«جشن دلتنگی» را دوست دارم | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۳
ساغر قناعت :

«جشن دلتنگی» را دوست دارم

امیدوارم بازخوردها خوب باشد؛ اما من فیلم «جشن دلتنگی» را دوست دارم.

 ساغر قناعت را با بازی در «مالاریا» می‌شناسیم؛
بازیگر بسیار جوانی که در جشنواره سی‌وششم و امروز فیلم‌دوم او را به‌تماشا
نشستیم. بازیگر کاراکتر سارا در «جشن دلتنگی» به‌کارگردانی پوریا آذربایجانی؛ ساغر
قناعت از این فیلم برای ما می‌گوید که در‌ادامه می‌خوانید.

خانم قناعت از زمان‌ بازی در «مالاریا» تا «جشن
دلتنگی» پوریا آذربایجانی، برای حضور در فیلم‌های سینمایی پیشنهاد داشتید؟

‌«مالاریا» را در سال‌۹۴ کار کردیم و در جشنواره فجر هم
حضور داشت‌؛ در همان‌زمان پیشنهاداتی مطرح شد اما ترجیح دادم که تا زمان اکران «مالاریا»
صبر کنم؛ پیشنهادات برای بازی در ‌یک‌سری سریال و فیلم سینمایی بود اما با آقای
شهبازی هم که مشورت می‌کردم می‌گفت بهتر است تا زمان اکران فیلم دست‌نگه‌دارم.

به‌غیر‌از بحث زمان‌بندی چه چیز‌خاصی در «جشن
دلتنگی» بود که آن را انتخاب کردید؟

نقشی که در «جشن دلتنگی» به‌من پیشنهاد شد خیلی با کارهای
دیگری بود که پیشنهاد شده بودند تفاوت داشت؛ ‌از این جهت که آن نقش‌ها خیلی شبیه
به «مالاریا» بودند؛ اکثرا نقش یک دختر شهرستانی که به تهران می‌آید، فراری است و
یک چالشی برای خودش درست می‌کند اما کاراکتر سارا در
«جشن دلتنگی» هم به‌لحاظ طبقه اجتماعی و شخصیت خیلی متفاوت بود.

بنابراین برای گریز از تکرار، کار پوریا
آذربایجانی را قبول کردید؟

تا اندازه‌ای بله؛ اما نقش و فیلمنامه را خیلی دوست داشتم.

‌تک‌بازی بودن، شما را اذیت نکرد؟ در‌واقع کم‌بودن
نقشِ رو‌به‌روی شما ممکن است کار را مشکل کند؛ چرا‌که بازی تک‌نفره در این فیلم زیاد
داشتیم.

چون فضای فیلم هم به‌فضای مجازی و تنهایی می‌پرداخت، اگر هم
اذیت می‌کرد برای فیلمنامه لازم بود چون سارا شخصیتی تنها بود که دچار افسردگی شده
بود.

وقتی فیلمنامه را خواندید موضعتان نسبت‌به
شخصیت و نقش چه بود؟

شخصیت سارا گذشته‌ای داشت و یک، زمان‌حالی که درگیر آن شده
بود و این تغییر حالت خیلی آدم را آزار می‌دهد؛ یک والیبالیست که در‌گذشته بسیار خوب
و شاد بود اما بعدها درگیر اتفاقاتی می‌شود که خیلی تغییر می‌کند؛ تمام این
اتفاقات برای من جذاب بود.

‌شخصیت سارا به شخصیت اصلی خودتان چقدر نزدیک
بود؟

من فکر می‌کنم همه ما این‌روزها همان هیجان و یا غمگین بودن
را در خودمان داریم؛ کاراکتر سارا به شخصیت خودم نزدیک بود اما آقای آذربایجانی من
را به نقش نزدیک‌تر می‌کرد؛ یعنی زمانی که او نقش را ‌برای من تعریف ‌کرد سعی داشت
تا من سارا را در خودم پیدا کنم.

نظرتان در‌مورد فضای مجازی چیست؟ شما صفحه
اینستاگرام دارید و چقدر درگیر آن هستید؟

در ‌کل، گویی انسان‌ها دو زندگی دارند، یکی زندگی مجازی که
شاید آنچه نیستند و آنچه دوست دارند باشند را آن نشان می‌دهند و یکی هم زندگی
حقیقی که کسی از آن خبر ندارد.

شما فکر می‌کنید فضای مجازی افراد را از هم دور
کرده و یا آن‌ها را به‌هم نزدیک می‌کند؟

‌به‌نظرم دور و تنهاتر کرده است؛ چون
این است تنهایی در آمدن مجازی خنده واقعی انسان را پر می‌کنند.

