی؛ کارگردان و تهیهکننده این نمایش، مریم رحیمی
که علاوهبر بازیگری، انتخاب بازیگر و مدیریت اجرایی نمایش را هم برعهده دارد و
امید زندگانی، سوسن پرور، ابراهیم شفیعی و تبسم هاشمیحائری؛ بازیگران اثر، گفتوگو
کردهایم.
در نمایش «اسپرسو سینگلشات لطفا» اجرای زنده
موسیقی به امید زندگانی سپرده شده است. آیا باتوجه به مهارت او در موسیقی، این
بازیگر را انتخاب کردید؟
بابک توسلی: چون جغرافیای نمایش ما یک کافیشاپ است، این فرصت به کارگردان پیش آمده بود که
از موزیسین در نمایش استفاده کند. توانایی امید زندگانی و شهرام نجاتی این فرصت را
به من میداد تا بازیگرانم موسیقی کار را هم بهدوش بکشند که برای مخاطب هم این
شرایط ملموستر است. همچنین فاصلهگذاریها، تعویض صحنهها و… را با موسیقی پر
میکنم.
امید زندگانی: من و برادرم امین زندگانی در خانوادهای بزرگ شدهایم که پایه و اساس هنری آن،
فضای موسیقی بود. در کودکی با موسیقی و سازهای مختلف آشنایی داشتیم. البته امین
بیشتر موسیقی را در خدمت بازیگری قرار داده است و از آن بهعنوان یک ابزار کمکی
برای خلق شخصیت استفاده کرده است اما من موسیقی را مستقلتر در نظر گرفتم. در
جوانی قصد داشتم بیشتر در زمینه موسیقی کار کنم اما شرایط ایجاد نشد و من در رشته
تئاتر تحصیل کردم. البته در کنار تئاتر همواره موسیقی را هم دنبال میکردم. چه در
تئاتر و چه در رادیو، زمانیکه نیاز به فضایی موسیقایی احساس میشد، به من پیشنهاد
میشد. تمام همکاران من میدانستند که در کنار فعالیت در تئاتر، رادیو یا تلویزیون
بهعنوان بازیگر یا مجری، موسیقی را هم دنبال میکردم اما در این نمایش این دو در
کنار هم قرار گرفتند.
سهیلا هنرمند است، لباس اسپورت میپوشد و ما
کاملا مستقل بودن را در وجود او میبینیم. در جامعه امروز ایران، کمتر شاهد این
جنس از زنها هستیم. کمی درباره این شخصیت بگویید.
سوسن پرور: گرههایی در دوران کودکی شخصیت سهیلا شکل گرفته است که باید باری آنها در
بزرگسالی جواب پس بدهد. او در مرحلهای است که سعی میکند گرهها را باز کند.
نکته جذاب برای من این بود که گاهی یک تلنگر یا دیالوگی را بهصورت ناخواسته در یک
مقطع سنی حساس میشنویم و سالها باید جواب آن آسیب را پس بدهیم. نه آن کسی که
دیالوگ را به ما گفته میداند به ما آسیب زده است و نه شنونده در سن کودکی میفهمد
چه آسیب بزرگی خورده است. واقعیت این است که شخصیت کنونی ما در دورانی که کمتر از
ششسال سن داریم شکل گرفته است. سهیلا بهشدت تحت پوشش خانواده بوده است و بهدلیل
مراقبتهای زیادی که از او میشد، بزرگترین صدمهها را به او زدهاند. درحالیکه خانواده
او تصور میکردند با این کار او را از صدمه دیدن نجات میدهند. حال در مملکتی غریب
بهترین موقعیت برای او پیش آمده است که این گرهها را باز کند و روی پای خود
بایستد.
بخش طنز نمایش محمود است و بقیه شخصیتها بیشتر
با کنایه حرف خود را میزنند. برای پیدا کردن این شخصیت چگونه پیش رفتید، آیا مابهازاهایی
پیدا کردید یا این شرایط را بهصورت ذهنی ساختید؟
ابراهیم شفیعی: از اینرو طنز بهوجود میآید که محمود در مکانی قرار میگیرد که تا پیش از
این، آن را تجربه نکرده است. در جامعه میتوانیم مابهازاهای این شخصیتها را
ببینیم. همچنین در فیلمها و نمایشهای مختلف، نمونههایی از این شخصیتها را میبینیم.
البته بخشهایی را هم از ذهنیت خودم به شخصیت اضافه کردم. درواقع برآیند داشتههای
خودم، تحلیل نقش با کارگردان و… نقش را شکل داده است. با تحلیل و حرف زدن، بخشهایی
در ذهن ما هست که بیرون کشیده میشود.
