سال گذشته فیلم «آپاندیس» یکی از فیلمهایی بود که در
جشنواره حضور پیدا نکرد اما نمایش آن بعد از جشنواره همه را شگفتزده کرد و نام
کارگردان جوانش حسین نمازی را بر سر زبانها انداخت. نمازی که این روزها سر صحنه
فیلمبرداری سریالش است و به قول خودش تا سهسال وقت استراحت ندارد، در گفتوگوی
کوتاهی که با «صبا» داشت نهتنها جریان ساخت «آپاندیس» را تعریف کرد، بلکه نگرانیها
و مشغلههایش در مورد سینمای ایران را هم با ما در میان گذاشت.
وقتی «آپاندیس» را دیدم چیزی که برای من در فیلم جالب بود این بود که
شما از داستانی که میتواند وجوه واقعی زیادی
داشته باشد، وجوه نمادین استخراج
کردهاید. داستان، یکنواخت نیست و درکل فیلم، روند خوبی را حفظ کرده است. کمی در مورد
نگارش و ساخت این اثر برای ما صحبت کنید.
درواقع پس از این که فیلم قبلی من «حرفهای در گوشی» پروانه ساخت گرفت
اما نتوانستم آن را بسازم به من گفتند یک فیلمنامه دیگر بیاور و من فیلمنامهای نداشتم.
به نظرم این بهانهای میآمد که اصلاً از سمت ارشاد به ما منتقل شده بود و تهیهکننده
هم به من میگفت یک فیلمنامه دیگر بیاورو من میگفتم ندارم. نهایتاً در همان روزها
بود که من برای ملاقات یکی از بستگانم که آپاندیسش را عمل کرده بود به بیمارستان رفتم
در همان حین یک مامور بیمه آمد و به فامیل ما گفت این دفترچه مال خودت نیست. چند دقیقه
باهم صحبت کردند اما درنهایت مامور بیمه صحت دفترچه را تایید کرد و رفت. در همان لحظه
با خودم فکر کردم که اگر این دفترچه مال خود شخص نبود چه اتفاقی میافتاد و مثل همه
اتفاقهای ریزی که دور خودم هر روز میبینم و ذهنم با آنها درگیر میشود و دربارهاش
مینویسم و فکر میکنم، این ماجرا هم مرا با خود درگیر کرد. موقع شب مقصود جباری با
من تماس گرفت که چه کنیم و من تا آن لحظه به
ایده اصلی «آپاندیس» رسیده بودم و احساس میکردم که به هیچ وجه اجازه ساخت این فیلم
را در ایران نمیدهند. با خودم گفتم طرح این ایده را مینویسم و میدهم نهایتا آن را
رد میکنند و من با رسانهای کردن این مسئله درنهایت فیلم قبلیام «حرفهای در گوشی»
را میسازم. قرار شد یک طرح سیصفحهای
بنویسم و من آن شب تا صبح نشستم و با امید اینکه این طرح رد شود آن را نوشتم. آن را
ارائه دادیم و دو روز بعد ارشاد پروانه ساخت فیلم را به ما داد و به همین راحتی «آپاندیس»
شکل گرفت! تا همان روزهای فیلمبرداری هم رغبت خیلی زیادی به ساخت فیلم نداشتم چون فکر
میکردم از یک جایی ممکن است کار بخوابد اما از آنجایی که همیشه برعکس عمل میشود
و شما نمیتوانید آن چیزی را که بهدنبالش هستید پیدا کنید و آن را بسازید اما چیزی
را که دنبالش نیستید و میخواهید نباشد به سراغتان میآید، این فیلم هم ساخته شد.
تیم بازیگران خوبی در فیلم داشتید که خوب هم هدایت شده بودند. مخصوصاً
زوج آنا نعمتی و امیرعلی دانایی خیلی خوب بودند. پیشتولید شما چقدر طول کشید و تمرینی
که با بازیگران داشتید به چه شکل بود؟ سوال بعدی من این است که آیا زمان قطعی شدن بازیگران،
فیلمنامه را براساس توانایی بازیگران روتوش کردید؟
نه درواقع اصلاً وقت روتوش کردن نداشتم. فقط یک بار فیلمنامه را نوشتم
و حتی وقت بازنویسی هم نداشتم. سر صحنه بعضی از دیالوگها را جابهجا میکردیم اما
فیلمنامه را بازنویسی کلی نکردم. نمیخواستم ریسک کنم چون معمولاً روش کارم این است
که سر سکانس، تغییرات بنیادی در فیلم نمیدهم و براساس فیلمنامه کار میکنم. در مورد
بازیگران غیرچهره با آنها برای «حرفهای درگوشی» تمرین کرده بودم و همان شخصیت
آنها در آن داستان را به داستان «آپاندیس» آورده بودم و من چون با بازیگران فیلمنامه
را تمرین نمیکنم بلکه شخصیت اشخاص را با آنها تمرین میکنم تمام آنها با شخصیتشان
آشنایی کامل داشتند و در موردشان مشکلی نداشتیم. امیرعلی دانایی و آنا نعمتی آخرین
اشخاصی بودند که به تیم ما اضافه شدند و نتوانستیم با آنها تمرین چندانی کنیم اما
قبل از هر سکانس سعی میکردم شرایط حاکم بر سکانسها را را برای آنها تحلیل کنم و
بازی آنها براساس تحلیل سر سکانس من به سمتی میرفت که شما در فیلم آن را مشاهده
میکنید.