اما بالاخره برای کسی‌که هیچ‌کس را ندارد و نمی‌تواند
با افراد ارتباط برقرار کند همین هم غنیمتی است.

ولی اگر یک‌روز و در‌واقع برای مدت‌کوتاهی این باشد، فرد
قرار است چه کند، پس دوباره انسان تنهاتر می‌شود.

هنرپیشه‌ها چقدر همان‌چیزی هستند که در فضای
مجازی نشان می‌دهند؟

بازیگرها هم به‌نوعی مجبورند یک ظاهری را حفظ کنند.

‌یعنی شما پیش از آن‌که هنرپیشه شوید صفحات
اینستاگرام هنرمندان را دنبال نمی‌کردید وبه این مقوله علاقه نداشتید؟

‌نه؛ آدم‌های معروف اینستاگرام را هم نمی‌شناختم.

از این‌جهت به کارگردان نزدیک هستید؛ چون آقای
آذربایجانی صفحه‌ای در اینستاگرام ندارند، پس از این‌جهت تشابهاتی دارید؟

سارای «جشن دلتنگی» درگیر فضای مجازی می‌شود و گذشته‌اش وارد
فضای مجازی می‌شود و تنها دلخوشی‌اش همین است؛ آقای آذربایجانی روز اول به من گفت
که خودش در فضای مجازی نیست و به من هم گفت که تو هم درگیر آن نشو.

شما دو تجربه سینمایی داشتید؛ کار با آقای
پرویز شهبازی و آقای آذربایجانی؛ چه تفاوت‌هایی این دو کار با هم داشتند، تشابهات
و تمایزات آن‌ها به‌لحاظ تکنیک‌های کارگردانی چه بود؟

‌آقای شهبازی عکس و فیلمنامه در اختیار بازیگران قرار نمی‌دهد،
یعنی بیشتر موقعیت را برای بازیگر توضیح می‌دهد. اما آقای آذربایجانی در این‌مورد
این‌طور نبود.

‌با‌توجه به این‌که «مالاریا» تجربه اولتان بود
به این شکل کار کردن سخت نبود؟

‌چون تجربه اولم بود نمی‌توانم بگویم که سخت بود یا نه؛
برای کسانی‌که خیلی کار کرده‌اند شاید سخت باشد اما برای من نبود چون آقای شهبازی
تمام موارد را توضیح می‌دادند و من انجام می‌دادم اما آقای آذربایجانی همان ابتدا فیلمنامه
را به من دادند؛ پیش از این‌که به توافق برسیم راجع‌به گذشته شخصیت صحبت کردند که
شاید من اصلا به آن فکر نکرده بودم.

پس این‌کار در روند بازی خیلی به‌شما کمک کرده است؟

آقای آذربایجانی در هر قسمتی که سارا با جهان ارتباط می‌گیرد
من را ‌به یک بخش‌هایی از زندگی او می‌برد و برایم توضیحاتی می‌داد که شاید اصلا
به ذهن من نرسیده بود.

این‌کار این‌طور تداعی می‌کند که شاید آقای
آذربایجانی خطی را به شما می‌دادند و این باعث می‌شد که شما در کارتان رها نباشید
یا نه، صرفا این کمکی بوده که به شما می‌کردند تا نقش را برای خودتان کنید؟

به‌نظرم کار او کمک‌کننده بود. آقای شهبازی مانند یک مشاور
و روانشناس بود و یک مشاور هم هیچ‌وقت شخص را مجاب نمی‌کند بلکه بازی را به یک‌سمت
سوق می‌دهد؛ او هم همین کار را می‌کرد؛ چنین‌چیزهایی در‌گذشته همه ما بوده است؛
آقای آذربایجانی چیزهایی را برای من یادآوری می‌کرد و یک‌سری فیلم‌هایی را برای من
مثال می‌زد و خیلی به من کمک می‌کرد و حتی گاهی سر‌صحنه یک موسیقی برای من می‌گذاشت
تا کار دستم بیاید.

از تجربه‌ای که با آقای آذربایجانی داشتید چطور
یاد می‌کنید؟

‌خیلی‌خوب بود‌، دستم را باز می‌گذاشت و این‌گونه نبود که
چون من تجربه نداشتم همه‌چیز را تعیین کنند.

‌یعنی حین کار بداهه هم داشتید؟

‌نه، بداهه نبود.

