از بازیگرانی که در
این فیلم ایفای نقش کردهاند، میتوان به ساعد سهیلی، میترا حجار، بهاره کیانافشار،
کامران تفتی، احمد کاوری، محسن افشانی، مهدی صبایی، مونا فرجاد، یوسف مرادیان و
داریوش ارجمند اشاره کرد. به بهانه اکران این فیلم، با حمید
زرگرنژاد؛ کارگردان و علیرضا جلالی؛ تهیهکننده «ماهورا» گفتوگو کردهایم.
«ماهورا» پروژه بسیار گسترده و دشواری است.
چه دغدغهای سبب شد سرانجام این فیلم را بسازید؟
علیرضا
جلالی: در اینجا لازم است یادی کنم از جناب
حمید آخوندی که خدا رحمتشان کند. ایشان برادر بزرگتر و شریک من در حوزه فرهنگ بود
و برای این فیلم، بسیار زحمت کشید اما اثر را ندید و لذت تماشای این فیلم را نبرد.
از همینجا به ایشان درود میفرستم. حمید زرگرنژاد را ما از گذشته میشناختیم و
مستندهای زیادی با او کار کرده بودیم. میدانستیم که او توانمندیهایی دارد که از
آنها استفاده نشده است. ابتدا فیلمی به نام «پایان خدمت» را باهم کار کردیم. این
فیلم، نخستین کارگردانی زرگرنژاد در سینمای داستانی محسوب میشد و من این فیلم را بسیار
دوست داشتم. بعد از این فیلم بود که زرگرنژاد داستانی به نام «حلقه در خاک» را
برای ما تعریف کرد. این داستان واقعی بود و در ابتدای جنگ اتفاق افتاده بود اما
بسیاری از مردم از این اتفاق آگاه نبودند. حمید زرگرنژاد براساس این اتفاق، یک
مستند ساخت که من و حمید آخوندی را تحت تاثیر قرار داد و تصمیم گرفتیم که تهیهکنندگی
این کار را به عهده بگیریم. از حمید زرگرنژاد خواهش کردیم که فیلمنامه را بنویسد.
چند سال طول کشید تا فیلمنامه به دست ما رسید و بعد، چند سال طول کشید تا مستندات
آن اتفاق را درآوریم، از جاهای مختلف استعلام کردیم، به آن منطقه که این اتفاق در
آن رخ داده است رفتیم، آنجا را دیدیم و پردازش کردیم؛ سپس ساخت فیلم سینمایی «ماهورا»
را شروع کردیم.
آقای زرگرنژاد از اینکه در چنین پروژهای
با پروداکشن سنگین که لوکیشنها بازسازی شدند، در مکانهای عجیبی ناچار به فیلمبرداری
بودید و… واهمه نداشتید؟
حمید زرگرنژاد: قطعاً
این واهمه وجود داشت. پیش از اینکه تیم تولید تشکیل شود، به همراه علیرضا جلالی و
حمید آخوندی به این لوکیشنها رفته بودیم و میدانستیم قرار نیست که هیچکسی پایش
ثابت روی زمین باشد! اما چون تهیهکنندههای فیلم تجربیات زیادی داشتند، تدابیری
برای تولید در نظر گرفتند و میدانستند باید در این فضا و شرایط، در چه فصلی کار
انجام شود. از سویی دیگر من حدود بیست مستند را در جغرافیای هور ساخته بودم. البته
کار داستانی و ساختن یک روستا در مکانی که اثری از آن نیست، کار بسیار دشواری بود.
از یکسو منطقه هور، کاملا بکر و دستنخورده است و از سویی دیگر نمیتوانستیم فیلم
را در روستاهای آن اطراف بسازیم چراکه اصلا درست نبود برای فیلمبرداری از روستاها
استفاده کنیم چون هم برای ساکنان روستا دشواریهای بسیار زیادی به وجود میآمد و
هم این نوع زیست در سال۵۹ در هور وجود داشت و الان اثری از آن نیست. درنتیجه این
روستا را ساختیم. جالب است بدانید در روستایی که داستان فیلم در آن میگذرد، تمام خانهها
روی آب بودند! تمام این کارها را باید در شرایطی پیش میبردیم که آلودگی هوا و…
در خوزستان زندگی را برای همه دشوار کرده بود. فارغ از بحث گردوخاک و قطعی برق،
جغرافیای هور بسیار وحشی است و کار در این شرایط بسیار دشوار بود. سال گذشته
زمستان بود که ما فیلمبرداری را آغاز کردیم و هوا در این منطقه بسیار سرد میشد.