با وجود شایستگیهایی که در «آپاندیس» وجود داشت جشنواره فجر آن را نپذیرفت
و در نمایشهایی که این فیلم پس از جشنواره فجر سال گذشته داشت توجهات زیادی را به
خود جلب کرد. نظر خودتان در مورد این پذیرفتهنشدن در جشنواره فجر وقتی خبر آن را شنیدید
چه بود؟
اول از همه باید بگویم که از نظر من یکی از بزرگترین آسیبهای سینمای
ایران خود جشنواره فجر است. یعنی اگر جشنواره فجر نباشد و یا مکانیزم آن مکانیزم درستی
بشود بسیاری از مشکلات سینمای ما حل است. شما دقت کنید که سال کاری سینمای ایران برای
رساندن فیلمها به جشنواره فجر شروع میشود یعنی پنجماه مفید سال در بهار و آخرهای
زمستان از دست میرود چون سرمایهگذار نمیخواهد پولش را در این فرصتها بخواباند و
میگوید نزدیک جشنواره فجر یک کاری برای فیلم میکنیم. وقتی به نزدیکی جشنواره فجر
میرسیم میبینیم نه بازیگری هست و نه عواملی، بلکه همه سر کار هستند و گاهی یک بازیگر
همزمان در حال بازی در پنج فیلم است برای اینکه فیلم به جشنواره برسد و تمام اینها
باعث افت کیفیت در سینما میشود. اینکه شما بخواهید به زمان تعیینشده جشنواره برسید
فشار زیادی به عوامل وارد میآورد و خودش هم
از عوامل کاهنده کیفیت است. اگر مصاحبههای من قبل از جشنواره سال گذشته را مرور کنید
آن زمان گفته بودم که جشنواره برای من مهم نیست چون میخواهم فیلمم روال طبیعی خود
را طی کند و نمیخواهم آن را به جشنواره برسانم. اما در این زمینه اصرارهایی صورت گرفت
و فیلم که دیده شد یکسری از دوستان در ارشاد گفتند فیلم خوبی است و میتواند فیلم
برای جشنواره سورپرایزی باشد و آن را نگه دارید. حتی وقتی که پرسیدم اجازه بدهید ببینم
هیاتانتخاب فیلم ما را به جشنواره راه میدهد یا نه همه خندیدند! من از گوشه و کنار
هم میشنیدم که بعضی از اعضای هیاتانتخاب هم از فیلم خوششان آمده اما ناگهان فیلم
در جشنواره نبود. بعد گفتند در بخش چشمانداز است اما در ۱۱فیلم چشمانداز هم نبود. چند فیلم هم انصراف دادند و فیلمهایی
به جای آنها جایگزین شدند ولی «آپاندیس» جزو آنها هم نبود. این سوال برای من خیلی
مطرح شد که چرا این اتفاق افتاد و البته جوابی هم برای آن نگرفتم. اما چیزی را متوجه
شدم و آن این است که هنوز که هنوز است قدرت تشخیص فیلم در بین ما پایین است. من
نمیگویم باید همه فیلم من را دوست داشته باشند قطعاً این فیلم موافق و مخالف خود را
دارد و بازخوردهایی که در مورد این فیلم گرفتهام این بوده که یا همه از آن خوششان
میآید یا از آن خیلی بدشان میآید و حد وسطی در این میان نیست. خوب هر هفت عضو هیاتانتخاب
میتوانند از فیلم بدشان بیاید اما سه نفر از آنها عضو شورای پروانه نمایش بودند و
از این فیلم تعریف کردند و از آن خوششان آمده بود. آنها به من زنگ زدند و من در ارشاد
با آنها صحبت کردم اما نمیدانم این وسط چه اتفاقی میافتد که فیلم از جشنواره حذف
میشود. اگر فیلم را به جشنواره نداده بودم خیلی راحت به سمت اکران و سایر کارهای فیلم
میرفتم اما من فیلم را برای جشنواره و به توصیه خود این دوستان نگه داشته بودم. خیلیها
از جشنواره انصراف دادند و من حتی قرارداد نگارش فیلمنامه با یک شخص دیگر داشتم که
وقتی فیلم در جشنواره حاضر نشد او قراردادش را با من فسخ کرد. بگذریم که بعدها با گرفتن
جایزه مونترال و بازخوردهای مثبت نسبت به فیلم بلایی به سرم آمده که الان عملاً تا
سهسال دیگر وقت خالی برای استراحت یا کار
دیگری ندارم وتا این اندازه کار روی سرم ریخته که پیشنهادهای فیلمنامهنویسی را این