کاراکتر سارا و جهان در یک سکانس‌های معدودی با‌هم
روبه‌رو هستند‌، آیا این برای یک بازیگر سخت نیست که به‌تنهایی بخواهد بازی‌اش را
ارائه دهد و خودش باشد و دوربین؛ شاید اگر یک بازیگر روبه‌روی شما بود راحت‌تر
بودید یا نه من اشتباه می‌کنم و شما بازیگر این کار بودید و می‌دانید این‌گونه
بهتر بوده است؟

سارا دچار یک بحران شده و درگیر تنهایی بود؛ من احساس
ناراحتی نمی‌کردم، وقتی تنها بودم سخت بود اما صحبت‌های آقای آذربایجانی خیلی
تاثیر داشت و بعد از آن چند‌ قدم به نقش نزدیک می‌شدم و چند ‌قدم هم نقش به من
نزدیک می‌شد؛ در سکانس‌هایی هم که آقای کیایی بود خوشحال بودم که از این تنهایی
بیرون می‌آیم.

چقدر از پشت‌صحنه و بازیگران دیگر کمک می‌گرفتید؛
درست است که هر بازیگر قصه خودش را داشت، اما چقدر پشت‌صحنه با‌هم دیدار داشتید و از
هم کمک می‌گرفتید؛ اصلا چنین اتفاقی افتاده است یا نه؟

‌من با بازیگرها دیدار نداشتم؛ چون کار به‌صورت روایت‌به‌روایت
بود رو‌به‌روی هم قرار نمی‌گرفتیم، اما با آقای کیایی در پیش‌تولید صحبت‌هایی می‌شد
و پشت‌صحنه هم یکی‌‌دو‌‌بار کمک‌هایی به من کردند.

سارا را در «جشن دلتنگی» یک شخصیت منع‌شده می‌بینیم
و می‌خواهیم به جامعه بگوییم که نباید چنین شخصیتی وجود داشته باشد و یا این‌که
مخاطب باید با او همذات‌پنداری کند و با او اشک بریزد؛ هدف نهایی از نشان دادن این
کاراکتر چیست؟

به‌طور کل فیلمنامه «جشن دلتنگی» منعی در‌مورد فضای مجازی نداشت
اما باید و نبایدهایی در آن دیده می‌شد، اما اصلا حالت شعاری نداشت؛ در‌مجموع در
این شخصیت باید و نبایدی وجود نداشت؛ شاید در‌مورد قصه این‌طور باشد اما در‌مورد
شخصیت سارا چنین نبود؛ سارا شخصیت پوچ‌گرایی نیست که در انتها به پوچی برسد‌، در‌نهایت
راه خود را پیدا می‌کند؛ با این‌که در میانه زندگی دچار پوچی شده است؛ اگر با جهان
قرار می‌گذارد به‌خاطر این است که یک‌سری اتفاقات برای او زنده می‌شود؛ هیچ انسان
پوچی به‌دنبال چنین چیزهایی نیست. انگار جهان یک‌قسمتی از زندگی سارا را تداعی می‌کند
و سارا می‌خواهد قسمتی از زندگی‌اش را زنده کند.

‌بنابراین یک‌سری کمبودها و یا تعلقاتی که دارد
را می‌خواهد در شخصیت جهان پیدا کند؟

جهان خیلی هیجان دارد و سارا هم همین‌طور بوده و این کار‌
را دوست دارد ومی‌خواهد دوباره این‌گونه شود.

شانستان را در جشنواره فجر برای دریافت سیمرغ
یا تقدیر چقدر می‌دانید؟

‌فکر نمی‌کنم سیمرغ بگیرم؛ اصلا قابل پیش‌بینی نیست، من فکر
می‌کردم که «مالاریا» سیمرغ را می‌گیرد اما نگرفت.

فکر می‌کنید در مقایسه با بازیگران خانمی که در
جشنواره حضور دارند چقدر کار شما دیده می‌شود؟

‌امیدوارم دیده شود اما باید بگویم که همه خوب بودند.

از هنرپیشه‌هایی که مثل شما در این چند ساله
وارد عرصه بازیگری شده‌اند مثل خانم حمیدزاده، الوند و احمدی، کار کدام را دنبال
کردید و برایتان جالب بوده است؟

همه دوستان کار خود را به‌خوبی انجام می‌دهند و امیدوارم
همگی موفق باشند.