در این شرایط جوی، بازیگرها باید به درون آب میرفتند.
این مسئله بحث حفظ راکورد را با مشکل
مواجه نمیکرد؟
حمید زرگرنژاد: در
اینجا باید یاد کنم از دوربین محکم مرتضی غفوری که روی سهپایه محکم بود و شهرام
خلج؛ چهرهپرداز این اثر که از هیچ جزییاتی نمیگذشت. وقتی یک بازیگر زیر آب میرفت
و برمیگشت، باید دوباره گریم شروع میشد و… واقعا تمام عوامل میخواستند بهترینها
را ارائه دهند و همین انگیزه باعث شد «ماهورا» ساخته شود. فکر میکنم باید سالها
طول بکشد و شرایط باید دستبهدست هم دهند تا چنین فیلمی تکرار شود. گروه ما این
را میدانست و به همین دلیل همدلانه این اثر را ساختیم.
به بکر بودن هور اشاره کردید. از نظر
جغرافیایی ساختن روستا در یک منطقه بکر کار دشواری نبود؟
علیرضا جلالی: ما به
همان روستایی رفتیم که این اتفاق در آن افتاده بود و دیدیم این مردم بهاندازه
کافی در زمان جنگ رنج کشیدهاند. احساس کردیم حتی اگر خودشان راضی باشند، باز هم
درست نیست که آسایش آنها را به هم بزنیم. به همین دلیل به همراه کارگردان و طراح
صحنه و حمید آخوندی، دهی به نام «عطیش» سمت غرب اهواز را انتخاب کردیم و آنجا شروع
به ساختوساز کردیم. بردن مصالح و آوردن آنها سخت بود خود روستا آنقدر دورافتاده
است که میتوانم بگویم بعد از آنکه آن مکان را انتخاب کردیم، جادههایش آسفالت شد
و… فاصله بین هتل ما در اهواز تا هور ۱۲۰کیلومتر بود که هر روز رفتوبرگشت میکردیم
و تمام وسایل لوازم فیلمبرداری، صحنه، گریم و لباس و… باید به اسکله میآمد و
خالی میشد و با قایقها میرفت به لوکیشن. حدود دو کیلومتر که با قایق به داخل
هور میرفتیم، لوکیشن ما بود. درواقع در تمام مدت فیلمبرداری، یا داخل آب بودیم یا
روی آب!
آقای زرگرنژاد بهعنوان فیلمنامهنویس
و کارگردان نظر خودتان در این مورد چیست که وقتی یک حادثه تاریخی میخواهد روایت
شود مولف چقدر حق دخل و تصرف در آن دارد و در این مورد خاص چقدر در ماجرا دخل و
تصرف کردید و این درام را سوار بر آن واقعه کردید؟
حمید زرگرنژاد: من قرار است در سالن
تاریک سینما افراد را صد دقیقه نگه دارم پس دست به هر ابزاری میزنم اما زمانی که میخواهم
براساس یک واقعه فیلمنامه بنویسم سعی میکنم بهشدت به واقعه وفادار باشم؛ درصدش
را من تعیین میکنم اما اصلیترین موضوع واقعیت
است و به آن وفادارم. بعضی وقتها هنگام نوشتن در اتاق تاریک ذهن به مشکلی برمیخورم
که فیلم پیش نمیرود و خیلی از نقاط عطف و جاهایی که لازم است فیلم پیش رود از
واقعیتها کمک میگیرم. میتوانم در مورد آنچه در فیلم اتفاق افتاده دقیقاً اشاره
کنم که این یک واقعیت است اما به نظرم در عین حال یک درام هم هست یعنی یک رویداد
سینمایی و شاید تخیلی. اگر مردم آن روستا شغلی دارند به جغرافیای آنجا مربوط است
و من در تخیل خودم به شخصی شغل قاچاقچی نمیدهم و وقتی فردی مرزنشین است اینگونه
نیست که خلافکار باشد بلکه جغرافیای آنجا اینگونه است که مسئله خریدوفروش سیگار
داشته باشد یا اجناس دیگر. پس چه چیزی به من الهام میدهد که شغل قاچاقچی را بیاورم؛
واقعیت جغرافیایی که در واقعیت هست. ولی این در درام زیبا میشود و قاچاق بهدنبال
خودش یک تعقیب و گریز میآورد و این جذابیت ایجاد میکند. واقعیت میتواند در
نوشتن مورد بهرهبرداری قرار بگیرد و در خیلی از فیلمها و مستندها این تجربه را داشتم؛
مثل «پایان خدمت» که آن هم فیلم سختی بود و ما نماهای داخلی نداشتیم، از شهرهای جنوبی تا کوههای ماکو ادامه داشت و شرایط سخت و
سرما را داشتیم.
