درگیریهای روزمره
انسانها و معضلاتی که با آن درگیر میشوند همیشه و همهجا همراه آنها هست و
خواهد بود؛ اینبار پوریا آذربایجانی تنهایی انسان را در جدیدترین اثر خود بهنام
«جشن دلتنگی» در جشنواره سیوششم فیلم فجر بهتصویر کشیده است. متن کامل گفتوگو
با کارگردان این فیلم را درادامه میخوانید.
چهشد که قصهای با محوریت
فضای مجازی را برای فیلم خود برگزیدید؟
من اصولا خیلی اهل شبکههای مجازی
نیستم و صفحه اینستاگرام ندارم، حتی در تلگرام هم نیستم ولی چون استفاده از شبکههای
مجازی اپیدمی است، با اینکه در زندگی من این اتفاق خیلی پررنگ نیست اما تاثیرش را
در اجتماع مشاهده کردم و دیدهام که برخی زندگیشان بهقدری به فضای مجازی گره
خورده که چیزهایی را در زندگی مادی و واقعی یادشان رفته است؛ به همین دلیل احساس
کردم که خیلی خوب است آدم در این برهه از زمان درمورد کسانیکه زندگیشان با فضای
مجازی گره خورده کار کند؛ بههمین دلیل با این قصه شروع کردیم و من و همسرم سناریو
را با هم نوشتیم؛ همسرم عکاسی فیلمهای قبلی من را برعهده داشت که البته عکاس
بسیار خوبی است اما در این فیلم اولین فیلمنامهنویسی خود بهصورت حرفهای را
تجربه میکند.
نگارش فیلمنامه چه زمانی آغاز
شد؟
نوشتن فیلمنامه حولوحوش پاییز۹۵
شروع شد و با فراغبال این کار را انجام دادیم، زیرا به تولید فکر نکردیم چراکه
هر دو در سفر بودیم و پروسه نگارش بهراحتی انجام شد و ما گرفتار چیز دیگری بهجز
سناریو نبودیم؛ درادامه اوایل سالی که گذشت درگیر ساخت سریال بودم که وقت زیادی
از من گرفت، تا اینکه آقای قائممقامی با من تماس گرفت و پرسید سناریویی دارید؟ و
من هم آن را ارائه دادم و او گفت برای ساخت اقدام کنید؛ پروسه بسیار عجیبی وکوتاهی
بود، چراکه من یک فیلمنامه را دادم تا تهیهکننده بخواند که بهسرعت پسندیده شد و
این مراحل فقط چهارروز زمان برد.
اشاره کردید که اهل فضای
مجازی نیستید؛ این قضیه بین کسی که فیلمی با این مضمون ساخته اما خودش درگیر آن
نیست و کسی که قرار است بیننده آن باشد، جدایی نمیاندازد؟
من بهعنوان یک کاربر با جهان
مجازی ارتباط ندارم اما بهعنوان یک انسان با آن در ارتباط هستم چون در این کشور
زندگی میکنم و میبینم که زندگی افراد چطور با آن درگیر است؛ بهعلاوه همکار دیگر
فیلمنامه نویسی در این پروژه سهیم بود (همسرم) اتفاقا در فضای مجازی فعال است و
فکر میکنم حضور او خیلی کمک کرد تا
این فضا را بهتر بشناسم چون برای هر قصهای که میخواستیم
مطرح کنیم یک مابهازای واقعی وجود داشت که می توانست مثلا از صفحه اینستاگرام یک اکت
بیاورد که این شبیه فلان فرد است و بنابراین تحقیق کاملی انجام شد؛ اگر قرار بود
به تنهایی سناریو را بنویسم مطمئنا نسبتبه این فضا یک کمسوادی در آن بود اما
حضور همسرم سبب شد این کمسوادی از بین برود، او دوست داشتنیترین همکار من در این
سالها بوده است.
