خانم نراقی ابتدا کمی درباره ایده و کانسپت اولیهای که باعث شد سراغ
اجرا و برگزاری نمایشگاه مجموعه «الفبال» توضیح دهید.
می شود گفت مرغ در فرهنگ بصری ما نقشمایهای کلیدی ست. چه
در نقاشی ایرانی مثل گل و مرغ و چه در خوشنویسی فیگوراتیو که نمونهاش را در مرغ بسمالله
میبینیم. از طرف دیگر در ادبیات عرفانی و رمزی ما هم مرغ به مثابه یک استعاره یا سمبل
همواره جایگاه خاصی داشته است. اما من متوجه شدم که در ادبیات معاصر کارکردهای سمبلیک
مرغ تغییرات اساسی کرده؛ سعی کردم گذار این نقشمایه را از عصر کلاسیک به دوران ترقی
با کمک تصویر نشان بدهم. به این ترتیب وارد دیالوگ و نوعی چالش با دو سنت شدم؛ یکی
در سنت ادبی و دیگری در سنت تجسمی. نگاه کردم و دیدم ما چند مرغ برجسته در ادبیات معاصرمان
داریم که هرکدامشان بهنحوی ورود خاص خودشان را به عصر ترقی دارند؛ مثلا مرغهایی
که نیما در اشعار خودش دارد مثل مرغ مجسمه، غراب، ققنوس و بخصوص مرغ آمین یا مرغ سحر
ملک الشعرای بهار و یا «هزاردستان به چمن دوباره آمد به سخن» امیرجاهد. که واجد ارجاعات
سیاسی هستند. از طرف دیگر بازهم در ادبیات معاصر «بوف کور» هدایت را داریم و «خروس»
ابراهیم گلستان و پرندگانی که فروغ در شعرش دارد را مثل کلاغ و دیگر پرندگانش. بهنظرم
رسید هرکدام مشخصاتی دارند که میتوانند منشا بازیهای خلاقه با فیگور مرغ باشند؛ این
شد که دست بهکار شدم برای نمایشگاه «الفبال» که ترکیبی از بال و الفبا، و همانطور
که مشاهده میکنید در گالری فرمانفرما بهنمایش درآمده و شامل ۲۲اثر است از ۱۴مرغ.
ساجده شریفی در این نمایشگاه چگونه مشارکت کرده است؟
بهاتفاق ساجده شریفی سال گذشته این پروژه را شروع کردیم و دوبار در فرانسه
بهنمایش گذاشتیم که بسیار در آنجا مورد توجه واقع شد و مطبوعات فرانسه بهطور مفصل
به آن پرداختند. در حقیقت بانی اصلی این پروژه ساجده شریفی، عکاس دوملیتی (ایرانیفرانسوی)
است. او متوجه نوعی رادیکالیسم اسلامی شده بود که بهتازگی در غرب رواج پیدا کرده است
و همزمان وقتی به خاورمیانه میآید شاهد نوعی دینگریزی و دستکم دلزدگی از متون مذهبی
در این جوامع میشود که باعث میشود به قرآن رجوع کند و آن را بهمثابه یک متن بخواند.
او یکسری از آیات را از قرآن انتخاب میکند که حامل مضامین صلحآمیزتر و شاعرانهتری
هستند و بهعنوان عکاس خوانش شخصی خودش از قرآن است را بهتصویر کشیده. او به این دلیل
سراغ من آمد که نمیخواست آن آیات به صورت عادی و معمولی نوشته شوند و به من گفت با
دستخط آنها را بنویسم. به عکسها نگاه کردم و دیدم این امکان وجود دارد که من از
ظرفیتهای فیگوراتیو موجود در خط خودمان استفاده کنم و فرمهایی ایجاد کنم که در مرکز
قرار بگیرند و صفحهآرایی اطراف آن مرکز شکل بگیرد. آثار ابتدا گرافیکیتر بودند و
بهتدریج نقاشانهتر شدند. من آیات را به دوخط لاتین (فرانسه) و فارسی درون این قابهای
نقاشانه جا دادم. در حالحاضر عکس و خطها ازنظر فرمی با یکدیگر دیالوگ دارند و اینگونه
نیست که خطها فقط آیات باشند یعنی در هردو لت با تصویر مواجه هستیم از همینجهت پروژه
اخیر با پروژه فرانسه تفاوت میکند چون ما شروع به هماندازه کردن لتها کردیم و هر
دولت مثل یک اثر واحد شدهاند. برای خود من واقعا چالش و تجربه جالبی بود و خوشبختانه
این کار ادامه پیدا میکند و دوباره در فرانسه و سپس در نیویورک بهنمایش در خواهد
آمد. ضمنا به مجرد اینکه سورهها تمام شوند، پروژه تبدیل به کتاب میشود و در این
کتاب بهنوعی شاهد تصویرگری معاصر قرآن هستیم.