در‌مورد تیپ شخصیتی‌ای که به‌تازگی در سینما می‌بینیم؛
انگار چشم‌رنگی از کاراکتر خانم‌ها جدا شده است؛ اصلا چه شد، آیا سلیقه مردم عوض
شد یا کارگردان‌ها و یا خود بازیگرها یک‌سمتی رفتند که چنین تیپ‌هایی بسازند؟

‌شاید الان جای یک‌عده‌ای خالی شده است. شایدخیلی‌ها هم
دوست دارند که بازیگرانی شبیه به افرادی که قبلا کار کرده‌اند را انتخاب کنند یعنی
شبیه خانم علیدوستی یا جواهریان و…

آیا این انتخاب‌ها توجیه نیست، زمانی چشم‌رنگی‌ها
و بعد تیپ شرقی، این ترکیب‌ها نباید متنوع‌تر باشند؟

‌شاید اگر من خودم کارگردان باشم متنوع‌تر انتخاب کنم؛ یک‌برهه‌ای
زیبایی مطرح بود اما الان فکر نمی‌کنم که تنها زیبایی ملاک باشد؛ ممکن است الان
برخی بازیگرها روی حساب این‌که تداعی‌کننده بازیگر دیگری هستند انتخاب شوند اما
معیار انتخاب شدنشان باز زیبایی نیست؛ شاید توانایی آن بازیگر باشد و آن چهره‌ای
که مورد‌قبول همه مخاطبان عام و خاص است.

‌پیش‌بینی می‌کنید امسال در جشنواره کدام فیلم‌ها
موفق شوند؟

نمی‌توانم پیش‌بینی کنم؛ چون اصلا جشنواره قابل پیش‌بینی
نیست؛ امیدوارم بازخوردها خوب باشد؛ اما من فیلم «جشن دلتنگی» را دوست دارم.

معیارهای انتخابتان از این به بعد هم همین‌قدر
گزیده خواهد بود؛ یعنی از اول اکران بعد دوباره فیلم سینمایی جدید؟ تلویزیون هم
فعلا کار نمی‌کنید؟

اگر برای نمایش خانگی سریال خوبی وجود داشته باشد کار می‌کنم
اما تلویزیون فعلا نه؛ چون محدودیت‌ها را فعلا دوست ندارم و دلیل اصلی این است که
فکر می‌کنم بهتر است در راه خود اول ثابت شوم و بعد انتخاب کنم؛ چون سریال می‌تواند
مسیر من را به‌کلی عوض کند؛ از دید خودم و چه از دید دیگران سینما هم می‌تواند
چنین کاری کند، برای همین بعد از دو‌سال یک‌فیلم قبول کردم.

این گزیده‌کاری موجب نمی‌شود که پس از یک‌مدت
فراموش شوید و کسی سراغ شما نیاید؛ چون ما بازیگران بزرگی داریم که بالاخره انتخاب
و کار می‌کنند.

در درجه‌اول راهم و توانایی‌های که دارم را می‌دانم و دوست
دارم با کارگردان کار کنم که به او اطمینان داشته باشم. وقتی یک بازیگر بزرگ در یک
فیلم که هیچ‌چیز خوب نیست می‌درخشد و مسیرش عوض نمی‌شود به این دلیل است که او ثابت
شده است اما اگر من بخواهم یک تله‌فیلم بازی کنم ممکن است نتوانم نقشم را خوب ایفا
نمایم.

چشم‌انداز ساغر قناعت چیست؟

من خیلی به بالاها فکر می‌کنم؛ ‌برای من نخل‌طلایی (جشنواره
کن) خیلی مهم است.

از این به بعد روند کاری شما فقط بازیگری است و
قرار است زندگی شما در این مسیر حرکت کند؟

چند‌سال دیگر، شاید ۱۰‌تا‌۱۵‌سال بعد، فیلم بسازم.

فیلمنامه هم می نویسید؟

نه؛ فیلمنامه‌نویس نیستم؛ من کارگردانی تئاتر می‌خوانم و
خیلی این کار را دوست دارم.

چند سال آینده بازیگری را کنار گذاشته و
کارگردانی می‌کنید؟

‌نمی‌توانم با اطمینان بگویم بله یا خیر؛ شاید اگر در
بازیگری به آنچه می‌خواهم برسم و ارضا شوم به‌سراغ کارگردانی بروم؛ الان هم دوست
دارم فیلم‌کوتاه بسازم، اما فعلا قصد دارم خودم را در بازیگری پخته کنم زیرا تجربه
بازیگری خیلی به کارگردانی کمک می‌کند.

لی‌لا سلمانی

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۶۹/۶۹۳/۰۲۰/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۳/۶۲۰/۱۵۶/۵۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۷/۸۶۸/۱۴۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۵/۸۴۱/۳۳۹/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۹۹۳/۸۸۰/۰۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۷۶/۰۳۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۲/۰۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۷۹/۹۶۰/۰۰۰