نمایش فیزیکال «دوئت گل» با نویسندگی، طراحی و کارگردانی یاسر
خاسب از نهم الی ۲۵اسفندماه ساعت۱۷:۳۰ در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر
روی صحنه رفته است. رضا موسوی و یاسر خاسب بازیگران این نمایش ۴۵دقیقهای را
تشکیل میدهند و امیر صدیقیان و علیسینا رضانیا، بهعنوان موزیسین دو بازیگر
نمایش را همراهی میکنند که رضانیا طراحی صوتی این نمایش را برعهده دارد. در خلاصه
داستان این نمایش که رکورد پرفروشترین نمایش سیاتل آمریکا را در سال۲۰۱۰ ازآن
خود کرده، آمده است: انسانی میخواهد موجودی را خلق کند، غافل از آنکه مخلوق زندگی
او را دگرگون میسازد. این نمایش درسال۹۰ و در قالب سیامین جشنواره بینالمللی
تئاتر فجر اجرا شده بود که در این جشنواره نمایش منتخب تماشاگران شناخته شد. بهبهانه
این اجرا با یاسر خاسب؛ نویسنده، طراح، کارگردان و بازیگر نمایش گفتوگو کردهایم.
آقای خاسب «دوئت گل» سالهاست که در کشورهای
مختلفی روی صحنه میرود. در ابتدا روایتی از پروسه تولید نمایش بدهید.
بسیاری از گروهها نمایشنامههای آماده را روی صحنه میبرند
و یا براساس ایدهای که در ذهن دارند، در مدتزمانی اندک، اثر خود را آماده میکنند؛
اما گروه بدن دیوانه هیچگاه با این رویکرد که تنها قرار است نمایشی را روی صحنه
ببرد، اثر تولید نمیکند. برای آمادهسازی «دوئت گل» با تیم قدیمی بدن دیوانه و
بازیگری که سالها باهم کار کردهایم، ذرهذره این نمایش را پیدا و آماده کردیم.
برای ما مهم بود در مسیر تنبهتن تمرینی که باهم پیش میرفتیم، ایدهها را پیدا
کنیم و اجازه دادیم تمرینها مسیر را به ما نشان دهد. خاصیت اجرای «دوئت گل» صبر
است؛ باید بینهایت صبور بود چون در جریان تولید، بهصورت مداوم، ما را به چالش میکشد.
میتوانم به جرأت بگویم چنین شرایطی دیگر در تئاتر ما وجود ندارد و یا بسیارکم
شده است چون صبر و طاقت انسانها کم شده است. همه میخواهند در سریعترین زمان
ممکن به نتیجه برسند و بدون اینکه به کنه مسائل ورود کنند، بهسرعت از آنها میگذرند.
دنیای ما دنیایی زودگذر شده است. چالش و درگیری ما برای اجرای «دوئت گل» این بود
که بتوانیم این روایت را دراماتیزه کنیم. دراماتورژی کار برای اینکه بدانیم
سرانجام نمایش به چهسمتی برود، گرهها چگونه شکل بگیرند و باز شوند، اوج و فرود
نمایش به چهصورت باشد، کار دشواری بود. البته درطی این سالها نمایش بسیار
دستخوش تغییر شده است چون همانطور که انسان بزرگ میشود و در این راه برخی چیزها بهدست
میآورد و برخی دیگر را ازدست میدهد، اثر ما هم با ما رشد کرده است. ما سعی کردهایم
از تجربه تمام این سالیان و آدمها و کشورهایی که دیدیم، استفاده کنیم. البته این مسئله
بهشدت ناخودآگاه است.
ما معمولا نویسنده و کارگردان را بهعنوان
خالقان اثر میشناسیم اما در این نمایش شما که هم نویسنده و هم کارگردان هستید،
نقش مخلوق عصیانگر را بازی میکنید. کمی درباره این تغییر جایگاهها در بازیگران
بگویید.
ذاتا آدم اجراگری هستم. اهل اینکه تنها کارگردان یکاثر
باشم و دستور بدهم، نیستم. مثالی که همیشه میزنم این است که من کارگر دانم! یعنی
کارگری را بسیار خوب میدانم. به همین دلیل لذت میبرم برای کاری که میخواهم
انجام دهم، خودم تلاش کنم و حتی دوست دارم بیشترین فشارها روی خودم باشد تا کسی
فکر نکند دارم به او زور میگویم یا از موضع بالا با او برخورد میکنم. سعی میکنم
بیشتر محرک باشم تا دستوردهنده. بارها از این طرز فکر لطمه دیدهام اما مهم نیست
چون این زخمها سطحی و زودگذر هستند. من مسیرم را انتخاب کردهام و سالها برای آن
جنگیدهام. خوشبختانه الان جای خود را باز کرده است و جوانان بسیار زیادی این راه
را ادامه میدهند و مخاطبان ما هم روزبهروز بیشتروبیشتر میشوند. البته گاهی جو
تئاتر و اتفاقهای بدی که اینروزها در تئاترمان شاهد آنها هستیم، اما معتقد هستم
حرکتهای مثبت ماندگاری بیشتری دارند و به راه خود ادامه میدهند. درنتیجه سختترین
بخش کار را خودم برعهده گرفتم.