درمورد انتخاب بازیگران و قالبی
که برای فیلم انتخاب شدند صحبت کنید.
بعد از نوشتن سناریو ایدههایی
داشتیم که بخشی از آنها عملی شد و بخشی مثل هر فیلم دیگری نه؛ اما در انتها فکر
میکنم همه افراد خیلی درست انتخاب شدند و جایی هستند که باید قرار گرفتند؛ ممکن
است که من برای یک نقش ایده دیگری داشتم اما زمانی که کار در پروسه پیشتولید
افتاد فهمیدم انتخابها درست است؛ سعی میکنم از اتفاقاتی که جهان به من میدهد
استفاده کنم، چون من توانایی محدودی دارم و گاهی جهان چیزهایی به من هدیه میدهد
که متوجه میشوم مواقعی اشتباه میکردم؛ بعد از آنکه فیلم ساخته شد به نظرم محسن
کیایی، بابک حمیدیان، بهنام تشکر، مینا ساداتی، ساغر قناعت، عرفان ناصری، پانتهآ پناهیها
و امید روحانی ترکیب جذابی است؛ یک تعامل در پروسه تولید اتفاق افتاد که فکر میکنم
نتیجهاش، نتیجه دلچسبی بود.
اگر بخواهیم نگاهی به بازیگرها
داشته باشیم بازیگران مرد کسانی هستند که تجربه کار کمدی داشتهاند اما خانمها نه.
چطور به این چیدمان و ترکیب رسیدید؟
اصولا همیشه وقتی میخواهم
بازیگری را انتخاب کنم به توانایی آن نگاه میکنم و نه به سابقهاش؛ مثلا فکر میکنم
آقای تشکر با آقای
کیایی بازیگران بسیار توانایی هستند که سابقه طنز هم دارند و انتخاب آنها اصلا هم
بهخاطر سابقه طنزشان نیست؛ فیلم لحظاتی دارد که ممکن است مخاطب بخندد اما اصلا
کمدی نیست؛ احساسم این است که این دو، بازیگران قابلی هستند و خودشان هم فیلمنامه
را دوست داشتند؛ ما در این فیلم شاهد لحظاتی که کمدی باشند نیستیم اما ممکن است
جاهایی از فیلم بخندیم یا جاهای ناراحت شویم.
در چندسال اخیر چند فیلم
دیدیم که اشاراتی داشتند به آنچه شما در فیلم به آن میپردازید مثل «آرایش غلیظ»؛
چقدر ذهنیت شما در هنگام نوشتن به سمت این فیلمها رفت؟
«جشن دلتنگی» شبیه هیچکدام از این
فیلمها نیست چون ما وقتی مینوشتیم به هیچکدام از این فیلمها فکر نکردیم؛ نکته
اصلی این فیلم این است که کارگردان میخواهد فیلم خودش را بسازد و براساس موفقیت
فلان الگوهایی که قبلا موفق بودهاند پیش نرفته است؛ من احساس کردم در این برهه
زمانی کشور، به این فیلم نیاز است. اصلا در فیلم جهتگیری وجود ندارد و بیشتر شبیه
به یک آینه عمل میکند که قضاوت را بهعهده بیننده گذاشته، تم فیلم تنهایی بشر
امروز است که زندگی میکند و تنهاست.
آدمی که گفتید زندگی میکند
اما تنهاست قبل از درگیری با فضای مجازی این
تنهایی را داشته است؟
بله؛ قطعا داشته اما یک چیزهایی
مدام به ما کمک میکنند که ارتباطاتمان را کمتر کنیم؛ اینکه وقتی هست روحیه شما
طوری خواهد بود که آدم معاشرتیای نیستید، البته این یک شخصیت است و چیز بدی نیست
اما زمانی هست که شما نیاز به معاشرت و ابراز وجود را از جای دیگری تامین میکنید،
جایی غیر از جهان واقعی و دیگر در جهان واقعی ضرورتی نمیبینید که با فلان آدم رفتوآمد
کنید و یا حتی به پدر و مادرتان سر بزنید، عاشق شوید و من فکر میکنم که تکنولوژی
با آدمها به مرور چنین میکند، چون آن نیازها کمکم ارزش خودشان را از دست میدهند؛
نکته دوم هم این است، آدمهایی را که برای بهدست آوردن این نیازها باید به سمتشان
برویم کمکم از زندگی حذف میکنیم.