روزها کلا رد میکنم. اما چندین پیشنهاد برای فیلم سینمایی و سریال شبکه خانگی دارم
که برای آنها فیلمنامه هم دارم. به هر حال این را میخواستم بگویم که گاهی کاری با
آدم میکنند که مجبور به توبه میشویم. من دوست داشتم یک قصه دراماتیک بسازم و مسیرم
برای خودم باشد و تغییری در روند فعلی سینما به زعم خودم را به حد اندازه خودم ایجاد
کنم ولی الان فکر میکنم که چرا باید این کار را بکنم؟ بهتر است بروم و کمدی بسازم.
مسئله من این است حس میکنم متاسفانه گاهی مدیریت سینمایی کشور به سینما ضربه میزند
وقتی هنوز معیار برای خود مدیران، فروش است قطعاً اگر شما یک سکانس شوخی جنسی در فیلم
بگذارید آن فیلم میفروشد و اگر اندکی آزادی در سینما بیشتر باشد سینمایمان منفجر خواهد
شد. ولی وقتی میگوییم سینما، یعنی در آن نوآوری و درام باشد و حداقل چیزی که «آپاندیس»
دارد این است که در یک لوکیشن محدود و با یک هزینه کم و با چند شخص غیرچهره و دو بازیگر
چهره ۹۰دقیقه شما را درگیر میکند. حتی
اشخاصی که فیلم را دوست نداشتند واکنش جالبی نسبت به فیلم داشتند. شخصی چند روز پیش
به من فحش داد و گفت: آقا من با دیدن فیلم شما داشتم سکته میکردم چرا اینقدر استرس
به من وارد کردید و من به او گفتم: کاش از سالن بیرون میرفتید اما او گفت: دلم
نمیآمد چون میخواستم ادامه داستان فیلم را ببینم. خوب وقتی سعی و تلاشم را به این
شکل میکنم که این اتفاق بیفتد اما مدیریت بهشکلی است که فیلم دیده نشود و در جشنواره
فجر بدون هیچ هزینهای مانند فیلمهای دیگر شرکت داده شود اما این اتفاق نمیافتد من
هم مریض نیستم و میروم فیلم بعدیام را همراه با مولفههای فروش میسازم که نشان
بدهم میتوانم فیلم پرفروش بسازم چون آن کار بسیار راحتتر است. اما کاری که در «آپاندیس»
کردم کار سختی است اینکه هر پنجدقیقه
یک بار به تماشاگر شوک وارد کنید و یک قصه را در یک لوکیشن محدود تعریف کنید و عمده
بازیگران بار اولشان باشد که جلوی دوربین میروند و بازی قابل قبولی داشته باشند، متاسفانه
در سینمای ما معیار نیست.
بله متاسفانه این روزها معیار اصلی، فروش است. از اکران فعلی فیلم رضایت
دارید؟ چون متاسفانه «آپاندیس» تنها در چند سالن محدود به نمایش درآمده است.
اخیراً اتفاق جالبی به گوشم رسیده که روی جزییات آن خیلی دقت نکردم اما
شنیدم که برای اولینبار یک سرگروه اکران را به دو فیلم دادهاند. این خیلی برای من
جالب بود که چگونه ممکن است در حال حاضر با یک حجم اکران شلوغ و سینمایی کم، این اتفاق
میافتد اما «آپاندیس» قبل از نمایش، پول خودش را درآورده و به سوددهی رسیده است. چون
فیلم کمهزینهای بوده و حداقل بهرهای هم که از فیلم داشتم این است که وقتی که نظرات مردم را در فضای مجازی
و در سایتهای مختلف میخوانم و میبینم که حتی یک واکنش منفی در بسیاری از این فضاها
ثبت نشده و تماشاگران هرچند محدود هم فیلم را میبینند از آن رضایت دارند برایم
کافی است. خیلیها افسوس میخورند که چرا این فیلم خیلی خوب دیده نشده اما فکر میکنم
باتوجه به این حجم فیلمهای پشتاکرانمانده، باز ما شانسی برای اکران فیلم داشتیم
اگرچه خیلی خوب نبود. درواقع به نظر من باید زمان بگذرد تا ارزش فیلم مشخص شود. من
هیچ ادعایی در مورد خوب بودن آن ندارم و از نظر من این فیلم ۲۰درصد به آنچه در ذهنم داشتم نزدیک است چون دوست داشتم وقت
بیشتری برای فیلم بگذارم اما آنقدر هم که به این فیلم بیتوجهی شد «آپاندیس» کار بدی
نبود.