حرکات شما روی صحنه، بسیار به یوگا نزدیک بود. چگونه
میتوان این حرکات را به تئاتر وارد کرد بدون اینکه بیرون بزند؟
البته شما به این حرکات یوگا میگویید اما دنیای رزمی دنیای
زندگی من است. در هنرهای رزمی ترکیبی، از تمام رشتهها همچون یوگا، ژیمناستیک،
بوکس، کشتی، صخرهنوردی، شنا و… استفاده میشود. برای آوردن این حرکات به
تئاتر، باید خیلی هوشمندانه و با درایتی خاص به آنها فکر کرد. در چندسال اخیر
باب شده است که برای اینکه ادای تئاتر فیزیکال را دربیاورند، برخی حرکات که میشناسند
را عینا روی صحنه پیاده میکنند درحالیکه تبدیل، ترکیب و تکامل حرکات در یک اتفاق
اجرایی بسیار با نمایش دادن و شو برگزار کردن حرکات ورزشی متفاوت است. باید به
شیوهای این حرکات را باهم ترکیب کرد که مخاطب با یکاتفاق بیواسطه و بدوناغراق
مواجه شود. باید ذات، روح، جسم و اندیشه را با یکدیگر پرورش داد. همواره برای
دانشجویانم این مثال را میزنم که من وابسته دنیای هنرهای رزمی هستم و با قهرمانان
مختلفی در حیطه ورزشی آشنا هستم که هریک در رشته خودش بینظیر است اما آیا بهعنوانمثال
یک ژیمناست میتواند مخاطبان تئاتر را بههمان شیوهای که در باشگاه آنها را
مجذوب خود میکند، نگاه دارد؟ تا کی میخواهد یک حرکت آکروباتیک زیبا نشان دهد؟
مهم این است که بداند قرار است چه قصهای را روایت کند، قرار است با موسیقی چه
تعاملی داشته باشد، چگونه آن را با نور ترکیب کند، فضاسازی نمایش را چگونه پیش
ببرد و حرف خود را به مخاطب بزند و او بتواند او را ۵۰دقیقه دنبال کند. طی این سالها
بسیار با این مسائل درگیر بودم و براساس تجربیات خودم، یادداشتهایی را برمیدارم
تا شاید روزی بتوان برای نسل آینده آنها را بهجا گذاشت.
شما به عنصر آتش و جذب مخاطب در دو بخش از گفتوگو
اشاره کردید و من میخواهم ایندو را بههم ربط بدهم. در بخشی از نمایش که خالق با
شعلهافکن بهسمت مخلوق میآید و آن را بر روی بدن شما میگیرد، شاهد وحشت کردن
مخاطبان هستیم. آیا آوردن آتش فقط بهمنظور تکمیل عناصر چهارگانه بود یا میخواستید
این وحشت را هم در مخاطبان بهوجود بیاورید؟
دقیقا باید این اتفاق میافتاد وگرنه دلیلی نداشت که از این
وسیله استفاده کنم و یا تماشاگر را تا این اندازه نزدیک به صحنه قرار دهم که بدونواسطه
نمایش را ببیند. بسیار خوشحالم که این اتفاق افتاده است. مخاطب باید بفهمد این آتش
در درون تمام ما و همچنین دنیا وجود دارد. این آتش در حالت عادی خطرناک است اما با
طی برخی مراحل و ریاضت کشیدنها میتوان آن را با خود همراه کرد و با طبیعت دوست
بود. از پدربزرگم آموختهام اگر با عناصری که در طبیعت هستند، با حسوحال خوب
توجه کنید، آنها همانگونه رفتار میکنند و دیگر آسیبرسان نیستند. البته منظور
من این نیست که میتوان بهراحتی و از روی تفریح چنین کارهایی را انجام داد بلکه
باید سالیانسال برای بهدست آوردن آن، تلاش کرد اما تئاتر ما، تئاتری نیست که
مخاطب بتواند لم بدهد و آن را ببیند بلکه باید در هرلحظه از آن، شوکه شود.
همچنین ورود شما هم بسیار برای مخاطبان جالب
بود و آنها از این ورود هم شوکه شده بودند.
بله. حتی لاوین؛ دخترم هم وقتی ورود مرا دید، متعجب شد!
شما قرار بود این نمایش را ساعت۱۸:۳۰ روی صحنه
ببرید چه شد که زمان اجرای شما را به ساعت۱۷:۳۰ تغییر دادند؟
در مدتزمانی اندک در اسفندماه، یکساعت خالی در برنامههای
سالن استاد سمندریان بهوجود آمد و تصمیم گرفتند بهقول خودشان به نمایشی حاضر و
آماده همچون نمایش ما در این بازهزمانی امکان اجرا بدهند. چون اگر قرار بود
نمایشی که چهرههای مطرح دارند بخواهد در این زمان اجرا شود، نیاز به پیشتولید و…
داشتند. هرچند اصلا تصور نمیکردند تا اینحد این نمایش برای آنها مشکلساز باشد.