بابک توسلی: قصههای نمایش ما از دل پروندهها بیرون کشیده شدهاند و تکتک این افراد غیر از
محمود، وجود خارجی دارند. به این دلیل محمود را به قصهها اضافه کردیم که سنگینی
غم درون دل شخصیتها را تلطیف کند و تماشاگر ما فرصتی داشته باشد تا نفس تازه کند
و برای شنیدن قصه بعدی آماده شود.
در میان شخصیتهای نمایش، حمید بیشتر حس سمپاتی
مخاطب را به خود جذب میکند. او تمام شخصیتهای نمایش را دورهم جمع کرده است و
بسیار به اطرافیان خود اهمیت میدهد. چه میزان برای درآوردن این شخصیت به خودتان
رجوع کردید و چه میزان براساس مابهازاهای بیرونی پیش رفتید؟
امید زندگانی: همیشه دغدغه من این بود که وقتی به این نتیجه رسیدم که کار هنری، از نظر مالی
نمیتواند مرا تامین کند، در منطقهای همچون شمال کشور یا منطقه کیش یک رستوران
کوچک و خاص تاسیس کنم که برای مردمی که به رستوران میآیند، فضایی خاص و خاطرهانگیز
داشته باشد. سر میز مردم بنشینم، با آنها حرف بزنم، برایشان موسیقی اجرا کنم.
ناگهان این فضا در این تئاتر برای من ایجاد شد و احساس کردم اگر واقعا بهصورت جدی
قرار باشد چنین مکانی را مدیریت کنم، از پس آن برمیآیم. اگر دقت کرده باشید از
ابتدا تا انتهای نمایش، من دقیقهای نمینشینم. ۷۵دقیقه ایستادهام و میزانسنها
را هماهنگ میکنم. میزانسن من آزاد است اما باید حواسم به صحنه باشد تا اگر بار هر
کدام از بخشهای صحنه سنگین شد، بهصورت نمایشی خود را بهسمت متقابل برسانم تا
همچون کفه ترازو صحنه را بالانس کنم اما جالب است که در مدتزمان اجرای نمایش اصلا
احساس خستگی نمیکنم. بهمرور احساس کردم پذیرایی کردن از افرادی که قدر این
پذیرایی را میدانند، بسیار لذتبخش است و شاید بعد از اجراهای این نمایش، جدیتر
رستورانداری را بهعنوان یک شغل کنار فعالیت هنریام پی بگیرم. البته احساس میکنم
در زمینه کافیشاپ هنرمندان ما اشباعشدهاند اما در زمینه غذایی و ایجاد فضایی
هنری و خدماتی غذایی هنوز کمتر قدمی برداشته شده است. بهزودی در شمال کشور این
کار را انجام میدهم.
آقای توسلی باتوجه به فضای طنز نمایش، از دید
شما مخاطب بعد از تمام شدن اثر، درباره آن فکر میکند؟
بابک توسلی: ما حدود دو سال روی پروندههای مختلف تحقیق کردیم و بخش روانکاوانه نمایش را
با حضور فاطمه دیانت؛ روانشناس، زیرورو کردیم تا معضلاتی که بر اثر ریزهکاریها
بهوجود میآیند را ریشهشناسی کنیم. بهعنوانمثال همه ما انسانهایی بزرگسالی
را میشناسیم که از گربه میترسند. وقتی این مسئله را ریشهیابی میکنیم، میبینیم
بهعنوانمثال در کودکی او را از گربه ترساندهاند که غذایش را کامل بخورد! مادر
یا پدری که این اتفاق را برای او ایجاد میکند، از ظلمی که در حق کودک خود انجام
میدهد، بیاطلاع است. ما این پروندهها را کنار هم گذاشتیم و این نمایش آماده شد.
طبیعتا هر کارگردانی دوست دارد تاثیرگذار عمل کند و حرفی که میزند به مخاطب تلنگر
بزند. از دید من این اتفاق در نمایش میافتد. محمود تنها فضا را تلطیف میکند، بحثهای
مطرحشده در نمایش را محو نمیکند خواسته من این بوده است که از محمود بهعنوان کاتالیزور
استفاده کنم تا آدمها نکات نمایش را بهتر درک کنند. خود محمود هم همین سیر را طی
میکند.
تبسم هاشمیحائری: زمانیکه نام کمدی بر نمایش «اسپرسو سینگلشات لطفا» گذاشته میشود، من
ناراحت میشوم چون از دید من این نمایش، اثری تراژیک است که در خود طنز دارد و این
طنزها تلخ هستند تا لحظات سخت را برای مخاطب شیرین کنند. وقتی با شخصیت همذاتپنداری
میکنیم، برخی آزادیهایی که نداریم را تا حدی روی صحنه میبینیم، از ترسیدن و…
میخندیم. این خندهها لزوما سرخوشانه و حتی تلخ نیست. تماشاگر ما باهوش است و
تمام نکات نمایش را درک میکند.