برعکس این نظر هم وجود دارد و
یکسری خوشنودند که از تنهایی درآمدهاند.
این نگاه هم در فیلم وجود دارد.
من شخصا آدمی هستم که اگر بگویید آیا موافق این حجم استفاده از فضای مجازی هستید
جدای از فیلم میگویم که موافق نیستم اما این نگاه در فیلم تزریق نشده و سعی کردیم
از جهات مختلفی به آن نگاه کنیم تا بیننده تصمیم بگیرد که خوب است یا بد؛ ممکن است
که اگر یک فرد دیگری این کار را میساخت، فیلم دیگری میشد ولی از این جهت که من
مخالف این ماجرا هستم، نخواستم که در فیلم تزریق شود، البته جاهایی به قهرمانان
فیلم هم حق داده میشود که اینگونه زندگی کنند.
پس میتوان گفت که در فیلم یک
آموزندگی هم وجود دارد یا نه فقط جوانب مختلفی از قصه را نشان میدهید؟
اساسا مخالف آموزش دادن در فیلم
هستم. من میتوانم
درمورد سلیقه خودم حرف بزنم؛ سلیقه من این است که اگر یکدرصد بخواهیم چیزی را به
کسی آموزش دهیم حتی اگر از کسی سفارش گرفته باشیم باید زیر لایههای زیرین قصه
چنین کنیم اما در این فیلم داعیه آموزش چیزی را به کسی نداشتم؛ قرار نیست زندگی
شخصی خودم را در فیلم به کسی تعمیم دهم.
ما درچهار داستان در فیلم میبینیم
که شخصیتهای آن بهنوعی با هم ارتباط دارند؟
«جشن دلتنگی» چهار روایت متقاطع
است نه اپیزودی که تمام شود و دیگری شروع شود چهار اپیزود است که چهار قصه و چهار
گروه از افراد جامعه را نشان میدهد که بهواسطه فالو کردن هم در اینستاگرام با یکدیگر
درارتباط هستند و خیلی وقتها هم یکدیگر را نمیبینند اما در این قصه یک سهم
مشترکی دارند. پکیجی که قصه ها را دور خودش میگیرد پکیج اینستاگرام است. ولی
کاملا قاطعانه میگویم که فیلم کاسبکارانه نیست؛ اینطور نیست که فکر کرده باشیم چون
همه اینستاگرام دارند پس حتما میروند و فیلم را میبینند؛ اما فیلم کار خود را میکند.
هنگام نوشتن فیلمنامه از نسخههای
خارجی با این مضامین در ذهن داشتید؟
قرار نیست «جشن دلتنگی» فیلمی باشد
که بخواهیم آن را ایرانیزه کنیم؛ این فیلم ماست و بهنظرم بسیار هم در سادگی فیلم
ماست؛ خوشبختانه وقتی آن را میبینید محو کارگردانی و فیلمبرداری و مسائلی از ایندست
نمیشوید؛ شما فیلم را میبینید و اگر خوب بهنظرتان بیاید فیلم خوبی است.
اگر اینگونه بگوییم و محو آن
بشویم بد است؟
نه خوب است؛ اما من ترجیح میدهم
درمورد خود فیلم هیجانزده شوند و آن را بپسندند، نه راجعبه چیزی درون فیلم؛ این
قوانین شخصی من است و ربطی به سینما ندارد؛ اگر من فیلمی بسازم که بخواهم
کارگردانی، موسیقی و یا فیلمبرداری آن را بهرخ بکشم، یکچیزی فدا میشود بهنام فیلم؛
من ترجیح دادم فیلمی بسازم که آن را دوست داشته باشم.