خیلیها عوامل پشت و جلوی دوربین را بهمثابه
تاروپود یک فیلم در نظر میگیرند. برای انتخاب این تاروپود چه مسائلی دخیل بودند؟
آیا صرفاً مسائل هنری در کار بود یا مسائل مالی هم باید لحاظ میشد؛ دست شما چقدر
در این موضوع باز بود؟
حمید زرگرنژاد: ما
از یک جغرافیایی که خودنمایی میکند در این فیلم صحبت میکنیم و فیلم درباره
فرهنگی است که تاکنون به آن پرداخته نشده و فیلمی است که لهجه و لباس در آن بسیار
مهم است و صحنه و بازیگر هم جزیی از این فضا است و تعیینکننده همان بحث از ظرافتهای
فیلمنامه است. بعد از حادثهای که برای آقای تنابنده افتاد وقتی ساعد انتخاب شد
شرایط سنیاش تناسبی با آنچه در فیلمنامه بود نداشت و به آقای خلج هم گفتم باید
چهره را جنگلی کنیم؛ مثل کسی که منزوی شده و در هور زندگی میکند و میشود از
امکان مو و ریش استفاده کرد. طبیعی بود اگر بازیگری میگذاشتیم که یک ربع روتوش
داشت خیلی فرق میکرد درحالیکه ساعت۴صبح تا ۱۱ گریم میشد؛ برای این کار تمام
وجودش را گذاشت. عمار تفتی و میترا حجار دو ماه دورخوانی انجام داده بودند اما
ساعد دیرتر رسیده بود و برنامهریزی بهگونهای شد که یک هفته دیرتر جلوی دوربین
برود. این یک هفته را هم ورزش میکرد و هم تمرین دورخوانی، چون چابکی یک هورنشین
باید باورپذیر باشد. من از همه بازیگران این فیلم دفاع میکنم. صحنههایی که در
حضور آقای صبایی با یک ژ-۳ میدوید و تیراندازی میکرد؛ در سرمای دیماه یعنی آخر
فیلم متوجه شدم که زانوی ایشان از اول آسیبدیده و به من نمیگفته است و در فیلم بهعنوان یک تکاور تحرک دارد. غیر از مسائل
فیزیکی اینکه چطور یک نفر در قالب نقش جا بگیرد و بتواند شکلهای بازی قبلیاش را
بشکند همه این عوامل موثر بود و شما یک ساعد سهیلی و یک میترا حجار متفاوت در این
فیلم میبینید. از بازی نباید غافل شد. ما دوازده شخصیت اصلی داریم که باید شروع
معرفی ارتباطات و پایان آنها مطرح شود.
هدفگذاری شما بهعنوان تهیهکننده و بهعنوان
کارگردان کدام بخش است؟ یعنی واقعاً جشنواره و جوایز آن، تحسین منتقدان یا سیمرغ
مردمی را هدف گرفتهاید؟ کدامیک از اینها میتوانند برای شما رضایتبخشتر باشند؟
علیرضا جلالی: همانطور
که میدانید این فیلم ابتدا برای مردم ساخته شده که لذت ببرند. مخصوصاً قومی را
مطرح کردیم که در زمان جنگ خیلی مظلوم واقع شدند و دیده نشدند. من بهعنوان تهیهکننده
اقوام دیگر را میبینم و به آنها افتخار میکنم و اگر احساس خطر کنند پای کشورشان
و پرچمشان میایستند بدون اینکه شعار دهند. اولین چیزی که برای
من مهم است دیده شدن فیلم توسط مردم است. بعد از آن جشنواره برای من مهم است چون گروه
زحمت کشیدهاند تا این فیلم را به سرانجام برسانند. فیلمسازان ما باید تشویق شوند
برای بهتر کار کردن؛ مخصوصاً کارگردانان جوانی مثل آقای زرگرنژاد وقتی فیلمش جزو
۲۵فیلم انتخاب میشود افتخاری است برای ایشان که توانمندی خودش را میتوانند متوجه
شوند. سیمرغ مردمی هم برای ما مهم است. همه سیمرغها برای ما مهم است برای اینکه فیلم
دیده شود و بازیگرهای ما و کارگردان آن بهحق خود برسند و فیلم جایزه بگیرد.