یکی از شخصیتهای کلیدی نمایش، نیلوفر است. این
شخصیت بسیار شاداب بهنظر میرسد که میخواهد به تمام دوستان خود انرژی دهد و شادی
را به ارمغان بیاورد اما در پایان نمایش، او را افسردهترین و مشکلدارترین شخصیت
داستان میشناسیم. درباره نزدیک شدن به این شخصیت و مابهازاهایی که از آن پیدا
کردید، بگویید.
مریم رحیمی: زمانیکه بابک توسلی متن را به من داد و از من خواست نقش نیلوفر را بازی کنم
با اینکه شخصیت خودم بسیار شقورق و خشک است، از حضور در این نقش خوشحال شدم چون
فرصتهای زیادی برای بازیگری برای من بهوجود میآورد. تمام ما درونیاتمان را
پنهان میکنیم. او در تلاش است شلوغبازی دربیاورد اما زندگی او را له کرده است،
او با وجود اینکه تحصیلکرده است، از راه فالگیری امرار معاش میکند. نیلوفر با
همین شرایط زندگی میکند در مقابل دوستانش، شخصیت شوخ خود را به نمایش میگذارد
اما یک مادر تنها و غمگین است با کودکی بیمار.
در بخش موسیقی از ملودیهای بسیار آشنا و
نوستالژیک استفاده کردهاید. چگونه این ملودیها انتخاب شدند؟
امید زندگانی: انتخاب موسیقی و شیوه اجرا در راستای شخصیت حمید و غمی که در رفتار او مشهود
است، صورت گرفت. حتی ریتم و نوانسهایی که بهعنوان تکنوازی اجرا میشوند هم در
همین راستا بودند. از سویی دیگر موسیقی بهگونهای نبود که در استودیو ضبط شوند
بلکه بهصورت زنده و همچون کنسرت اجرا میشوند. هر شب با یک حسوحال متفاوت ساز را
دست میگیرم اما در این شرایط هم باید امید زندگانی نباشم و باید نحوه ساززدن و
صدای من در خدمت شخصیت حمید قرار گیرد. من در زمان ساز زدن، امید زندگانی نیستم
بلکه حمید؛ صاحب کافهای که شاعر و موزیسین است. تمام این بخشها باید بسیار نرم
در هم دیزالو شوند تا هیچکدام بیرون نزند. نمیخواستم اینگونه بهنظر برسد که میخواهم
در کنار بازیگری نوازندگی خود را به رخ بکشم. درواقع باید همه چیز در کنار هم یک
شخصیت را شکل دهد.
ابراهیم شفیعی: معمولا وقتی ایرانیها به خارج از کشور میروند، به ایرانی بودن خود بیشتر
اهمیت میدهند. جالب اینجاست که در خارج از ایران کنسرتهای سنتی بیشتر از کنسرتهای
پاپ میفروشد.
طبیعتا هر بازیگری که به گروه نمایشی افزوده شود،
با خود تغییراتی را به نمایش میافزاید. کمی درباره این تغییرات بگویید.
سوسن پرور: متاسفانه چون در آغاز تمرینها سر کار تصویر بودم، زمان اندکی را برای تمرین
با گروه در اختیار داشتم. بعد از عید هر روز در تمرینها حضور داشتم. در این دوران
بود که ایدههایی که از دید من هر بازیگری موظف است بههمراه خود به کار اضافه کند
را با خود آوردم. شرایط کار من بهگونهای است که نمیتوانم تنها بازی کنم و
ناخودآگاه در کارگردانی دخالت میکنم. من گاهی حتی به بازیگران دیگر نمایش هم
توصیههایی میکردم و میدانم این کار چندان حرفهای نیست. البته بلدم این خصلت
خود را کنترل کنم و اگر کارگردانی دست مرا ببندد یا احساس کنم بازیگری از اینکه به
او ایده بدهم، خوشش نمیآید، این کار را ادامه نمیدهم. خوشبختانه در این کار بابک
توسلی به من اعتماد کرد و دست مرا کاملا باز گذاشت. جا دارد از اعتماد او تشکر
کنم. سعی کردم در مدتزمان کوتاهی که در تمرینها حضور داشتم، آنچه احساس میکردم
میتواند به جذابیتهای کار بیفزاید را از خود باقی بگذارم.
بابک توسلی: خود من هم بهعنوان کارگردان تمایلی نداشتم این دو نمایش باهم مقایسه شوند یا
بازیگران جدید بخواهند بدانند که در اجرای قبلی شخصیتشان چگونه بازی میشد. بارها
با اعضای گروه گفته بودم که خودشان نقشها را دربیاورند. حتی در برخی از مواقع
بازیگرانی که از گروه قبلی باقیمانده بودند، درباره تغییرات صحبت میکردند، تاکید
میکردم که اجازه دهند روند تمرینها، پیش برود. چون آن نمایشنامه یکبار اجرا شده
بود و دیگر لزومی نداشت دوباره عین همان اجرا را در ایران روی صحنه ببریم.