در مصاحبههایی که قبل از «آپاندیس» داشتید نام چند فیلم مانند «چترباز»
و «قمارباز» را برای ساخت آورده بودید. باتوجه به آنچه در مورد شلوغ شدن سرتان بعد
از «آپاندیس» گفتید برنامههای کاریتان فعلا به چه شکل است؟ چون با همین یک فیلم، تبدیل
به یکی از کارگردانان جوان و خوب سینمای ایران شدهاید.
کمی قضیه برای من سخت شده است چون پیشنهاد کار خیلی زیاد دارم. واقعیت
قضیه این است که «آپاندیس» برای من خیلی برکت داشت حتی قبل از اکران. من فیلمنامه «قمارباز»
و «چترباز» را دارم گرچه شنیدم یک نفر طرح «چترباز» را از خود من گرفته و به شخصی
داده که آن را برایش بنویسند گرچه جای نگرانی ندارم چون فیلمنامه را قبلاً در خانه
سینما ثبت کردهام. یک فیلمنامه دیگر هم آماده ساخت دارم برای کار سینمایی، دو پیشنهاد
جدیدی سریال برای شبکه نمایش خانگی دارم که طرحهای آن آمادهاند اما قطعاً در سال
آینده من باید یک فیلم سینمایی بسازم و در ادامه آن یک سریال در شبکه نمایش خانگی بسازم
و فعلا هم در حال ساخت یک سریال تلویزیونی هستم. این هدف و برنامهریزی من برای سال
آینده است چون کار سینمایی را کار کردهام و میخواهم با کار در شبکه نمایش خانگی تجربه
خودم را در در هر سه مدیوم افزایش دهم. اینکه کدام کار را انجام دهم و با چه کسی همکاری
کنم هنوز مشخص نیست اما بهترین انتخابها را برای سال آینده انجام خواهم داد.
در «آپاندیس» دیدم که شما زبان و روش خاصی برای قصه گفتن داشتید. البته
«آپاندیس» تنها فیلمی است که از شما دیدهام اما آیا بهنحوی باتوجه به این شکل قصهگویی
میتوان گفت ما با یک کارگردان مولف طرف هستیم؟ من این مسئله را با تاکید زیاد روی
فیلمنامه فیلم میگویم. آیا در فیلمنامههای دیگرتان هم این سبک کاری شوکآور وجود
دارد؟
من فیلمنامهای به مهدی گلستانه بهنام «حرفهای درگوشی» فروختم که قرار
بود آن را خودم کار کنم. از لحاظ درامپردازی آن فیلم هم شبیه «آپاندیس» است یعنی هر
پنجدقیقه یک بار شوکی به شما وارد میشود و
کار پر از استرس است. البته این فیلم بهاندازه «آپاندیس» لحظات خندهدار ندارد. «چترباز»
هم به این شکل است یعنی موقعیت دراماتیکی دارد که بهشدت خندهدار است یعنی مسئله اینقدر
ابلهانه است که شما مرتب به این موقعیت و قضیه
میخندید. اما در «قمارباز» آمدهام بعد از تجربه «آپاندیس» به سمت مولفههایی که مردم
عادی برای فروش دوست دارند نزدیکتر شوم. نمیدانم این خوب است یا بد اما هرچه هست
نتیجه تصمیمگیری و مدیریت سینمای ایران است چون شما دوست دارید فیلمی برای دیده شدن
بسازید اما یک جاهایی نمیتوانید مقاومت کنید. اما اگر در مورد علاقه شخصی من در سینما
میپرسید میگویم علاقه شخصی خودم «آپاندیس» است یعنی وارد کردن شوک هر چند دقیقه یکبار
و داشتن درامی آنقدر قوی که شما را تا انتها بکشاند و لحظات خندهدار آن هم زیاد باشد.
علی ظهوریراد
There are no comments yet