جشنواره معنیاش تشویق کردن است و هیچچیز دیگری جز این نیست و برای ما خیلی
خوشایند است که مردم به ما نمره بدهند.
حمید زرگرنژاد: مهمترین
رویداد سینمایی در ایران جشنواره فیلم فجر است و بهترین جا برای اینکه بهدوراز مافیای
سینمادارها و یا افرادی که در زمان اکران برای فیلم تصمیم میگیرند فیلم دیده شود همینجاست؛
یعنی بهصورت خیلی عادلانه در مورد فیلم تبلیغ میشود ضمن اینکه به بخشهایی که
ما برای همه زحمتکشیدهایم نمره داده میشود و جشنواره از این منظر خوب است و اگر
به پشتصحنه فیلم و زحماتش دقت شود سیمرغ میتواند به ما انگیزه سه ماه کار کردن
در پاییز در روی آب یا زیر آب را بدهد یعنی قطعاً هدف این است که فیلم دیده شود تا
سالهای بعد تحلیل شود؛ اما بهترین جایزه این است که فیلم توسط مردم دیده شود و
جشنواره بستر خیلی مناسبی است که منتقدان محترم کار را از ارزشیابی کنند. منتقدان
کاری میکنند که ما توانایی آن را نداریم و به گونههای مختلفی میبینید و تحلیل
میکنند. هر اثر هنری زمانی به درد میخورد که دیده شود و این جشنواره به نحو مطلوبی
موجب میشود فیلمها دیده شوند. جشنواره فجر محک و ارزشیابی کامل هنرمندان است.
شما جزو آن دسته از کارگردانانی هستید
که نظر منتقدان برایتان اهمیت دارد یا روی فیلمهای بعدیتان تاثیر میگذارد یا
فیلم را حتی در اکران عمومی طبق نظر منتقدان تغییر میدهید یا اینکه اصلا کاری با
نظر آنان ندارید؟
حمید زرگرنژاد:
البته هنوز نقدها بهشکل جدی شروع نشده است. نقد سازنده موجب رشد میشود و به آگاهی
دادن به مخاطب هم کمک میکند بنابراین من از نقد استقبال میکنم و به نظر منتقدان
هم احترام میگذارم اما من پارامترهای زیادی را برای ساخت فیلم در نظر میگیرم.
کارگردان زمانی که نویسنده هم باشد، هر چیزی را که مینویسد براساس یک هدف در
نگارش هدفگذاری میکنند و در بازنویسی شروع میکند به تمیز کردن که چکیده آن را
بتوانند جلوی دوربین ببرند و برای تکتک آنها فکر کرده است. کسانی که انتقاد میکنند
نقدشان خیلی قابلاحترام است اما در آخر این کارگردان است که باید توضیح بدهد؛ اما
گفتوگویی میان منتقد و سینماگر اگر باشد مطلوب است چون من گاهی مورد نقد ایشان قرار
گرفتهام و دیدهام توضیحاتی میدهند که من در مورد آن فکر نکردهام. منتقدان باهوش هستند و دوست دارند که از این فیلم انتقاد کنند
چون آنها به ما کمک میکنند که فیلم دیده شود و خوب از آب دربیاید.
زوم ۱:
حمید زرگرنژاد: مردم خود را روی پرده
میبینند
فیلمنامه «ماهورا» تاکید زیادی داشته
که تاثیر کودک، پیرمرد، پیرزن و جوان را در فیلم نشان دهد. یک کودک تاثیر در شادی
مردم و یک پیرمرد در تصمیمگیری مردم دارد. این همان مردمی هستند که روی پرده
خودشان را میبینند.
زوم ۲:
علیرضا جلالی: بیستبار «ماهورا» را
دیدم
دو نقطه در «ماهورا» میبینید که پیرزن
و پیرمرد وظیفه خودشان را نسبت به قومشان انجام میدهند. عروس و بچه هم همینطور.
مردهایشان باهم اختلاف دارند اما وقتی نفر سومی وارد میشود که میخواهند تجاوز
کند، این اختلاف را کنار میگذارند و اجازه سوءاستفاده به نفر سوم را نمیدهند؛ حمید
زرگرنژاد به زیبایی اینها را به تصویر کشیده و من حدود بیست بار فیلم را دیدم و
تحت تاثیر قرار گرفتم. امیدوارم همه دوستانی که در فیلم زحمتکشیدهاند دیده شوند
و هر کسی به حق خود برسد.
سهند آدمعارف – مینا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است