تبسم هاشمیحائری: همواره با تغییر بازیگر، کار دستخوش تغییر میشود. برای خود من تغییر همواره
لذتبخش است. باوجود اینکه بازیگرانی که در اجرای قبلی حضور داشتند را بسیار دوست
داشتم و از کار کردن در کنار هم بسیار لذت برده بودیم، بازیگران جدید را هم دوست
دارم. پیشنهادها و فکرهای بسیار خوبی در این اجرا به نمایش اضافه شد. اصولا کارهای
سخت را دوست دارم.
اگر نمایش را در یک کافیشاپ اجرا میکردید،
ارتباط بهتری با مخاطبان برقرار نمیشد؟
سوسن پرور: اگر نمایش در کافه اجرا میشد، بسیار جذابتر میشد. حتی ممکن بود در این
میان، یکی از مخاطبان، قصه خود را بگوید و تعامل بهوجود میآمد.
بابک توسلی: دقیقا همینطور است. سه سال پیش درخواست دادیم تا این نمایش را در کافه سالن
اصلی تئاتر شهر اجرا کنیم. تا حدی این درخواست ما مورد قبول واقع شده بود اما با
تغییر مدیریت این مجموعه امکان اجرا میسر نشد. درخواست خود ما همین بود.
مریم رحیمی: ما واقعا تمایل داشتیم نمایش را در کافه اجرا کنیم و حتی میخواستیم فضایی
را برای مخاطب فراهم کنیم که در جریان اجرای نمایش، سفارش هم بدهد. مسئولان تئاتر
شهر حتی بعد از تغییر مدیریت، به ما نگفتند که نمیتوانیم نمایش را اجرا کنیم. به
ما گفتند این کافه به دوستانی که آن را اجاره کردهاند تعلق دارد، ما نمیتوانیم
بهصورت پشتسرهم در این مکان نمایش اجرا کنیم و چون بهتازگی اجرای «کافه پولشری»
تمام شده است، بهتر است مدتی صبر کنیم و سپس اجرای جدیدی را در این کافه برگزار
کنیم. از سویی دیگر کافه سالن اصلی، نهایتا گنجایش شصت مخاطب را داشت و برای نمایش
ما که هم پرجمعیت و هم با مدتزمان اجرای طولانی است، مناسب نبود. به همین دلیل
خودمان هم منصرف شدیم. یکی دیگر از مشکلات اجرای تئاتر در کافه این است که در آنجا
اختلاف سطح وجود ندارد و مخاطب ناچار است بایستد تا بتواند تمام اتفاقهای نمایش
را ببیند. بهتر است کافههایی برای اجرای تئاتر ایجاد شوند و در کنار حفظ این هویت
کافه، شرایطی را فراهم کنند که بتوانیم یک اجرای حرفهای را ببینیم.
زوم:
بابک توسلی: هنر مقدس تئاتر را سخیف نکنیم
تئاتر ما بسیار مظلوم واقعشده است. در ۱۷سالی که در ایران
نبودم، تئاترهای زیادی را در سراسر دنیا دیدهام. در کشورهای دیگر از تئاتر حمایتهایی
از جنس حمایت دولتی میشود اما در ایران این اتفاق نمیافتد. درنتیجه کارگردان
برای اینکه هزینههای خود را تامین کند، ناچار است هنر مقدس تئاتر را سخیف کند.
ناخواسته اتفاق خوبی برای تئاتر نمیافتد. امیدوارم حال که فردی همچون شهرام کرمی
که از جنس و بدنه تئاتر است، بهعنوان مدیر در راس تئاتر قرار گرفته است، معضلاتی
که سالها خود او با آنها دستبهگریبان بود را با حمایت برطرف کند تا تئاتر
دوباره یک ارزش محسوب شود. این روزها تئاتر جایگاهی شده است که بازیگرانی وارد آن
میشوند که اصلا تئاتر را نمیشناسند. البته منظور من بازیگران تلویزیونی نیستند
چون برخی از این بازیگران زمانیکه وارد تئاتر میشوند، جنس بازی بسیار دلنشینی
دارند که ما افسوس میخوریم برای دورانی که این دوستان در تئاتر حضور نداشتند،
منظور من بازیگرانی است که حتی در تلویزیون هم موفق نیستند اما برخی افراد را که
اصلا برای دیدن تئاتر به سالن نمیآیند را به خود جذب کردهاند. امیدوارم بتوانیم
از این فضا دور شویم.
مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است