مخاطب هدف شما در این فیلم چه
کسانی هستند؟
قطعا مردم هستند و اصلا نمیتوانم
بگویم کدام گروه مردم، چون موضوعی که در فیلم به آن پرداخته میشود بسیار گسترده
است و همهطور آدمی در حالحاضر با این ماجرا در ارتباط هستند؛ چهار روایت فیلم
سبب میشود که یک قاعده تعمیمپذیر داشته باشیم؛ «جشن دلتنگی» قطعا فیلمی نیست که
سردستی و فقط برای گیشه ساخته شده باشد، اما فیلمی است که میتواند مخاطب عام را
راضی کند. بنابراین میتوان به گیشه آن امیدوار بود.
در مقایسه با سایر فیلمهایتان
جایگاه آن چگونه است؟
اصولا فیلمهای من باهم خیلی فرق
دارند؛ چون همیشه سعی کردم فیلمی را بسازم که همان موقع دوست دارم؛ فیلم اول من «روایتهای
ناتمام است»، زمستان۸۴ فیلمبرداری شد و قطعا ضعفهای زیادی دارد چراکه از آن سال
تا امروز خودم بزرگتر شدهام و بیشتر به جهان نگاه کردهام؛ قطعا «جشن دلتنگی»
نسبتبه کارهای قبل فیلم کاملتری است
سهم چهارقصه فیلم؛ از داستان
به یکاندازه است؟
بله، اما نمیتوان گفت مثلا اگر
فیلم ۱۰۰دقیقه است هرکدام از قصهها ۱۵دقیقه هستند؛ اما تعادل حفظ شده و نمیتوان
گفت کدام نقش اصلی است؛ هرکدام از قصهها فاکتورهایی را دارند که یک بخشی از
جامعه با آن ارتباط برقرار میکنند.
ترکیب بابک حمیدیان و مینا
ساداتی چقدر به روانی روایت داستان کمک کرده است؟
خیلی، در قصه کاوه و لاله،
بیشترین فضایی که در آن اتفاقات میافتند خانه است؛ یکسری محدودیتها را نداشتیم
و ازطرفی دیگر چون ایندو باهم زندگی میکنند رفتارهایی را از هم میشناسند که
به آنها در ایفای نقش کمک کرده است. خیلی جذاب بود و هردو راضی هستند و فکر میکنم
بهترین اتفاقی است که میتوانست برای این زوج بیفتد.
چقدر سیمرغ و گرفتن جایزه و
تشویق برای شما مهم است؟
قطعا جایزه مهم است؛ من در زندگی
دوست دارم که همیشه جایزه بگیرم؛ آدم دوست دارد تشویق شود اما من فیلم را برای
جایزه نمیسازم؛ واقعیت این است که امروز من چیزی درمورد بازخوردهایی که فیلم خواهد
داشت نمیدانم، اما میدانم که فیلم را دوست دارم؛ یک بخشی از همه جشنوارهها
سیاست است؛ نه لزوما به معنای دولتی آن و میتواند سالانه عوض شود و اینکه آدمها
سلیقه سینماییشان چیست و داورها چگونه تصمیم میگیرند؛ من همیشه به این موارد
احترام گذاشتم؛ مهم این است که من از فیلم راضی هستم و خیلی خوشحال میشوم اگر جایزه
بگیرم؛ امیدوارم که با جایزه گرفتن فکر نکنم خبری است و با نگرفتن هم فکر نکنم عبث
هستم.