در خط سیر آثار شما، رابطهای میان آثار قبلیتان مثل پیکتوگرامهای «علائم
هشدار» و حتی «شاخ نبات» با نمایشگاه اخیر دیده میشود. درباره این سیر و اشتراکات
میان اینها توضیح دهید لطفا.
اولین نمایشگاه انفرادی من سال۸۳ در خانه هنرمندان شروع شد که آنزمان
روی سهکلمه فکر، غم و خنده کار کردم و کوششم این بود که انواع غم، خنده و فکر را بتوانم
با نستعلیق در بیاورم و کارها تبدیل بهنوعی لوگوگرام شده بودند. بعدها این لوگوگرامها
را به بستر علائم هشدار و علائم شهری آوردم که آنجا حالتهای فیگوراتیوتری دارند.
این تجربهها پیوند دارند با مطالعات من روی خط و ظرفیتهای فیگوراتیو نستعلیق. سعی
میکنم بدون اینکه دست به تصویرگری واضحی بزنم، از ظرفیتهای فیگوراتیو نستعلیق استفاده
کنم، و این کار را بعضا با جابهجایی عناصر فرمی انجام میدهم؛ بهطوریکه حالتی از
بدن را متبادر کنند.
یعنی خود این ظرفیتها در خط نستعلیق وجود دارد و شما از دل نستعلیق این
فیگورها را بیرون میکشید و پدیدارتر میکنید؟
قطعا وجود دارند؛ هم با تحلیل هندسی میشود به این موضوع دست یافت و هم
میتوان بررسی کرد که بهلحاظ فرهنگی و تاریخی چه شده که نستعلیق چنین نقش و کارکردی
را بهعهده گرفته؛ توگویی بار غیبت شمایلنگاری در فرهنگ بصری اسلامی را خوشنویسی بهدوش
میکشد؛ بهخصوص نستعلیق که خطی مطلقا ایرانی است و ظهور و بلوغش هم مصادف است با ظهور
جنبش حروفیه. البته به این مباحث در مقالهای با عنوان «تعینات بدن در خوشنویسی ایرانیاسلامی»
که بهتازگی در نشریه تزرو چاپ شد، مفصلتر پرداختهام.
درباره پرفورمنسی که در گالری فرمانفرما همزمان برگزار کردید و قرار
هم هست ادامه داشته باشد توضیح دهید؛ اساسا چه ارتباطی با آثار بهنمایش گذاشته شده
داشت؟
در آن اجرا، خودم نقش پرندهای را ایفا کردم که بر بلندی نشسته است. قصدم
این بود که روی آن دامن بلند همه مرغها کار شوند ولی بعد به ایده اوریگامی رسیدیم
که گلرنگ درویشیان دختر مرحوم علیاشرف درویشیان و دوست هنرمند دیگرم پریسا فتوت تصاویر
را به اوریگامیهای حجمدار روی لباس تبدیل کردند. متنی هم نوشتم که هنوز کامل نیست
و باید دو پرفورنس دیگر اجرا کنم که چهاراجرا را شکل دهند. در نخستین پرفورمنس فقط
سهمتن موجود را خواندم یعنی «فتح باغ» فروغ فرخزاد
و «ققنوس» نیما را اجرا کردم و همچنین مرغ سحر را که در واقع دیگران خواندند و من
لبخوانی کردم و نقش رهبر ارکستر را داشتم! چون مرغ سحر مثل یک سرود ملی است؛ وقتی
اولین کلمهاش شروع میشود بقیه را همه میخوانند. اما در اجرایدوم متنی را خواندم
که خودم نوشتم و در آن به تأسی از منطقالطیر، سعی کردم بین این ۱۴مرغ معاصر دیالوگی
شکل بگیرد. در اجرایدوم دیالوگ «بوف کور» هدایت با «خروس» ابراهیم گلستان و همچنین
«مرغ آمین» نیما خوانده شد. باید ببینیم در اجراهای بعد چه اتفاقی میافتد؛ شاید از
سقف گالری پرواز کردم!
ضمنا در این نمایشگاه، برای نخستینبار یک ویدئوشعر بهنام «یونسزادن
و بلعیدناندر» ارائه میشود که درواقع پنجدقیقه جدا شده از «احوالات ماهی بعد از
بلعیدن یونس» اجرایی بود که اردیبهشت امسال در گالری نگر در نمایشگاه آنیما احتیاط
داشتم. من بهنوعی دارم ویدئوشعر را برای اولین بار معرفی میکنم در فضای گالری. البته
یکبار دیگر هم در مراسم درگذشت زندهیاد مدیا کاشیگر «غروب جوزا» را که با اپ موبایل
ساخته بودم نمایش دادند. اما از حیث معرفی ویدئوشعر بهمثابه یک رسانه اولینبار است
که چنین اتفاقی رخ می دهد. دوستان منتقد ادبی و هنری در جلسهای که طی هفته پیشرو
برگزار می شود، درباره این موضوع صحبت خواهند کرد.
سهند آدمعارف
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است