اجراهای گروه ما کاملا ضد نمایشهایی است که با چهرههای مطرح روی صحنه میروند و
تنها به فروش فکر میکنند. من همین الان میتوانم در هر گوشه دنیا «دوئت گل» را
اجرا کنم چون کاری است که با کمترین امکانات بیشتری و پرخرجترین اتفاق را روی
صحنه رقم میزند چون گروه اجرایی نمایش از جان خود خرج میکنند که متاسفانه در
ایران، بیارزشترین چیز ممکن جان انسانها است. شرایط ما در این سالن بسیار بد و
سخت است. هیچ احترامی برای مخاطب و همچنین گروه قائل نیستند. از همه طرف روی ما
فشار هست. برای اینکه گروه بعد از ما بتواند بهراحتی اجرا رود، برای ما گران
تمام شده است. گویا تا حدی ما برای آنها مشکلساز شدهایم و به اینکه ما همراه
آنها در این سالن نمایش را اجرا میکنیم اعتراض دارند. به اصرار و اجبار و بدون
هماهنگی و در تصمیمی عجولانه و بهنفع گروهی که چهره و گیشه دارد، ساعت اجرای ما
را تغییر دادند. گویا دیوار ما بسیار کوتاه بود و همچنین از صبر و طاقت بیش از
اندازهای برخوردار هستیم که سبب شد تمام فشارها به گروه ما وارد شد. بهراحتی یککار
کثیف گلی و مزاحم را از سر راه خود بردارند و به نمایش پولساز خود بپردازند. درنتیجه
ما ضرر مالی داشتیم. برای اولینبار توانستیم تبلیغ فضای شهری را با پول تهیه
کنیم. البته پیشازاین گویا این تبلیغات رایگان انجام میشد اما ما هزینه کردیم
هرچند بهدلیل تغییر ساعت، دیگر نمیتوانیم از این تبلیغات بهره ببریم. از سویی
دیگر باتوجه به ترافیک و… در ساعتی که از ابتدا براساس آن قرارداد بسته
بودیم، مخاطبان راحتتر میتوانستند به سالن برسند.
اگر زمان اجرا را تغییر نمیدادند، ساعت۱۹:۱۵
نمایش به اتمام میرسید و حدود ۷۵دقیقه برای تغییر دکور و آغاز نمایش بعدی زمان
باقی میماند. آیا این زمان برای تعویض دکور کافی نبود؟
ما در مدتزمان نیمساعت سالن را تحویل گروه بعد میدهیم
اما گروه بعدی میگفتند که باید خاکی که در جریان نمایش منتشر شده است کاملا از
سالن خالی شود و هوا بوی خاک ندهد. از سویی دیگر بهغیراز صندلیهای ردیف نخست
سالن، باقی صندلیها را پوشاندهاند تا خاک روی آنها ننشیند! ازاینرو تعداد
اندکی مخاطب در هر اجرا میتوانند «دوئت گل» را ببینند. متاسفانه خصوصا در دو یا
سهسال اخیر شرایط بهگونهای پیش رفته که افرادی که هنر تئاتر برای آنها تقدس
دارد و تئاتر واقعی و اندیشهورز کار میکنند، موردتوجه قرار نمیگیرند و آثاری که
داستانهای خاصی ندارند و از جوکهای دستهچندم استفاده میکنند، اهمیت دارند.
مخاطبانعام هم تاحدی به همین جنس آثار عادت کردهاند. مخاطبان خود را داریم اما
تیری را در تاریکی میاندازیم و میدانم کسیکه بخواهد آن را بگیرد، میگیرد.
معتقدم مخاطبان ما حتی اگر کم باشند، بسیار بهتر از افرادی هستند که تنها برای
دیدن چهرهها به سالن میروند. مخاطبان ما با وجدی عجیب از سالن خارج میشوند و تا
مدتها به این اثر فکر میکنند و در روحشان حکاکی میشود. این مسئله برای من اهمیت
دارد.
زوم:
وحشیگری انسان مدرن در سالن استاد سمندریان
وحشیگری انسان مدرن و این مسئله که این وحشیگری با دوران
انسانهای بدوی تفاوتی ندارد، یکی از بحثهای مهمی است که همواره در «بدن دیوانه»
بدویت انسان مدرن را هدف گرفتهایم و تلاش میکنیم در تمام اجراها، این خط را حفظ
کنیم که انسان بدوی تا انسان معاصر و انسانهایی که در آینده ظهور میکنند، شباهتها
و تفاوتهای بسیار زیادی با هم دارند که میتوان تمام آنها را روی صحنه دید. این
نمایش میتواند در یکلحظه مخاطب را به دوران قبل بعد خود پرتاب کند.