درست است که محتوای فیلم درمورد
تنهایی است اما درمورد انتخاب اسم هم برای ما بگویید و آیا واقعا ترانه معروف
«جشن دلتنگی» روی انتخاب اسم تاثیر داشته است؟
در این فیلم چهار قصه را کنار هم
میبینیم که وجهمشترک آنها تنهایی است؛ قطعا ترانه جشن دلتنگی موردعلاقه من هم
هست اما آنچه باعث شده این است که این اسم به ذهنم بیاید ترانه نیست بلکه یک قصه
بسیار زیبایی از آقای عباس معروفی است بهنام «آخرین نسل برتر» که قصهای در آن
وجود دارد بهنام «جشن دلتنگی» که البته ربطی به داستان فیلم ما ندارد.
بازی ساغر قناعت در فیلم «مالاریا»
تاثیری در انتخاب او برای «جشن دلتنگی» داشت؟
برای نقش سارا دنبال کسی بودم که
کمتر دیده شده باشد، او در فیلم «مالاریا» خوب بود؛ حس میکنم یکی از بهترین بازیهای
فیلم متعلق به خانم قناعت است؛ بهنظر من اگر درست انتخاب کند و بداند که چه میکند
و درگیر حواشی فضای مجازی نشود میتواند به بازیگر خوبی تبدیل شود.
درمورد خانم پانتهآ پناهیها
بگویید؟
او جزو عزیزترین آدمهایی است که من
در سینما و تئاتر این کشور میشناسم؛ در ابتدا به آدم بودن آدمها بها میدهم و
بعد چیزهای دیگر. پانتهآ پناهیها از آن دسته آدمهاست و باید با او معاشرت کنید
تا ببینید که چقدر انسان خوبی است پیش از آنکه سناریو «جشن دلتنگی» را بخواند آن
را قبول کرد و بعد هم آمد و به بهترین شکل ممکن که میتوانست به ما کمک کرد. چون
این فیلم به آن معنا کاراکتر پیشبرنده ندارد نمیتوانم یکی را نام ببرم؛ هر کدام
از افراد یک گوشه کار هستند، همگی بازیگران خیلی خوبی هستند ومن از همه آنها
ممنونم. لازم است از خانم پریوش نظریه هم تشکر کنم که درکنار ما بهخوبی کار کرد.
نگاه امسال جشنواره را باتوجه
به دبیری آقای داروغهزاده چطور ارزیابی میکنید؟
من نگاه آدمها را نمیفهمم؛ او را
چندبار قبلا دیدم؛ زمانی که مدیر موسسه آوای سلامت وزارت بهداشت بود، چند تیزر
برایش ساختم و همینقدر یکدیگر را میشناسیم؛ شاید جشنواره امسال محافظهکارانهتر
باشد آنهم بهلحاظ انتخاب فیلمها.
بهعقیده شما این محافظهکاری
بهتر نیست؟
من میگویم باید آدمهای بزرگتری
شویم و ذهنهایمان را باز کنیم و بدانیم که بیشترین رسانهای که ما داریم موبایل
است؛ در جهانی که اگر همهچیز را فیلتر کنیم، فیلتر شکن زیاد است و دیگر سانسور
معنا ندارد و اینکه دیگر نمیتوان جلوی نمایش و یا حتی ساخته شدن فلان فیلم را گرفت؛
احساس میکنم وقت آن رسیده که انسانها به شعور و عقیده هم احترام بگذارند، اما
نمیتوان گفت شما لزوما نباید مثل من فکر کنید لذا سانسور دیگر جواب نمیدهد؛ ممکن
است بهعنوان کسیکه مسئول فرهنگی جامعه هستید بگوید فلانچیز برای اخلاق جامعه
بعد است و من این را میفهمم و در اینحد مثبت است اما اینکه براساس سلایق سیاسی
و اجتماعی و غیره برخی فیلمها را بپسندید و برخی را نه، درست نیست.
سال گذشته در زمان داوری بحثهای
زیادی بود؛ فکر میکنید امسال شرایط بهتری داشته باشیم؟
من اصولا با قهر مخالفم و میدانم
در کشوری زندگی میکنم که با این دانستهها فیلم را به جشنواره میدهند؛ خیلی از جشنواره انتظار ندارم
که درآن آزادمنشانه با همه فیلمها برخورد کنند؛ اصلا انتظار ندارم که فقط براساس
زیباییشناسی تصمیم بگیرند؛ اهمیت دارداما اینگونه نیست؛ همیشه باید واقعیت را درنظر
گرفت؛ واقعیت این است که جشنواره فجری داریم که جشنواره سینمایی انقلاب اسلامی است؛
وقتی تعریف یک جشنوارهای این است پس خیلی از فیلمها را کنار میگذارند چون در
ذات خود موضوعی است و جهت دارد و فقط جشنواره فیلم نیست؛ هیاتانتخاب جشنواره فجر
همیشه سینمایی نیستند و مدیر هستند؛ من میشنوم که فقط هیاتانتخاب تصمیم گیرنده
نیستند و افراد دیگری هم هستند که تصمیم میگیرند؛ در چنین فضایی، این انتظار که
چون فیلمی خیلی خوب است پس باید جزو منتخبان جای بگیرد بهنظر من غلط است.
این روندی سلیقهای است؛ نپسندیدن
یک فیلم و نامزد نشدنش.
بله درست نیست اما وجود دارد؛ یکوقت
خط زیبایی و جذابیت فیلم است و نقطه نظرات مدیریتی و زمانی چند نفر در هیاتداوران
هستند که می توانند به مدیر بگویند فیلم خوبی است بنابراین نمیتوان به آن فیلم جایزه
نداد. انتظار داشتن از جشنواره فجر در هر زمینهای، انتخاب فیلم یا جایزه گرفتن به این معنا که انتظار داشته
باشید این اتفاقات بیفتد و بعد نباید ناراحت شوید و اعتراض کنید؛ یک وقتهایی ممکن
است کار جایزه بگیرد و یا نگیرد. البته خیلی از فستیوالهای جهان، خیلی اوقات همینطور
هستند.
در حین ساخت فیلم دچار مقوله
سانسور هم شدید؛ حین ساخت به این فکر کردید که قسمتهایی را نداشته باشید تا دچار
سانسور نشوید یا نه؟
فیلم مشکل سانسوری ندارد، نظر
اداره پروانه ساخت همین است؛ وقتی فیلم را به پروانه ساخت دادیم اگر مشکلی داشت
حداقل یکبار فیلمنامه را برمیگرداندند که اصلاح شود اما فیلم بدون هیچ ایرادی
پروانه ساخت گرفته است؛ اما اینکه دوستان شورای پروانه نمایش نظرشان با آنها فرق
کنند را نمی دانم. امیدوارم که درگیر سانسور نشویم؛ بههرحال درمورد سینما دولت
تصمیم میگیرد؛ یکروز دولت آقای خاتمی، آقای احمدینژاد و یکروز آقای روحانی است؛
اما فراتر از دولت نهادهای موازی هستند که درمورد آن تصمیم میگیرند و ممکن است
یک فیلمی را پایین بیاورند یا برعکس بالا ببرند؛ من نمیتوانم بگویم که کدام درست
است؛ اصولا درمورد این فیلم و هر فیلمی دیگری اگر همسرم کنارم نبود فیلم نه نوشته
میشد و نه ساخته؛ تهیهکننده فیلم بسیار خوب بودند، از اینجهت که فیلم را بدون
حمایت ساختیم، هیچ نهاد و سازمانی با ما مشارکت نداشته است و ما فیلم را با بودجه
شخصی ساختیم. علی قائممقامی بسیار قابل احترام است که فارغ از دانستن آینده فیلم
از جیب خودش سرمایهای را اختیار گذاشت که اصلا معلوم نیست بازگشت داشته باشد یا
نه.
لیلاسلمانی
There are no comments yet